• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 15435)
يکشنبه 14/8/1391 - 10:47 -0 تشکر 571457
سلمان ساوجی


خواجه جمال‌الدین سلمان بن خواجه علاءالدین‌محمد معروف به سلمان ساوجی (زاده ۷۰۹ (قمری) - درگذشته ۷۷۸ (قمری) - ساوه) از شاعران اوایل قرن هشتم هجری است. وی از بزرگتٰرین قصیده‌سرایان و غزل‌گویان ایران است.  پدرش خواجه علاءالدین‌محمد اهل قلم بود. 

یکی از دلایل عمده شهرت سلمان، در قصیده مصنوعی به نام بدایع‌الاسحار است که در روزگار جوانی و در مدح غیاث‌الدین محمد وزیر سروده‌است. سلمان این قصیده را به تقلید از سید ذوالفقار شیروانی و قوای گنجه‌ای سرود. در این زمان این شاعر حدود بیست و شش یا بیست و هفت ساله بود.







دوشنبه 15/8/1391 - 8:18 - 0 تشکر 571632

غزل شمارهٔ ۲۰



سلمان ساوجی





بی‌گل رویت ندارد، رونقی بستان ما




بی حضورت، هیچ نوری نیست، در ایوان ما






گر بسامان سر کویش رسی ای باد صبح




عرضه داری شرح حال بی سرو سامان ما






در دل ما، خار غم بشکست و در دل غم، بماند




چیست یاران، چاره غمهای بی‌پایان ما؟






دوستان، گویند دل را صبر فرمایید صبر




چون کنیم ای دوستان، دل نیست در فرمان ما؟






در فراقش نیست یا رب زندگانی را سبب




سخت رویی فلک یا سستی پیمان ما






در فراق دوست، دل، خون گشت و خواهد شد بباد




دوستان بهر خدا جان شما و جان ما






در فراقش، بعد چندین شب، شبی خواهم ربود




می‌شنیدم در شکر خواب از لب سلطان ما






بار هجر ما، که کوه، از بردن او عاجز است




چون تحمل می‌کند گویی دل سلمان ما؟



چهارشنبه 17/8/1391 - 8:48 - 0 تشکر 572208

غزل شمارهٔ ۲۱



سلمان ساوجی





نوبهار و عشق و مستی، خاصه در عهد شباب




می‌کند، بنیاد مستوری مستوران، خراب






غنچه مستور صاحبدل، نمی‌بینی که چون




بشنود، بوی بهار، از پیش بردارد نقاب






بوی عشرت در بهار، از لاله می‌آید که اوست




در دلش، سودای عشق و در سرش جام شراب






دور باد، از نرگس صاحب نظر چشم بدان




کو چو چشمت، بر نمی‌دارد سر از مستی و خواب






مدعی منعم مکن، در عاشقی، زیرا که نیست




عقل را با پیچ و تاب زلف خوبان، هیچ تاب






چشم نرگس، دل به یغما برد و جان، گرمی برد




ترک سرمست معربد را، که می‌گوید جواب؟






ای بهار روی جانان! گل برون آمد ز مهد




تا به کی باشد گل رحسار از ما، در حجاب؟






نخسه حسن رخت را عرض کن بر جویبار




تا ورق‌های گل نسرین، فرو شوید به آب






بلبلان اوصاف گل گویند و ما وصف رخت




ما دعای پادشاه کامران کامیاب






سایه لطف الهی، دندی سلطان که هست




آسمان سلطنت را رای و رویش آفتاب



چهارشنبه 17/8/1391 - 8:49 - 0 تشکر 572209

غزل شمارهٔ ۲۲



سلمان ساوجی





چشمه چشم من از سرو قدت یابد، آب




رشته جان من از، شمع رخت دارد، تاب






تشنه لب گردد سراپای جهان، گردیدم




نیست سرچشمه، به غیر از تو و باقی است، سراب






غم سودای تو تا در دل من، خانه گرفت




خانه‌ام کرده خراب است غم خانه، خراب






آنچنان، آتش عشق تو، خوش آمد دل را




که بیفتاد، به یکبارگی از چشمم، آب






دیده از شوق تو تا، لذت بیداری یافت




هیچ در چشم من ای دوست، نمی‌آید خواب






