• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 4231)
شنبه 28/11/1391 - 19:10 -0 تشکر 590156
شعر زندگی

«زندگی»
زندگی،
قصیده بلند آرزوهایی است به رنگ آسمان.
زندگی،
تر جیع بند باران است در لهجه ترانه های زیتون ،
زندگی،
تصویر نیلوفرهای عاشق است ،
در قاب چشمان مسافران عاشق،
که از دیدن باران،
جغرافیای خوشبختی راُ
در شبنم دستهایشان جستجو می کنند..
زندگی،
ردّ پای خورشید است ،
که از میان پاییز زخمی پدیدار می شود.
زندگی،
طعم چند شاخه نبات ،
و بوی شکوفه های نارنج است.
زندگی ،
رقص محبوب، شقایق هاست.


بهروز - رها

چهارشنبه 16/12/1391 - 18:18 - 0 تشکر 593266



چه خوش باشد دلا کز عشق یار مهربان میری





شراب شوق او در کام و نامش در زبان میری







چو با تو شاد بنشیند ز هر چت هست برخیزی




جو از رخ پرده برگیرد به پیشش شادمان میری







چو عمر جاودان خواهی به روی او بر افشان جان




بقای سرمدی یابی چو پیشش جان فشان میری







به معنی زیستن باشد که نزد دوست جان بازی




حقیقت مردن آن باشد که دور از دوستان میری







در آن لحظه که بنماید جمال خود عجب نبود




که از حسرت سرانگشت تعجب در دهان میری







ببینی عاشقانش راکه چون در خاک و خون خسبند؟




تو نیز از عاشقی باید که اندر خون چنان میری







اگر تو زندگی خواهی دل از جان و جهان بگسل




نیابی زندگی تا تو ز بهر این و آن میری







مقام تو ورای عرش و از دون همتی خواهی




که چون دونان درین عالم ز بهر یک دو نان میری







به نوعی زندگانی کن که راحت یابی از مردن




ببین چون می‌زیی امروز، فردا آن چنان میری







اگر مشتاق جانانی چو مردی زیستی جاوید




و گر عشقی دگر داری ندانم تا چسان میری؟







بدو گر زنده‌ای، یابی ز مرگ آسایش کلی




و گر زنده به جانی تو، ضرورت جان کنان میری







عراقی، گفتنت سهل است ولیکن فعل می‌باید





و گر تو هم از آنان به مردن هم چنان میری



نصرالدین کریمی(مُبین)
چهارشنبه 16/12/1391 - 18:21 - 0 تشکر 593272



از غم دلدار زارم، مرگ به زین زندگی





وز فراقش دل فگارم، مرگ به زین زندگی







عیش بر من ناخوش است و زندگانی نیک تلخ




بی لب شیرین یارم، مرگ به زین زندگی







زندگی بی‌روی خوبش بدتر است از مردگی




مرگ کو تا جان سپارم؟ مرگ به زین زندگی







هر کسی دارد ز خود آسایشی، دردا! که من




راحتی از خود ندارم، مرگ به زین زندگی







کاشکی دیدی من مسکین چگونه در غمش




عمر ناخوش می‌گذارم، مرگ به زین زندگی







هر دمی صد بار از تن می برآید جان من




وز غم دل بی‌قرارم، مرگ به زین زندگی







کار من جان کندن است و ناله و زاری و درد




بنگرید آخر به کارم، مرگ به زین زندگی







در چنین جان کندنی کافتاده‌ام، شاید که من




نعره‌ها از جان برآرم، مرگ به زین زندگی







هیچ کس دیدی که خواهد در دمی صدبار مرگ؟




مرگ را من خواستارم، مرگ به زین زندگی







از پی آن کز عراقی مرگ بستاند مرا





مرگ را من دوستدارم، مرگ به زین زندگی



نصرالدین کریمی(مُبین)
چهارشنبه 16/12/1391 - 18:23 - 0 تشکر 593274





ای جلالت فرش عزت جاودان انداخته




عکس نورت تابشی بر کن فکان انداخته







نقشبند فطرتت نقش جهان انگیخته




بر بساط لامکان شکل مکان انداخته







چیست عالم؟ نیم ذره در فضای کبریات




آفتاب قدرتت تابی بر آن انداخته







کیست جان؟ از عکس انوار جمالت تابشی




چیست تن؟ خاکی درو آب روان انداخته







تا شود سیراب ز آب معرفت هر دم گیا




فیض مهرت قطره‌ای در کشت جان انداخته







کرده عکس روی تو آیینهٔ دل گلشنی




بلبل جان غلغلی در گلستان انداخته







یک نظر کرده خروش از عالمی برخاسته




یک سخن گفته غریوی در جهان انداخته







ز استماع آن سخن مستان عشقت صبح‌وار




جامه پاره کرده و جان در میان انداخته







ز آرزوی قرب تو مرغان قدسی هر نفس




