• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن شمال > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
شمال (بازدید: 22052)
پنج شنبه 27/4/1392 - 23:43 -0 تشکر 622863
فرهنگ لغت مازندرانی(حرف ب)

 http://tabarestan.ir/
زبان طبری یكی از زبانهای بازمانده از زبانهای كهن پهلوی ، سانسكریت و... است و ریشه در تاریخ دیرپای جهان دارد و هرگونه غفلت و سهل انگاری در حفظ این میراث در معرض خطر، می‌تواند بخشی از پیشینه ایران كهن را به مخاطره بیاندازد. د ر رابطه با زبان طبری، سیاحان و مستشرقان و اندیشمندانی چون "ملگونوف"، "خودزكو"، "درن" و... به تحقیق و مطالعه درباره این زبان پرداخته‌اند. این امر بیانگر ارزش و اعتبار زبان طبری بوده و سبب شده تا افراد بیگانه نیز در مورد این زبان به تحقیق بپردازند. گوناگونی گویش‌های مازندرانی به حدی است كه این تفاوت از محله‌ای به محله دیگر در شهرها و روستاهای مازندران كاملا مشهود می‌باشد هر یك از گویش‌های مازندرانی دارای لهجه خاص، اصطلاحات و فرهنگ مربوط به خود را داشته و با فرهنگ و زبان مختلف گفت وگو می‌كردند. نداشتن آشنایی اولیه با زبان مازندرانی موجب شده كه سایر استانهای كشور به ویژه تهرانی‌ها آن را با زبان گیلانی اشتباه بگیرند در حالی كه تفاوتهای عمده‌ای بین این دو زبان وجود دارد. این فرهنگ لغت اساس ان بر کتاب فرهنگ لغات تبری تالیف دکتر اشرفی میباشد تا کنون شامل حدود 35000 کلمه میباشد که برای هر کلمه فارسی ، معنی اصیل مازندرانی و گویش آن کلمه در شهرهای ساری ، یهشهر ، بابل ، آمل ، سوادکوه و تنکابن همراه بات آوانگاری هرکدام در دو ویرایش جستجوی فارسی به مازندرانی و مازندرانی به فارسی برای علاقه مندان جمع آوری شده است

در این مبحث حرف ب

شنبه 29/4/1392 - 15:29 - 0 تشکر 623746

برازاد beraazaad دایم – یکسره
برازده beraazde روستایی در حوزه ی شهرستان نور
برازنی beraazenni برازنده بودن
برازه – تا beraaze taa نخی که گوشت را جهت خشک کردن بر آن می آویختند
برازیین beraaziyen برازنده بودن
برا سر beraa sar دری تنگ در آغل گوسفندان که برای خروج یک به یک آنان به بیرون ...
برامسر boraam sar روستایی در شهرستان رامسر
برامندئن beraamendean رماندن
برامندیین beraamendiyen برمنین
بران beraan بران – بتاز
براندن braanden راندن
برانی boraani بورانی – مخلوطی از ماست و چغندر و سبزی پخته
برانیین beraaniyen راندن
براور beraaver ۱روبرو،مقابل ۲از پهلو
براوری beraaveri روبرو – مقابل – از پهلو
براوری beraaveri برابری
براومن bar oman توانایی – از پس کاری برآمدن
بربر bor bor از دهکده های فخر عمادالدین واقع در استرآباد رستاق
بربرمله bar bar male از محله های قدیمی قائم شهر
بربموئن ber bemooen رشد پشم گوسفند به اندازه ای که مناسب و آماده ی تراشیدن باشد ...
بر بند bar band ۱تنگ اسب ۲تنگ گهواره
بر بندچو bar band e choo چوب تنگ گهواره
بر بیاردن bar biaarden عمل آوردن و پردازش کردن
بربیامئن bar beyaamoen توانایی انجام کار،از پس کاری برآمدن
بربیتن bar baytan ۱شیره گرفتن – شهد گرفتن زنبور عسل ۲بهره گرفتن
بربیموئن barbimooan توانایی داشتن – از پس کاری برآمدن
برپاچ berpaach طبق چوبی که جهت بوجارو پاک کردن برنج ا مواد خارجی به کار ...
برتن baretan ۱ریختن ۲چسبیدن ۳اندود شدن
برتیم bertim بتیم – بتیمبه
برتیمبه bertimbe شکبمه
برجانی باغ berjaani baagh مرتعی در کوهپر شهرستان نور
برج – برج berj berj ۱برجستگی های کوچک در اشیا ۲در کتول به معنی پستی و بلندی و ...
برج رادکان borj e raadkaan به شماره ثبت آثار ملی ۱۴۵این برج نزدیک روستای رادکان و در ...
برجلا barjelaa ۱عصبانی شدن – خشم آنی و توپ و تشر زدن
برجنده barjande روستایی از دهستان اهلم رستاق آمل
برجوک barjook ۱ آبله گون ۲رنگ خرمایی گوسفند ۳زندگی
برجه bareje ۱بهره – سود – درآمد ۲اجاره بها – بهره ی مالکانه ی زمین ۳محرف ...
برجی barji ۱بره ی خال خالی سیاه و سفید ۲حیوان خال خالی ۳آبله رو
برجی آسق barji aasegh گوسفند حنایی رنگ که شکمش سیاه و مچ پاهایش سفید باشد
برجی – برجی barji barji ۱برجستگی های کوچک و دان دان ۲پستی و بلندی و چاله چوله ۳زگیل ...
برجی تیکا barji tikaa توکای خال خالی
برجی خل berji Khel از توابع دهستان گیل خواران قائم شهر
برجی –سک barji sek ۱سگ خال خالی ۲کنایه از آدمهای لاغر و مردنی
برجی سمبال barji sembaal گوسفند دم سفید شکم سیاه
برجی کلند barji kaland گوسفند ماده ی شاخدار که زیر شکمش حنایی یا سفید باشد
برجی – کلوم keloom barji روستایی از دهستان بابل کنار واقع در بندپی شهرستان بابل
برجی – وره barji vare بره ی خال خالی سیاه و سفید
برخبده bareKhbe de روستایی از دهستان اهلم رستاق آمل
برختن beraKhtan ریختن
برد bared ۱کافی ۲مناسب

