• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن صندلی داغ > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
صندلی داغ (بازدید: 6162)
چهارشنبه 2/5/1392 - 14:33 -0 تشکر 625117
نشاید احساس نفس

ســـــــــــــــــــــلام به همه دوستــــــــــای نــــــــــازم...
طاعات و عباداتتون مقبول درگاه حق
بعد3سال قلمم حس نوشتن پیدا کرده...بعضی روزا...برگی رو سیاه میکنه
میخام تو این تاپیک بعضی هاش رو که خیلی حس خوبی دارم براتون بذارم و نظرتون رو راجع به این حس و متن بگین...!!!
برای شروع میخام نقدم کنین.خیلی وقته ننوشتم.طبیعی هست که بعد این همه مدت ننوشتن و قلم به دست نگرفتن ایرادهایی داشته باشم...
خوشحال میشم نظرتون رو بگین تا بهتر بشم...

 

 

دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد ***باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود  

 

 

 

 

 

 

جمعه 4/5/1392 - 16:40 - 0 تشکر 625834

soltan_azdad گفته است :
[quote=soltan_azdad;507077;625818]سلام

خانم عطیه هم البته باید فراخونی بشه...دستی بر اتش دارند


سلام
عطیه بیشتر در زمینه شعر کلاسیک مهارت داره اما خب به هر حال به قول شما دستی بر آتش داره دیگه
به سرعت به این تاپیک اعزام خواهد شد:)

شاید تقدیر قابل تغییرنباشد،اما تغییر قابل تقدیر است.
جمعه 4/5/1392 - 16:46 - 0 تشکر 625835

خیلی قشنگ مینویسی 
من فقط محو خوندن میشم

زندگي سفري است که به ما مي آموزد

             "دادن وگرفتن يکي ست"

                             وهدف از وجود ما عشق ورزيدن،بخشش وشوق گشودن دست ياري 

                                         به سوي ديگري ست 

یادمن باشد که : اندک است تنهایی من در مقایسه با تنهایی خورشید .

جمعه 4/5/1392 - 16:52 - 0 تشکر 625836

نفس صبحدم گفته است :
[quote=نفس صبحدم;705102;625462]
عطرنفس هایت دل نشین ست

دلم را هوایی میکند.
اری ! هوایی میشوم...!
هوایی میشوم وقتی نسیم ، عطر تنت را در فضا پراکنده میکند


نسیمی که با عطرنفس هایت ، نبض مرا در اقیانوسی بیکران بازی میدهد...

قلبم !
اینبار ناتوان ست...شناگری ناتوان!
 در دریای بیکرانت،تکاپو بی معناست

دریای بیکرانت برای من ساحل رسیدن ندارد



دلم میگیرد وقتی نباشی!


باد هم دلتنگ ست.نفس هایت فرهادش کرده

بیستون که چیزی نیست... اسمان و زمین را هم برایت می کَنَد...


دلم برایش میسوزد...تو او راهم درگیر کرده ای

تکه ابری که برایت یعقوب شده ست...برای دیدن دوباره چشمانت اشک میریزد،

امادیگر...

قطره ی آبی هم برای باریدن ندارد...سوی دیدن هم ندارد...
چشمانش!!!پرکشید...!
پیراهنت را میخواهد تا بینا شود.


تیشه ی فرهاد بوی شیرین میدهد

بیستون نیز عاشق شده ست...

دیشب در دشت احساست موسیقی دستانت را مینواختم
تیشه ام همراهم بود!

عطر نفس هایت بر تیشه ام نقش بسته!
سنگ هم درگیر توشد...تمام غرورش را به نفس های تو باخت

مهربانم!
کمی بیشتر بمان!
نفس هایم فرهاد شده اند...اما کوه نمیکنند...برایت ساز میزند...
 وقتیکه نباشی
سازصدایم هم به سکوتی شیرین تبدیل میشود


سلام نفسم
خدا قوت عزیز...
خعـــــــــــــــــــــــــــــــــــلی عالی و قشنگ بود!
واقعا باریک...
من که چیزی از متن ادبی و اینا سر در نمیارم ولی از بین سه تا متنت با این آخری بیشتر ارتباط برقرار کردم ...
دلیلشو نمی فهمم ...
شاید به خاطر مفهومش ...
نیدونم دیگه :دی
منتظر و مشتاق نوشته های بعدیت هستیم:))

 

غرق نعمتیم ؛ حالیمون نیست ...