های و هوی فتنه‌ای در آشیان انداخته







آفتاب جذبهٔ تو شبنم اشباح را




در زمانی از زمین تا آسمان انداخته







تا دهد از تو نشانی بی‌نشان آدمی




در مثال ذات تو وصف نشان انداخته







تا به نور روی تو بیند جمال روی تو




در دو چشمش نور تو کحل عیان انداخته







برکشیده بهر مشتی خاک ایوان جهان




بر بساطش نه سماط و هشت خوان انداخته







باد سلطان جلالت در نوشته فرش کون




سنگ بطلان در سرای انس و جان انداخته







در فضای لایزالی کوس قدوسی زده




گوی در میدان وحدت جاودان انداخته







نور قدست خرمن چون و چرایی سوخته




خنجر وصفت سر وهم و بیان انداخته







کم زند تا لاف توحید تو هر کس، غیرتت




بر سر دار ملامت ریسمان انداخته







خود که باشد ذره تا دعوی خورشیدی کند؟




هیچ دیدی قطره دریا در دهان انداخته؟







در حقیقت هستی عالم خیالی بیش نیست




وین خیالی چند ما را در گمان انداخته







کی به انوار تو بینم آخر این ذرات را؟




باز در کتم تو آری هم چنان انداخته؟







کی به میدان تو یابم این دو سه گوی جهان




در خم چوگان وحدت ناگهان انداخته؟







هم ببینم عاقبت این کشتی افلاک را




موج دریای ظهورت بادبان انداخته







ای خوش ار بینیم بی‌ما گوهر بحر بقات




کشتی ما در محیط بیکران انداخته







غرق دریا حیاتیم و چو دریا خشک لب




دم به دم از تشنگی بر لب زبان انداخته







ذره‌ای خاکیم حیران در هوای مهر تو




در سر از سودات شوری در جهان انداخته







تا مگر یابیم از عشق تو بوی زندگی




خویشتن را در میان کشتگان انداخته







یک نظر کرده به مشتاقان ز روی دوستی




در سر هریک ز عشقت صد فغان انداخته







زان نظر مسکین عراقی را حیاتی بخش نیز





چند باشد مرده‌ای در خاکدان انداخته؟



نصرالدین کریمی(مُبین)
چهارشنبه 16/12/1391 - 18:24 - 0 تشکر 593276



ای زندگی تو و توانم همه تو





جانی و دلی، ای دل و جانم همه تو







تو هستی من شدی، از آنم همه من





من نیست شدم در تو، از آنم همه تو



از عراقی



نصرالدین کریمی(مُبین)
دوشنبه 28/12/1391 - 22:53 - 0 تشکر 594905



اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول





رسد به دولت وصل تو کار من به اصول







قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا




فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول







چو بر در تو من بی‌نوای بی زر و زور




به هیچ باب ندارم ره خروج و دخول







کجا روم چه کنم چاره از کجا جویم




که گشته‌ام ز غم و جور روزگار ملول







من شکسته بدحال زندگی یابم




در آن زمان که به تیغ غمت شوم مقتول







خرابتر ز دل من غم تو جای نیافت




که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول







دل از جواهر مهرت چو صیقلی دارد




بود ز زنگ حوادث هر آینه مصقول







چه جرم کرده‌ام ای جان و دل به حضرت تو




که طاعت من بی‌دل نمی‌شود مقبول







به درد عشق بساز و خموش کن حافظ





رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول



نصرالدین کریمی(مُبین)
دوشنبه 28/12/1391 - 22:56 - 0 تشکر 594906





فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان




لب بگشا که می‌دهد لعل لبت به مرده جان







آن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و می‌رود




گو نفسی که روح را می‌کنم از پی اش روان







ای که طبیب خسته‌ای روی زبان من ببین




کاین دم و دود سینه‌ام بار دل است بر زبان







گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت




همچو تبم نمی‌رود آتش مهر از استخوان







حال دلم ز خال تو هست در آتشش وطن




چشمم از آن دو چشم تو خسته شده‌ست و ناتوان







بازنشان حرارتم ز آب دو دیده و ببین




نبض مرا که می‌دهد هیچ ز زندگی نشان







