بیست روز مانده بود به عملیات خیبر.همه ی فرمانده دسته ها را جمع کرده بود، ازشان گزارش بگیرد.
به فرمانده زرهی گفت:چه کاره اید؟گفت:ما آماده نیستیم.تانک هامون هم هنوز آماده نیستن.
آقا مهدی بهش گفت:خیله خب،تو نمی خواد بیای.
به فرمانده تخریب گفت:شما چطور؟
جواب داد:بچه های ما هنوز آموزش کافی ندیدن.
آقا مهدی گفت: شما هم نیا.به جای این که شماها برین رو مین،خودمون می ریم.
سومی که دید اوضاع این جوری است،گفت:حاجی خیالت از بابت بچه های ما راحت.