سلام به خدمت شما دوستان قرانی
در این تایپیك قصد دارم با یاری شما دوستان عزیز پند های حكت آموزی از قرآن و ائمه ی معصومین بنویسم و امیدوارم تا شما دوستان عزیز این پند ها را در زندگی خود به كار بندید.
کل آیتم ها 151
تا به جایى رسى كه یكى از جهان و جهانیان بینى !
بالاخره همه چیز را از او مى گیرند حتى تواى تو را، و مى رسى به جایى كه مى یابى اوست و بس . ان كل من فى السموات و الارض الا آتى الرحمن عبدا لقد اءحصیهم وعدهم عدا و كلهم آتیه یوم القیمة فردا (389) هر چیز كه دیدم همه بگذاشتنى بود جز یاد تو اى دوست كه آن داشتنى بود
پندهاى برگزیده از صد دانه در یكدانه
ا- آن كه خود را نشناخت ، چگونه دیگرى را مى شناسد؟! ب - آن كه از صحیفه نفس خود آگاهى ندارد از كدام كتاب و رساله طرفى مى بندد؟! ج - آن كه گوهر ذات خود را تباه كرده است ، چه بهره اى از زندگى برده است ؟! د- آن كه خود را فراموش كرده است ، از یاد چه چیز خرسند است ؟! ه - آن كه مى پندارد كارى برتر از خود شناسى و خداشناسى است چیست ؟! و- آن كه در صقع ذات خود با تمثلات ملكى همدم و همسخن نباشد، باید با چه اشباح و خیالات همدهن باشد؟! ز- آن كه خود را براى همیشه درست نساخت پس به چه كارى پرداخت ؟! ح - آن كه از سیر انفسى به سیر آفاقى نرسیده است ، چه چشیده و چه دیده است ؟! ط- آن كه مى انگارد در عوالم امكان ، موجودى بزرگ تر از انسان است كدام است ؟! ى - آن كه تن آراست و روان آلاست ، به چه ارج و بهاست ؟! یا- آن كه معاش مادى را وسیله مقامات معنوى نگرد سخت در خطاست . یب - آن كه به هر آرمان است ، ارزش او همان است . یج - آن كه از مرگ مى ترسد، از خودش مى ترسد. ید- آن كه خداى را انكار دارد، منكر وجود خود است . یو- آن كه در خود فرو نرفته است ، و در بحار ملكوت سیر نكرده است و از دیار جبروت سر در نیاورده است ، دیگر سباحت و سیاحت را چه وزنى نهاده است ؟! یز- آن كه خود را جدولى از دریاى بیكران هستى نیافته است ، در تحصیل معارف و ارتقایش چه مى اندیشد؟! یح - آن كه خود را متسخر در تحت تدبیر متفرد به جبروت نمى یابد، در وحدت صنع صورت شگفتش چه مى گوید؟! یط- آن كه در وادى مقدس من كیستم ؟ قدم ننهاده است ، خروارى به خردلى ! ك - آن كه از اعتلاى فهم خطاب محمدى سرباز زده است ، خود را به مفت باخته است . كا- آن كه طبیعتش را بر عقلش حاكم گردانیده است ، در محكمه هر بخردى محكوم است . كب - آن كه در اطوار خلقتش نمى اندیشد، سوداى او سراسر زیان است كج - آن كه خود را زرع و زارع و مزرعه خود نداند، از سعادت جاودانى باز بماند. كد- آن كه غذا را مسانخ مغتذى نیابد، هرزه خوار مى گردد، و هرزه خوار هرزه گو و هرزه كار مى شود. كه - آن كه كشتزارش را وجین نكند از گیاه هرزه آزار بیند. كو- آن كه من عرف نفسه فقد عرفه ربه را درست فهم كند، جمیع مسائل اصیل فلسفى و مطالب قویم حكمت متعالى و حقایق متین عرفانى از آن استنباط تواند كرد؛ لذا معرفت نفس ار مفتاح خزاین ملكوت فرموده اند. پس برهان شرف این گوهر یگانه اعنى جوهر نفس ، همین ماءثور شریف من عرف بس است . لا- آن كه به سر سوره قدر كشف تام محمدى برسد، انسان را صاحب مقام فوق تجرد بشناسد؛ چه این كه قرآن مجید بیكران در لیله مباركه بنیه محمدیه ، از غایت فسحت قلب و نهایت شرح صدرش به انزال دفعى فرود آمده است . لب - آن كه در معرفت انسان و قرآن تو غل كند، قرآن را به صورت كتیبه انسان