الهی رضا برضائک!

 
جمعه 4/5/1392 - 17:15 - 0 تشکر 625838

raha0075 گفته است :


سلام نفسم
خدا قوت عزیز...
خعـــــــــــــــــــــــــــــــــــلی عالی و قشنگ بود!
واقعا باریک...
من که چیزی از متن ادبی و اینا سر در نمیارم ولی از بین سه تا متنت با این آخری بیشتر ارتباط برقرار کردم ...
دلیلشو نمی فهمم ...
شاید به خاطر مفهومش ...
نیدونم دیگه :دی
منتظر و مشتاق نوشته های بعدیت هستیم:))
نفس صبحدم گفته است :
[quote=raha0075;557377;625836][quote=نفس صبحدم;705102;625462]
عطرنفس هایت دل نشین ست

دلم را هوایی میکند.
اری ! هوایی میشوم...!
هوایی میشوم وقتی نسیم ، عطر تنت را در فضا پراکنده میکند


نسیمی که با عطرنفس هایت ، نبض مرا در اقیانوسی بیکران بازی میدهد...

قلبم !
اینبار ناتوان ست...شناگری ناتوان!
 در دریای بیکرانت،تکاپو بی معناست

دریای بیکرانت برای من ساحل رسیدن ندارد



دلم میگیرد وقتی نباشی!


باد هم دلتنگ ست.نفس هایت فرهادش کرده

بیستون که چیزی نیست... اسمان و زمین را هم برایت می کَنَد...


دلم برایش میسوزد...تو او راهم درگیر کرده ای

تکه ابری که برایت یعقوب شده ست...برای دیدن دوباره چشمانت اشک میریزد،

امادیگر...

قطره ی آبی هم برای باریدن ندارد...سوی دیدن هم ندارد...
چشمانش!!!پرکشید...!
پیراهنت را میخواهد تا بینا شود.


تیشه ی فرهاد بوی شیرین میدهد

بیستون نیز عاشق شده ست...

دیشب در دشت احساست موسیقی دستانت را مینواختم
تیشه ام همراهم بود!

عطر نفس هایت بر تیشه ام نقش بسته!
سنگ هم درگیر توشد...تمام غرورش را به نفس های تو باخت

مهربانم!
کمی بیشتر بمان!
نفس هایم فرهاد شده اند...اما کوه نمیکنند...برایت ساز میزند...
 وقتیکه نباشی
سازصدایم هم به سکوتی شیرین تبدیل میشود

سلام
رهاااااا؟
باورت میشه امروز چند سری خواستم یه پست بذارم شکایت کنم از نبودنت؟ خواستم پست دل نوشته و خاطرات بنویسم دیدم آقای قاف کامنتی داشتن صبر کردم تا جواب ایشون روشن بشه...سوال سختی پرسیدن آخه هنوز تو فکرشم
حالت چطوره آیا؟
حال اون ویروس بی کله چطور؟! چندچندی باش؟ همین که از حالت افقی به زاویه قائم رسیدی معلوم میکنه همچین میزون نیست تاره کیش مات میشه...هوم؟
بیا بیا که ویروست نوش جونم
فدات شم زودتر بخوب:) خوب؟


به عشق تو سه ست!

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


جمعه 4/5/1392 - 17:19 - 0 تشکر 625839

نفس صبحدم گفته است :
[quote=نفس صبحدم;705102;625456]


دومین متن:

چشمانم را به آسمان دوختم

تا نظاره گر پرواز پرنده ای باشم

پرنده ای که پرواز میکند تا به دستانم برسد

دستانم را به سوی اسمان گشوده ام
تا پرنده بر شانه هایم بشیند

و من آن ایه های درونم را با مروارید های چشمانم امیخته ام
تا عصاره ای از مهربانی را در اغوش گرم پرنده جای دهم

پرنده!!!