عجب از زمره عشاق لبت، می‌مانم




که همه مست و خرابند به یک جرعه، شراب






ز چه رو بر همه تابی و نتابی، بر من




آفتابا منمت خاک و برین خاک، بتاب






روز پرسش که به یک ذره بود گفت و شنید




عاشقان را نبود جز ز دهان تو جواب






زان خلایق که درآیند، به دیوان شمار




مثل سلمان عجب از ز آنچه در آید حساب



چهارشنبه 17/8/1391 - 8:49 - 0 تشکر 572210

غزل شمارهٔ ۲۳



سلمان ساوجی





چشمم از پرتو خورشید رخت، گیرد آب




رویت از آتش اندیشه دل یابد تاب






چشم مست تو که بر هر طرفی، می‌افتد




بر من افتاد، زمستی و مرا کرد خراب






با خیال تو مرا، خواب نیاید در چشم




کو خیالت که طلب می‌کندش، دیده در آب






اگر از دیده تو را رغبت خواب است، مگر




آب او ریزی وزین بخت، کنی خواهش آب






به تمنای لب لعل تو گردد، بر کف




آتشین جان رسانیده به لب، جام شراب






چون ترا شمع صفت، با همه کس رویی هست




من که پروانه‌ام ای شمع! ز من روی متاب






چون نه از آب و گلی، بلکه همه جان و دلی




که گر از ماء و ترابی، پس ازین ما و تراب






دیگران را هوس جنت اگر می‌باشد




روضه جنت سلمان در توست، از همه باب



چهارشنبه 17/8/1391 - 8:50 - 0 تشکر 572211

غزل شمارهٔ ۲۴



سلمان ساوجی





جمال خود منما، جز به دیده پر آب




روا مدار، تیمم به خاک، در لب آب






تو شمع مجلس انسی، متاب روی از من




تو عین آب فراتی مده فریب سراب






کسی که سجده گهش، خاک آستانه توست




فرو نیاورد او، سر به مسجد و محراب






مکن به بوک و مگر عمر را تلف سلمان




بست که گشت بدین صرف، روزگار شباب



چهارشنبه 17/8/1391 - 8:50 - 0 تشکر 572212

غزل شمارهٔ ۲۵



سلمان ساوجی





غمزه سرمست ساقی، بی‌شراب




کرد هشیاران مجلس را خراب






دوستان را خواب می‌آید ولی




خوش نمی‌آید مرا بی‌دوست، خواب






تنگ شد بی پسته‌ات، بر ما جهان




تلخ شد بی‌شکرت، بر ما شراب






روی خوبت، ماه تابان من است




ماه رویا! روی خوب از من متاب






گر خطایی کرده‌ام، خونم بریز




بی‌خطا کشتن چه می‌بینی صواب؟






گل ز بلبل، روی می‌پوشد هنوز




ای صبا! برخیز و بردار این حجاب






در جمال عالم آرایت، سخن




نیست کان روشن‌تر است از آفتاب






عقل بر می‌تابد از زلفت، عنان




عقل را با تاب زلفت، نیست تاب






چشمم از لعلت، حکایت می‌کند




می‌چکاند راستی، در خوشاب






آب، بگذشت از سر سلمان و او




همچنان وصل تو می‌جوید در آب



چهارشنبه 17/8/1391 - 8:51 - 0 تشکر 572213

غزل شمارهٔ ۲۶



سلمان ساوجی





ای گل رخسار تو! برده ز روی گل، آب




صحبت گل را رها کرده ببویت گلاب






سایه سرو تو ساخت، پایه بختم، بلند




نرگس مست تو کرد، خانه عقلم خراب






عشق رخت دولتی است، باقی و باقی فنا




خاک درت شربتی است، صافی و عالم سراب






سر جمالت به عقل، در نتوان یافتن




خود به حقیقت نجست، کس به چراغ، آفتاب






گرچه رخت در حجاب، می‌رود از چشم ما




پرده ما می‌درد حسن رخت، بی حجاب






طرف عذار از نقاب، باز نما یک نظر




ورچه کسی بر نبست، طرفی از او جز نقاب






دولت دیدار را، دیده ندانست، قدر