كامل شناسد، و نظام هستى را صورت عینیه او یابد. له - آن كه خطاب محمدى را درست فهم كند كه انسان ها براى اغتذاى از این سفره الهى دعوت شده اند، قدر و مرتبت خود را شناسد و در راه استكمالش پویا و جویا گردد. ن - آن كه در باطن و ظاهر خود تاءمل كند، بدین حقیقت مى رسد كه هیچ گاه باطن از ظاهر غافل نمى شود، حتى نائم در نوم خود و سكران در سكر خود، لذا به اصابت كمترین اءذى و الم بدان ها آگاه مى گردند؛ پس نفس را مظهر لا تاءخذه سنة و لا نوم مى یابد، و از اینجا زیادت بصیرت حاصل كند كه باطن عالم حیات و علم و آگاهى است هیچ گاه از ظاهر غافل نمى شود؛ اما ظاهر بر اثر اشتغال به غیرش از باطن غافل مى گردد. نا- آن كه در رشد خود دقت كند، مى بیند كه او را دو گونه غذا باید: غذایى كه مایه پرورش تن اوست ، و غذایى كه مایه پرورش روان اوست . و هر یك را دهانى خاص است : دهان آن دهان است ، و دهان این گوش . نه از غذاى تن روان پرورش مى یابد و فربه مى شود، و نه از غذاى روان تن . آب مظهر و ظل حیات و علم است ، و تن مرتبه نازله نفس و ظل آن است ؛ تن تشنه آب خواهد كه ظل حیات است و روان تشنه علم خواهد كه اصل آن است . امام ملك و ملكوت صادق آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم در تفسیر عام كریمه (فلینظر الانسان الى طعامه )، فرمود: علمه الذى یاءخذه عمن یاءخذه ؛ بنگر كه غذاى جسم و جان تو چگونه است ؟ و بدان كه غذا با همه اختلاف انواع و ضروب آن ، مظهر صفت بقاء و از سدنه اسم قیوم و با مغتذى مسانخ است ؛ و تغذى حب دوام ظهور اسم ظاهر و احكام آن است . عا- آن كه راه آه و سوز و گداز كه روح و ریحان و جنت نعیم اهل دل است ، و راز و نیاز كه قرة عین عارف است ، نباشد پس نشاط و شادى او در چیست ؟! عو- آن كه از خواب غفلت بیدار شده است از نامحرمان - اعنى از خفتگان و مردگان - دورى گزیند و حیات ابد آرزو كند، و چندان كه گرفتار به درد چشم در یافتن چشم پزشك برآید، او دو صد چندان در جستن زنده زنده كننده . در اصحاح هشتم انجیل متى آمده است كه : یكى از شاگردان حضرت مسیح علیه السلام بدو گفت : اى آقا! مرا بار ده كه نخست بروم پدرم را به خاك بسپارم ؛ بدو فرمود: پیرو من باش ، مردگان را بگذار مردگان به خاك بسپارند! و در شریعت خاتم صلى الله علیه و آله و سلم مردى انصارى از رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم پرسید: هر گاه جنازه و مجلس عالمى پیش آید كدام یك در نزد تو محبوب تر است تا حاضر شوم ؟ فرمود: اگر براى تجهیز و دفن جنازه كسى هست ، همانا كه حضور مجلس عالم برتر از حضور هزار جنازه است . عط- آن كه با یاد خدا همدم نیست آدم نیست ! فه - آن كه خود را دوست دارد، دیگر آفریده ها را دوست دارد كه همه براى او در كارند. فو- آن كه براى خدا یك چله كشیك نفس كشد، چشمه هاى دانش از دلش بر زبانش آشكار گردد. چنانكه خواجه عالم صلى الله علیه و آله و سلم فرموده است : من اءخلص لله اربعین صباحا ظهرت ینابیع الحكمة من قلبه على لسانه . فح - آن كه در گوهر نفس خود، ساعتى به فكرت بنشیند دریابد كه اگر خود او آن را به تباهى نكشاند، هیچ كس نتواند آن را تباه كند. و آنچه كه او را از تباهى باز مى دارد، دانش بایسته و كردار شایسته است كه دانش آب حیات ارواح است ، چنانكه آب مایه حیات اشباح است . صب - آن كه را درد نیست مرد نیست . ضر- آن كه در احوال والدین نسبت به اولاد تاءمل كند