پست مدرنیسم
اصطلاحی بحث انگیز است که مناقشات زیادی درباره فرهنگ معاصر از اوایل دهه ١٩٨٠م برانگیخته است. در معنی ساده تر و کم تر راضی کننده اش به طور کلی اشاره به مرحله سده ی بیستم فرهنگ غرب دارد که دوران اوج مدرنیسم را پشت سر گذاشته و بنابراین ناظربر محصولات عصر فضا پس از زمانی در دهه ١٩۵٠م است. با این حال اغلب در اشاره بهوضعیتی فرهنگی به کار می رود که بر جوامع پیشرفته ی سرمایه داری از دهه ١٩٦٠م حاکمبوده است و مشخصه اش وفور تصاویر و استیل های پراکنده و بی ربط (به ویژه درتلویزیون، آگهی ها، طراحی تجاری و ویدئوی پاپ ) است. در این معنی هوادارانی چون ژانبردریار و سایر مفسران داشته است که پست مدرنیته را فرهنگ حس ها و هیجان هایپراکنده و متشتت، نوستالژی التقاطی، تمثال های یکبار مصرف و سطحیت آشفته دانسته اندکه در آن کیفیت هایی که ارزش سنتی دارند مثل عمق، انسجام، معنا، اصالت، اعتبار وصحت، در درون گرداب ناگهانی نشانه های تهی، تخلیه یا منهدم می شوند.
هم مدرنیستها و هم پستمدرنیستها بر این باورند که زندگی و هستی دررمانهای سنتی به صورت کلیشهای و قالبی نموده شده است. اما پسامدرنیستها میگویندکه مدرنیستها بر خلاف ادعایشان و ظاهر پیچیده و مبهم آثارشان، در نهایت بازندگی و هستی برخورد سطحی و سادهای داشتهاند و لذا این امید دروغین را ایجادکردهاند که بشر میتواند سر از اسرار هستی و زندگی در آورد و معماها را حل کند. پسامدرنیستها برای نشان دادن مفهوم بیهودگی و عبث بودن حرف و سخنان فلسفی و بیاناین نکته که "این حرف معما نه تو خوانی و نه من" خود تمهیداتی اندیشیدهاند یا ازسر تصادف و بیقیدی بدان رسیدهاند. از قبیل این که یک داستان میتواند چند نوعپایان داشته باشد (چنان که زندگی چون این است) و خواننده هر کدام را که میخواهدانتخاب کند و اساسن داستان نباید حتمن نتیجه و پایانی داشته باشد، انسجام متنبیمعنی است. هیچ چیز قطعی نیست و بدین ترتیب داستان پستمدرنیستی، به زعم ایشان نزدیکترین روایت به زندگی واقعی و هستی است. در این داستانها زاویهی دید معمولا اول شخص است تا داستان در عین ناباوری، واقعی تلقی شود.