می‌طلبد لا جرم، نقش خیالش در آب






سرو سرافراز من، سایه ز من برنگیر




ماه جهان تاب من، چهره ز من برمتاب






بی تو من و خواب و خور؟، این چه تصور بود؟




سینه عشاق و خور دیده مشتاق و خواب؟






ساقی مجلس بده! باده که خواهیم رفت




ما به هوای لبش، در سر می، چون حباب






خاطر سلمان ازین، خرقه ازرق گرفت




خیز که گلگون کنیم، جامه، به جام شراب



چهارشنبه 17/8/1391 - 8:51 - 0 تشکر 572214

غزل شمارهٔ ۲۷



سلمان ساوجی





ز باغ وصل تو یابد، ریاض رضوان، آب




ز تاب هجر تو دارد، شرار دوزخ، تاب






بر حسن و عارض و قد تو برده‌اند، پناه




بهشت طوبی و «طوبی ابهم و حسن ماب»






چو چشم من، همه شب جویبار باغ بهشت




خیال نرگس نست تو بیند، اندر خواب






بهار، شرح جمال تو داده، در یک فصل




بهشت، ذکر جمیل تو کرده در هر باب






لب و دهان تو را، ای بسا! حقوق نمک




که هست، بر جگر ریش و سینه‌های کباب






بسوخت این دل خام و به کام دل نرسید




به کام اگر برسیدی، نریختی خوناب






گمان بری که بدور تو، عاشقان مستند




خبر نداری از احوال زاهدان خراب






نقاب بازگشای، تا کی این حجاب کنی




از این نقاب چه بر بسته‌ای، به غیر حجاب






بدید روی تو را گل فتاد، در آتش




شنید بوی تو، وز شرم گشت آب گلاب






مرا به دور رخت شد، پدید جوهر لعل




پدید می‌شود از آفتاب عالم تاب



چهارشنبه 17/8/1391 - 8:52 - 0 تشکر 572215

غزل شمارهٔ ۲۸



سلمان ساوجی





از لب لعل توام، کار به کام است، امشب




دولتم بنده و اقبالم، غلام است، امشب






آسمان گو بنشان، مشعله ماه تمام




که زمین را مه روی تو، تمام است، امشب






باده در دین من امروز، حلال است، حلال




خواب، در چشم من ای بخت، حرام است، امشب






برو ای قافله صبح! مزن دم کانجا




آفتابی است که در پرده شام است، امشب






شمع بین، سوخته آتش و او مرده شمع




گوییا عاشق ازین هردو، کدام است امشب






اثر عکس لب توست، درون می‌ ناب




که صفایی عجب، اندر دل جام است، امشب






من هوای حرم کعبه ندارم، که مرا




عرفات سر کوی تو مقام است، امشب






حاشدت را که چو عودست بر آتش، سلمان




گو همی سوز، که سودای تو خام است امشب



چهارشنبه 17/8/1391 - 8:52 - 0 تشکر 572216

غزل شمارهٔ ۲۹



سلمان ساوجی





جان نیاید در نشاط، الا که بر بوی حبیب




تا گل رنگین نبالد، خوش ننالد عندلیب






عود خشکم؛ آتش جانسوز می‌باید، مرا




تا ز طیب جان، دماغ حاضران گردد، ز طیب






دولت بوسیدن پایش ندارد، هر کسی




این سعادت نیست، الا در سر زلف حبیب






چشم دار آخر دمی، با ما، که بادا گوش دار




ایزد از چشم بدانت، اول از چشم رقیب






خیز و بر ما عرضه کن ایمان، از آن عارض که باز




در میان آورد زلفت، رسم ز ناز و صلیب






بی‌تو جان، در تن بجایی بس غریب افتاده است




جن من دانی به تنها چون بود حال غریب؟






دست بیماران گرفتن، بر طبیبان واجب است




من ز پا افتاده‌ام، دستم نمی‌گیرد طبیب






گفتمش هرگز نشد کامیم، حاصل، زان دهن




از وصالت نیست گویی، هیچ سلمان را نصیب



برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.