مى بیند آنچه كه از پدر و مادر در حق فرزند است رحمت است ، و پیش آمدن خشم بر وى بر اثر گستاخى فرزند و نافرمانى اوست . از این جا به معنى یا من سبقت رحمته غضبه پى برد، و خود را مظهر این اسم شریف بیند، و به اصیل بودن جنت و طارى بودن جهنم آگاه شود. صح - آن كه در قرآن و انسان تعقل كند، قرآن را سفره پر نعمت رحمت رحیمیه الهى ، و وقف خاص انسان یابد. هم آن را بى پایان یابد كه كتاب الله است قل كل یعمل على شاكلته ، و هم این را كه حد یقف براى او نبود؛ چنان سفره براى چنین كس گسترده است . قرآن : حروف آن اسرار، كلمات آن جوامع كلم ، آیات آن خزاین ، سوره هاى آن مداین حكم ، مدخل آن باب رحمت بسم الله الرحمن الرحیم ، وقف خاص مخلوق فى احسن تقویم ، واقف آن رحمن و موقوف علیه آن انسان است . و با توجه بدین كه علم و عمل انسان سازنده و جزاء، نفس عمل است و صورت هر انسان در آخرت ، نتیجه عمل و غایت فعل او در دنیا است ، به سر گفتار قرآن و نبى و وصى رسد كه : یس و القرآن الحكیم ، انا مدینة الحكمة و هى الجنة و انت یا على ! بابها، اءن درجات الجنة على عدد آیات القرآن ، فاا كان یوم القیامة یقال لقارى ء القرآن اقراء وارق . قرآن ، حكیم است و آیات او حكمت است و حكمت ، بهشت است و درجات بهشت ، به عدد آیات قرآن اند و جانى كه حكمت اندوخته است شهر بهشت است و ولایت ، در این شهر آرى ! ولایت در بهشت است ، ولایت زبان قرآن است ، ولایت معیار و مكیال انسان سنج است ، و میزان تقویم و تقدیر ارزش انسان ها است . پس هر كس صحیفه وجود خود را مطالعه كند كه تا چه پایه قرآن است ، یعنى مدینه حكمت و شهر بهشت است . رساله قرآن و انسان ما را در این نكته علیا، رتبه والاست . صط- آن كه در ارتباط بى تكیف و بى قیاس خود با پروردگارش درست بیاندیشد، دریابد كه صلاة سبب مشاهده است و مشاهده محبوب قرة عین محب است . لذا رسول الله صلى الله علیه و آله فرمود: جعلت قرة عینى فى الصلاة ؛ زیرا كه صلاة مناجات بین حق تعالى و عبد اوست ، و چون صلاة مناجات است ذكر حق است ، و ذاكر حق هم نشین حق است و حق جلیس اوست ، و كسى كه جلیس ذاكر خود است او را مى بیند والا جلیس او نیست . لذا وصى علیه السلام فرمود: لم اءعبد ربا لم اءره پس صلاة مشاهده و رؤ یت است ، یعنى مشاهده عیانى روحانى و شهود روحى در مقام جمعى است ، و رؤ یت عینى در مظاهر فرقى است و به عبارت اخصر؛ مشاهده در مقام جمعى است ، و رؤ یت در مظاهر فرقى . پس اگر مصلى صاحب بصر و عرفان نباشد كه نداند حق تعالى براى هر چیز و از هر چیز متجلى است ، حق را نمى بیند. ق - آن كه در ارزش تكوینى انسان تعقل كند، او را مكیال هر چیز و میزان قدر و قیمت آن داند؛ یعنى علم و حس انسانى را معیار معلومات و محسوسات یابد، و ارزش هر موجود را به وجود انسان و بهره بردن وى از آن و به تمدن جامعه انسانى وابسته بیند. این انسان است كه در جمیع موجودات و در همه عوالم و مراتب سیر علمى مى نماید، و وى را مقام وقوف نیست و به هر رتبه و درجه اى كه رسیده است در آن مرتبه توقف نمى كند و به مرحله بالاتر عروج مى یابد، و منصف به صفات كمالیه جمیع موجودات مى گردد، و بر همه تسلط مى یابد، و به حقیقة الحقائق كه حیات مطلق و جمال و جلال مطلق است مى رسد؛ و به اذن او كه اذن فعلى و اتصاف كمالات وجودى است ، مى تواند در ماده كاینات تصرف كند و رب انسانى شود و خلیفة الله گردد و كار خدایى كند، والسلام .