شنبه 29/4/1392 - 15:30 - 0 تشکر 623747

برد bard نام روستایی از دهستان چهاردانگه ی سورتچی ساری
بردتن bordeten فرار کردن
برد گرد bardagerd بازگرد – برگرد
بر دگردستن bar dager desten برگشتن
بر دگردیین bar dagerdiyen برگشتن
بردگرسن bardager essen برگشتن
بردگشتن bar dageshten برگشتن
بردم bardem نوعی گیاه غیرخوراکی با برگ هایی مانند برگ هویج
بردن barden نوعی سبزی صحرایی که غیرخوراکی است
بردن borden رفتن
بردن بموئن borden bemooen رفت و آمد کردن – آمد و شد
بردون bardoon روستایی از دهستان کمرود شهرستان نور
برده barde بلدرچین
برده berde گذرگاه کم ژرفای رودخانه
بردین bordin از توابع دهستان کمررود شهرستان نور
برر berar برادر
بررر borrr برش
برر زا berar zaa برادرزاده
بررزن berar zan زن برادر
برری berarey ۱برادری ۲برادر کوچکتر
برز barez انار میخوش
برز برز berez berez کم کم – اندک اندک
برزخ barzeKh ۱عصبانی ۲انکار
برزسن berzessen ارزیدن
برزگر barzeger ۱برزگر ۲کشاورزی که علاوه بر کار کشاورزی به کارهای دیگر نیز ...
برزلی barzeli از طوایف و تیره های ساکن در شهرستان کتول
برزنگی barzangi ۱سیاه ۲سیاه پوستی که رنگ براق پوستش به سیاهی مطلق نزدیک ...
برزنیه barezennyie خرد شده و خلال گشته
برزو berzoo برزو نام شخص
برزینیین barezinniyen ۱مچاله کردن ۲شستن و رها کردن
برس baras ۱بیماری برص ۲لک های روی پوست
برس bares ۱بفرست – روانه کن ۲نزدیک شو
برساق bersaagh نوعی نان محلی که با روغن،تخم مرغ و آرد تهیه کنند
برسان baresaan برسان
برسانیین baresaaniyen رساندن
برستیین barestiyen فرستادن
برسر bare sar دری تنگ در مدخل آغل گوسفندان برای خروج یک به یک آن ها
برسمنان barsemnaan نام روستایی از دهستان جلال ازرک بابل
برسند baresend برسان
برسندین baresendiyen ۱رساندن ۲فرستاندن روانه ساختن
برسنون baresennoon از توابع دهستان جلال ازرک جنوبی
برسنیین baresenniyen ۱رساندن ۲فرستادن
برسه barase روستایی از توابع دهستان دوهزار شهرستان تنکابن
برسه بور bareseboor نام روستایی از دهستان خرم آباد تنکابن
برسی baressi ۱رسیده ۲رسیدی؟ ۳فرستاده شده
برسی بور baresi boor نام دهکده ای در خرم آباد شهرستان تنکابن که آثار قلعه ای قدیمی ...
برسیین baresiyen ۱روانه کردن – فرستادن ۲در سانسکریت پراستا
برسییه baresiye ۱میوه ی رسیده ۲رسید به مقصد یا هدف خود رسیده است
برش borsh صوتی برای نگه داشتن اسب،تحریک کردن سگ و راندن مرغ
برش barosh ۱بزن – با شدت و پیاپی بزن – با چوب بزن ۲امر به زدن درختان ...

