(سبوی انتظار)
ای تار و پود و ریشه ام،عمرم تویی ای مهربان
ای فکر و ای اندیشه ام،یارم تویی ای جان جان
باشد چونان مرغی اسیر ، در بند گیسویت دلم
ای همدم شب های تار، ای مونسم ای همزبان
من عاشق کوی توأم ، مست از سـبوی انتظار
در هر نفس خوانم ترا ، ای نور ارض و آسمان
تو در کنـارم دائمأ ، من از تو دورم یار من
من کی توانم بینمت، کی از تو من یابم نشان
یاد تو ای محبوب من،سودای هر صبح و شبم
من شیفته و شیدای تو، رویت نما بر من عیان
کی می شوم من لایق، دیدار شمس روی تو
پرده بر انداز و بیـا ، تا زنده ام پیشم بمـان
بر خانه ی چشمم بیا ، تا بوسه بر پایت نهم
از بند هجرم کن«رها»، زیبای من آرام جان
بهروز رها