• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 3086)
دوشنبه 20/6/1391 - 1:0 -0 تشکر 554732
هوشنگ ابتهاج شاعر و موسیقی پژوه

امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی (زادهٔ ۶ اسفند ۱۳۰۶، در رشت، استان گیلان)، متخلص به «ه‍. الف سایه»، شاعر و موسیقی‌پژوه ایرانی است.

او در
۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت متولد شد. پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود. برادران ابتهاج عموهای او بودند. هوشنگ ابتهاج دوره تحصیلات دبستان را در رشت و دبیرستان را در تهران گذراند و در همین دوران اولین دفتر شعر خود را به نام نخستین نغمه‌ها منتشر کرد. ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالی شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دست مایه اشعار عاشقانه‌ای شد که در آن ایام سرود

دوشنبه 20/6/1391 - 9:32 - 0 تشکر 555246

زنده وار



چه غریب ماندی ای دل ! نه غمی ، نه غمگساری
 نه به انتظار یاری ، نه ز یار انتظاری
 غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
 که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری
چه چراغ چشم دارد از شبان و روزان
که به هفت آسمانش نه ستاره ای ست باری
دل من ! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی
 چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری
نرسید آن ماهی که به تو پرتوی رساند
 دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری
همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد
 دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری
 سحرم کشیده خنجر که ، چرا شبت نکشته ست
 تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری
 به سرشک همچو باران ز برت چه برخورم من ؟
 که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری
 چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری
 نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم
 منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری
 سر بی پناه پیری به کنار گیر و بگذر
 که به غیر مرگ دیر نگشایدت کناری
 به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
 بنگر وفای یاران که رها کنند یاری



دوشنبه 20/6/1391 - 9:33 - 0 تشکر 555249

در پرده خون



بهار آمد بیا تا داد عمر رفته بستانیم
 به پای سرو آزادی سر و دستی برافشانیم
 به عهد گل زبان سوسن آزاد بگشاییم
 که ما خود درد این خون خوردن خاموش می دانیم
 نسیم عطر گردان بوی خون عاشقان دارد
 بیا تا عطر این گل در مشام جان بگردانیم
 شرار ارغوان واخیز خون نازنینان است
 سمندر وار جان ها بر سر این شعله بنشانیم
جمال سرخ گل در غنچه پنهان است ای بلبل
 سرودی خوش بخوان کز مژده ی صبحش بخندانیم
گلی کز خنده اش گیتی بهشت عدن خواهد شد
 ز رنگ و بوی او رمزی به گوش دل فروخوانیم
 سحر کز باغ پیروزی نسیم آرزو خیزد
 چه پرچم های گلگون کاندر آن شادی برقصانیم
 به دست رنج هر ناممکنی ممکن شود آری
 بیا تا حلقه ی اقبال محرومان بجنبانیم
 الا ای ساحل امید سعی عاشقان دریاب
که ما کشتی درین توفان به سودای تو می رانیم
 دلا در یال آن گلگون گردن تاز چنگ انداز
مبادا کز نشیب این شب سنگین فرومانیم
 شقایق خوش رهی در پرده ی خون می زند ، سایه
 چه بی راهیم اگر همخوانی این نغمه نتوانیم



