• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن صندلی داغ > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
صندلی داغ (بازدید: 6083)
چهارشنبه 2/5/1392 - 14:33 -0 تشکر 625117
نشاید احساس نفس

ســـــــــــــــــــــلام به همه دوستــــــــــای نــــــــــازم...
طاعات و عباداتتون مقبول درگاه حق
بعد3سال قلمم حس نوشتن پیدا کرده...بعضی روزا...برگی رو سیاه میکنه
میخام تو این تاپیک بعضی هاش رو که خیلی حس خوبی دارم براتون بذارم و نظرتون رو راجع به این حس و متن بگین...!!!
برای شروع میخام نقدم کنین.خیلی وقته ننوشتم.طبیعی هست که بعد این همه مدت ننوشتن و قلم به دست نگرفتن ایرادهایی داشته باشم...
خوشحال میشم نظرتون رو بگین تا بهتر بشم...

 

 

دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد ***باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود  

 

 

 

 

 

 

پنج شنبه 3/5/1392 - 16:7 - 0 تشکر 625465

سلام
این یکی هم مثل قبلی خوب بود ولی بنظر من قبلی احساسات قشنگ تری داشت! در این یکی پارادوکس های قشنگی هم وجود داشت که متنو زیباتر میکرد!! 
صادقانه بگم من درکل از اولی بیشتر خوشم اومد و احساسی تر بود بنظرم!

پنج شنبه 3/5/1392 - 16:29 - 0 تشکر 625471

نفس صبحدم گفته است :
[quote=نفس صبحدم;705102;625456]


دومین متن:

چشمانم را به آسمان دوختم

تا نظاره گر پرواز پرنده ای باشم

پرنده ای که پرواز میکند تا به دستانم برسد

دستانم را به سوی اسمان گشوده ام
تا پرنده بر شانه هایم بشیند

و من آن ایه های درونم را با مروارید های چشمانم امیخته ام
تا عصاره ای از مهربانی را در اغوش گرم پرنده جای دهم

پرنده!!!

بال هایت را بگستران
پرواز کن تا بی نهایت اسمان
بی نهایتی نزدیک خدا

میخواهم این عصاره را دردستان خدا قراردهی

و با نفس های گرم
از او بخواهی که

تا ابد همراه و پناهش باش




سلام دوست هنرمند من
اول اینکه آفرین به احساس قشنگت
اما باز میخوام فضولی کنم و نظرمو یکم بیشتر بگم
خب توی این متن احساس کمتر خودنمایی میکنه...

اون قسمت که نویسنده دستاشو باز میکنه تا پرنده بر شانه های اون بنشینه کمی خواننده رو به فکر می اندازه تو آغوش خودت رو باز میکنی اما واژه ها انگار بطور صحیح کنار هم قرار نگرفته!با احساس میخونیش حسشو میفهمی لطافتشو میفهمی اما بنسبت سخت هضم میشه
یااونجا که میگی:تا عصاره ای از مهربانی را در آغوش گرم پرنده جای دهم
بنظرم انگار قبلش داری پرواز میکنی یهو یه کم از اوج گرفتن خودت کم میکنی !واژه عصاره زیباست اما اینجا انگار آنچنان جای مناسبی نداره یا شاید بخاطر اینه که کلمات بعد اون خیلی راحت کنار اون نمیشینن!!عصاره رو در آغوش پرنده جا دادن انگار کمی خواننده رو سردرگم میکنه!آیا عصاره در آغوش اون قرار میگیره؟!
البته این فقط احساس منه!

و قسمتی که میگی پرواز کن تا بی نهایت آسمان بنظرم جای یه علامت نگارشی کمه احساس میکنم نویسنده اینطور بیان میکرده:
پرواز کن ،
کمی مکث چون این جمله رو داره با هیجان و اوج احساس میگه
بعد گفته میشه تا بی نهایت آسمان
و کمی آرامتر اما با احساستر میگه بی نهایتی نزدیک خدا!

اما آخر جمله پرنده از خدا میخواد اما گفته شده تا ابد همراه و پناهش باش!انگار پرنده تا ابد باید همراه خدا باشه در صورتی که فکر میکنم منظور اصلیت این بوده که خدا تا ابد همراهش باشه!

