• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 1109)
دوشنبه 20/6/1391 - 1:5 -0 تشکر 554754
محمد علی سپانلو شاعر و مترجم

محمد علی سپانلو زاده ۱۳۱۹ در تهران شاعر و مترجم ایرانی است.سپانلو فارغ‌التحصیل دانشکده حقوق دانشگاه تهران است.

محمدعلی سپانلو شاعر، منتقدادبی، مترجم، متولدِ 1319 است و تا به حال بیش از پنجاه جلد کتاب در زمینه‌های شعر و داستان و تحقیق، به صورتِ تالیف و یا ترجمه، منتشر کرده است. در بیست سالِ گذشته، او به عنوانِ یکی از چند نمایندهٔ معدودِ ادبیاتِ معاصرِ فارسی در بسیاری از گردهمایی‌های بین‌المللی در اروپا و آمریکا شرکت کرده است و گفته می‌شود كه سهمِ بزرگی در معرفیِ ادبیاتِ ایران به جهانیان دارد. بسیاری از آثارِ او تا به حال به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، فرانسه، هلندی، عربی، و سوئدی ترجمه شده است. نویسندگانِ پیشروِ ایران که گلچینی از آثارِ داستانیِ نویسندگانِ قرنِ بیستمِ ایران، به همراهِ بررسیِ آنهاست، جزوِ منابعِ درسی در بسیاری از دانشگاه‌های ایران است و تابه‌حال فروشِ بسیار بالایی داشته است. ضمناً سپانلو از معدود شاعران و نویسندگانِ ایرانی است که در دنیایِ ادبیاتِ غرب نیز شناخته شده است، و توانسته است نشان شوالیهٔ نخلِ آکادمیِ فرانسه (بزرگ‌ترین نشانِ فرهنگی کشورِ فرانسه)، و جایزهٔ ماکس ژاکوب (بزرگ‌ترین جایزهٔ شعرِ فرانسه) را دریافت کند.

دوشنبه 20/6/1391 - 9:51 - 0 تشکر 555331

پرچم سرخ




گاهی كه شب برای تو تفسیر می كند كه به فكر سفر نباش
اعصاب جاده ها برای تو ناامن است
می گویی اختراع سفر محض یك نفر ؟ رمزی است خنده آور
این راه ها كه
وقت تصادف می چرخند ، این چهره های كه قدم
می زنند بیرون جامعه ی مدنی ، از راز شب پرند ، خورشیدغیابی است
كه دفتر سراب را امضا نمی كند . این اسكلت كه روی بالكن قوز
كرده از گردش بهار چه می فهمد ! از پیچش سكوت در فواصل
گفتار ، عطری كه اضطراب گل سرخ است
و سرنوشت سقف كه
می چكد آب آیا سقوط نیست ؟
او در فضا شناور می ماند ، با خنده ی عمیق اسكلتی ، گنجشك ها در
اطرافش از شعر لانه می سازند ، تك جمله های بی رنگ از ابرها
مركب می گیرند
این شهر پر نوای من است ، پس من سفر نخواهم رفت ، و در
محله جشنی است امشب ،‌من بام های پست و كوتاه را مانند
شستی پیانو صدرنگ می نوازم . آیا كدام دست هنرمند ، حتی در
اوج بیماری ، محتاج دستگیری است
انگار سرخ گل نمونه ی خون طبیعت باشد ، در شیشه كرده اند و با نی می
نوشند
هر وقت هم كه تجزیه اش می كنیم افشرده های بوسه و عطر وداع از آن
به دستمی آید . و نام مستعار گل سرخ ،‌
سرنخی كه در اداره ی آگاهی از
آن به كیفر گلخانه می رسند
میعاد در سه راهی باریك ، مشكوك در هوای مه آلود ، تا دختری
از سفره خانه ی شیطان تو را دعوت كند به شام
تو هیچ چیز نداری كه پنهان كنی ، حتی زیبایی فنا شده ی عكس هایت را
پس جای هیچ پنهان كاری در هیكل تو نیست
جز كفش دخترانه كه پوشیدی
بر پنجه های آن دو میخك بلند دمیده
شكل دو پرچم سرخ



دوشنبه 20/6/1391 - 9:51 - 0 تشکر 555334

رستوران اسب سفید




گوشت همان اسب سفید است غذای شما
همان که یال افشان می تاخت
زیر سر طاق ها
از روی کف آبجو می پرید
و غرق می شد به دریا تا از ابرها براید
چی در لقمه ی شما پیدا شده
که نمی جوید و در خود فرورفته اید ؟
چرا توقع دارید یک قایق دیده باشید
خیابان که رودخانه نیست
همین جوان که لبخند می زند
شبیه ساقی شماست
که شعر می نوشت و بایاتی می خواند
که سالها پیش جا گذاشت
در جیب پیش بند ظرف شویی اش
انگشتر « شرف شمس » را



دوشنبه 20/6/1391 - 9:51 - 0 تشکر 555336

هدیه




و گل همان گل است
کسی که هدیه فرستاد همان مسافر نیست
مسافری که حوصله می کردی از حدیث سفرهایش
و با دهانش ، حلقه های نوازش
به انگشت التماس تو می بخشید
و گل همان گل است ، ولی این بار
رفیق بی فاصله ای هدیه می هد
که سرگذشتش بی ماجراست
چراغ همسایه در آن طرف کوچه
به شیشه های تو چشمک زد
و تو همان تویی
فقط زمستان نیست
که در برودت آن فرصت مقایسه نداشته باشی
و هدیه را
بدون رقابت ، بدون سبقت ، بدون شک
بپذیری



