• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 4121)
دوشنبه 10/4/1392 - 11:23 -0 تشکر 616539
چه اشعاری را حفظ هستید و یا دوست دارید حفظ کنید؟

سلام دوستان
نمی دونم بعد از شعر حفظی های مدرسه دیگه چقدر برای شعر وقت گذاشتید. توی این قسمت آخرین شعر، بیت یا نثری رو که تلاش کردید حفظ کنید بگذارید. حتما این شعر باید از بهترین شعر ها باشه . به این ترتیب کلی ابیات زیبا در این بحث خواهیم داشت..
بسم الله...

تو را نادیدن ما غم نباشد  که در خیلت به از ما  کم نباشد
پنج شنبه 3/5/1392 - 19:43 - 0 تشکر 625523

شعر حافظ

بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل كرد   باد غیرت به صدش خار پریشان دل كرد


طوطیی را به خیال شكری دل خوش بود    ناگهش سیل فنا نقش امل باطل كرد


قره العین من آن میوه دل یادش باد          كه چه آسان بشد و كار مرا مشكل كرد


ساروان بار من افتاد خدا را مددی             كه امید كرمم همره این محمل كرد


روی خاكی و نم چشم مرا خوار مدار        چرخ فیروزه طربخانه ازین كهگل كرد


آه و فریاد كه از چشم حسود مه چرخ       در لحد ماه كمان ابروی من منزل كرد


نزدی شاه رخ و فوت شد امكان حافظ       چه كنم بازی ایام مرا غافل كرد

جمعه 4/5/1392 - 16:26 - 0 تشکر 625829

شعر قشنگی از شهریار:
باید از محشر گذشت
این لجنزاری که من دیدم سزای صخره هاست
گوهر روشندل از کان جهانی دیگر است
عذر می خواهم پری
من نمی گنجم در آن چشمان تنگ
با دل من آسمان ها نیز تنگی می کنند
روی جنگل ها نمی آیم فرود
شاخه زلفی گو مباش
آب دریا ها کفاف تشنه ی این درد نیست
بره هایت می دوند
جوی باریک عزیزم راه خود گیر و برو
یک شب مهتابی از این تنگنای
برفراز کوه ها پر می زنم
می گذارم می روم
ناله ی خود می برم
دردسر کم می کنم
چشم هایی خیره می پاید مرا
غرش تمساح می آید به گوش
کبر فرعونی و سحر سامری است
دست موسی و محمد(ص) با من است
می روی وعده ی آن جا که با هم
روز و شب را آشتی است
صبح چندان دور نیست ...

شاید تقدیر قابل تغییرنباشد،اما تغییر قابل تقدیر است.
جمعه 4/5/1392 - 19:50 - 0 تشکر 625875

آفرین و درود بر شما گل های خوش بوی انجمن ها

شنبه 5/5/1392 - 9:53 - 0 تشکر 626079

haniehz گفته است :
[quote=haniehz;454874;625173]سلام
ممنون بابت این تاپیک زیبا
آخرین شعری که حفظ کردم شعری است از آقای فاضل نظری:

از باغ می بزند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند

پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند

یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند

ای گل گمان مکن به شب جشن میروی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای است که قربانی ات کنند


سلام هانیه جان 
ممنون بابت شعر زیبات 
بیت 5 خیلی قشنگ بود. به قول دوستان شاعر و اینا : احسنت :)

تو را نادیدن ما غم نباشد  که در خیلت به از ما  کم نباشد
شنبه 5/5/1392 - 10:2 - 0 تشکر 626084

kkkkkkkl گفته است :
[quote=kkkkkkkl;543594;625523]

شعر حافظ

بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل كرد   باد غیرت به صدش خار پریشان دل كرد


طوطیی را به خیال شكری دل خوش بود    ناگهش سیل فنا نقش امل باطل كرد


قره العین من آن میوه دل یادش باد          كه چه آسان بشد و كار مرا مشكل كرد


ساروان بار من افتاد خدا را مددی             كه امید كرمم همره این محمل كرد


روی خاكی و نم چشم مرا خوار مدار        چرخ فیروزه طربخانه ازین كهگل كرد


آه و فریاد كه از چشم حسود مه چرخ       در لحد ماه كمان ابروی من منزل كرد


نزدی شاه رخ و فوت شد امكان حافظ       چه كنم بازی ایام مرا غافل كرد



ممنون از حضورتون 

یه خورده تم این شعر حافظ غمگینه درسته؟ 
من رو یاد این ابیات انداخت:

نازک آرای تن ساقه گلی 
که به جانش کشتم 
و به جان دادمش آب 
ای دریغا به برم می شکنند.