شنبه 29/4/1392 - 15:30 - 0 تشکر 623748

برش برش barosh barosh باشتاب و عجله ی فراوان
برشت baresht ۱ریسیده شده ۲تابیده شده ۳آمیخته شده
برشتن baroshten ۱به شدت کتک زدن ۲کنایه از بد و بیراه گفتن – فحاشی ۳تکاندن ...
برشتن baresh tan ریسیدن
برشک bereshek برشته – خیلی خشک
برف – بن barfe ben نام مرتعی در حوزه ی شهرستان آمل
برفتان bareftaan روستایی در شش کیلومتری شمال باختری شهرستان علی آباد کتول ...
برف چال barfe chaal از ارتفاعات بخش یا نه سر،واقع در هزارجریب از منطقه ی شهرستان ...
برف – چال barf chaal ۱روستایی از دهستان بندپی بابل ۲یخچال طبیعی ۳آیینی در لاریجان ...
برف – چال – سی barf chaal si از توابع دهستان بندپی بابل
برف خره barf Khare
برفه berfe ۱ابرو ۲به معنی بلند نیز استعمال می شود
برق bargh آذرخش – برق آسمان
برق – هدائن bargh hedaaen جلا دادن – برق انداختن
برک barek ۱دیگی بزرگ که چوپانان در آن شیرجوشانند ۲بخاران
برک barak کومه ای که با تخته ساخته شده باشد – کومه ی موقت
برک barek کت نمدی بدون آستین چوپانان
برکان barekaan بخاران
برکانیین barkaaniyen خاراندن
برکت – بین barket bayyen ۱دامداران از این واژه در بیان پایان یافتن وقت شیردوشی در ...
برکر bareker دیگ بزرگ با ظرفیت های مختلف چهارمنه و پنج منه و بیشتر
برکر barkar پلاتنچه
برکستن barekesten خاراندن
برک کردی barek kerdi بالاپوش پشمین ویژه ی گالش ها
برکن barken روستایی از دهستان چلند شهرستان نوشهر
برکن barken دیگ بزرگ مسی که در مجالس(عروسی و عزا)استفاده می شود
برکن bar ken بهرکر
برکن – لوه barken leve برکن
برکه bareke ۱پاتیل – دیگ بزرگ دهان گشاد ۲سیاه مست
برکه زنجیردار berke zanjir daar دیگهای مسین زنجیردار
برکه وا berke vaa نام مرتعی در آمل
برکی bareki ته دیگ
برکیین barekiyen خاریدن
برگر bargar ۱دیگی از مس یا روی که از آن چه دیگ مسی کوچک و قابل جابه جایی ...
برگستان bargestaan روستایی از دهستان نشتارود تنکابن
برگلی bare gali دری در آغل گوسفندان برای خروج یک به یک آن ها
برگ نو bargenoo روستایی از دهستان بندپی بابل
برگه barge از توابع دهستان قره طغان بهشهر
برم barem پارچه های الوانی که به عنوان جایزه در مراسم کشتی بر سر چوب ...
برم barom نردبان یک پایه ی گالشی
برم barem ۱فرار کن – بگریز ۲نردبان یک پایه ی گالشی
برما bermaa روستایی از دهستان چهاردانگه ی هزارجریب ساری
برماس bermaas ۱ برآمدن – ورم کردن ۲از ریشه لغت برماسنین bermasemien به معنی ...
برمال baremaal راه اریب برای بالا رفتن از ارتفاعات
برمان baremaan فراری بده
برمانین baremaanian ۱رم دادن حیوان ۲رشد جوانه ی بذر شالی در خزانه
برمانیین baremaaniyen رماندن – متواری کردن
برمجن bermejen ۱کسی که عادت به گریه کردن دارد ۲رقیق القلب – نازک دل
برم خییار borom Khiyaar خیار بزرگ درختی – این نوع خیار که به دار خیار نیز شهرت دارد ...
برم – دار baram daar ۱چوبی که در کنار بوته ی خیار یا لوبیا یا انگور فرو کنند تا ...

