• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن مهدویت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
مهدویت (بازدید: 4468)
پنج شنبه 2/6/1391 - 17:4 -0 تشکر 524849
*قرار عاشقی 114 / بیقراری!*

بسم الله الرحمن الرحیم


تا بوده، بی مقدمه هرگز نبوده است

شعر و خطابه ای، سخنیّ و نوشته ای

سررشتۀ کلام خطیبان ظهور توست

در وصف غیبت ات چه کلامی؟ چه رشته ای؟

***

آخر چه مطلعی بسرایم بر این غزل؟!

با قرنها مقدمه چینی! که کرده ایم

بگذار بی مقدمه باشد که می شود

احوال تو حزین تر از اینی که کرده ایم



گاهی به چیزهایی برمی خوریم که با مفهومی خاص گره خورده اند
 نمی شود به آن چیز رسید و از تداعی آن مفهوم گریخت
 نمی شود به 114 رسید و یاد فرقان نیفتاد
هرچند عین شرمندگیست ...
 که شیعه باشیم و یاد فرقان بیفتیم ... 
یادش نباشیم و یادش بیفتیم ...



قرار این بارمان بی قراریست!

می خواهیم به خود نشان دهیم، که هرچند بهار قرآن گذشت، اما هنوز دلهایمان سبزست، عطرش در جانمان، و طراوتش در وجودمان، آن قدر هست که شوالمان را سبز نگه دارد.

می خواهیم مطمئن شویم که چندی پیش، در شبهای قدر، ما را جزو شیعیان نوشته اند، جزو منتظران.

پس بیایید در محفل کوچکمان، قرار اُنس بگذاریم، با مصحف عشق، با آیه های نور ...

قرار بگذاریم این روزها، عید فطرمان را دوام ببخشیم، صیام قلبمان را بشکنیم و فطرتمان را سیراب کنیم.پس این هفته، قرارمان این باشد، که هر شب، بیقرارِ مولا، 10 جرعه نور بنوشیم، هرشب، 10 آیه بخوانیم و تدبر کنیم، سراغ از تفسیرش بگیریم و آنچه در توانمان است بفهمیم.

در انتها، روشنای حاصل را، ثواب هفتاد جرعه تدبر را، نثار مولایمان کنیم.


چند آیۀ پیشنهادی :

5 و 6  قصص، 55 نور، 86 هود، 227 شعراء، 39 حج، 62 نمل، 8 صف، 69 زمر، 4 تا 6 اسراء، 35 نور، 39 انفال، 30 ملک، 38 حجر، 105 انبیاء، 44 معارج، 1 قمر، 41 ق، 11 و 26 فرقان، 1 تا 4 غاشیه، 1 شوری، سوره های شمس و قمر و فجر و قدر



-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع تصاویر :

 


چهارشنبه 8/6/1391 - 23:7 - 0 تشکر 534392

تفسیر نمونه ج : 27ص :40




سپس به سومین سوگند پرداخته مى‏گوید : قسم به ماه در آن هنگام كه پشت سر خورشید در آید ( و القمر اذا تلاها).




این تعبیر - چنانكه جمعى از مفسران نیز گفته‏اند - در حقیقت اشاره به ماه در موقع بدر كامل یعنى شب چهارده است ، زیرا ماه در شب چهاردهم تقریبا مقارن غروب آفتاب سر از افق مشرق بر مى‏دارد ، و چهره پر فروغ خود را ظاهر كرده و سلطه خویش را بر پهنه آسمان تثبیت مى‏كند ، و چون از هر زمان جالبتر و پر شكوه‏تر است به آن سوگند یاد شده است.




این احتمال را نیز داده‏اند كه تعبیر فوق اشاره به تبعیت دائمى ماه از خورشید ، و اكتساب نور از آن منبع باشد ، ولى در این صورت جمله اذا تلاها قید توضیحى مى‏شود .




بعضى احتمالات دیگر نیز در تفسیر آیه داده‏اند كه شایان توجه نیست لذا از ذكر آن خوددارى مى‏شود.




و در چهارمین سوگند ، مى‏افزاید : و به روز هنگامى كه صفحه زمین را روشن سازد سوگند ( و النهار اذا جلاها).




جلاها از ماده تجلیة به معنى اظهار و ابراز است.