دوشنبه 20/6/1391 - 9:52 - 0 تشکر 555338

سیاه و صورتی




با آن که سیاه می پوشی
چیزی از جنس گل زنبق در طبیعت توست
پرورده ی کوهستانی ، از تیره ی کولی ها
آن خانم طناز که از بولوارها می گذرد
اهل کجاست ؟
این کوزه ی آب را چه دستی بر دوش تو گذاشت ؟
این نقش کف پای برهنه
پیش آبشخور آهو
با پاشنه بلند صورتی
همرنگ گل دامنه ها
چه نسبتی دارد ؟



دوشنبه 20/6/1391 - 9:52 - 0 تشکر 555340

پیغام




تهران شكوفه باران است
ای مهربان كه ساكن در غربتی
آن گل كه در دلت به امانت ماند
وقت است بشكفد
پیغام ارتباط میان دو شهر
پیغام شادباش تو با عشق دوردست



دوشنبه 20/6/1391 - 9:53 - 0 تشکر 555342

زهر سبز




چشمانش را ببوس
اگر چه دیگر نمی تابد
میان سکوت ها
میان پرخاش ها
میان فاصله ی دراز و
شکجه ی بی اجر
میان خاطره و افسوس
صبور و سمج ، گاهی
سپیده دم ها اخم می کند
غروب ها می بارد
پلک به هم نمی گذارد
مرز ندارد
در فرصت عشق تا آزادی
پاس لحظه ای شادی
چشمانش را ببوس
زهر سبز را بنوش



دوشنبه 20/6/1391 - 9:53 - 0 تشکر 555345

بشنو




صدایم را در ضبط صوت حبس کن
این آواز خراباتی
برای غروب تنهایی است
هنگام سرما و بادی
که چتر کافه های زیر پایت را می لرزاند
بامدادهای خکستری
که پشت پنجره ات ژاله یخ می بندد
بشنو ، بشنو ، بشنو
تو را خوانده است
برای تو که نام تو ، اندام تو، پیغام تو عشق است
آن وقت می توانی
مثل سال هایی که همدیگر را نمی شناختید
از پله ها فرود ایی
قهوه ای بنوشی
و کلمات ترانه را
با بخار شیرین دهانت
در هوا پرواز دهی



دوشنبه 20/6/1391 - 9:53 - 0 تشکر 555347

رود




ای رود آرام كه در كنار من آواز می خوانی
از كجا به این بستر رسیدی و عزیمت به كجا داری ؟
سهم من از تو چه بود ، بی توقفی در كنارت
كفی آب
نوشیدن ، یا موی خود را در آیینه ات شانه زدن ؟
آیا قایقی نیست
برای بازگشت به آن لحظه ی رود كه از آن نوشیدم
و اینك ساعت ها از من پیش افتاده است ؟
آیا تو همان رودی
ای رود آرام كه می خوانی آواز در كنار من ؟



دوشنبه 20/6/1391 - 9:54 - 0 تشکر 555349

اختراع




بی ماه ،‌بی گل سرخ ، بی زن
كشتی هامان را به سمت تروا می رانیم
قطار به اكباتان قدیم می رود
شیر سنگی خمیازه می كشد
زیر بادبان
های پلاسیده
بلیط هایمان یكسره بود
بی ماه منوریم
بی گل سرخ معطریم
بی زن شوهریم
دستمال های كاغذی را
از اشك خودسیاه می كند آناهیتا
قطار كه از خط ریمل او بگذرد
و باران كه ماه و گل و زن را
نمی بارد ، نمی باراند ، بر اجتماع یتیم
بر شهرعزب
روی بوسه هایی كه در هوا به هم گره می خورند
روی لب ها كه چیزی از رعد و برق نمی دانند
كه بر مركب های چوبی به خواب رفته اند
در پایانه ی سرویس های سیر و سفر
درمركز تلاقی اشك ها ، وداع ها ، انتظارها
بادبان ها می سوزند
نسل بی بازگشت
بی چراغ . بی گلدان ، بی عروس
حتی نمی خواهد سفینه ای اختراع كند
این روزها ، اكباتان
آقای « دیااكو» را حتی در شغل ناخدا نمی پذیرد
بگذار سال پیش باشد
آن عشق رخ نداده ، پس اكنون
عشقی وجود ندارد
مگر از نو سفینه ای بسازیم
اما چه سود
از اختراع چیزی كه بارها اختراعش كرده اند



دوشنبه 20/6/1391 - 9:54 - 0 تشکر 555351

ولگرد




حالا تو هم سرخورده و پیاده نوردی
راهی دراز و تهی پیش رو داری
پر از حوادث بی تدبیر
سواره یا پیاده ، مسافرانی از پشت سرمی ایند
شتابنک ، از بیخ گوشت پرواز می کنند
سراچه هایی خواهی دید در هر دو سوی راه
و پشت پنجره ها ، چهره های محوی را
نفس نداری تا انتهای چشم انداز
گام بزنی
نکال ها و بدافبالی ها را جبران کنی
ولی به سبک هنرمند راه نورد ، در آغاز حرکت
خودت را می تکانی از کولبار ذله کننده
آزاد می شوی از قدرناشناسی ها ، از تلخ کامی ها
افق مقابل توست گرچه زیاد پیش نخواهی رفت
سبک بار و شادمانه راه بیفت
به سبک ولگرد کوچک سینما



برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.