ببخش نفس صبحدم عزیز من اصلا هدفم ایراد گرفتن نیست من متنو با نهایت احساس خوندم اما خواستم بعنوان دوستت دوباره با کمی ریز بینی بخونم

از پله های ابر

پایین می آید

بی ذوقی نکن چتر سیاه!

    (M.V.M

پنج شنبه 3/5/1392 - 17:7 - 0 تشکر 625478

نفس صبحدم گفته است :
[quote=نفس صبحدم;705102;625462]
عطرنفس هایت دل نشین ست

دلم را هوایی میکند.
اری ! هوایی میشوم...!
هوایی میشوم وقتی نسیم ، عطر تنت را در فضا پراکنده میکند


نسیمی که با عطرنفس هایت ، نبض مرا در اقیانوسی بیکران بازی میدهد...

قلبم !
اینبار ناتوان ست...یک شناگر ناتوان!
 در دریای بیکران تو، هرچه تلاش میکند
به تو نمیرسد!


دلم میگیرد وقتی نباشی!


باد هم دلتنگ ست.نفس هایت فرهادش کرده

بیستون که چیزی نیست... اسمان و زمین را برایت می کَنَد...


دلم برایش میسوزد...تو او راهم درگیر کرده ای

تکه ابری که برایت یعقوب شده ست...برای دیدن دوباره چشمانت اشک میریزد،

امادیگر...

قطره ی آبی هم برای باریدن ندارد...سوی دیدن هم ندارد...
چشمانش را از دست داد!

پیراهنت را میخواهد تا بینا شود.


چه انتظار بیهوده ای ست که عاشقت نبود...


سنگ بیچاره...

سراسر غرور ست!

غرورش را شکست...

برایت سخن گفت...


اما تو...!


انگار در برابرش ناشنوا شدی!!!


صدای قلبش را نمیشنوی؟


کمی بیشتر به صدایش گوش کن!

صدای قلبش را اسمان هم شنید...

جسم ازرده و زخمی سنگ را ببین

هربار که یادت میفتد یک زخم عمیق قلبش را ازرده میکند


نگاهش که کنی ترک های قلبش را میبینی!


مهربانم!
کمی بیشتر بمان!
نفس هایم فرهاد شده اند...اما کوه نمیکنند...برایت ساز میزند...
 وقتیکه نباشی
سازصدایم هم به سکوتی شیرین تبدیل میشود


نفس عزیز اول میخوام حسابی تشویقت کنم بسیار عاالیه خیلی با احساس و جدای از این واژگان و جملات بسیار زیبا که کنار هم فریاد میزنند!من واقعا خوشم آمد !خیلی زیباست!

اما اون قسمت که هایلایت کردم بنطرم یه نزول توی متنت هست!اون قسمت بالا غوغا کردی اما پایین از اون همه نشونه های ادبی و بنظر من ناب خبیری نیست!جالبن!قشنگن!احساس دارن !اما انگار وقتی اون قسمت بالا رو میخونم دلم میخواد تو همچنان در اوج باشی دلم میخواد توی این قسمتم به همون اندازه ناب باشی!

در کل بنظرم این متن بسیار عالیه و پیشرفتت به وضوح دیدع میشه!

از پله های ابر

پایین می آید

بی ذوقی نکن چتر سیاه!

    (M.V.M

پنج شنبه 3/5/1392 - 17:29 - 0 تشکر 625482

talaeieh گفته است :

سلام به همگی
فوق الهاده زیبا و احساسی 
خیلی از اینکه به پیزهای جدید موجودیت میدی لذت میبرم
اینکه عصاره ی احساس قشنگت رو به دستان پر مهر خدا میسپاری به قول خودت احساسم رو قلقلک میده
موفق باشی
نفس صبحدم گفته است :
[quote=talaeieh;773433;625460][quote=نفس صبحدم;705102;625456]


دومین متن:

چشمانم را به آسمان دوختم

تا نظاره گر پرواز پرنده ای باشم

پرنده ای که پرواز میکند تا به دستانم برسد

دستانم را به سوی اسمان گشوده ام
تا پرنده بر شانه هایم بشیند

و من آن ایه های درونم را با مروارید های چشمانم امیخته ام
تا عصاره ای از مهربانی را در اغوش گرم پرنده جای دهم

پرنده!!!