شنبه 29/4/1392 - 15:31 - 0 تشکر 623749

برمستن baremesten رمیدن
برمسن baremessan از جای جستن به علت ترسیدن – فرار کردن
برمن baremen فراری بده
برمندوک bermendook ۱کسی که زیاد گریه کند ۲نیازمند – درمانده
برمندیک bermendik کسی که با کوچکترین تحریک احساسی و عاطفی به گریه می افتد
برمنیک bermenik همیشه گریان
برمنیین baremenniyan ۱ترساندن – از جای جهاندن کسی با ایجاد ترس ۲رم دادن
برمه berme گریه
برمه برمه berme berme گریه کنان
برمه – بیاردن berme beyaarden گریاندن
برمه – بیموئن berme bimooen دچار حالت گریه شدن – شرایط دست دادن گریه از فرط تأثر یا رقت ...
برمه چش berme chesh ۱چشمان آلوده به اشک ۲حالت چشم ها پس از گریه
برمه – چش – بین berme chesh bayyan آماده گریه شدن
برمه – چک barme chak ۱باد ماهیچه ای ۲گرفتگی ماهیچه ی پا
برمه – زاری berme zaari
برمه – کاردن berme kaarden گریه کردن کودک – گریه کردن
برمه – گلی berme gali ۱گریه ی بعض آلود ۲در حال گریه
برمه – واره berme vaare گریه زاری
برمه – هکن berme haken گریه کن
برمیدن baremidan رمیدن
برمیم baremim ۱مومی که از آب کردن عسل به دست می آید – موم سیاه ۲دوختن لب ...
برمیین baremiyen از جای جستن به علت ترسیدن ناگهانی
برن baren ۱جوال ۲کیسه ی بافته شده از موی بز
برنت barnet ۱نام روستایی در حوزه ی خانقاپی سوادکوه ۲نام روستایی در هزارجریب ...
برنج berenj نوعی آلیاژ
برنجستانک berenjestaanek روستایی در قائم شهر
برنجسن barenjessen رنجیدن
برنجوبن berenjooben از روستاهای کوهسار فندرسک استرآباد – انواع ظروفی که از ...
برنجی berenji نوعی ظرف از جنس برنج
برنج یکی berenj yaki از مکان های واقع در زیارت خاسه رود از دهات استرآباد رستاق ...
برنجلیک berenjilak از روستاهای کوهسار فندرسک استرآباد
برنجیین barenjiyen رنجیدن
برنه barne ۱سوراخ و هواکش زیر تنور ۲ محل عبور گوسفند در آغل ۳اطراف ...
برنه berene تیساپه
برو beroo بیا
برو بییا bero biyaa ۱داخل و خارج شدن ۲رفت و آمد
بروتن barooten فروختن
بروج berooj فرار کن
بروجن beroojan فراری بده
بروز berooz ۱ظاهر و آشکار ۲اقرار
بروز – بموئن berooz bemooen اقرار کردن – از راه عنف و فشار وادار به اعتراف شدن
بروز – بیاردن berooz biyaarden با فشار کسی را وادار به اقرار کردن
بروزه berooze ۱شایعه ۲جار و جنجال – بیهوده
بروز هدائن berooz hedaaen ۱گواهی دادن – افشا کردن ۲اعتراف و اقرار کردن
بروش baroosh بفروش
بروش barosh ۱با جوب بلند گردو را از درخت پایین بریز ۲به شدت کتک بزن
بروشت barosht ۱کتک خوردن ۲میوه ی فروریخته از درخت و به ویژه گردویی که در ...
بروشتن baroshten ۱به شدت زدن ۲تکاندن میوه ی درخت با چوب بلند
بروم beroom بیرون
برونی berooni بورانی

شنبه 29/4/1392 - 15:32 - 0 تشکر 623750

بره bare ۱راه باریک در محوطه ی آغل برای بیرون آوردن و دوشیدن گوسفندان ...
بره bere تفت دادن – بریان کردن
بره bare ۱شیر و محصولات دامی ۲سنگ چین ۳مکانی زاویه مانند که احشام ...
بره bere اهرم
بره bare بن قل
بره bare ۱بهره – سود – درآمد ۲اجاره بها
بره برن bare baren جدا کردن گوسفندان شیردار و هدایت کردن آنان به جایی در آغل ...
بره – بره bere bere آب و تاب دادن در بیان موضوعی
بره – بزئن bare bazoen هدایت گوسفند ماده به مکانی مخصوص،برای شیر دادن به بره های ...
بره – را bare raa ۱سوراخ و هواکش زیر تنور ۲محل عبور گوسفند در آغل
بره سر bare ser محل دوشیدن گوسفندان
بره سری bare sari سرکشی کردن به آب راه های زمین شالیزاری
بره – سری bare sari ۱مزد آبداری ۲سود
بره – غلد ghald bare راه باریک در محوطه ی آغل برای بیرون آوردن و دوشیدن گوسفندان ...
بره کر bare ker برک
بره – موم bare moom ۱مومی که از آب کردن عسل به دست آورند ۲لب را دوختن
بره – هادان bere haadaan ۱سرخ کردن – تفت دادن – تفت دادن گوشت و سبزی به اندازه ای ...
بری beri بره
بری beri بابی
بری bari چوبی بلند که با آن آتش تنور یا اجاق را به هم می زنند
بری bari از انواع قرقی
بریان beryaan ۱تفت داده شده ۲بریان
بریان – کاردن beryaan kaarden برشته کردن
بریان – کان beryaan kaan برشته کن
بریان – هاکئن beryaan haakoen بریان کن – سرخ کن – کباب کن
بریانی beryaani ۱دانه ی گندم یا برنج برشته شده ۲گوشت و پیاز چرخ کرده که آن ...
بری بزوئن beri bazoen برش دادن چوب
بریت berit شارب – سبیل
بریتن boriten گریختن – فرار کردن
بریج borij فرار کن – بگریز
بریجان borijaan فراری بده – بگریزان
بریجان berijaan ۱از دهکده های بهشهر ۲روستایی از دهستان میان دو رود ساری
بریجه barije ۱مزد آب داری ۲سود ۳بهره ی مالکانه
بریجه کاردن berijekaarden سرخ کردن – برشته کردن
بریجه کان berijekaan برشته کن
بری – دئن beridean ۱تفت دادن – سرخ کردن ۲امساک کردن
بریر barir دره و گوسفند سرایی در کلاردشت چالوس
بریز bariz ۱بریز ۲جاکن
بریزدو barizdo چوبی بلند که با آن آتش تنور را هم زنند
بریزن berayzen زن برادر
بری سری barisari ۱مزد آب داری ۲سود
بریش محله barish mehalle از محله های سادات محله ی رامسر
بریک barik باریک
بریکلا berikelaa روستایی از دهستان پایین میان رودنور
بریک نون berikenoon نان لواش
بریم berim ۱ایوان پشت خانه ۲بیرون
بریم بردن berim borden بیرون رفتن
بریم جیب berimjib جیب بیرون لباس
بریم خانه berim Khaane بریم خنه
بریم خنه berim Khene ۱بیرون از خانه – حیاط ۲داخل شدن و خارج گشتن از خانه به صورت ...

