• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 3045)
دوشنبه 20/6/1391 - 1:0 -0 تشکر 554732
هوشنگ ابتهاج شاعر و موسیقی پژوه

امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی (زادهٔ ۶ اسفند ۱۳۰۶، در رشت، استان گیلان)، متخلص به «ه‍. الف سایه»، شاعر و موسیقی‌پژوه ایرانی است.

او در
۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت متولد شد. پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود. برادران ابتهاج عموهای او بودند. هوشنگ ابتهاج دوره تحصیلات دبستان را در رشت و دبیرستان را در تهران گذراند و در همین دوران اولین دفتر شعر خود را به نام نخستین نغمه‌ها منتشر کرد. ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالی شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دست مایه اشعار عاشقانه‌ای شد که در آن ایام سرود

دوشنبه 20/6/1391 - 9:36 - 0 تشکر 555267

ناله ای بر هجران



گل می رود از بستان بلبل ز چه خاموشی
وقت است که دل زین غم بخراشی و بخروشی
 ای مرغ بنال ای مرغ آمد گه نالیدن
 گل می سپرد ما را دیگر به فراموشی
آه ای دل ناخرسند در حسرت یک لبخند
 خون جگرم تا چند می نوشی و می نوشی
می سوزم و می خندم ، خشنودم و خرسندم
تا سوختم چون شمع می خواهی و می کوشی
تو آبی و من آتش وصل تو نمی خواهم
 این سوختنم خوش تر از سردی و خاموشی



دوشنبه 20/6/1391 - 9:36 - 0 تشکر 555269

قصه درد



رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم
 آشنای و دلم بود و به دست تو سپردم
 اشک دامان مرا گیرد و در پای من افتد
 که دل خون شده را هم ز چه همراه نبردم
 شومم از اینه ی روی تو می اید اگر نه
 آتش آه به دل هست نگویی که فسردم
تو چو پروانه ام آتش بزن ای شمع و بسوزان
 من بی دل نتوانم که به گرد تو نگردم
 می برندت دگران دست به دست ای گل رعنا
 حیف من بلبل خوش خوان که همه خار تو خوردم
 تو غزالم نشدی رام که شعر خوشت آرم
 غزلم قصه ی در دست که پرورده ی دردم
 خون من ریخت به افسونگری و قاتل جان شد
سایه آن را که طبیب دل بیمار شمردم



دوشنبه 20/6/1391 - 9:36 - 0 تشکر 555272

خاکستر



چون خواب ناز بود که باز از سرم گذشت
 نامهربان من که به ناز از برم گذشت
 چون ابر نوبهار بگریم درین چمن
از حسرت گلی که ز چشم ترم گذشت
 منظور من که منظره افروز عالمی ست
 چون برق خنده ای زد و از منظرم گذشت
آخر به عزم پرسش پروانه شمع بزم
 آمد ولی چو باد به خکسترم گذشت
 دریای لطف بودی و من مانده با سراب
 دل آنگهت شناخت که آب از سرم گذشت
 منت کش خیال توام کز سر کرم
همخوابه ی شبم شد و بر بسترم گذشت
جان پرورست لطف تو ای اشک ژاله ، لیک
 دیر آمدی و کار گل پرپرم گذشت
 خوناب درد گشت و ز چشمم فرو چکید
هر آرزو که از دل خوش باورم گذشت
 صد چشمه اشک غم شد و صد باغ لاله داغ
هر دم که خاطرات تو از خاطرم گذشت
خوش سایه روشنی است تماشای یار را
 این دود آه و شعله که بر دفترم گذشت



دوشنبه 20/6/1391 - 9:37 - 0 تشکر 555274

مرغ پریده



هنوز چشم مرادم رخ تو سیر ندیده
هوا گرفتی و رفتی ز کف چو مرغ پریده
 تو را به روی زمین دیدم و شکفتم و گفتم
 که این فرشته برای من از بهشت رسیده
بیا که چشم و چراغم تو بودی از همه عالم
خدای را به کجا رفتی ای فروغ دو دیده
هزار بار گذشتی به ناز و هیچ نگفتی
 که چونی ای به سر راه انتظار کشیده
 چه خواهی از سر من ای سیاهی شب هجران
سپید کردی چشمم در انتظار سپیده
به دست کوته من دامن تو کی رسد ای گل
 که پای خسته ی من عمری از پی تو دویده
 ترانه ی غزل دلکشم مگر نشنفتی
که رام من نشدی آخر ای غزال رمیده
 خموش سایه که شعر تو را دگر نپسندم
 که دوش گوش دلم شعر شهریار شنیده



دوشنبه 20/6/1391 - 9:37 - 0 تشکر 555276

خنده غم آلود



چون باد می روی و به خکم فکنده ای
 آری برو که خانه ز بنیاد کنده ای
 حس و هنز به هیچ ، ز عشق بهشتی ام
 شرمی نیامدت که ز چشمم فکنده ا ی؟
اشکم دود به دامن و چون شمع صبحدم
 مرگم به لب نهاده غم آلود خنده ای
بخت از منت گرفت و دلم آن چنان گریست
 کز دست کودکی بربایی پرنده ای
بگذشتی و ز خرمن دل شعله سرکشید
 آنگه شناختم که تو برق جهنده ای
 بی او چه بر تو می گذرد سایه ای شگفت
جانت ز دست رفت و تو بی چاره زنده ای