بال هایت را بگستران
پرواز کن تا بی نهایت اسمان
بی نهایتی نزدیک خدا

میخواهم این عصاره را دردستان خدا قراردهی

و با نفس های گرم
از او بخواهی که

تا ابد همراه و پناهش باش




سلام نفس جان
من فقط کلاسیک کار میکنم ومن تا حالا شعر نو و قطعه ادبی کار نکردم ولی این متن نسبت به بقیه به من حس بهتری میده نمیدونم شاید چون احساساتش از دید من زیباتره
پیشنهاد من: سعی کن نوشتن رو ادامه بدی اینطوری قلمت به مرور زمان قوی تر میشه هیچوقت به این فکر نکن که انگیزه ای برای نوشتن نداشته باشی اگر مداوم ادامه بدی بعدا ممکنه به جایی برسی که حتی نوشته های اولیه ای که داشتی به نظرت خیلی ساده و پیش پا افتاده بیان اون موقع به یاد حرف من میفتی
امیدوارم که موفق باشی



کوله بارت را ببند

شاید ابن چند سحر فرصت آخر باشد

که به مقصد برسیم

بشناسیم خدا را

و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم...

جمعه 4/5/1392 - 17:20 - 0 تشکر 625840

haniehz گفته است :

سلام
عطیه بیشتر در زمینه شعر کلاسیک مهارت داره اما خب به هر حال به قول شما دستی بر آتش داره دیگه
به سرعت به این تاپیک اعزام خواهد شد:)
soltan_azdad گفته است :
[quote=haniehz;454874;625834][quote=soltan_azdad;507077;625818]سلام

خانم عطیه هم البته باید فراخونی بشه...دستی بر اتش دارند


عطیه هم یه پله بالای فوق العاده ست...
ینی با حضور عطیه...میترا...نفس...راضیه هم تازگیا داره کشف میشه...و شعرایی مثل شاهین فقید...جاده...برزخ...بهروز رها...خوشبختی محاله دچار پارادکس شدیدی میشه! من و این همه!!!!!!!!!

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


جمعه 4/5/1392 - 17:32 - 0 تشکر 625844

mitra_mvm گفته است :


آره بنظرم الان خیلی خوب شده!
آفرین عالیه!!خیلی زیباست!تیشه ی فرهاد بوی شیرین میدهد!بسیار زیبا!!!

حالا بنظر من با استفاده از این تشبیهات و زیباکننده های متن حرفه ای تر نشون دادی ،پخته تر!

شاید اولش فقط متنی با احساس میخوندم اما الان متنی میخونم که میدونم نویسنده با احساس چی میخواد انگار اون هدفی داره که دنبالش میکنه در متن حرفاش فقط یکسری واژه های زیبا که قشنگ هستن نیست!پر از معنی هست...
آفرین نفس عزیزم
نفس صبحدم گفته است :
[quote=mitra_mvm;699606;625492][quote=نفس صبحدم;705102;625462]
عطرنفس هایت دل نشین ست

دلم را هوایی میکند.
اری ! هوایی میشوم...!
هوایی میشوم وقتی نسیم ، عطر تنت را در فضا پراکنده میکند


نسیمی که با عطرنفس هایت ، نبض مرا در اقیانوسی بیکران بازی میدهد...

قلبم !
اینبار ناتوان ست...شناگری ناتوان!
 در دریای بیکرانت،تکاپو بی معناست

دریای بیکرانت برای من ساحل رسیدن ندارد



دلم میگیرد وقتی نباشی!


باد هم دلتنگ ست.نفس هایت فرهادش کرده

بیستون که چیزی نیست... اسمان و زمین را هم برایت می کَنَد...


دلم برایش میسوزد...تو او راهم درگیر کرده ای

تکه ابری که برایت یعقوب شده ست...برای دیدن دوباره چشمانت اشک میریزد،

امادیگر...

قطره ی آبی هم برای باریدن ندارد...سوی دیدن هم ندارد...
چشمانش!!!پرکشید...!
پیراهنت را میخواهد تا بینا شود.


تیشه ی فرهاد بوی شیرین میدهد

بیستون نیز عاشق شده ست...