شنبه 29/4/1392 - 15:33 - 0 تشکر 623751

بریم درشو berim darshoo ۱به طور مکرر رفت و آمد کردن ۲خارج و داخل شدن
بریم – شویی berim shooy اسهال
بریم – ور berim var ۱بیرون از خانه ۲اسبی که در خرمن گاه در مدار بیرونی خرمن می ...
بریم ور اسب berim var asb اسبی که در خرمن کوبی در مدار بیرونی خرمن می چرخد
بریمی berimi کسی که اغلب در بیرون از خانه به سر می برد
برین barin امر به ریدن – برین
برین berin کنده ی درخت
برین barin از روستاهای کوهسار فندرسک استرآباد
برین berin گالی گالی
برینگا beringaa زمان چیدن و تراشیدن پشم گوسفند
برینه berine برهنه – لخت – عریان
برین هاکردن berin haakerden قطعه قطعه کردن
برینه – برینه berine berine تکه تکه کردن چوب – قطعه قطعه کردن چوب
بریونی beryooni ۱دانه گندم یا برنج برشته شده ۲گوشت و پیاز چرخ کرده که آن ...
بری هادائن bri haadaaan ۱چرخاندن و سرخ کردن و تفت دادن
بریین bariyen ریدن
بز bez بز
بزائن bezaaen زاییدن
بزاییدن bezaaidan زاییدن
بزازن bezaa zan زائو
بزاسری bozaaserey مرتعی در حوزهی علمده نوشهر
بزان bezaan زدن – زدن ناگهانی
بزئن bazoen زدن – ضربه وارد ساختن – تنبیه کردن
بزبرچ beze parch از مراتع لنگای عباس آباد
بزبل تک bezbeltek زنگوله بال – از پرندگان خشک زی
بزپا bez paa خرگوش سم دار(در باور عوام)
بزپل beze pal آغل محصور شده با سرشاخه های درخت
بزپل bezepel نام پلی قدیمی در محله ی قنبرآباد بهشهر
بزپل bezo pel ۱پل تنگ و باریک که از تنه ی درختان ساخته شود ۲به سبب توانایی ...
بزپور bez poor آغل طبیعی گوسفندان در شکاف کوه
بز په bez pe چوپان گله بز
بزپه bezepe وسیله ای درگاوآهن برای کم و زیاد کردن عمق شخم
بزپی bezpey بزپه
بزتی bezzeti اخم و تخم
بزتی bezti بزتی لا
بز تی لا bez tilaa چوبی با سربرگشته که پای بز را با آن نگه می دارند و بلندای ...
بزجنگل bez jengel بز ماده ی یک ساله
بزچشم bez cheshm خیره سر
بزچف bezchaf بزمجه – از گروه سوسمارها – حیوانی بد هیبت که از غفلت چوپان ...
بزچفت beze chaft روستایی در کنار بابل
بزچفت bezechaft آغل محصور شده با سرشاخه های درخت
بزچو bezechoo بزتی لا
بزچه bozache بزغاله
بزچه گالش bozache gaalesh چوپان مخصوص بزغاله
بز خلنگ bez Khaleng چوبی با سر برگشته که پای بز را با آن نگه می دارند
بزخو beze Kho میان خواب و بیداری
بزخو bezKhoo کمین – کمین کردن
بزدائن bozdaaen پریدن – جهیدن
بزدانیین bozdaaniyen پراندن
بز رج beze raj ۱جای پای بز ۲رد محو شده و ناپیدا

