تبیان، دستیار زندگی

شنبه 30/6/1387 - 18:29 - 0 تشکر 59258

به خدا سوگند نمى بینم به آنچه گفتى وفا نكنى

اصبغ بن نباته گوید: ابن ملجم با گروهى از مردم براى بیعت نزد امیر علیه السّلام آمد وقتى پشت كرد كه برود حضرت او را خواسته و دوباره از او عهد و پیمان گرفت كه مكر و حیله نكند و بیعت نشكند، او انجام داد و دوباره بیعت كرد، وقتى پشت كرد كه برود حضرت او را خواسته تا براى بار سوم بیعت كند و از او عهد و پیمان گرفت كه بیعت نشكند، او چنین كرد، وقتى پشت كرد كه برود براى بار چهارم حضرت از او عهد و پیمان گرفت و تاءكید نمود تا بیعت نشكند.
ابن ملجم گفت : به خدا سوگند یا امیرالمؤمنین ندیدم كه با شخص دیگر به جز من چنین كرده باشى ؟ حضرت این شعر را زمزمه كرد:
ارید حبائه و یرید قتلى عذیرك من خلیلك من مراد
یعنى : من قصد بخشش به او را دارم ولى او قصد كشتن مرا دارد، در این صورت كسى تو را به خاطر این مرادى سرزنش نخواهد كرد.
برو اى پسر ملجم به خدا سوگند نمى بینم به آنچه گفتى وفا كنى

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

شنبه 30/6/1387 - 18:30 - 0 تشکر 59259

خیال پردازى بعضى از مردم
قرآن حكیم از بعضى به مختال خیال پرداز یاد مى كند؛ یعنى كسى كه به جاى حركت بر مدار عقل كه همان حق است ، گرد محور خیال مى چرخد؛ و لا تصعر خدك للناس و لا تمش فى الاءرض مرحا ان الله لا یحب كل مختال فخور . اینان كسانى هستند كه اوهام محصول قوه ى وهم و خیال خود را درك مى كنند، ولى حقایق خدایى را نمى فهمند، خدایى كه ملكوت هر چیز در دستان اوست .
پس اگر در موردى حكم مى شود كه آنان چیزى نمى فهمند، مراد از این عمومى كه از نكره ى در سیاق نفى بر مى آید، شى ء معقول است ؛ یعنى آنان امور معقول را نمى فهمند. پس شامل امور وهمى و خیالى نمى شود. پس ‍ مقصود خداى متعالى از این آیه نیز روشن مى شود: فمال هؤ لاء القوم لا یكادون یفقهون حدیثا... . زیرا مراد از حدیثى حدیثى كه آنان نمى فهمند، سخن عقلى است كه پایه هاى آن بر برهان یقینى استوار است و سخنى را كه بر لبه هاى پرتگاه وهم و خیال بنا شده است ، در بر نمى گردد.

يکشنبه 31/6/1387 - 11:16 - 0 تشکر 59454

پس چه كسى مرا مى كشد؟

امام صادق علیه السّلام فرمود: امیرالمؤمنین علیه السّلام دستور داده بود تا نام افرادى كه به كوفه وارد مى شوند نوشته شود، نام عده اى را در صفحه اى نوشتند و به حضرت دادند، وقتى حضرت آن را مطالعه نمود تا رسید به نام ابن ملجم ، انگشت مبارك بر نام او گذاشت و فرمود:
خداى تو را بكشد، خداى تو را بكشد، به حضرت گفتند: اگر مى دانید او قاتل شماست چرا او را نمى كشید؟
مى فرمود: خداوند گرامى بندگان را تا گناهى مرتكب نشده اند عذاب نمى كند و گاهى مى فرمود: پس چه كسى مرا مى كشد؟

يکشنبه 31/6/1387 - 11:16 - 0 تشکر 59455

در عبادت شریك نگیرید

حسن بن وشّاء مى گوید: روزى محضر حضرت رضاعلیه السّلام شرف شدم ، دیدم در مقابل آنجناب ، آفتابه اى هست و مى خواهد، براى نماز آماده شود. جلو رفته و خواستم ، آب بر روى دستان آن حضرت بریزم . فرمود: صبر كن حسن !
عرض كردم : چرا اجازه نمى دهید آب بر دست شما بریزم ، آیا مایل نیستید، من به ثوابى برسم ؟ فرمود: تو ثواب مى برى ولى من گناه ! پرسیدم : چرا؟ فرمود: مگر این آیه قرآن را نشنیده اى ؟ كه مى فرماید: (فَمَنْ كانَ یَرْجُو لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لایُشْركْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَدا ً)
: هر كس ، امید به دیدار پروردگارش دارد؛ باید عمل صالح انجام دهد و در عبادت خدا كسى را شریك قرار ندهد.) من اكنون میخواهم ، وضو براى نمازم بگیرم ، این خود عبادتى است ، مایل نیستم ، كسى در عبادتم شریك شود.)

يکشنبه 31/6/1387 - 11:16 - 0 تشکر 59456

در میان شما اندكى بیش نخواهم ماند

بانوئى بنام ام موسى كه یكى از دختران حضرت امیر علیه السّلام را نگهدارى مى كرد گوید: شنیدم حضرت به دخترش ام كلثوم مى فرمود: دختر فكر مى كنم من در میان شما اندكى خواهم بود؟ ام كلثوم گفت : چطور بابا؟ حضرت فرمود: من پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم را در خواب دیدم كه غبار از صورت من پاك مى كرد و مى فرمود:
یا على بر عهده تو چیزى نیست ، وظایف خود را انجام دادى ، سه روز از این جریان نگذشت كه حضرت مورد ضربت قرار گرفت ، ام كلثوم فریاد زد و ناله نمود، حضرت فرمود: دخترم چنین نكن همانا من پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله وسلم را مى بینم كه با دست به من اشاره نموده مى فرماید: یا على بشتاب و به جانب ما بیا، آنچه نزد ماست براى تو بهتر است