دیشب در دشت احساست موسیقی دستانت را مینواختم
تیشه ام همراهم بود!

عطر نفس هایت بر تیشه ام نقش بسته!
سنگ هم درگیر توشد...تمام غرورش را به نفس های تو باخت

مهربانم!
کمی بیشتر بمان!
نفس هایم فرهاد شده اند...اما کوه نمیکنند...برایت ساز میزند...
 وقتیکه نباشی
سازصدایم هم به سکوتی شیرین تبدیل میشود

سلااااام...خوبی خانم مدیر برنامه نوشتن من:))
چه عجب...یه تاییدیه از شما تونستیم بگیریم:))
خودم هم احساسم نسبت به سومی بیشتر هست...حس میکنم بهتر شده...
ولی خوب باز باید تلاش کنم...جای کار و تامل خیلی داره نوشتنم

 

 

دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد ***باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود  

 

 

 

 

 

 

جمعه 4/5/1392 - 17:34 - 0 تشکر 625845

haniehz گفته است :
[quote=haniehz;454874;625676]سلام نفس جون
ساز صدایم هم به سکوتی شیرین تبدیل می شود .... خیلی قشنگ بود...

سلام هانی جونم...عزیزمی
خودم هم این قسمتش رو خیلی دوست دارم...این رو واقعن از صمیم قلبم گفتم:)
مرسی ازت

 

 

دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد ***باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود  

 

 

 

 

 

 

جمعه 4/5/1392 - 17:37 - 0 تشکر 625846

لیلای او گفته است :
[quote=لیلای او;399461;625768]سلام
نفس جان خیلی خوب بود
این قسمت که عااااالی:

باد هم دلتنگ ست.نفس هایت فرهادش کرده


بیستون که چیزی نیست... اسمان و زمین را برایت می کَنَد...


عنصر خیال انگیزی رو همیشه مثل این رعایت کنی بهتر و بهتر میشه:)
تعابیر ناااب ناب...

سلاام لیلی
تو نوشتن چندتا چیز رو خیلی دوست دارم
اسمان و باران و عطر نفس هایت
عشق میکنم وقتی برای این سه تا چیز مینویسم...
با تمام وجودم احساسم رو به قلم میارم.
خصوصن عطر نفس هایت..این رو واقعن از صمیم قلب مینویسم...:)
مرسیی ازت...یکم دارم روش فکرمیکنم...که بتونم چیکار کنم خمیر بازی احساسم رو عاطفی کنمش و در عین حال عناصر خیال رو درش استفاده کنم

 

 

دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد ***باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود  

 

 

 

 

 

 

جمعه 4/5/1392 - 17:41 - 0 تشکر 625847

soltan_azdad گفته است :
[quote=soltan_azdad;507077;625818]سلام
راستش من دانش ادبی ندارم و خانم میترا و دوستان خیلی مهارت بیشتری دارن مخصوصا خانم میترا که یا بقیه رو نمیکنن یا اینکه شعر شما بی نقصه که رو نمیکنن:))
خانم عطیه هم البته باید فراخونی بشه...دستی بر اتش دارند
شخصا از حس شعرات خوشم میاد.کلا طراوت داره.رنگیه!!!!!!
اما اونجایی که به داستان حضرت یوسف تلمیح کردی بعدش خیلی زود شعر رو به سمت تشبیه به فرهاد بردی
یعنی یه جورایی انتظارش نبود.شاید به یه جمله مفصلی میشد این دوتا رو وصل کرد ولی اینکه تشبیهات و آرایه و صنعت های ادبی زیادی داری جای تقدیره واقعا
ما منتظر بعدیشیم

سلام
میترا جان که بلی.واقعن از اطلاعاتش استفاده میکنم.
عطیه جان هم باید از اطلاعاتش استفاده کنم
ممنونم.وخوشحالم که نوشته هام از نظرتون طراوت داره
بله..درسته.الان یکبار دیگه از روش بااین دید شما خوندم.درسته.سعی میکنم یا اینجا رو ویرایش کنم.اگه نه تو شعرای بعدی این کار رو نکنم.ممنونم

 

 

دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد ***باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود  

 

 

 

 

 

 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.