(خانه ی احساس)
بیدارم هرشب تاسحر،از شوق وصلت یارمن
امشب بیا ای نازنین ، بگشا گره از کار من
اینک که از هجران تو،افتاده ام در خاک غم
یکدم به بالینم بیا،ای مونس و غمخوار من
بادیده ام ای جان بیا ، برگیرم از پایت غبار
خاک رهت مرهم شود،بر دیده ی بیمارمن
بی چهره ات محزونم و چشمم به راهت بی قرار
بازا که غم بیرون شود،از سینه ی تبدار من
آمد به آخر تاب من ، بی تو چگونه سرکنم
بنشین ز لطفی در برم،ای همدم و دلدارمن
در خانه ی احساس من،پیچدشمیم عشق تو
اندیشه ی دیدار تو ، زیبـاترین پنـدار من
از بندحسرت ای صنم، با بودنت گردم«رها»
گلواژه ی شعرم تویی ، ای رونق افکار من
بهروز رها