تو را نادیدن ما غم نباشد  که در خیلت به از ما  کم نباشد
شنبه 5/5/1392 - 14:0 - 0 تشکر 626276

شعری از فاضل نظری:

آیین عشق بازی دنیا عوض شده است
یوسف عوض شده است زلیخا عوض شده است

سر همچنان به سجده فرو برده ام ولی
در عشق سالهاست که فتوا عوض شده است

خو کن به قایقت که به ساحل نمی رسیم
خو کن که جای ساحل و دریا عوض شده است

آن با وفا کبوتر که جلدی پر کشید
اکنون به خانه آمده اما عوض شده است

حق داشتی نشناسی مرا به هر طریق
من همچنان همانم و دنیا عوض شده است

شاید تقدیر قابل تغییرنباشد،اما تغییر قابل تقدیر است.
چهارشنبه 9/5/1392 - 16:11 - 0 تشکر 627751

سلام
شعری از مهدی سهیلی از کودکی به یاد دارم که هنوز هم دوست دارمش. تکه ای از آن را قید می کنم.

....
درد خود را به دل چاه مگو
چاه هم با من و ما بیگانه است
نی صد بند برون آید از آن
راز تو رو فاش کند.
گریه ها گر بر سر چاه کنی
خنده ها بر رخ تو دختر مهتاب زند.
چاه هم با من و ما بیگانه است
...

شنبه 12/5/1392 - 14:23 - 0 تشکر 628476

[quote=مدیر سیستم انجمن ها;241122;627751]سلام
شعری از مهدی سهیلی از کودکی به یاد دارم که هنوز هم دوست دارمش. تکه ای از آن را قید می کنم.

....
درد خود را به دل چاه مگو
چاه هم با من و ما بیگانه است
نی صد بند برون آید از آن
راز تو رو فاش کند.
گریه ها گر بر سر چاه کنی
خنده ها بر رخ تو دختر مهتاب زند.
چاه هم با من و ما بیگانه است
...


سلام مدیر سیستم عزیز
بسیار قدم رنجه فرمودید. خیلی خوشحال شدم که در این بحث شرکت کردید.



منتظر دومیش هستیم.

تو را نادیدن ما غم نباشد  که در خیلت به از ما  کم نباشد
شنبه 12/5/1392 - 14:26 - 0 تشکر 628477

این هم یک شعر معاصر زیبا
-------------------------------------------------------------------------------------------------------



چشم هایم دچار تشویشند ، نوری از هیچ سو نمی‌بینم

جز تصاویر تار پشت سرم ، چیزی از روبرو نمی‌بینم


در من این ازدحام و همهمه چیست؟  تو بگو که رفیق من بودی!

من کسی را در این جهان شلوغ ، مثل تو راستگو نمی بینم


اشک هایم تمام شد، حالا ، تو بیا گریه کن که من دیگر

ردّی از بغض های نشکسته ، در مسیر گلو نمی بینم


گفتی از دردهات تا من هم  حرف دل را بگویم، اما نه...

تو بگو از غمم که من خود را  مرد این گفتگو نمی‌بینم


غصّه خوردی که اشک هایم را ، همه دیدند و آبرویم رفت

من که در چشم‌های این مردم ، قطره ای آبرو نمی‌بینم


عشق یک مصحف مقدس بود ، هر کسی دست زد به خطی از آن

من که در بین این همه عاشق ، یک نفر با وضو نمی بینم


گفتی آن تکسوار می‌آید ، با خبرهای خوب، از این راه...

چه شد آن تکسوار؟  راه کجاست؟  خبر خوب کو؟  نمی‌بینم!
------------------------------------------------------------------------------------------

منتظر دیدن اشعار شما



تو را نادیدن ما غم نباشد  که در خیلت به از ما  کم نباشد
يکشنبه 13/5/1392 - 14:51 - 0 تشکر 628615

روزی زسر سنگ عقابی به هوا خاست
وز بهر طمع بال و پر خویش بیاراست
بر راستی بال نظر كرد و چنین گفت
امروز همه ملك زمین زیر پر ماست
گر بر سر خاشاك یكی پشه بجنبد
جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست
بر اوج چو پرواز كنم از نظر تیز
می بینم اگر ذره ای اندر ته دریاست
بسیار منی كرد و زتقدیر نترسید
بنگر كه ازاین چرخ جفا پیشه چه ها خاست
ناگه زكمینگاه یكی سخت كمانی
تیری زقضا و قدر انداخت بر او راست
بر بال عقاب آمده آن تیر جگر دوز
وز عالم الویش به سفلیش فرو كاست
بر خاك بیفتاد و بغلتید چو ماهی
وآنگاه پر خویش كشید از چپ و از راست
گفتا عجبا این كه زچوب است و زآهن
این تیزی و تندی و پریدنش كجا خاست
چون نیك نظر كرد پر خویش در آن دید
گفتا زكه نالیم كه از ماست كه بر ماست

شعر از  : ناصر خسرو

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.