چنان به نظر میرسد که پارسیان، جز هنر زندگی، هیچ هنری به فرزندان خود نمیآموختهاند. ادبیات در نظر ایشان همچون تجملی بود که به آن کمتر نیازمند بودند، و علوم را همچون کالاهایی میدانستند که وارد کردن آنها از بابل امکانپذیر بود؛ گرچه تمایلی به شعر و افسانههای خیالی داشتند، این کار را بر عهدة مزدوران و طبقات پست اجتماع میگذاشتند، و لذت سخنگفتن و نکتهپردازی و لطیفهگویی در گفتو شنید را برتر از لذت خاموشی و تنهایی و مطالعه و خواندن کتاب میشمردند. شعر را، بیش از آنکه از روی نوشته بخوانند، از راه آوازخوانی میشنیدند؛ با مردن خنیاگران، شعر نیز از میان رفت.