آن قدر به زندگی لبخند زدم که مرا دیوانه پنداشت و ترکم کرد.
شاید پیش نیاز درس زندگی، یک واحد دروغ باشد.
بعضی ها در خوابند و بعضی ها قسطی چرت می زنند.
- به لطف شرکت برق، برق چشمانم را مجانی مصرف می کنم.
- بارش باران، رنگ سیاه شب را برد.
- افکارم را با سکوت زندانی می کنم.
- آن قدر به زندگی لبخند زدم که مرا دیوانه پنداشت و ترکم کرد.
چون گوش شنوایی نیافتم، حرف هایم را می نویسم.
- قند خون مزه تلخی به زندگی می دهد.
- رشته سخن را بدست گرفت و كلاهی نو برای مردم بافت.
- بیشتر اوقات افكارم را با سكوت، سانسور می كنم
. به علت خالی نگه داشتن جیب مردم، جیب بُرها متحصن شدند.
- قیافه ام پاییزی است، اما دلم بهاری.
- همه انسان ها شاعرند، چرا كه روزی غزل خداحافظی را می خوانند.
- هوا مجانی، برف و باران، سرما و گرما مجانی، دیگر چه می خواهیم ؟
- بعضی ها به پای هم پیر می شوند و بعضی ها به دست هم.
- در محضر عشق، شش دانگ دلش را به نام معشوق سند زد.
- به غصه هایم خندیدم و دردهایم را به تعصب وا داشتم.
- به دنبال شادی باشید غم ها خودشان ما را پیدا می کنند.
- برای آنکه به بیراهه نروم، پشت سر حقیقت راه می روم.
- بعضی ها برای به جایی رسیدن و بعضی ها بعد از به جایی رسیدن، همه چیز را زیر پا می گذارند.
- اعداد درشت، با صفرها رشد می كنند.
- اگر قلمم را بشكنند، قلم پایم را می تراشم و با آن می نویسم.