آن که مدام شیشه‌ام از پی عیش داده است




شیشه‌ام از چه می‌برد پیش طبیب هر زمان







حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم





ترک طبیب کن بیا نسخه شربتم بخوان



نصرالدین کریمی(مُبین)
دوشنبه 28/12/1391 - 22:58 - 0 تشکر 594907



خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست





ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست







هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار




کس را وقوف نیست که انجام کار چیست







پیوند عمر بسته به موییست هوش دار




غمخوار خویش باش غم روزگار چیست







معنی آب زندگی و روضه ارم




جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست







مستور و مست هر دو چو از یک قبیله‌اند




ما دل به عشوه که دهیم اختیار چیست







راز درون پرده چه داند فلک خموش




ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست







سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست




معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست







زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست





تا در میانه خواسته کردگار چیست



نصرالدین کریمی(مُبین)
دوشنبه 28/12/1391 - 22:59 - 0 تشکر 594908





عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام




مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام







ساقی شکردهان و مطرب شیرین سخن




همنشینی نیک کردار و ندیمی نیک نام







شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگی




دلبری در حسن و خوبی غیرت ماه تمام







بزمگاهی دل نشان چون قصر فردوس برین




گلشنی پیرامنش چون روضه دارالسلام







صف نشینان نیکخواه و پیشکاران باادب




دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوستکام







باده گلرنگ تلخ تیز خوش خوار سبک




نقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام







غمزه ساقی به یغمای خرد آهخته تیغ




زلف جانان از برای صید دل گسترده دام







نکته دانی بذله گو چون حافظ شیرین سخن




بخشش آموزی جهان افروز چون حاجی قوام







هر که این عشرت نخواهد خوشدلی بر وی تباه





وان که این مجلس نجوید زندگی بر وی حرام



نصرالدین کریمی(مُبین)
دوشنبه 28/12/1391 - 23:1 - 0 تشکر 594909



دل ز وصل او نشان بی‌نشانی می‌دهد





جان به دیدارش امید آن جهانی می‌هد







جوهر فر دهانش طالب دیدار را




بر زبان جان جواب « لن ترانی» می‌دهد







جز سرشک لاله رنگم در نمی‌آید به چشم




کو نشانی زان عذار ارغوانی می‌دهد







دیده بر راه صبا دارم که از خاک رهش




می‌رسد وز گرد راهم ارمغانی می‌دهد







زندگی از باد می‌یابم که او در کوی دوست




می‌شود بیمار وز آنجا زندگانی می‌دهد







نرگسش در عین مستی دم به دم چشم مرا




ساغری از خون لبالب، دوستگانی می‌دهد







زخم شمشیر تو را میرم که در هر ضربتی





جان سلمان را حیات جاودانی می‌دهد


سلمان ساوجی



نصرالدین کریمی(مُبین)
دوشنبه 28/12/1391 - 23:2 - 0 تشکر 594910



جان زندگی از چشمه پرنوش تو دارد





دل، بستگی از سنبل خاموش تو دارد







ای دانه و دام دل ما، حلقه کویت




باز آی که دل، منتظر گوش تو دارد







دوشت، همه قصد طرف خاطر ما بود




امشب سر زلفت، طرف دوش تو دارد







رنگی که سمن یابد، از اقدام تو یابد




بویی که صبا دارد، از آغوش تو دارد







در شرح پراکندگی ماست، وگرنه




زلف این همه سر، بهر چه در دوش تو دارد؟







از نیش، نیندیشد و از زهر، نترسد




هر کس که هوای لب چون نوش تو دارد







این جوشش خون جگر و غلغل سلمان





زان است که دیگ هوسش، جوش تو دارد


از سلمان ساوجی



نصرالدین کریمی(مُبین)
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.