اما همهی داستانهای اساطیری دارای چند ویژگی مشترك هستند:
1- رویینتنی:
كسی كه هیچ حربهیی بر او اثر ندارد و نیروهای مافوق طبیعی او را شكست ناپذیر كردهاند.اما یك نقطهی بدن او رویینه نیست و دارای ضعف ونقص(flaw) است. مانند آشیل در افسانهی یونانیان، زیگفرید در حماسهی آلمانی نیبلونگن، بالدر در افسانهی كهن اسكاندیناوی و بالاخره اسفندیار در حماسهی رستم و اسفندیار فردوسی.
2- صور اساطیری یا آركی تایپ (Archetype):
شكلهای مكرر از تجربههای زندگی پدران باستانی كه در ناخودآگاه بشر به طور موروثی تداوم حیات میدهند و تكرار میشوند همچون سفر به جهان مردگان در زیر زمین، معراج و صعود به آسمان، تصاویر مربوط به بهشت و دوزخ، جست وجو برای پدر، قهرمان طاغی، الههی بیرحم و انتقامگیر. مضمون مرگ و تولد دوباره را سرآمد آركی تایپها میگویند كه به اشكال گوناگون در شاهان و خدایان كه میمیرند تا دوباره زنده شوند همچون طبیعتی كه هر ساله میمیرد و زنده میشود.
3- پنهان بودن نام پهلوان:
در اعتقادات كهن دانستن اسم یك شخص یا پهلوان به معنای شناخت و تسلط كامل بر او است. از این رو پهلوانان نام خود را از یكدیگر پنهان میداشتند. علت خودداری كردن رستم از بازگو كردن اسمش به سهراب از همین رو است و همچنین علت اینكه جادوگران اسامی كسانی را كه میخواستند از میان ببرند بر روی چیزی نوشته و آن شی را از میان میبردند.
4- خونخواری:
پیشینیان خون را ناقل روح یا خود روح میدانستند. قهرمانان فاتح پس از غلبه كردن بر دشمن، پهلوی او را شكافته و جگرش را كه منبع خون میدانستند میخوردند تا نیروی زندگی قهرمان مرده را به خود انتقال دهند. مثل گودرز كه خون پیران ویسه را مینوشد، رستم كه جگرگاه سهراب را میشكافد و هند كه پهلوی حمزه را میدرد.