دوشنبه 20/6/1391 - 9:33 - 0 تشکر 555251

گل افشان خون



بلندا سرما که گر غرق خونش
 ببینی ، نبینی تو هرگز زبونش
 سرافراز باد آن درخت همایون
 کزین سرنگونی نشد سرنگونش
 تناور درختی که هر چه ش ببری
 فزون تر بود شاخ و برگ فزونش
 پی آسمان زد همانا تبرزن
 که بر سر فرو ریخت سقف و ستونش
زمین واژگون شد از آن تا نبیند
 در ایینه ی آسمان واژگونش
 بلی گوی عهدش بلا آزماید
زهی مرد و آن عهد و آن آزمونش
ز چندی و چونی برون رفت و آخر
 دریغا ندانست کس چند و چونش
 خوشا عشق فرزانه ی ما که ایدون
 ز مجنون سبق برده صیت جنونش
 از آن خون که در چاه شب خورد بنگر
 سحرگاه لبخند خورشید گونش
خم زلفش آن لعل می نماید
 نگر تا نپیچی سر از رهنمونش
 بهارا تو از خون او آب خوردی
 بیا تا ببینی گل افشان خونش
 سماعی است در بزم او قدیسان را
 دلا گوش کن نغمه ی ارغنونش
 به مانند دریاست آن بی کرانه
 تو موجش ندیدی و دیدی سکونش
 نهنگی بباید که با وی بر اید
 کجا سایه از عهده اید برونش



دوشنبه 20/6/1391 - 9:33 - 0 تشکر 555253

عزیزتر از جان



یارا حقوق صحبت یاران نگاه دار
 باهمرهان وفا کن و پیمان نگاه دار
 در راه عشق گر برود جان ما چه بک
ای دل تو آن عزیز تر از جان نگاه دار
 محتاج یک کرشمه ام ای مایه ی امید
 این عشق را ز آفتت حرمان نگاه دار
ما با امید صبح وصال تو زنده ایم
 ما را ز هول این شب هجران نگاه دار
 مپسند یوسف من اسیر برادران
 پروای پیر کلبه ی احزان نگاه دار
 بازم خیال زلف تو ره زد خدای را
 چشم مرا ز خواب پریشان نگاه دار
 ای دل اگر چه بی سر و سامان تر از تو نیست
 چون سایه سر رها کن و سامان نگاه دار



دوشنبه 20/6/1391 - 9:34 - 0 تشکر 555255

پژوک



دل شکسته ی ما همچو اینه پک است
 بهای درنشود گم اگرچه در خک است
 ز چک پیرهن یوسف آشکارا شد
 که دست و دیده ی پکیزه دامنان پک است
 نگر که نقش سپید و سیه رهت نزند
 که این دو اسبه ی ایام سخت چالک است
 قصور عقل کجا و قیاس قامت عشق
 تو هرقبا که بدوزی به قدر ادرک است
سحر به باغ درآ کز زبان بلبل مست
 بگویمت که گریبان گل چراچک است
 رواست گر بگشاید هزار چشمه ی اشک
 چنین که داس تو بر شاخه های این تک است
 ز دوست آنچه کشیدم سزای دشمن بود
 فغان ز دوست که در دشمنی چه بی بک است
 صفای چشمه ی روشن نگاه دار ای دل
 اگر چه از همه سو تند باد خاشک است
صدای توست که بر می زند ز سینه ی من
 کجایی ای که جهان از تو پر ز پژوک است
 غروب و گوشه ی زندان و بانگ مرغ غریب
بنال سایه که هنگام شعر غمنک است
 دل حزینم ازین ناله ی نهفته گرفت
 بیا که وقت صفیری ز پرده ی رک است



دوشنبه 20/6/1391 - 9:34 - 0 تشکر 555258

در قفس



ای برادر عزیز چون تو بسی ست
در جهان هر کسی عزیز کسی ست
 هوس روزگار خوارم کرد
روز گارست و هر دمش هوسی ست
 عنکبوت زمانه تا چه تنید
 که عقابی شکسته ی مگسی ست
به حساب من و تو هم برسند
 که به دیوان ما حسابرسی ست
 هر نفسی عشق می کشد ما را
 همچنین عاشقیم تا نفسی ست
کاروان از روش نخواهد ماند
باز راه است و غلغل جرسی ست
 آستین بر جهان برافشانم
 گر به دامان دوست دسترسی ست
 تشنه ی نغمه های اوست جهان
 بلبل ما اگرچه در قفسی ست
 سایه بس کن که دردمند ونژند
چون تو در بند روزگار بسی ست