در اینكه ضمیر در جلاها به چه چیز باز مى‏گردد ؟ در میان مفسران گفتگو است ، بسیارى آن را به زمین یا دنیا بر مى‏گردانند ( چنانكه در بالا گفتیم ) درست است كه در آیات گذشته سخنى از زمین در میان نبوده ، ولى از قرینه مقام روشن مى‏شود .




بعضى نیز معتقدند كه ضمیر به خورشید بر مى‏گردد ، یعنى قسم به روز هنگامى كه خورشید را ظاهر مى‏كند ، درست است كه در حقیقت خورشید ...

چهارشنبه 8/6/1391 - 23:17 - 0 تشکر 534401

تفسیر نمونه ج : 27ص :41




... روز را ظاهر مى‏كند ولى به طور مجازى مى‏توان گفت كه روز خورشید را آشكار كرد ، اما تفسیر اول مناسبتر به نظر مى‏رسد.




به هر حال سوگند به این پدیده مهم آسمانى به خاطر تاثیر فوق العاده آن در زندگى بشر ، و تمام موجودات زنده است ، چرا كه روز رمز حركت و جنبش و حیات است و تمام تلاشها و كششها و كوششهاى زندگى معمولا در روشنائى روز صورت مى‏گیرد .




و در پنجمین سوگند مى‏فرماید : قسم به شب ، آن هنگام كه صفحه زمین ( یا خورشید ) را بپوشاند ( و اللیل اذا یغشاها).




شب با تمام بركات و آثارش ، كه از یكسو حرارت آفتاب روز را تعدیل مى‏كند ، و از سوى دیگر مایه آرامش و استراحت همه موجودات زنده است ، كه اگر تاریكى شب نبود ، و آفتاب پیوسته مى‏تابید آرامشى وجود نداشت ، زیرا حرارت سوزان آفتاب همه چیز را نابود مى‏كرد ، حتى اگر نظام شب و روز بر خلاف وضع كنونى بود همین مشكل پیش مى‏آمد ، چنانكه در كره ماه كه شبهایش معادل دو هفته كره زمین است و روزهایش نیز معادل دو هفته ، در وسط روز حرارت به حدود سیصد درجه سانتیگراد مى‏رسد كه هیچ موجود زنده‏اى




تفسیر نمونه ج : 27ص :42




كه ما مى‏شناسیم در آن شرائط باقى نمى‏ماند ، و در وسط شب مقدار زیادى زیر صفر مى‏رود كه اگر در آنجا موجود زنده‏اى باشد حتما یخ مى‏زند و نابود مى‏شود.




قابل توجه اینكه در آیات سابق افعال به صورت ماضى آمده بود ، و در این آیه به صورت مضارع است ، این تفاوت تعبیر ممكن است اشاره به این باشد كه حوادثى همچون ظهور روز و شب مخصوص زمانى نیست ، گذشته و آینده را همه شامل مى‏شود و لذا بعضى به صورت فعل ماضى ، و بعضى به صورت فعل مضارع آمده ، تا عمومیت این حوادث را در بستر زمان روشن سازد .




در ششمین و هفتمین سوگند به سراغ آسمان و خالق آسمان مى‏رود ، و مى‏افزاید : به آسمان و آن كسى كه آسمان را بنا كرده سوگند ( و السماء و ما بناها).




اصل خلقت آسمان با آن عظمت خیره كننده از شگفتیهاى بزرگ خلقت است ، و بناء و پیدایش اینهمه كواكب و اجرام آسمانى و نظامات حاكم بر آنها شگفتى دیگر ، و از آن مهمتر خالق این آسمان است.




قابل توجه اینكه ما در لغت عرب معمولا براى موجود غیر عاقل مى‏آید ، و اطلاق آن بر خداوند عالم حكیم تناسبى ندارد ، و لذا بعضى ناچار شده‏اند ما را در اینجا مصدریه بگیرند ، نه موصوله و در اینصورت مفهوم آیه چنین مى‏شود : سوگند به آسمان و بناى آسمان .




ولى با توجه به آیات و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها كه تفسیر آن به زودى بیان مى‏شود راهى جز این نیست كه ما موصوله و اشاره به ذات پاك خداوند باشد كه خالق همه آسمانها است ، و استعمال ما در مورد افراد عاقل نیز در لغت عرب بى سابقه نیست چنانكه در آیه 3 سوره نساء ...

