• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 8105)
شنبه 27/8/1391 - 11:28 -0 تشکر 574513
محتشم کاشانی

مُحتَشَم کاشانی (۹۰۵ ه.ق در کاشان - ۹۹۶ ه.ق در کاشان) شاعر پارسی‌گوی سدهٔ دهم هجری و هم‌دوره با پادشاهی شاه طهماسب یکم صفوی بود. شغل اصلی محتشم بزازی و شَعربافی بود و تمام عمر خود را در کاشان زیست.

محتشم از پیروان مکتب وقوع و از مهمترین شاعران مرثیه‌سرای شیعه است. ترکیب‌بند «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» معروف‌ترین مرثیه‌ برای کشتگان واقعه کربلا در ادبیات فارسی است. وی در شاهدبازی نیز ید طولایی داشت و حکایات شاهدبازی خود را به نظم و نثر درآورده‌است که مهمترین آن‌ها رساله‌ جلالیه در وصف شاطر جلال معشوق مذکر اوست که از ۶۴ غزل و شأن نزول هر غزل و شرح اشعار به نثر تشکیل می‌شود.

يکشنبه 22/11/1391 - 14:16 - 0 تشکر 588704



خبر از رفتن آن سرو روانم مدهید




بیخودم من خبر از رفتن جانم مدهید






یا مجوئید نشان از من سرگشته دگر




یا به آن راه که او رفته نشانم مدهید






ترسم افتد ز زبانم به تر و خشک آتش




نام آن سرو خدا را به زبانم مدهید






بعد ازین بودن من موجب بدنامی اوست




خون من گرم بریزید و امانم مدهید






من که از حسرت آن حور به تنگم ز جهان




به جز از مژه رفتن ز جهانم مدهید






من که چون نی همه دردم بروید از سر من




خویش را دردسر از آه و فغانم مدهید






پهلوی محتشم چون فکند خواب اجل




خواب گه جز ز سر کوی فلانم مدهید



يکشنبه 22/11/1391 - 14:16 - 0 تشکر 588705



کنم چو شرح غم او سواد بر کاغذ




سرشک من نگذارد مداد بر کاغذ






فرشته نیز گواهی نویسد اربیند




به قتل من خط آن حور زاد بر کاغذ






رقیب تا چه بد از من نوشته بود که یار




ز من نهفت چو چشمش فتاد بر کاغذ






محل نامه نوشتن مرا ز دغدغه کشت




به نام غیر قلم چون نهاد بر کاغذ






نوشت نامه به اغیار و این به ترکه نگاشت




به رمز نام خود از اتحاد بر کاغذ






نبود بس خط کلکش که مهر خاتم نیز




نهاد از جهت اعتماد بر کاغذ






بیاد محتشمش لیک چون عنان جنبید




قلم ز دغدغهٔ او ستاد بر کاغذ



يکشنبه 22/11/1391 - 14:16 - 0 تشکر 588706



ای زهر خندهٔ تو چو شهد و شکر لذیذ




زهر تو از نبات کسان بیشتر لذیذ






از قد و لب ریاض تو را ای بهار ناز




هم نخل نازک آمده و هم ثمر لذیذ






قدت که هست نیشکر بوستان حسن




سر تا به پاست لذت و پا تا به سر لذیذ






دشنام تلخ زود مکن بس که در مذاق




زهریست این که بیشتر است از شکر لذیذ






روزی هزار گنج نهادی شکر فروش




بودی اگر شکر جو لبت ای پسر لذیذ






آن لب که من گزیده‌ام امروز کافرم




گر میوهٔ بهشت بود این قدر لذیذ






مطرب ز محتشم غزلی کن ادا که هست




نظم وی و ادای تو با یکدیگر لذیذ



يکشنبه 22/11/1391 - 14:17 - 0 تشکر 588707



ای شربت جفای تو هم تلخ و هم لذیذ




خصمانه حرفهای تو هم تلخ و هم لذیذ






رد جام عشوه ریخته میها به زهر چشم




چشم غضب نمای تو هم تلخ و هم لذیذ






صلح و حیات و مرگ بهم داده‌ای که هست




وقت غضب ادای تو هم تلخ و هم لذیذ






دی زهر و انگبین بهم آمیختی که بود




دشنام جان فزای تو هم تلخ و هم لذیذ






ای دل ز خشم و صلح به آن لب سپرده یار




صد شربت از برای تو هم تلخ و هم لذیذ






امشب دهنده می و نقلی که صد اداست




با لعل دلگشای تو هم تلخ و هم لذیذ






در عشق کس نداد شرابی به محتشم




از ماسوا سوای تو هم تلخ و هم لذیذ



يکشنبه 22/11/1391 - 14:17 - 0 تشکر 588708




بس که چون باران نیسان ای سحاب خوش مطر




از زبان ما دعا می‌بارد از دست تو زر






شوره‌زار وقت ما و کشتزار عمر تو