بال هایت را بگستران
پرواز کن تا بی نهایت اسمان
بی نهایتی نزدیک خدا

میخواهم این عصاره را دردستان خدا قراردهی

و با نفس های گرم
از او بخواهی که

تا ابد همراه و پناهش باش



سلام به شما ، عزیزم:)
خیلی ممنونم ازت...خوشحالم که یکم قلقلک دادم:دی
خوشحالم کردی...:)


 

 

دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد ***باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود  

 

 

 

 

 

 

پنج شنبه 3/5/1392 - 17:31 - 0 تشکر 625484

peymanm001 گفته است :
[quote=peymanm001;661717;625465]سلام
این یکی هم مثل قبلی خوب بود ولی بنظر من قبلی احساسات قشنگ تری داشت! در این یکی پارادوکس های قشنگی هم وجود داشت که متنو زیباتر میکرد!! 
صادقانه بگم من درکل از اولی بیشتر خوشم اومد و احساسی تر بود بنظرم!

سلام..
ممنونم.سعی میکنم تفاوت احساسم تو دو تاش رو پیدا کنم.دوتاش رو تقویت کنم.ممنونم.

 

 

دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد ***باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود  

 

 

 

 

 

 

پنج شنبه 3/5/1392 - 17:32 - 0 تشکر 625486

mitra_mvm گفته است :


نفس عزیز اول میخوام حسابی تشویقت کنم بسیار عاالیه خیلی با احساس و جدای از این واژگان و جملات بسیار زیبا که کنار هم فریاد میزنند!من واقعا خوشم آمد !خیلی زیباست!

اما اون قسمت که هایلایت کردم بنطرم یه نزول توی متنت هست!اون قسمت بالا غوغا کردی اما پایین از اون همه نشونه های ادبی و بنظر من ناب خبیری نیست!جالبن!قشنگن!احساس دارن !اما انگار وقتی اون قسمت بالا رو میخونم دلم میخواد تو همچنان در اوج باشی دلم میخواد توی این قسمتم به همون اندازه ناب باشی!

در کل بنظرم این متن بسیار عالیه و پیشرفتت به وضوح دیدع میشه!
نفس صبحدم گفته است :
[quote=mitra_mvm;699606;625478][quote=نفس صبحدم;705102;625462]
عطرنفس هایت دل نشین ست

دلم را هوایی میکند.
اری ! هوایی میشوم...!
هوایی میشوم وقتی نسیم ، عطر تنت را در فضا پراکنده میکند


نسیمی که با عطرنفس هایت ، نبض مرا در اقیانوسی بیکران بازی میدهد...

قلبم !
اینبار ناتوان ست...یک شناگر ناتوان!
 در دریای بیکران تو، هرچه تلاش میکند
به تو نمیرسد!


دلم میگیرد وقتی نباشی!


باد هم دلتنگ ست.نفس هایت فرهادش کرده

بیستون که چیزی نیست... اسمان و زمین را برایت می کَنَد...


دلم برایش میسوزد...تو او راهم درگیر کرده ای

تکه ابری که برایت یعقوب شده ست...برای دیدن دوباره چشمانت اشک میریزد،

امادیگر...

قطره ی آبی هم برای باریدن ندارد...سوی دیدن هم ندارد...
چشمانش را از دست داد!

پیراهنت را میخواهد تا بینا شود.


چه انتظار بیهوده ای ست که عاشقت نبود...


سنگ بیچاره...

سراسر غرور ست!

غرورش را شکست...

برایت سخن گفت...


اما تو...!


انگار در برابرش ناشنوا شدی!!!


صدای قلبش را نمیشنوی؟


کمی بیشتر به صدایش گوش کن!

صدای قلبش را اسمان هم شنید...

جسم ازرده و زخمی سنگ را ببین

هربار که یادت میفتد یک زخم عمیق قلبش را ازرده میکند


نگاهش که کنی ترک های قلبش را میبینی!


مهربانم!
کمی بیشتر بمان!
نفس هایم فرهاد شده اند...اما کوه نمیکنند...برایت ساز میزند...
 وقتیکه نباشی
سازصدایم هم به سکوتی شیرین تبدیل میشود

سلام...بعد نظرت دوباره خوندمش...تایید کردم حرفت رو
اره تو قسمت سنگ برخلاف بالا هیچ نشونی از تشبیه های ادبی نبود
تغییرش دادم:دی

 

 

دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد ***باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود  

 

 

 

 

 

 

پنج شنبه 3/5/1392 - 17:50 - 0 تشکر 625492

نفس صبحدم گفته است :
[quote=نفس صبحدم;705102;625462]
عطرنفس هایت دل نشین ست

دلم را هوایی میکند.
اری ! هوایی میشوم...!
هوایی میشوم وقتی نسیم ، عطر تنت را در فضا پراکنده میکند


نسیمی که با عطرنفس هایت ، نبض مرا در اقیانوسی بیکران بازی میدهد...