شنبه 29/4/1392 - 15:34 - 0 تشکر 623752

بز رو په be zroo pe روستایی از دهستان بندپی بابل که نام دیگر آن بز رودپی است ...
بز ری bez rey ۱راه باریک ۲راه بز رو در کوهستان
بزری bezrey مرتعی جنگلی در مسیر مالرو سی سنگان به کجور
بز ریش beze rish دم اسبیان – گیاهی علفی که در حاشیه ی جویبارها و زمین نمناک ...
بزسا beze saa روستایی از دهستان بندپی بابل
بزسف bez saf جوجه تیغی
بزغ bazegh ببلع بخور امر بلعیدن از سرتحکم و تحقیر
بزغاله bezghaale بزغاله
بزغاله – مهر bez ghaale mahar بزمجه
بزفتی bezafti ۱اصراف در خوردن غذا – زیاده روی در غذا ۲شتاب در خوردن بدون ...
بزقسن bazeghessan ۱خوردن غیرمؤدبانه ۲تعجیل در صرف غذا و بلعیدن آن
بزکاپ bezekaap از فنون کشتی بومی با میاوندکشتی گیر چالاک تر در صورتی که ...
بزکاهار bez kaahaar بز ماده ی یک ساله
بزکته bez kete بزغاله
بز ککاک bez kekaak پشگل بز
بزکل bez kal ۱بز نر و تخمی – بز نر و جوان ۲بز پیشاهنگ
بزکل beze kal جای پای بز
بزکله bez kole بزغاله
بزکلیج bez kalij بز نر یک ساله
بز کوار bezke vaar ۱بز یک تا دو ساله ۲بز یک ساله
بزکوهی beze koohi ۱کل ۲پازن
بزگالش bez gaalesh بزپه
بزگئشت bezgoesht بگذشت – در اصطلاح به سیر شدن زمان اطلاق شود
بز گر کاک bez gar kaak پشگل بز و یا گوسفند
بزگله bez gele بزغاله
بز گوش bez goosh سبزی جنگلی شبیه گوش بز که اغلب در نوعی خوراک به نام ماش پتی ...
بز لنگ beze leng تیرک – ستون
بزلی bezeli ۱دره ای در منطقه هزارجریب بهشهر ۲چشمه ای در روستای یخکش ...
بز لی bez li آغل طبیعی گوسفندان در شکاف کوه
بزم bazm نام مرتعی در آمل
بزمالو bezmaaloo تخم و میوه ی درخت بلوط
بزمشک bezmeshk بیدمشک شاه بید
بزممیج bez mamij ۱نوعی گیاه از تیره ی سرخس ۲پشگل بز
بز مو bez moo ۱ریسمانی از موی بز ۲موی بز
بزمول beze mool کنایه از آدم حقه باز
بز می bez mi ۱موی بز ۲ریسمانی از جنس موی بز
بز می تا bez mi taa ۱ریسمان ۲نخی از جنس موی بز
بز می جوال bez mi jevaal ۱کیسه ی پشمین از موی بز ۲جوال
بزمی چال bez mi chaal نام ارتفاعی در سوادکوه
بزمی رسن bez mi rasen ریسمانی که از موی بز درست شده باشد
بزمی کیسه bez mi kise کیسه ی بافته شده از موی بز
بز می گال bez mi gaal کیسه ی پشمین،که از موی بز بافته شود
بزمی گو آل bez mi gooaal کیسه ی پشمین از موی بز
بزمی لافن bez mi laafen ریسمانی از موی بز
بزمی لش bez mi lash نام محلی در سوادکوه
بزمین آباد bezmin aabaad روستایی از دهستان میان دو رود ساری
بزمینیان bezminiaan روستایی از دهستان دشت سر آمل
بزمینون bezminoon روستایی از دهستان دشت سرآمل
بزن bezen چارپای اخته شده
بزن bazen ۱بزن – کتک بزن ۲بکوب

