• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن قرآن و عترت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
قرآن و عترت (بازدید: 6197)
چهارشنبه 27/6/1387 - 15:35 -0 تشکر 58454
غریب كوفه

 


امام علی ( ع ) فرمود : روزه ی قلب بهتر از روزه ی زبان است و روزه ی زبان بهتر از روزه ی شكم است . غرر الحكم ج 1 ص 417 ح 80

شهادت حضرت علی (ع ) بر همگان تسلیت باد

 

در این تایپیك قصد دارم با یاری دادن شما دوستان گرامی در باره ی فضائل و اخلاق های این امام بزرگوار بنویسم.

 

پنج شنبه 28/6/1387 - 18:4 - 0 تشکر 58733

آیا عبدالرحمن بن ملجم توئى ؟

در روایت است عبدالرحمن بن ملجم - ملعون - نزد حضرت امیر علیه السّلام آمد و گفت : مركب سوارى بمن بده ، حضرت نگاهى به او نمود و فرمود: عبدالرحمن بن ملجم مرادى توئى ؟ گفت : آرى ، حضرت دوباره فرمود: عبدالرحمن بن ملجم مرادى توئى ؟ گفت : آرى حضرت براى بار سوم فرمود: عبدالرحمن بن ملجم مرادى توئى ؟ عرض كرد: آرى ، حضرت به شخصى بنام غزوان فرمود: او را بر اسب سرخ سوار كن ، اسبى سرخ آورد و ابن ملجم سوار شد و افسار آن را گرفته پشت كرد و رفت . در این هنگام حضرت فرمود:
ارید حبائه و یرید قتلى عذیرك من خلیلك من مراد
و چون آن جنایت را مرتكب شد و حضرت را ضربت زد، ابن ملجم را نزد حضرت آوردند، حضرت به او فرمود: بخدا سوگند آن همه احسان هائى كه به تو انجام مى دادم با توجه به این بود كه مى دانستم تو قاتل من هستى ولى اینگونه با تو برخورد كردم تا خداوند بر علیه تو باشد.

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

پنج شنبه 28/6/1387 - 18:33 - 0 تشکر 58739

ویژگیهاى زندگى على (ع )
1 - على (علیه السلام ) نخستین امام مؤ منین و رهبر مسلمانان و اوّلین خلیفه بعد از رسول خدا، پیامبر راستین و امین اسلام محمّد بن عبداللّه خاتم پیامبران - صلوات خدا بر او و دودمان پاكش باد - است (46) او كه برادر و پسر عمو و وزیر پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) و داماد آن حضرت ؛ یعنى شوهر دخترش حضرت فاطمه زهرا - سلام اللّه علیها - سرور بانوان دو جهان است ، امیرمؤ منان على بن ابیطالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف ، سرور اوصیا - بهترین صلوات و سلام بر او باد - .
2 - كنیه على (علیه السلام ) ابوالحسن است ، او در روز جمعه سیزدهم رجب سال سى ام
((عام الفیل ))
(ده سال قبل از بعثت ) در مكه در بیت الحرام داخل كعبه خانه خدا، دیده به این جهان گشود كه هیچ كس قبل از او و بعد از او، در این خانه خدا تولّد نیافت و نمى یابد و این نشانگر موهبت و احترام و توجّه خاصّ خداوند به وجود على (علیه السلام ) است و بیانگر مقام بسیار ارجمند اوست .
3 - مادر آن بزرگوار، فاطمه دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف (س ) است كه براى رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) (نیز) همچون یك مادر بود و رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) در دامن او رشد كرد و آن حضرت همیشه سپاسگزار نیكیهاى او بود. فاطمه بنت اسد، در صف نخستین ایمان آورندگان به اسلام ، ایمان آورد و همراه جمعى از مهاجرین با آن حضرت به سوى مدینه هجرت كرد و وقتى كه از دنیا رفت
(47) ، پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) او را با پیراهن مخصوص خود كفن نمود تا به وسیله آن از آزار حشرات زمین حفظ گردد و در قبر او (قبل از دفنش ) خوابید تا بدین وسیله فشار قبر به او نرسد و اقرار به امامت پسرش امیرمؤ منان على (علیه السلام ) را به او تلقین كرد، تا پس از دفن ، وقتى از او در مورد آن سؤ ال شد بتواند پاسخ دهد و این همه توجّهات مخصوص پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) به مادر على (علیه السلام ) به خاطر آن مقام ارجمندى بود كه او در نزد پروردگار و نزد آن حضرت داشت . این سرگذشت بین تاریخ نویسان مشهور است .
4 - امیرمؤ منان على (علیه السلام ) و برادرانش (طالب ، عقیل و جعفر) نخستین كسانى هستند كه از دو سو (هم از ناحیه پدر و هم از ناحیه مادر) از نسل هاشم بن عبد مناف هستند، به این خاطر و به خاطر نشو و پرورش آن حضرت در دامان رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) و تحصیل كمالات معنوى از او، به دوشرافت نایل گردید (شرافت نسب و شرافت پرورش و آموزش از دامان فرهنگ ساز رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم
))
.
5 - على (علیه السلام ) نخستین فردى بود كه قبول اسلام كرد و به خدا و رسولش ‍ ایمان آورد و هیچ كس از اهل بیت رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) و از اصحاب ، در این جهت به او نرسید و او نخستین مردى بود كه پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) او را دعوت به اسلام كرد و او آن را پذیرفت و همواره از دین اسلام حمایت مى كرد و با مشركان مبارزه مى نمود و از حریم ایمان دفاع مى كرد و گمراهان و سركشان را سركوب مى نمود و دستورات دین و قرآن را منتشر مى ساخت و به عدالت ، حكم مى كرد و به كارهاى نیك دستور مى داد.
6 - على (علیه السلام ) بعد از بعثت رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) تا رحلت آن حضرت یعنى در طول 23 سال ، همواره همراه ، همراز و همكار پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) بود، در سیزده سال قبل از هجرت (در بحران مبارزه شدید با مشركان ) شریك تنگاتنگ غمهاى پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) بود، بیشترین دشواریها و رنجهاى این دوره را تحمّل نمود و ده سال بعد از هجرت به سوى مدینه ، یگانه مدافع اسلام و پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) از شر مشركان بود و براى حفظ جان (و هدف ) پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) با كافران جنگید و در این راستا جانش را در طبق اخلاص نهاد و فداى پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) و سپر بلا براى اسلام نمود و این شیوه ادامه داشت تا آن هنگام كه رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) رحلت كرد و خداوند او را به سوى بهشت خود برد و در ارجمندترین جایگاه بهشتى ، جایش داد، هنگام رحلت رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) ، على (علیه السلام ) 33 سال داشت .
امت اسلام درباره امامت على (علیه السلام ) در همان روز رحلت پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) اختلاف نمودند، شیعیان او یعنى همه بنى هاشم و (افراد برجسته اى مانند:) سلمان ، عمّار، ابوذر، مقداد، خزیمة بن ثابت (ذوالشّهادتین )، ابوایّوب انصارى ، جابر بن عبداللّه انصارى ، ابوسعید خدرى . و امثال آنان از بزرگان مهاجر و انصار، معتقد بودند كه على (علیه السلام ) خلیفه رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) بعد از آن حضرت است و امام برحق مى باشد؛ زیرا او در فضایل و راءى و كمالات بر همگان سبقت و برترى دارد، هم در ایمان و هم در علم و آگاهى به احكام و هم در جهاد و مبارزه با دشمنان ، بر همه پیشى گرفته است و در زهد و پارسایى و خیر و صلاح ، بین او و دیگران ، فاصله بسیار بود و اصلاً دیگران را نمى شد با او مقایسه كرد و در قرب منزلت و خویشاوندى به پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) هیچ كس چون او نبود.
آیه ولایت
صرف نظر از این امور، خداوند در قرآن ، به ولایت و امامت او تصریح كرده ، آنجا كه مى خوانیم :
(اِنَّما وَلِیُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذیِنَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَهُمْ راكِعُونَ ).
(48)
((سرپرست و رهبر شما تنها خداست و پیامبر او و آنان كه ایمان آوردند و نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع ، زكات مى پردازند))
.
و (بر مطلعین ) آشكار است كه غیر از على (علیه السلام ) كسى نبود كه در ركوع ، صدقه بدهد
(49) و به اتفاق ارباب لغت ، واژه ((ولىّ)) به معناى ((برتر و سزاوارتر)) است و وقتى كه امیر مؤ منان على (علیه السلام ) به حكم قرآن برترین و سزاوارترین بوده و بر خود مردم اَوْلى و سزاوارتر باشد - زیرا به تصریح قرآن (در آیه فوق ) این موهبت به او داده شده - در این صورت بدون هرگونه ابهام واجب است كه همه مردم از او اطاعت كنند، چنانكه اطاعت آنان از خدا و رسول خدا واجب مى باشد.