قلبم !
اینبار ناتوان ست...شناگری ناتوان!
 در دریای بیکرانت،تکاپو بی معناست

دریای بیکرانت برای من ساحل رسیدن ندارد



دلم میگیرد وقتی نباشی!


باد هم دلتنگ ست.نفس هایت فرهادش کرده

بیستون که چیزی نیست... اسمان و زمین را هم برایت می کَنَد...


دلم برایش میسوزد...تو او راهم درگیر کرده ای

تکه ابری که برایت یعقوب شده ست...برای دیدن دوباره چشمانت اشک میریزد،

امادیگر...

قطره ی آبی هم برای باریدن ندارد...سوی دیدن هم ندارد...
چشمانش!!!پرکشید...!
پیراهنت را میخواهد تا بینا شود.


تیشه ی فرهاد بوی شیرین میدهد

بیستون نیز عاشق شده ست...

دیشب در دشت احساست موسیقی دستانت را مینواختم
تیشه ام همراهم بود!

عطر نفس هایت بر تیشه ام نقش بسته!
سنگ هم درگیر توشد...تمام غرورش را به نفس های تو باخت

مهربانم!
کمی بیشتر بمان!
نفس هایم فرهاد شده اند...اما کوه نمیکنند...برایت ساز میزند...
 وقتیکه نباشی
سازصدایم هم به سکوتی شیرین تبدیل میشود


آره بنظرم الان خیلی خوب شده!
آفرین عالیه!!خیلی زیباست!تیشه ی فرهاد بوی شیرین میدهد!بسیار زیبا!!!

حالا بنظر من با استفاده از این تشبیهات و زیباکننده های متن حرفه ای تر نشون دادی ،پخته تر!

شاید اولش فقط متنی با احساس میخوندم اما الان متنی میخونم که میدونم نویسنده با احساس چی میخواد انگار اون هدفی داره که دنبالش میکنه در متن حرفاش فقط یکسری واژه های زیبا که قشنگ هستن نیست!پر از معنی هست...
آفرین نفس عزیزم

از پله های ابر

پایین می آید

بی ذوقی نکن چتر سیاه!

    (M.V.M

جمعه 4/5/1392 - 14:44 - 0 تشکر 625676

سلام نفس جون
ساز صدایم هم به سکوتی شیرین تبدیل می شود .... خیلی قشنگ بود...

شاید تقدیر قابل تغییرنباشد،اما تغییر قابل تقدیر است.
جمعه 4/5/1392 - 15:42 - 0 تشکر 625768

سلام
نفس جان خیلی خوب بود
این قسمت که عااااالی:

باد هم دلتنگ ست.نفس هایت فرهادش کرده


بیستون که چیزی نیست... اسمان و زمین را برایت می کَنَد...


عنصر خیال انگیزی رو همیشه مثل این رعایت کنی بهتر و بهتر میشه:)
تعابیر ناااب ناب...

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


جمعه 4/5/1392 - 16:13 - 0 تشکر 625818

سلام
راستش من دانش ادبی ندارم و خانم میترا و دوستان خیلی مهارت بیشتری دارن مخصوصا خانم میترا که یا بقیه رو نمیکنن یا اینکه شعر شما بی نقصه که رو نمیکنن:))
خانم عطیه هم البته باید فراخونی بشه...دستی بر اتش دارند
شخصا از حس شعرات خوشم میاد.کلا طراوت داره.رنگیه!!!!!!
اما اونجایی که به داستان حضرت یوسف تلمیح کردی بعدش خیلی زود شعر رو به سمت تشبیه به فرهاد بردی
یعنی یه جورایی انتظارش نبود.شاید به یه جمله مفصلی میشد این دوتا رو وصل کرد ولی اینکه تشبیهات و آرایه و صنعت های ادبی زیادی داری جای تقدیره واقعا
ما منتظر بعدیشیم

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.