چهارشنبه 8/6/1391 - 23:18 - 0 تشکر 534402

تفسیر نمونه ج : 27ص :43




... مى‏خوانیم : فانكحوا ما طاب لكم من النساء : ازدواج كنید زنانى را كه مورد علاقه شما است.




جمعى از مفسران معتقدند كه تعبیر به ما ( چیزى ) در اینجا براى این است كه مبدأ جهان را نخست به صورت مبهم ذكر كرده باشد ، تا بعدا با دقت و مطالعه ، به علم و حكمت او آشنا شوند و چیزى تبدیل به كسى گردد ، ولى تفسیر اول مناسبتر است.




سپس در هشتمین و نهمین سوگند سخن از زمین و خالق زمین به میان آورده مى‏فرماید : قسم به زمین و آن كس كه زمین را گسترانیده است ( و الارض و ما طحاها).




زمین كه گاهواره زندگى انسان و تمام موجودات زنده است .




زمین با تمام شگفتیها : كوهها و دریاها ، دره‏ها و جنگلها ، چشمه‏ها و رودخانه‏ها ، معادن و منابع گرانبهایش ، كه هر كدام به تنهائى آیتى است از آیات حق و نشانه‏اى است از نشانه‏هاى او.




و از آن برتر و بالاتر خالق این زمین و كسى كه آن را گسترانیده است.




طحاها از ماده طحو ( بر وزن سهو ) هم به معنى انبساط و گستردگى آمده است ، و هم به معنى راندن و دور كردن و از میان بردن و در اینجا به معنى گستردن است ، چرا كه اولا زمین در آغاز در زیر آب غرق بود ، تدریجا آبها در گودالهاى زمین قرار گرفت و خشكیها سر بر آورد و گسترده شد ، و از آن تعبیر به دحو الارض نیز مى‏شود .




ثانیا زمین در آغاز به صورت پستیها و بلندیها با شیبهاى تند و غیر قابل سكونتى بود ، بارانهاى سیلابى مداوم باریدند ، ارتفاعات زمین را شستند ، و در




تفسیر نمونه ج : 27ص :44




دره‏ها گستردند ، و تدریجا زمینهاى مسطح و قابل استفاده براى زندگى انسان و كشت و زرع به وجود آمد.




بعضى از مفسران معتقدند كه در این تعبیر یك اشاره اجمالى به حركت زمین نیز وجود دارد ، چرا كه یكى از معانى طحو همان راندن است كه مى‏تواند اشاره به حركت انتقالى زمین به دور آفتاب ، و یا حتى حركت وضعى آن به دور خود ، و یا هر دو باشد .




سرانجام به دهمین و یازدهمین سوگند كه آخرین قسمها در این سلسله است ، پرداخته مى‏فرماید : سوگند به نفس آدمى ، و آنكس كه آن را منظم و مرتب ساخت ( و نفس و ما سواها).




همان انسانى كه عصاره عالم خلقت ، و چكیده جهان ملك و ملكوت ، و گل سرسبد عالم آفرینش است : این خلقت بدیع كه مملو از شگفتیها و اسرار است آنقدر اهمیت دارد كه خداوند به خودش و خالق آن یكجا قسم یاد كرده!.




در اینكه منظور از نفس در اینجا روح انسان است ، یا جسم و روح هر دو ؟ مفسران احتمالات گوناگونى داده‏اند .




اگر منظور روح باشد مراد از سواها ( از ماده تسویه ) همان تنظیم و تعدیل قواى روحى انسان است ، از حواس ظاهر گرفته ، تا نیروى ادراك ، حافظه ، انتقال ، تخیل ، ابتكار ، عشق ، اراده و تصمیم ، و مانند آن در مباحث علم النفس مطرح شده است.




و اگر منظور روح و جسم هر دو باشد تمام شگفتیهاى نظامات بدن و دستگاههاى مختلف آن را كه در علم تشریح و فیزیولوژى ( وظایف الاعضاء ) به طور گسترده مورد بحث گرفته شامل مى‏شود.




البته نفس به هر دو معنى در قرآن مجید اطلاق شده است: ...



چهارشنبه 8/6/1391 - 23:19 - 0 تشکر 534403

تفسیر نمونه ج : 27ص :45




... در مورد روح در آیه 42 زمر مى‏خوانیم : الله یتوفى الانفس حین موتها : خداوند ارواح را به هنگام مرگ مى‏گیرد.