پنج شنبه 28/6/1387 - 18:33 - 0 تشکر 58740

نگاهى به فراز و نشیبهاى زندگى على (ع ) بعد از پیامبر (ص )
امامت على (علیه السلام ) بعد از پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) سى سال طول كشید، در این سى سال ، 24 سال و چند ماه بر اساس تقیّه و مدارا با آنان كه برسر كار بودند، بسر برد، و از دخالت در احكام و بیان حقایق ، ممنوع بود و پنج سال و چند ماه كه (زمام امور مسلمین را به دست گرفت ) اشتغال به جهاد با منافقین از بیعت شكنان (مانند طلحه و زبیر) و منحرفین از حقّ (مثل معاویه و پیروانش ) و خارج شدگان از دین (مانند خوارج ) داشت و گرفتار آشوب گمراهان بود، چنانكه پیامبر اسلام (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) سیزده سال در دوران نبوّتش (در مكّه ) همواره در ترس و زندان و فرار و دورى از اجتماع بود و نمى توانست با كافران ، پیكار كند و قدرت آن را نداشت كه مسلمین را از آزار و شكنجه آنان محافظت نماید، سرانجام (از مكّه به سوى مدینه ) هجرت كرده و ده سال در مدینه به جهاد با مشركان پرداخت و گرفتار كارشكنیهاى منافقین بود تا اینكه از دنیا رحلت كرد و خداوند او را در بهشت برین ساكن نمود.