تا ابد خواهند بود از باغ جنت تازه تر






کوبیان خسرو و طی لسان و عمر نوح




کاید این الکن زبان از عهدهٔ شکرت بدر






روزگاری بودم از ناقابلان لطف تو




منت ایزد را که زود آن روزگار آمد به سر






شهریارا گر ز دست اقتدارت تا به حشر




بر سرم تیغ و تبر بارد و گر در و گوهر






سر مبادم گر سر موئی ز نفع و ضر آن




در کتاب دعوتم حرفش شود زیر و زبر






تا جهان باشد تو باشی کامکار و کامران




تا فلک گردد تو گردی نامدار و نامور






در پناهت تا قیامت زینت عالم دهند




با علیخان میرزا آن عالم آرای دگر






در ثنایت محتشم توفیق یابد گر بود




یک دو روزی دیگرش باقی ز عمر مختصر



يکشنبه 22/11/1391 - 14:17 - 0 تشکر 588709



بر مه روی تو خط مشگ بار




ساخته روزم چو شب از غصه تار






در چمن از عشق تو گل سینه چاک




بر فلک از مهر تو مه داغدار






غمزهٔ غماز تو سحر آفرین




آهوی صیاد تو مردم شکار






لاله و گل از رخ تو منفعل




سنبل و ریحان ز خطت شرمسار






دل منه ای خواجه بر اسباب دهر




کام خود از شاهد و ساقی برآر






آرزوی دیدن جان گر کنی




دیدهٔ دل بر رخ دلدار دار






تا بکی ای سرو قد لاله رخ




محتشم از داغ تو باشد فکار



يکشنبه 22/11/1391 - 14:18 - 0 تشکر 588710


چنین که من ز تو خود را نموده‌ام بیزار

نعوذبالله اگر افتدم به تو سرو کار



هزار جان به جسد آیدم اگر روزی

کشی به قدر گناه انتقام از من زار



بسی نماند که از کرده‌های من باشی

تو در تعرض و من در مقام استغفار



به شرمساری انگار عاشقی چکنم

اگر شکنجه زلفت ز من کشد اقرار



سزای سرکشی من بس است این که چو شمع

اگر تو خندی و من سوز دل کنم اظهار



هزار بار ز بی‌لنگری ز جا رفتم

ز بحر عاشقیم تا شد آرزوی کنار



اگر دگر سر تسخیر محتشم داری

همین بس است که یک عشوه‌اش کنی در کار

290

چهارشنبه 25/11/1391 - 12:14 - 0 تشکر 589491



تا شده ای گل به تو اغیار یار




در دلم افزون شده صد خار خار






ای بت چین جانی و جسم بتان




پیش تو بی‌جان شده دیوار وار






زلف تو تاری به من اول نمود




روز من آخر شد از آن تار تار






سوخت تن از سوز تو ای دل بر او




رشحه‌ای از دیدهٔ خون بار بار






تا بکی ای گلشن خوبی بود




بلبل تو از غم گلزار زار






سرمه راحت مکش ای دل به چشم




دیدهٔ پرآب از غم دلدار دار






محتشم از شرکت ناشاعران




دارم از اندیشهٔ اشعار عار



چهارشنبه 25/11/1391 - 12:15 - 0 تشکر 589492



زهی ز سلطنتت روزگار منت دار




شکار کرده خلقت دل صغار و کبار






جدار بزم تو را مهر گشته حاشیه پوش




سوار عزم تو را چرخ گشته غاشیه‌دار






قضا ز لطف تو بر سائلان عطیه‌فشان




قدر ز قهر تو بر ظالمان بلیه نگار






ز پیچ نوبت عدل بلند طنطنه‌ات




فتاده غلغله در هفت گنبد دوار






هنوز منت ازین سو بود اگر تا حشر




خلایق دو جهان جان کنند بر تو نثار



چهارشنبه 25/11/1391 - 12:15 - 0 تشکر 589493



افکنده ره به کلبهٔ درویش خاکسار




سلطان شاه مشرب جم قدر کامکار






در چشم دهر کرد ز چرخم بزرگتر




کوچک نوازی که نمود آن بزرگوار






نور چراغ چشم مرا یک جهان فزود




چشم و چراغ خان جهانگیر نامدار






در عین افتقار رساندم به آسمان




از مقدم مبارک او فرق افتخار






هر ذره شد ز جسم خراب من اختری




سر زد چو در خرابهٔ من آفتاب‌وار






باران عام رحمت او برخلاف رسم




در تن اساس عمر مرا کرد استوار






کوتاه گشت پای اجل تا ز لطف گشت




بالین طراز محتشم خسته فکار






سلطان سرفراز که کردست ایزدش




تاج سر جمیع سلاطین روزگار



برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.