نامحدود بودند ظرفیت آدمى
امیر المؤ منین على (ع ) فرمود: كل وعاء یضیق بما جعل فیه ، الا وعاء العلم فانه یتسع به ؛ یعنى هر ظرف به آنچه كه در او نهاده شد، گنجایش او تنگ مى شود، مگر ظرف علم كه گنجایش او بیشتر مى گردد. هر یك از ظرف هاى جسمانى را حد معینى است كه گنجایش آنها را تحدید مى كند، مثلا پیمانه ها و بركه ها و دریاچه ها و دریاها، هر یك را اندازه اى است كه بیش از آن اندازه آب را نمى پذیرند، به خلاف نفس ناطقه انسانى كه هر چه مظروف او كه آب حیات علوم و معارف است در او ریخته شود، سعه وجودى و ظرفیت ذاتى و گنجایش او بیشتر و براى فرا گرفتن حقایق بیشتر آماده تر مى شود.
علت نام گذارى فاطمه زهرا
ابى عبدالله (ع ) فرمود: انا انزلناه فى لیلة القدر لیلة ، فاطمه است و قدر، الله است ، پس آن كس كه فاطمه را آنگونه كه سزاست بشناسد، لیلة القدر را ادراك كرده است . علت نامگذارى وى به فاطمه آن است كه خلایق از معرفت فاطمه محروم و بریده شدند. رسول خدا (ص ) فرمود: او را فاطمه نامیدم ، زیرا خداى ، او را و آن كس را كه دوستش داشته باشد از آتش دور كرده است .
كلمات قصار على (ع ) در معرفت نفس (408)
1- بزرگ ترین نادانى ، نادانى انسان در كار نفس خودش است . 2- بزرگ ترین دانش ، خود شناسى است . 3- برترین خرد، شناسایى آدمى به نفس خود است ؛ پس هر كه خود را شناخت باخرد است ، و آنكه خود را نشناخت گمراه است . 4- زیرك كسى است كه خود را شناخت و كارهایش را خالص گردانید. 5- عارف كسى است كه نفس خود را شناخت و آن را آزاد كرد و از هر چه كه دورش مى كند پاك گردانید. 6- معرفت نفس نافع ترین دو معرفت است (معرفت آفاق و معرفت انفس ، سنریهم آیاتنا فى الآفاق و فى انفسهم . 7- در شگفتم از كسى كه گمشده خود را مى جوید و خودش را گم كرده و نمى جوید! 8- غایت معرفت این است كه آدمى خود را بشناسد. 9- كسى كه از خود آگاهى ندارد، چگونه از دیگرى آگاهى مى یابد؟ 10 آنكه خود را شناخت ، به نهایت هر آگاهى و دانش رسید 11- هر كه نفس خود را شناخت با آن مجاهده مى كند، و آنكه نشناخت آن را مهمل مى گذارد. 12- خود شناسى ، سودمندترین شناسایى هاست . 13- آن كس كه به خود شناسى دست یافت به رستگارى بزرگ رسیده است . هر كس خود را شناخت پروردگارش را شناخت . 14- هر كس خود را شناخت پروردگارش را شناخت . 15- در شگفتم از كسى كه جاهل به خود است ، چگونه مى خواهد عارف به ربش شود.
احترام معلم
تنگدستى و پاكدامنى یا ثروت و زشتكارى
گمان می کردم چون گرفتارم از خدا دورم اما فهمیدم چون از خدا دورم گرفتارم