[quote=نفس صبحدم;705102;625456]
دومین متن:
چشمانم را به آسمان دوختم تا نظاره گر پرواز پرنده ای باشم پرنده ای که پرواز میکند تا به دستانم برسد دستانم را به سوی اسمان گشوده ام تا پرنده بر شانه هایم بشیند و من آن ایه های درونم را با مروارید های چشمانم امیخته ام تا عصاره ای از مهربانی را در اغوش گرم پرنده جای دهم پرنده!!! بال هایت را بگستران پرواز کن تا بی نهایت اسمان بی نهایتی نزدیک خدا میخواهم این عصاره را دردستان خدا قراردهی و با نفس های گرم از او بخواهی که تا ابد همراه و پناهش باش
سلام دوست هنرمند من
اول اینکه آفرین به احساس قشنگت
اما باز میخوام فضولی کنم و نظرمو یکم بیشتر بگم
خب توی این متن احساس کمتر خودنمایی میکنه...
اون قسمت که نویسنده دستاشو باز میکنه تا پرنده بر شانه های اون بنشینه کمی خواننده رو به فکر می اندازه تو آغوش خودت رو باز میکنی اما واژه ها انگار بطور صحیح کنار هم قرار نگرفته!با احساس میخونیش حسشو میفهمی لطافتشو میفهمی اما بنسبت سخت هضم میشه
یااونجا که میگی:تا عصاره ای از مهربانی را در آغوش گرم پرنده جای دهم
بنظرم انگار قبلش داری پرواز میکنی یهو یه کم از اوج گرفتن خودت کم میکنی !واژه عصاره زیباست اما اینجا انگار آنچنان جای مناسبی نداره یا شاید بخاطر اینه که کلمات بعد اون خیلی راحت کنار اون نمیشینن!!عصاره رو در آغوش پرنده جا دادن انگار کمی خواننده رو سردرگم میکنه!آیا عصاره در آغوش اون قرار میگیره؟!
البته این فقط احساس منه!
و قسمتی که میگی پرواز کن تا بی نهایت آسمان بنظرم جای یه علامت نگارشی کمه احساس میکنم نویسنده اینطور بیان میکرده:
پرواز کن ،
کمی مکث چون این جمله رو داره با هیجان و اوج احساس میگه
بعد گفته میشه تا بی نهایت آسمان
و کمی آرامتر اما با احساستر میگه بی نهایتی نزدیک خدا!
اما آخر جمله پرنده از خدا میخواد اما گفته شده تا ابد همراه و پناهش باش!انگار پرنده تا ابد باید همراه خدا باشه در صورتی که فکر میکنم منظور اصلیت این بوده که خدا تا ابد همراهش باشه!
ببخش نفس صبحدم عزیز من اصلا هدفم ایراد گرفتن نیست من متنو با نهایت احساس خوندم اما خواستم بعنوان دوستت دوباره با کمی ریز بینی بخونم