شنبه 29/4/1392 - 15:34 - 0 تشکر 623753

بزن بوروجی bazen boorooey نوعی بازی
بز واش beze vaash ۱نوعی خورشت ۲نوعی سبزی
بزوئن bazooen ۱ضربه زدن – زدن ناگهانی ۲گزیده شدن – نیش زدن
بزولگ beze valg بوقلمون صفتی
بز ولگ bez valg از درختان جنگلی مازندران که نام لاتین آن aetoom ace می باشد
بزه baze امر زاییدن که بیشتر استعمال مجازی دارد بزا و به دنیا آور ...
بزه چو beze cho بزمجه
بزی bezzi ۱نوعی نفرین ۲یکه و تنها ۳بیماری سیاه زخم
بزی bezi اصطلاحی است در مورد فردی که از بازی کنار رود
بزی bezi ۱جدا ۲شاخص ۳بیگانه
بزیار bez yaar بیزار متنفر
بزی بزه گلی bezi baze gali ۱کسی که گلویش مبتلا به سیاه زخم شده است ۲در مقام نفرین گفته ...
بژم موشا bazhm mooshaa ۱نام گردنه ای در بالا لاریجان آمل که اکنون به گردنه ی امام ...
بس bos پاره کن
بس bes ۱بگذار ۲بایست توقف کن
بس bas ۱شکسته بندی ۲وسیله ی بستن و آلت نگاهدارنده چیزی
بس bas شیل – کلهامسد چوبی در مسیر رودخانه جهت ایجاد مانع از عبور ...
بسا bosaa پاره شده – جدا شده – گسلانده
بسائن bosesten بستن
بساب besaab بساب
بسابسه besaa bese ۱ساییده ۲سایید ۳داغ شد
بسات besaat ۱ساخته شده – آن چه را که برای امری تدارک می بینند و تهیه ...
بساتن besaaten ۱ساختن – درست کردن۲سازش داشتن – کنار آمدن ۳آرایش کردن
بساز besaaz ۱درست کن – بساز ۲سازش کن
بسال کو basaalkoo از توابع شهرستان رامسر
بسام bassam روستایی در بخش ییلاقی کجور
بسان bosaan پاره کن
بساندن besoaandan ساییدن
بسانیئن bossaanian ۱پاره کردن – گسلاندن ۲جدا کردن
بسانیین bosaa niyen پاره کردن – چاک کردن
بسییدن besoidan ساییدن
بس بزوئن bas bazooen ۱شکسته بندی کردن ۲بند زدن
بسپار bespaar سفارش کردن – کاری یا امانتی را به کسی محول کن
بسپارسن bespaaressen ۱سفارش کردن ۲سپردن
بسپاریین bespaariyen بپارسن
بسپر besper بسپار – سفارش کن
بسپرا besperaa روستایی از دهستان جلال ازرک بابل
بسپردن besperden سپردن – محول نمودن
بسپرسن besperessen سپردن – سفارش کردن
بست beste ۱به خاطر از برای ۲می بایست – باید
بست bast ۱پرچین – حصار دور زمین ۲جای امن
بستا bestaa آرام باش – ساکت باش
بستام bastaam روستایی از دهستان پنجک رستاق کجور
بستبین چیفی bestabin chifi از انواع خربزه های محلی بسیار ریز که به اندازه ی دستنبو است ...
بستن bosten پاره شدن
بسته beste برای – به جهت – به سبب
بسته رنکی boste roneki زن ولگرد
بسته قنات boste ghenaat کنایه از زن بی حیا – زن بی آزرم
بسخ bos Kho بس
بسخئن besKhoen بگسل – پاره کن

شنبه 29/4/1392 - 15:35 - 0 تشکر 623754

بسخت basoKht ا سوت
بسختن basoKhten پژمرده شدن گیاه در اثر آبیاری در ساعات گرم روز
بسخته basoKhte سوخته
بسر basero ۱حرف بزن،پارس کن ۲امر به حرف زدن از روی تحقیر(از مصدر بسروسنbaroossen) ...
بسرا bosraa از توابع دهستان جلال ازرک جنوبی بابل
بسراب beseraab حرف بزن – سخن بگو(از روی تحکم و تحقیر)
بسراق besraagh نوعی نان
بسرپتی besar peti ۱بدون سرپوش ۲روستایی از دهستان گلیجان قشلاقی تنکابن ۳بی ...
بسرستن basro sten ۱زیاد حرف زدن – پرحرفی – حرف های بیهوده زدن ۲سرودن
بسرسن basorassan زیاد حرف زدن – پرحرفی
بسرسن besressen ۱سفت شدن و جامد گشتن مایعاتی همچون روغن ۲برآمدن
بسرفتن basroften زیاد حرف زدن – پرحرفی
بسرو basro حرف بزن – سخن بگو(از روی تحکم و تحقیر)
بسروسن basroosen ۱دشنام دادن و پرده دری کردن
بسستن bosesten بستن
بسستن basosten ساییدن
بسسته boseste ۱پاره پاره شده ۲معنی خستگی بیش از حد
بسسن bossesan پاره شدن
بسسن basossan ساییدن
بسف basef ۱بمک – میک بزن ۲امر بلعیدن از روی تحقیر و تحکم
بسفتن basoften ساییدن
بسفته basofte بتوسه – بسویی
بس قئستن bes ghoestan ۱پاره شدن ۲جدا کردن – پاره کردن
بسقئن besghoen پاره کن
بسکله بسوت beskele basoot مرتعی در راستوپی سوادکوه
بس گیتن bas giten بند زدن چینی
بسلان beselaan پاره کن
بسل کوه baselkoo ۱روستایی از شهرستان رامسر ۲بصل کو
بسمل لاهی besmel laahi ۱جن زده ۲جن
بسن bosen پاره کن
بسن bossen پاره شدن
بسن besone مانند
بسنجسن basenjessan سنجیدن
بسنجندیین basenjendiyen سنجیدن – دو چیز را در مقام مقایسه قرار دادن
بسنجیین basenjiyen سنجیدن
بسند bosand پاره کن
بسندان bosendaan پاره کن
بسندانیین bosendaaniyen دریدن – پاره کردن
بسندیین bosendiyen بوسانیین
بسو baso بساب – نرم کن
بسوآن besoaan بساب
بسویی bassoi بتوسه
بسوییدن besoiden ساییدن
بسوبمال basoo bomaal ۱بزک کردن دختران و زنان ۲آرایش غلیظ توام با وسواس ۳شستشوی ...
بسوت basoot سوخته
بسوتن basooten سوختن
بسوته پول basoote pool از وصول طلبی ناامید شدن
بسوتی basooti سوختی؟ واژه ی پرسش از مصدر سوختن
بسوتی basoti اسم مفعول سوختن – سوخته شده
بسوج basooj بسوز