پنج شنبه 28/6/1387 - 18:33 - 0 تشکر 58741

جریان شهادت على (ع )
حضرت على (علیه السلام ) قبل از سپیده دم شب جمعه 21 ماه رمضان سال چهلم هجرت ، دار دنیا را وداع كرد، و بر اثر ضربتى كه بر فرقش زدند به شهادت رسید، این ضربت را ((ابن ملجم مرادى )) - لعنت خدا بر او باد - در مسجد كوفه بر آن حضرت وارد ساخت ، امام على (علیه السلام ) سحر شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرت ، از خانه به سوى مسجد روانه شد، ابن ملجم از آغاز آن شب در كمین آن حضرت بود، آن حضرت (طبق معمول ) به مسجد آمد و مثل همیشه خفتگان را براى نماز بیدار مى كرد، ابن ملجم در میان خفتگان بیدار بود وى خود را به خواب زده و كارش را پنهان نموده بود كه ناگهان برخاست و به على (علیه السلام ) حمله كرد و شمشیر زهرآگین خود را بر فرق مقدّس على (علیه السلام ) وارد نمود. على (علیه السلام ) پس از این حادثه ، بسترى شد تا اینكه در ثلث آخر شب بیست و یكم ، مظلومانه به لقاى حق پیوست و شهد شهادت نوشید [ولى طبق مدارك متعدد، آن حضرت در محراب عبادت ، هنگام نماز، ضربت خورد]. (58)
آن بزرگوار قبلاً از چنین حادثه اى آگاه بود و به مردم خبر مى داد، (چنانكه در این باره روایاتى ذكر مى شود). به دستور خود آن حضرت ، كار غسل و كفن نمودن آن حضرت را دو پسرش حسن و حسین (علیهماالسلام ) انجام دادند، سپس جنازه آن حضرت را به سوى سرزمین
((غرى )) یعنى نجف كوفه بردند و در آنجا به خاك سپردند و طبق وصیت آن حضرت ، قبرش را پنهان نمودند) زیرا آن حضرت مى دانست كه بعد از او، بنى امیّه روى كار مى آیند و بر اثر دشمنى و كینه توزى و خباثتى كه دارند به هرگونه كار زشت (حتى نبش قبر و توهین به جنازه ) دست مى زنند، از این رو قبر آن حضرت در دوران زمامدارى بنى امیّه ، همچنان مخفى بود تا اینكه امام صادق (علیه السلام ) پس از روى كار آمدن بنى عباس ، آن را نشان داد
(59) وقتى كه از مدینه به سوى ((حیره )) (سه منزلى كوفه ) براى دیدار منصور دوانیقى ، رهسپار بود، قبر على (علیه السلام ) را زیارت كرد، به این ترتیب ، شیعیان ، قبر آن حضرت را شناختند و دریافتند كه آنجا محل زیارت اوست (درود بى كران خداوند بر او و بر دودمان پاكش باد) او هنگام شهادت 63 سال داشت .