دوشنبه 20/6/1391 - 9:37 - 0 تشکر 555278

فسانه شهر



صبا به لرزش تن سیم تار را مانی
 به بوی نافه سر زلف یار را مانی
 به گوش یار رسان شرح بی قراری دل
 به زلف او که دل بی قرار را مانی
 در انتظار سحر چون من ای فلک همه چشم
بمان که مردم چشم انتظار را مانی
سری به سخره ی زانوی غم بزن ای اشک
 که در سکوت شبم آبشار را مانی
به پای شمع مه از اشک اختران ای چرخ
 کنار عاشق شب زنده دار را مانی
 ز سیل اشک من ای خواب من ندیده هنوز
 چه بستری تو که دریا کنار را مانی
گذشتی ای مه ناسازگار زودگذر
 که روزهای خوش روزگار را مانی
 مناز این همه ای مدعی به صحبت یار
 که پیش آن گل نورسته خار را مانی
 امان نمی دهی ای سوز غم به ساز دلم
بیا که گریه ی بی اختیار را مانی
 غزال من تو به افسون فسانه در همه شهر
 ترانه ی غزل شهریار را مانی
نوید نامه ات ای سرو سایه پرور من
 بگو بیا که نسیم بهار را مانی



دوشنبه 20/6/1391 - 9:38 - 0 تشکر 555281

همیشه بهار




گذشتم از تو که ای گل چو عمر من گذرانی
 چه گویمت که به باغ بهشت گم شده مانی
 به دور چشم تو هر چند داد دل نستاندم
 برو که کام دل از دور آسمان بستانی
گذشتم به جگر داغ عشق و از تو گذشتم
به کام من که نماندی به کام خویش بمانی
 بهار عمر مرا گر خزان رسید تو خوش باش
 که چون همیشه بهار ایمن از گزند خزانی
تو را چه غم که سوی پایمال عشق تو گردد
 که بر عزای عزیزان سمند شوق برانی
چگونه خوار گذاری مرا که جان عزیزی
 چگونه پیر سندی مرا که بخت جوانی
 کنون غبار غم برفشان ز چهره که فردا
 چه سود اشک ندامت که بر سرم بفشانی
 چه سال ها که به پای تو شاخ گل بنشستم
که بشکفی و گلی پیش روی من بنشانی
 تو غنچه بودی و من عندلیب باغ تو بودم
 کنون به خواری ام ای گلبن شکفته چه رانی
 به پاس عشق ز بد عهدی ات گذشتم و دانم
 هنوز ذوق گذشت و صفای عشق ندانی
 چه خارها که ز حسرت شکست در دل ریشم
 چو دیدمت که چو گل سر به سینه ی دگرانی
خوشا به پای تو سر سودنم چو شاهد مهتاب
 ولی تو سایه برانی ز خود که سرو رانی



دوشنبه 20/6/1391 - 9:38 - 0 تشکر 555285

چنگ شکسته



بازم به سر زد امشب ای گل هوای رویت
 پایی نمی دهد تا پر وا کنم به سویت
 گیرم قفس شکستم وز دام و دانه جستم
 کو بال آن خود را باز افکنم به کویت
 تا کی چو شمع گریم ای درین شب تار
 چون صبح نوشخندی تا جان دهم به بویت
از حسرتم بموید چنگ شکسته ی دل
 چون باد نو بهاری چنگی زند به مویت
 ای گل در آرزویت جان و جوانی ام رفت
 ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت
از پا فتادگان را دستی بگیر آخر
 تا کی به سر بگردم در راه جست و جویت
 تو ای خیال دلخواه زیباتری از آن ماه
کز اشک شوق دادم یک عمر شست و شویت
 چون سایه در پناه دیوار غم بیاسای
 شادی نمی گشاید ای دل دری به رویت



دوشنبه 20/6/1391 - 9:39 - 0 تشکر 555287

آخر دل است این



دل چون توان بریدن ازو مشکل است این
 آهن که نیست جان من آخر دل است این
 من می شناسم این دل مجنون خویش را
 پندش مگوی که بی حاصل است این
 جز بند نیست چاره ی دیوانه و حکیم
پندش دهد هنوز ، عجب عاقل است این
گفتم طبیب این دل بیمار آمده ست
 ای وای بر من و دل من ، قاتل است این
 کنت چرا نهیم که بر خک پای یار
 جانی نثار کردم و ناقابل است این
 اشک مرا بدید و بخندید مدعی
 عیبش مکن که از دل ما غافل است این
پندم دهد که سایه درین غم صبور باش
 در بحر غرقه ام من و بر ساحل است این



دوشنبه 20/6/1391 - 9:39 - 0 تشکر 555289

حسرت پرواز



چند یاد چمن و حسرت پرواز کنم
 بشکنم این قفس و بال و پری باز کنم
 بس بهار آمد و پروانه و گل مست شدند
 من هنوز آرزوی فرصت پرواز کنم
 خار حسرت زندم زخمه به تار دل ریش
 چون هوای گل و مرغان هم آواز کنم
بلبلم ، لیک چو گل عهد ببندد با زاغ
 من دگر با چه دلی لب به سخن باز کنم
سرم ای ماه به دامان نوازش بکذار
 تا در آغوش تو سوز غزلی ساز کنم
به نوایم برسان زان لب شیرین که چو نی
 شکوه های شب هجران تو آغاز کنم
 با دم عیسوی ام گر بنوازی چون نای
 از دل مرده بر آرم دم و اعجاز کنم
بوسه می خواستم از آنمه و خوش می خندید
 که نیازت بدهم آخر اگر ناز کنم
سایه خون شد دلم از بس که نشستم خاموش
 خیز تا قصه ی آن سرو سرافراز کنم



برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.