شنبه 29/4/1392 - 15:36 - 0 تشکر 623755

بسوجان basoojaan بسوزان
بسوجانیین basoojaanniyan سوزاندن
بسوجن basoojen بسوزان
بسوجند basoojend بسوزان
بسوز basooz درمقام طعنه و نفرینبسوز،خاکستر شو
بسوزاندن basoozaandan سوزاندن
بسوزانیین basoozaaniyen سوزاندن
بسوزن basoozen بسوزان آتش بزن – شعله ورکن
بسوزندیین basoozendiyen سوزاندن
بسوزنیین basoozenniyan سوزاندن
بسوستن basosten ساییدن
بسوسن basoossan ساییدن تیغه ی داس و تبر و ابزار دیگر بر سنگ و به منظور تیز ...
بسوسن basoossen ساییدن
بسون besoon ۱مانند ۲بسته
بسه bosse درمقام توهین و تحقیر،پاره شو(که کاربرد آن محدود بوده و جنبه ...
بسه bosse ۱کنایه از خستگی بیش از حد ۲پاره شد
بسه – رونکی bosse rooneki هرزه – افسار گسیخته
بسه قنات bosse ghenaat کنایه از بی حیا و دریده – زن بی آزرم
بسه قنو bosse ghanoo کنایه از زن بی حیا – زن بی آزرم
بسی سر basay sar از روستاهای علی آباد کتول
بسیستن basisten فرسودن پارچه در اثر ساییدگی – سوراخ شدن پارچه
بسینگلا besingelaa به اصطلاح
بسیه در basiyedar در منبت کاری شده – در کنده کاری شده
بش bash ۱بند زدن ظروف چینی ۲شکسته بندی کردن
بش bash برو – دورشو
بش besh ببین – نگاه کن
بش bosh بوش
بشا boshaa ۱گشاد ۲باز و رها شده ۳باز شده،گره باز شده
بشائن boshaaen باز کردن
بشاشیین beshaashiyen شاشیدن
بش بزئن bash bazoen ۱بند زدن ظروف چینی ۲شکسته بندی کردن
بشت زیک beshte zik سوهان کنجد،نوعی از تنقلات بومی که با روغن،شکر یا شکر سرخ ...
بشتن beshten ۱گذاردن – قرار دادن – گذاشتن ۲زاییدن،وضع حمل
بشته boshte ۱دختری که به خاطر عاشق از منزل فرار کند ۲ناتوانی ۳از جای ...
بشته داشتن boshte daashten ۱کم جنبش بودن ۲ناتوان بودن
بشته واش beshte vaash ۱نوعی خورشت مازندرانی ۲نوعی سبزی
بشتی beshti ته دیگ
بشر basher دستور به کار خرمن کوبی و جدا کردن دانه های برنج،گندم و جو ...
بشر basher دستور به کار خرمن کوبی و جدا کردن دانه های برنج،گندم و جو ...
بشرسن basheressan خرمن کوبی کردن
بشسابچی bashessaabachi شسته و رفته
بشستن bashesten شستن – در سانسکریت سنا snaa گفته می شود
بشسه – چش vashesse chesh کنایه از آدم بی حیا – آدم خالی از شرم و آزرم اخلاقی
بشغار beshghaar بفشار – فشار بده
بشغارنین beshghaarniyan چلاندن
بشقاب – لس besh ghaab les آن که خوراک بازمانده ی دیگری را می خورد
بشکاتن beshkaatan شکاف دادن – چاک دادن
بشکاته – چش beshjaate chesh بی حیا – دریده
بشکاج beshkaaj بشکاف
بشکافتن beshkaaften شکافتن – بازکردن

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.