پنج شنبه 28/6/1387 - 18:34 - 0 تشکر 58742

قبر شریف على (ع ) و خاكسپارى آن حضرت
روایاتى كه بیانگر محل قبر و چگونگى خاكسپارى جسد پاك امیرمؤ منان على ( علیه السلام ) است ، از این قرار مى باشد:
1 -
((حیان بن على غنوى )) مى گوید: یكى از غلامان على (علیه السلام ) براى من تعریف كرد: هنگامى كه على (علیه السلام ) در بستر شهادت قرار گرفت ، به امام حسن و امام حسین ( علیهماالسلام ) فرمود وقتى كه من از دنیا رفتم ، مرا بر تابوتى بگذارید و از خانه بیرون ببرید، دنبال تابوت را بگیرید، جلو تابوت را دیگران (فرشتگان ) برمى دارند، سپس ‍ جنازه مرا به سرزمین ((غریین ))
(نجف ) ببرید، به زودى در آنجا سنگ سفید و درخشانى مى یابید، همانجا را بكَنید در آنجا لوحى مى بینید مرا در همانجا دفن كنید.
غلام مى گوید: پس از شهادت آن حضرت (مطابق وصیّت ) جنازه او را برداشتیم و از خانه بیرون بردیم ، دنبال جنازه را گرفتیم ولى جلو جنازه ، خود برداشته شده بود، صداى آهسته و كشیده اى مى شنیدیم تا اینكه به سرزمین غریین رسیدیم ، در آنجا سنگ سفید درخشنده اى دیدیم ، آنجا را كندیم ، ناگهان لوحى دیدیم كه در آن نوشته بود:
((اینجا مكانى است كه نوح (علیه السلام ) آن را براى على بن ابیطالب (علیه السلام ) ذخیره كرده است )). جسد آن حضرت را در آنجا به خاك سپردیم و به كوفه بازگشتیم و ما از این تجلیل و احترام خدا به امیرمؤ منان (علیه السلام ) خوشحال و شادمان بودیم ، با جمعى از شیعیان دیدار كردیم كه به نماز بر جنازه آن حضرت ، نرسیده بودند، جریان خاكسپارى و كرامت و احترام خدا را براى آنان بازگو كردیم . آنان به ما گفتند:((ما نیز مى خواهیم ، آنچه را شما دیدید، بنگریم )) به آنان گفتیم : طبق وصیت على (علیه السلام ) قبر او پنهان شده است ، آنان توجّه نكردند و رفتند و سپس بازگشتند و گفتند:((ما آن مكان را كندیم ولى چیزى ندیدیم ))
.
2 -
((جابر بن یزید جعفى )) مى گوید: از امام باقر (علیه السلام ) پرسیدم :((جنازه امیرمؤ منان على (علیه السلام ) در كجا دفن شد؟))
.
فرمود:
((پیش از طلوع خورشید در جانب غریین به خاك سپرده شد و حسن و حسین و محمّد (حنفیّه ) فرزندان على (علیه السلام ) و عبداللّه بن جعفر (برادرزاده على (علیه السلام )) وارد قبر شدند و جنازه را در میان قبر گذاردند))
.
3 -
((ابى عُمَیر)) به سند خود نقل مى كند: شخصى از امام حسین (علیه السلام ) پرسید:((جنازه امیرمؤ منان (علیه السلام ) را در كجا به خاك سپردید؟))
.
فرمود:
((شبانه جنازه را برداشتیم و از جانب مسجد اشعث آن را بردیم تا به پشت كوفه كنار غریین برده و در آنجا به خاك سپردیم ))
.
4 -
((عبداللّه بن حازم ))
مى گوید: روزى با هارون الرّشید (پنجمین خلیفه بنى عباس ) از كوفه براى شكار، خارج شدیم ، به جانب غریین و ثَوِیَّه رسیدیم ، در آنجا چند آهو دیدیم ، بازها و سگهاى شكارى را به سوى آنها روانه كردیم ، آنها ساعتى (براى صید كردن ) جست و خیز كردند (و نتوانستند آنها را شكار كنند) دیدیم آهوها به تپه اى در آنجا، پناه برده اند و بر بالاى آن ایستاده اند، ولى بازها و سگها (كه مى خواستند از آن تپه بالا روند) سقوط كردند و بازگشتند، وقتى كه هارون این منظره را دید، تعجّب كرد و حیرت زده شد،سپس آهوها از آن ت -پّه به زیر آمدند، بازها و سگها به سوى آنها شتافتند، آنها به آن تپه رو آوردند و سگها و بازها نیز پس از دست و پا زدن ، خسته شده و بازگشتند و این موضوع سه بار تكرار شد.
هارون گفت : بروید شخصى را پیدا كنید و به اینجا بیاورید (در اینجا رازى نهفته است شاید با پرس و جو به این راز پى ببریم ).
ما رفتیم و پیرمردى از بنى اسد را یافتیم و او را نزد هارون آوردیم ، هارون به او گفت :
((به ما خبر بده كه در این تپّه و بلندى ، چه چیزى وجود دارد؟))
.
پیرمرد گفت :
((اگر به من امان بدهید، به آن خبر مى دهم ))
.
هارون گفت : عهد و پیمان با خدا كردم كه به تو آسیب نرسانم وتو را از محل سكونتت ، بیرون نكنم
))
.
پیرمرد گفت :
((پدرم از پداران خود نقل كرده كه قبر علىّ بن ابى طالب (علیه السلام ) در اینجاست ، خداوند اینجا را حرم امن قرار داده كه هركس به آن پناهنده شود، در امن و امان خواهد بود))
. هارون از مركب خود پیاده شد و آب خواست و با آن وضو گرفت و در كنار آن بلندى ، نماز خواند و خود را به آن خاك مالید و گریه كرد و سپس ‍ بازگشتیم .
محمّد بن عیسى (یكى از محدّثین ) مى گوید: من این جریان را شنیدم ، ولى قلبا باور نمى كردم تا اینكه پس از مدّتى ، رهسپار مكّه براى انجام حجّ شدم ، در آنجا یاسر (نگهبان زینهاى اسبهاى هارون ) را دیدم ، برنامه او این بود كه پس از طواف خانه خدا، نزد ما مى آمد و مى نشست و از هر درى سخن مى گفت تا اینكه روزى گفت : شبى من با هارون الرّشید هنگام بازگشت از مكّه و ورود به كوفه بودم ، به من گفت اى یاسر! به عیسى بن جعفر (یكى از خویشانش ) بگو سوار شود و آماده گردد، همه سوار بر اسب شدیم و من همراه آنان بودم تا به سرزمین غریین رسیدیم ، عیسى پیاده شد و خوابید. اما هارون كنار آن بلندى آمد و نماز خواند و بعد از هر نماز دو ركعتى ، دعا مى كرد و مى گریست و روى آن تپه مى غلتید (و خود را به خاك مقدّس آن ، خاك آلود مى كرد) سپس خطاب به على ( علیه السلام ) مى گفت :
((اى پسرعمو! سوگند به خدا من فضل و برترى و سبقت تو را در اسلام مى دانم و به خدا به یمن وجود تو من به این مقام رسیده ام و به تخت خلافت نشسته ام و تو همان هستى كه گفتم ، ولى فرزندان تو (نوادگان تو) مرا آزار دهند
(72) و بر ضدّ حكومت من خروج مى كنند)) سپس هارون برمى خاست و نماز مى خواند و بعد از نماز و دعا، این سخنان را تكرار مى كرد، باز برمى خاست و نماز مى خواند و بعد از نماز دعا، مى كرد و مى گریست و این سخنان را تكرار مى نمود، تا سحر آن شب ، این شیوه ادامه یافت )).
آنگاه به من گفت : اى یاسر! عیسى را از خواب بیدار كن ، عیسى را بیدار كردم ، به او گفت :
((اى عیسى ! برخیز و در كنار قبر پسر عمویت نماز بخوان ))
.
عیسى گفت :
((كدام پسر عمویم ؟))
.
هارون گفت :
((اینجا قبر على بن ابیطالب (علیه السلام ) است عیسى وضو گرفت و نماز خواند و آنان هردو مشغول به نماز و دعا بودند تا اینكه هوا روشن شد، من خطاب به هارون گفتم :((اى امیرمؤ منان ! صبح فرا رسید)) آنگاه سوار شدیم و به كوفه بازگشتیم .