دوشنبه 20/6/1391 - 9:34 - 0 تشکر 555261

به پایداری آن عشق سربلند



بود که بار دگر بشنوم صدای تو را ؟
 ببینم آن رخ زیبای دلگشای تو را ؟
 بگیرم آن سر زلف و به روی دیده نهم
 ببوسم آن سر و چشمان دل ربای تو را
 ز بعد این همه تلخی که می کشد دل من
 ببوسم آنلب شیرین جان فزای تو را
کی ام مجال کنار تو دست خواهد داد
 که غرق بوسه کنم باز دست و پای تو را
 مباد روزی چشم من ای چراغ امید
که خالی از تو ببینم شبی سرای تو را
دل گرفته ی من کی چو غنچه باز شود
 مگر صبا برساند به من هوای تو را
چنان تو در دل من جا گرفته ای ای جان
کههیچ کس نتواند گرفت جای تو را
 ز روی خوب تو برخورده ام ، خوشا دل من
 که هم عطای تو را دید و هم لقای تو را
 سزای خوبی نو بر نیامد از دستم
 زمانه نیز چه بد می دهد سزای تو را
 به ناز و نعمت باغ بخشت هم ندهم
 کنار سفره ی نان و پنیر و چای تو را
 به پایداری آن عشق سربلندم قسم
 که سایه ی تو به سر می برد وفای تو را



دوشنبه 20/6/1391 - 9:35 - 0 تشکر 555263

کهربا



 من نه خود می روم ، او مرا می کشد
 کاو سرگشته را کهربا می کشد
 چون گریبان ز چنگش رها می کنم
 دامنم را به قهر از قفا می کشد
 دست و پا می زنم می رباید سرم
 سر رها می کنم دست و پا می کشد
 گفتم این عشق اگر واگذارد مرا
 گفت اگر واگذارم وفا می کشد
 گفتم این گوش تو خفته زیر زبان
 حرف ناگفته را از خفا می کشد
 گفت از آن پیش تر این مشام نهان
 بوی اندیشه را در هوا می کشد
 لذت نان شدن زیر دندان او
 گندمم را سوی آسیا می کشد
 سایه ی او شدم چون گریزم ازو ؟
 در پی اش می روم تا کجا می کشد



دوشنبه 20/6/1391 - 9:35 - 0 تشکر 555264

نی خاموش



باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم
 آشوب عشق آن قد و بالاست در دلم
خوابم شکست و مردم چشمم به خون نشست
 تا فتنه ی خیال تو برخاست در دلم
 خاموشی لبم نه ز بی دردی و رضاست
 از چشم من ببین که چو غوغاست در دلم
من نالی خوش نوایم و خاموش ای دریغ
لب بر لبم بنه که نواهاست در دلم
 دستی به سینه ی من شوریده سر گذار
بنگر چه آتشی ز تو برپاست در دلم
 زین موج اشک تفته و توفان آه سرد
 ای دیده هوش دار که دریاست در دلم
 باری امید خویش به دلداری ام فرست
 دانی که آرزوی تو تنهاست در دلم
 گم شد ز چشم سایه نشان تو و هنوز
 صد گونه داغ عشق تو پیداست در دلم



دوشنبه 20/6/1391 - 9:35 - 0 تشکر 555266

نی شکسته



با این دل ماتم زده آواز چه سازم
 بشکسته نی ام بی لب دم ساز چه سازم
 در کنج قفس می کشدم حسرت پرواز
 با بال و پر سوخته پرواز چه سازم
 گفتم که دل از مهر تو برگیرم و هیهات
 با این همه افسونگری و ناز چه سازم
خونابه شد آن دل که نهانگاه غمت بود
از پرده در افتد اگر این راز چه سازم
 گیرم که نهان برکشم این آه جگر سوز
 با اشک تو ای دیده ی غماز چه سازم
 تار دل من چشمه ی الحان خدایی ست
 از دست تو ای زخمه ی ناساز چه سازم
ساز غزل سایه به دامان تو خوش بود
دو از تو من دل شده آواز چه سازم



برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.