پنج شنبه 28/6/1387 - 18:34 - 0 تشکر 58743

خبرهاى غیبى على (ع ) در مورد قاتلش
در اینجا به چند نمونه از گفتارى كه على (علیه السلام ) در مورد شهادت خود، قبل از وقوعش خبر داده و بیانگر آن است كه آن بزرگوار به حوادث آینده آگاهى داشته توجّه كنید:
1 -
((ابوالطفیل ، عامر بن واثله )) مى گوید:((امیرمؤ منان على (علیه السلام ) مردم را براى بیعت به گرد خود آورد
(60) ، عبدالرّحمن بن ملجم مرادى - لعنت خدا بر او باد - بر آن حضرت وارد شد تا بیعت كند، على (علیه السلام ) دوبار یا سه بار، او را برگرداند، او باز آمد و سرانجام بیعت كرد، آن بزرگوار هنگام بیعت با ابن ملجم ، فرمود: چه چیز جلوگیرى مى كند بدبخت ترین این امت را (از اینكه راه صحیح برود) سوگند به خداوندى كه جانم در دست اوست قطعا تو این را با این (محاسنم را با خون سرم ) رنگین مى كنى ، هنگام گفتن این جمله ، دستش را بر صورت و سرش نهاد، وقتى كه ابن ملجم برگشت و از آنجا رفت ، على (علیه السلام ) (خطاب به خود) فرمود:

اُشْدُدْ حَیازِ یمَكَ لِلْمَوْتِ
فَاِنَّ الْمَوْتَ لاِقیك
وَلا تَجْزَعْ مِنَ الْقَتْلِ
اِذا حَلَّ بَوادِیكَ
كمرت را براى مرگ ، محكم ببند؛ زیرا مرگ با تو ملاقات خواهد كرد و از كشته شدن ، آنگاه كه بر تو وارد شد، بى تابى مكن )). (61)
2 - ((اصبغ بن نُباته )) مى گوید:((ابن ملجم ، همراه دیگران براى بیعت با على (علیه السلام ) به حضور آن حضرت آمد و بیعت كرد و سپس به راه افتاد كه برود، على (علیه السلام ) او را طلبید و باردیگر بیعت محكم و اطمینان بخشى از او گرفت و با تاءكید به او سفارش كرد كه مكر و حیله نكند و بیعتش را نشكند، او نیز چنین قولى داد و از آنجا رفت ، چند قدمى برنداشته بود كه براى بار سوّم ، على (علیه السلام ) او را طلبید و باز بیعت محكمى از او گرفت و تاءكید كرد كه نیرنگ نكند و بیعتش را حفظ نماید.
((ابن ملجم )) گفت : اى امیرمؤ منان ! سوگند به خدا ندیدم كه اینگونه برخورد را با احدى - جز من - كرده باشى ، على (علیه السلام ) در پاسخ او این شعر را خواند:
اُرِیدُ حَیاتُهُ (62) وَیُرِیدُ قَتْلِى
عَذِیرُكَ مِنْ خَلِیلِكَ مِنْ مُرادٍ
((من زندگى او را مى خواهم ، ولى او كشتن مرا، عذر خود را نسبت به دوست مرادى بیاور)). (63)
سپس فرمود:((اى پسر ملجم ! برو كه سوگند به خدا! نمى بینم تو را كه به آنچه (در مورد بیعت خود با من ) گفتى ، وفادار بمانى )).
3 - ((معلّى بن زیاد)) مى گوید:((عبدالرّحمان بن ملجم ، به حضور امیرمؤ منان على (علیه السلام ) آمد، از آن حضرت درخواست مركبى كرد كه بر آن سوار شود، عرض كرد: مركبى به من بده تا بر آن سوار گردم .
على (علیه السلام ) به او نگریست و فرمود:((تو عبدالرّحمان پسر ملجم مرادى هستى ؟))، ابن ملجم گفت : آرى .
بار دیگر پرسید:((تو عبدالرّحمان هستى ؟))، او گفت : آرى .
على (علیه السلام ) به غزوان (یكى از خدمتكاران ) فرمود: مركب سرخ رنگى را در اختیار ابن ملجم بگذار.
((غزوان ))، اسب سرخ رنگى را آورد و در اختیار ابن ملجم گذارد، او سوار بر آن شد و افسارش را گرفت و از آنجا رفت ، على (علیه السلام ) (همان شعر را كه در روایت قبل ذكر شد) گفت :
اُرِیدُ حَیاتُهُ وَیُرِیدُ قَتْلِى
عَذِیرُكَ مِنْ خَلِیلِكَ مِنْ مُرادٍ
((من زندگى او را مى خواهم واو كشتن مرا عذر خود را نسبت به دوست مرادى بیاور))
تا اینكه مى گوید: وقتى كه آن ضربت را بر فرق على (علیه السلام ) وارد ساخت ، او را كه از مسجد گریخته بود، دستگیر كردند و به حضور على (علیه السلام ) آوردند، على (علیه السلام ) فرمود:((سوگند به خدا! من آن نیكیهایى كه به تو مى كردم ، مى دانستم كه تو قاتل من هستى ، ولى خواستم در پیشگاه خدا، حجّت را بر تو تمام كنم )).
4 - ((حسن بصرى )) مى گوید: امیر مؤ منان على (علیه السلام ) در آن شبى كه صبح آن ضربت خورد، همه شب را بیدار بود و آن شب برخلاف عادتى كه داشت براى اداى نماز شب به مسجد نرفت ، دخترش اُمّ كلثوم پرسید: چه باعث شده كه امشب به خواب نمى روى ؟
على (علیه السلام ) فرمود: اگر امشب را به صبح آورم ، كشته خواهم شد.
تا اینكه ((ابن نباح )) (اذان گوى آن حضرت ) به مسجد آمد و اذان نماز صبح را گفت ، على (علیه السلام ) از خانه اُمّ كلثوم به سوى مسجد روانه شد، چند قدمى برنداشته بود كه بازگشت ، اُمّ كلثوم به آن حضرت عرض كرد: دستور بده تا جُعده (64) در مسجد با مردم نماز بخواند، فرمود: آرى دستور دهید تا جعده بر مردم نماز بخواند، سپس فرمود: راه گریزى از مرگ نیست و به سوى مسجد حركت كرد. ابن ملجم آن شب را تا صبح بیدار مانده بود و در انتظار و كمین على (علیه السلام ) بسر مى برد، وقتى كه نسیم سحر وزید، ابن ملجم خوابش برد، على (علیه السلام ) وارد مسجد شد و با پاى خود او را حركت داد و فرمود:((نماز!)).
ابن ملجم برخاست (و آن حضرت را غافلگیر كرد) و ضربت بر او وارد نمود.
5 - در حدیث دیگر آمده : امیرمؤ منان على (علیه السلام ) آن شب را تا صبح بیدار بود و مكرّر از خانه بیرون مى آمد و به آسمان مى نگریست و مى گفت :
((وَاللّهِ ماكَذِبْتُ وَلا كُذِّبْتُ وَاِنَّهَا الَّیْلَةُ الَّتِى وُعِدْتُ بِها)).
((سوگند به خدا! دروغ نگفته ام و به من دروغ نگفته اند، این همان شبى است كه وعده (كشته شدن در) آن ، به من داده شده است )).
سپس به بستر خود باز مى گشت ، وقتى كه سپیده سحر طلوع كرد، كمربندش را محكم بست و از اطاق بیرون آمد تا به سوى مسجد حركت كند، در حالى كه این دو شعر را (كه قبلاً ذكر شد) مى خواند:
اُشْدُدْ حَیازِ یمَكَ لِلْمَوْتِ
فَاِنَّ الْمَوْتَ لاقیِكَ
وَلا تَجْزَعْ مِنَ الْقَتْلِ
اِذا حَلَّ بَوادِیكَ
((كمر خود را براى مرگ محكم ببند، چرا كه به ناچار مرگ با تو دیدار كند و از كشته شدن مهراس و بى تابى مكن ، آن هنگام كه بر تو وارد شود)).
وقتى كه به صحن خانه (حیاط) رسید، مرغابیها به سوى او آمدند و نعره و فریاد مى زدند (افرادى كه درخانه بودند) آنها را از حضرت دور مى كردند،امیرمؤ منان ( علیه السلام ) به آنها فرمود:((دَعُوهُنَّ فَاِنَّهُنَّ نوایحٌ؛ آنها را رها كنید كه نوحه گرانند)). پس بیرون رفت و (همان شب ) ضربت شهادت خورد.
پیمان توطئه ابن مُلْجم با هم مسلكان خود
در اینجا به ذكر نمونه هایى از روایاتى كه بیانگر انگیزه و چگونگى قتل امام على ( علیه السلام ) است توجّه كنید:
1 - سیره نویسان مانند ابومخنف و اسماعیل بن راشد و ... مى نویسند:
گروهى از خوارج در مكّه اجتماع كردند و با هم به گفتگو پرداختند و از زمامداران یاد كردند و رفتار آنها را زشت شمردند و از نهروانیان (كه در جنگ با على ( علیه السلام ) به هلاكت رسیده بودند) یاد كردند و اظهار ناراحتى و تاءثّر نمودند تا اینكه بعضى از آنان گفتند: خوب است ما جان خود را به خدا بفروشیم و نزد این زمامداران گمراه برویم و در كمین آنان قرار گیریم و آنان را بكشیم و مردم شهرها را از دست آنان آسوده كنیم و انتقام خون برادران شهیدمان را كه در نهروان كشته شده اند بگیریم !!!
همه آنان این پیشنهاد را پذیرفتند و هم پیمان شدند كه پس از مراسم حجّ، طرح خود را دنبال كنند.
در این اجتماع ، (65) ((عبدالرّحمن بن ملجم )) گفت : من شما را از دست على آسوده مى كنم و عهده دار كشتن او مى شوم .
((برك بن عبداللّه تمیمى )): پیشنهاد كرد كه كشتن معاویه با من .
و ((عمرو بن بكر تمیمى )) گفت : من شما را از شرّ عمروعاص ، آسوده مى سازم و عهده دار كشتن او مى شوم .
این سه نفر با هم پیمان محكم بستند و بر اجراى آن ، اصرار ورزیدند و در مورد وقت اجراى این توطئه ، هر سه توافق كردند كه شب نوزدهم ماه رمضان ، به آن اقدام نمایند و سپس از همدیگر جدا شدند و در انتظار اجراى توطئه خود بودند. ابن ملجم - لعنت خدا بر او - كه از قبیله ((كِنده )) بود با رعایت مخفى كارى ، از مكّه به سوى كوفه رهسپار شد و با یاران خود در كوفه ملاقات كرد، ولى براى اینكه توطئه اش فاش نشود، آن را به هیچ كس نگفت .
ملاقات ابن ملجم با قُطّام و مهریّه قُطّام
ابن ملجم در كوفه روزى به دیدار یكى از هم مسلكان خود كه از قبیله ((تیم رباب )) بود رفت ، تصادفا قُطّام (زن زیبا چهره ) در آنجا بود، قطّام دختر اخضر تیمى بود كه پدر و برادرش در جنگ نهروان به دست امیرمؤ منان على (علیه السلام ) كشته شده بودند و او از زیباترین بانوان آن زمان بود، وقتى كه ابن ملجم او را دید، عاشق و شیفته او شد و عشق او در دلش جاى گرفت ، به طورى كه در همان مجلس از او خواستگارى كرد.
قطام گفت :((چه چیز را مهریّه من قرار مى دهى ؟)).
ابن ملجم گفت :((هرچه را بخواهى آماده ام آن را بپردازم )).
قُطّام گفت :((مهریّه من عبارت است از سه هزار درهم و یك كنیز و یك غلام و كشتن على بن ابى طالب )).
ابن ملجم گفت : آنچه گفتى مى پذیرم ، ولى كشتن على را چگونه انجام دهم ؟))
قطام گفت : با به كار بردن حیله و غافلگیرى ، این كار را انجام بده ، اگر به هدف رسیدى دلم را شفا داده و شاد مى كنى و زندگى خوشى با من خواهى داشت و اگر در این راه كشته شدى ،((فَما عِنْدَاللّهِ خَیْرٌ لَكَ مِنْ الدُّنْیا وَما فِیها؛ آن پاداشى كه در نزد خدا دارى براى تو بهتر از دنیا و آنچه در دنیاست )).
ابن ملجم گفت :((سوگند به خدا! من از این شهر گریخته بودم ، اكنون به این شهر نیامده ام مگر براى اجراى آنچه از من خواستى كه كشتن على باشد، این خواسته ات را نیز انجام مى دهم )).
قطام گفت : من نیز تو رادر این كار مساعدت و یارى مى كنم .
به دنبال این جریان ، قُطّام براى ((وردان بن مجالد)) كه از قبیله ((تیم رباب )) بود، پیام فرستاد و او رااز جریان آگاه كرد و از او خواست كه ابن ملجم را یارى نماید. وردان نیز این پیشنهاد را پذیرفت .
از سوى دیگر، ابن ملجم نزد (یكى از خوارج ) از قبیله اشجع كه نام او ((شبیب بن بجره )) بود رفت و جریان را به او گفت و از او كمك خواست ، شبیب پیشنهاد ابن ملجم را پذیرفت و سرانجام ابن ملجم همراه وردان و شبیب ، به مسجد اعظم كوفه رفتند تا جریان را دنبال كنند. قُطّام در مسجد معتكف شده بود و براى گذراندن اعتكاف خود (66) ، خیمه اى در مسجد براى خود برپا كرده بود، به قُطّام گفتند:((ما راءى خود را بر كشتن این مرد (على ) هماهنگ كرده ایم ))، قطام چند تكّه پارچه حریر طلبید و سینه هاى آنان را با آن پارچه ها محكم بست و آنان شمشیرها را به كمر بسته ، به راه افتادند و كنار درى آمدند كه على (علیه السلام ) از آن در براى نماز وارد مسجد مى شد و در آنجا نشستند، قبلاً اینان ، اشعث ابن قیس را نیز از توطئه خود آگاه كرده بودند، او هم كه (از سران خوارج بود) قول یارى به آنان را داده بود و آن شب به آنان پیوست تا آنان را در اجراى توطئه قتل ، كمك كند ( بنابراین شب نوزدهم ماه رمضان سال چهل هجرى ، چهار نفر مرد (ابن ملجم ، وردان ، شبیب و اشعث ) و یك زن یعنى قطام همدیگر را براى اجراى توطئه قتل على (علیه السلام ) مساعدت مى كردند).
وقتى كه ثلث آخر شب فرا رسید امام على (علیه السلام ) به سوى مسجد آمد (طبق معمول ) صدا زد: نماز! نماز! در همین وقت ابن ملجم - لعنت خدا بر او - با همراهانش ‍ به آن حضرت حمله كردند، در این حمله غافلگیرانه ، ابن ملجم شمشیر زهرآلودش را بر فرق آن حضرت زد. (67)
از سوى دیگر شبیب - لعنت خدا بر او - شمشیرش را به طرف امام وارد آورد كه خطا رفت و به طاق مسجد خورد، تروریستها گریختند، امیرمؤ منان على (علیه السلام ) فرمود:((مراقب باشید این مرد (ابن ملجم ) از چنگ شما فرار نكند)).

پنج شنبه 28/6/1387 - 18:34 - 0 تشکر 58744

رستگارى شیعیان
روایاتى نقل شده است كه تنها شیعیان على (علیه السلام ) رستگارند از جمله جابر بن یزید جُعفى از امام باقر (علیه السلام ) نقل مى كند كه گفت :((از اُمّ سَلَمه همسر رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) در شاءن على (علیه السلام ) سؤ ال كردم ، گفت از رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) شنیدم كه فرمود:
اِنَّ عَلِّیاً وَشِیعَتَهُ هُمُ الْفائزُونَ؛ قطعا على (علیه السلام ) و شیعیانش همان رستگاران هستند
)).

پنج شنبه 28/6/1387 - 18:34 - 0 تشکر 58745

معیار شناخت مؤ من از منافق
در روایات آمده دوستى با على (علیه السلام ) نشانه ایمان است و دشمنى با او نشانه نفاق مى باشد، به عنوان نمونه ، زید بن حبیش مى گوید امیرمؤ منان على (علیه السلام ) را بر منبر دیدم ، شنیدم مى فرمود:((سوگند به خداوندى كه دانه را در دل خاك شكافت و انسان را آفرید، این عهدى است كه پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) با من داشت ، به من فرمود:
((اِنَّهُ لا یُحِبُّكَ اِلاّ مُؤْمِنٌ وَلا یَبْغُضُكَ اِلاّ مُنافِقٌ؛ قطعا تو را جز مؤ من دوست نمى دارد و تو را جز منافق دشمن نمى دارد)).

پنج شنبه 28/6/1387 - 18:34 - 0 تشکر 58746

تقدّم على (ع ) در علم و آگاهى
الف :((ابن عبّاس )) مى گوید: رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود:
((على بن ابیطالب اَعْلَمُ اُمَّتِى وَاَقْضاهُمْ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنْ بَعْدِى ))
.
((على (علیه السلام ) در علم از همه افراد امّت من آگاهتر است و در قضاوت درباره موضوعاتى كه بعد از من مورد اختلاف مى شود بهتر از همه ، قضاوت مى كند))
.
ب :
((اَصْبغ بن نُباته )) مى گوید: هنگامى كه مردم با على (علیه السلام ) به عنوان خلیفه رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) بیعت كردند
(73) ، آن حضرت ، عمامه (یادگار) رسول خدا را به سر بسته بود و لباس (یادگار) او را بر تن نموده بود. در مسجد از منبر بالا رفت و (ایستاده ) پس از حمد و ثنا، مردم را موعظه و نصیحت كرد، سپس ‍ نشست و انگشتان دو دست خود را داخل هم گذارد و به زیر ناف نهاد، آنگاه فرمود: اى مردم !
((سَلُونِى قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونِى فَاِنَّ عِنْدِى عِلْمُ الاَْوَّلِینَ وَالاَّْخَرِینَ ...))
.
((از من بپرسید قبل از آنكه مرا نیابید (و از میان شما بروم ) چرا كه علم پیشینیان و آیندگان ، نزد من است ))
.
بدانید سوگند به خدا! اگر بستر خلافت برایم گسترده شود (و بر آن بنشینم ) با پیروان تورات ، طبق تورات و با پیروان انجیل ، طبق انجیل و با پیروان زبور، طبق زبور، و با پیروان قرآن طبق قرآن ، حكم مى كنم به گونه اى كه (اگر) هریك از این كتابها، به سخن درآید بگوید:
((پروردگارا! على (علیه السلام ) مطابق قضاوت تو، قضاوت كرد))، سوگند به خدا! من به قرآن و معانى بلند پایه آن از همه آگاهتر هستم و اگر یك آیه از قرآن نبود
(74) ، قطعا شما را به آنچه تا روز قیامت ، پدید مى آید، آگاه مى كردم )).
سپس بار دیگر فرمود:
((سَلُونِى قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونِى ...؛ قبل از آنكه مرا نیابید، از من بپرسید، سوگند به خداوندى كه دانه را (در دل خاك ) شكافت و انسان را آفرید، اگر از هر آیه قرآن از من سؤ ال كنید به شما خواهم گفت كه آن آیه ، چه وقت نازل شده ؟ و در مورد چه كسى نازل شده ؟ و از ناسخ و منسوخ ، محكم و متشابه ، عامّ و خاصّ و محل نزول آن (از مكّه یا مدینه ) شما را آگاه مى سازم ، سوگند به خدا! هیچ گروهى ، اكنون تا روز قیامت ، نیست مگر آنكه من رهبر و جلودار و دعوت كننده آن گروه را مى شناسم و مى دانم كه كدام در مسیر گمراهى گام برمى دارد و كدام در خط رشد و سعادت ))
.
و امثال اینگونه روایات بسیار است كه براى رعایت اختصار، به همین مقدار (دو روایت فوق ) قناعت شد.

پنج شنبه 28/6/1387 - 18:34 - 0 تشکر 58747

گفتار پیامبر به فاطمه در شاءن على (ع )
(هشت ویژگى )
((ابى هارون )) مى گوید: نزد ابوسعید خدرى (یكى از اصحاب بزرگ پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم )) رفتم و به او گفتم :((آیا در جنگ بدر بودى ؟))
گفت : آرى .
گفتم آیاشنیده اى كه رسول خدا( صلّى اللّه علیه و آله و سلّم )سخنى به فاطمه - سَلامُاللّهِعَلَیْها- فرموده باشد؟
ابوسعید گفت : آرى ، در یكى از روزها فاطمه - سلام اللّه علیها - گریان به حضور پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) آمد و عرض كرد:
((اى رسول خدا! زنان قریش در مورد فقر و تهیدستى على (علیه السلام ) مرا سرزنش مى كنند.))
پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) به فاطمه - سلام اللّه علیها - فرمود:((آیا خشنود نیستى كه تو را همسر كسى گردانیدم كه مقدّمترین همه در قبول اسلام است و علم و آگاهى او از همه بیشتر مى باشد، خداوند به اهل زمین توجّه مخصوصى كرد، در میان آنها پدرت را برگزید و او را پیامبر كرد. و بار دیگر توجّه نمود، در میان آنها شوهر تو را برگزید و او را ((وصىّ))
قرار داد و به من وحى كرد تا تو را به همسرى او درآورم . اى فاطمه ! آیا ندانسته اى كه خداوند به خاطر تجلیل از مقام تو، تو را همسر شخصى قرار داد كه او بردبارترین و آگاهترین و پیشقدمترین شخص به قبول اسلام است .
فاطمه - سلام اللّه علیها - خندان و شادمان شد. سپس پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) به فاطمه - سلام اللّه علیها - فرمود:
((
على (علیه السلام ) داراى هشت ویژگى است كه احدى از گذشتگان و آیندگان ، از این ویژگیها را ندارد:
1 - او برادر من در دنیا و آخرت است و هیچ كس داراى این مقام نیست .
2 - تو اى فاطمه ! سرور بانوان بهشت ، همسر او هستى .
3 - و دو سبط رحمت ، دو سبط من ، پسران او هستند.
4 - برادر على (علیه السلام ) (یعنى جعفر طَیّار) به دو بال آرایش شده و در بهشت همراه فرشتگان به پرواز درآید و هرجا كه بخواهد پرواز مى كند.
5 - علم گذشتگان و آیندگان ، نزد اوست .
6 - او نخستین فردى است كه به من ایمان آورد.
7 - او آخرین فردى است كه با من هنگام مرگ ، دیدار نماید.
(75)
8 - او وصىّ من و وارث همه اوصیا است .

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.