و در مورد جسم در آیه 33 قصص آمده است كه موسى مى‏گوید قال رب انى قتلت منهم نفسا فاخاف ان یقتلون موسى گفت پروردگارا من یكى از آنها ( از فرعونیان ظالم ) را كشته‏ام مى‏ترسم مرا به قتل برسانند.




ولى مناسب در اینجا این است كه هر دو را شامل شود چرا كه شگفتیهاى قدرت خداوند هم در جسم است و هم در جان و اختصاص به یكى از این دو ندارد جالب اینكه نفس در اینجا به صورت نكره ذكر شده ، كه مى‏تواند اشاره به عظمت و اهمیت نفس آدمى باشد ، عظمتى مافوق تصور و آمیخته با ابهام كه آن را به صورت یك موجود ناشناخته معرفى مى‏كند ، همانگونه كه بعضى از بزرگترین دانشمندان امروز از انسان به همین عنوان تعبیر كرده ، و انسان را موجود ناشناخته نامیده‏اند .




در آیه بعد به یكى از مهمترین مسائل مربوط به آفرینش انسان پرداخته مى‏افزاید : پس از تنظیم قوى و جسم و جان آدمى ، فجور و تقوى را به او الهام كرد ( فالهمها فجورها و تقواها).




آرى هنگامى كه خلقتش تكمیل شد ، و هستى او تحقق یافت ، خداوند بایدها و نبایدها را به او تعلیم داد ، و به این ترتیب وجودى شد از نظر آفرینش مجموعه‏اى از گل بد بو و روح الهى و از نظر تعلیمات آگاه بر فجور و تقوى و در نتیجه وجودى است كه مى‏تواند در قوس صعودى برتر از فرشتگان گردد ، و از ملك‏پران شود ، و آنچه اندر وهم ناید آن شود ، و در قوس نزولى از حیوانات درنده نیز منحطتر گردد و به مرحله بل هم اضل برسد و این منوط به آن است كه با اراده و انتخابگرى خویش كدام مسیر را برگزیند .







تفسیر نمونه ج : 27ص :46




الهمها از ماده الهام در اصل به معنى بلعیدن یا نوشیدن چیزى است ، و سپس به معنى القاء مطلبى از سوى پروردگار در روح و جان آدمى آمده است ، گوئى روح انسان آن مطلب را با تمام وجودش مى‏نوشد و مى‏بلعد ، و گاه به معنى وحى نیز آمده ، ولى بعضى از مفسرین معتقدند كه تفاوت الهام با وحى در این است كه شخصى كه به او الهام مى‏شود نمى‏فهمد مطلب را از كجا به دست آورده ، در حالى كه هنگام وحى مى‏داند از كجا و به چه وسیله به او رسیده است .




فجور از ماده فجر چنانكه قبلا هم اشاره كرده‏ایم به معنى شكافتن وسیع است ، و از آنجا كه سپیده صبح پرده شب را مى‏شكافد به آن فجر گفته شده.




و نیز از آنجا كه ارتكاب گناهان پرده دیانت را مى‏شكافد به آن فجور اطلاق شده .




البته منظور از فجور در آیه مورد بحث همان اسباب و عوامل و طرق آن است.




و منظور از تقوى كه از ماده وقایه به معنى نگهدارى است ، این است كه انسان خود را از زشتیها و بدیها و آلودگیها و گناهان نگهدارد و بركنار كند.




لازم به یادآورى است كه معنى این آیه ( فالهمها فجورها و تقواها ) این نیست كه خداوند عوامل فجور و تقوى را در درون جان آدمى ایجاد كرد ، عواملى كه او را به فجور و آلودگى و دریدن پرده‏هاى حیا دعوت مى‏كند ، و عواملى كه او را به خیرات و نیكیها مى‏كشاند ، آنچنان كهبعضى پنداشته ، و آیه را دلیلى بر وجود تضاد در درون وجود انسان دانسته‏اند.




بلكه مى‏گوید این دو حقیقت را به او الهام و تعلیم كرد ، یا به تعبیر ساده - تر راه و چاه را به او نشان داد ، همانگونه كه در آیه 10 سوره بلد آمده است ...

چهارشنبه 8/6/1391 - 23:19 - 0 تشکر 534405

تفسیر نمونه ج : 27ص :47




و هدیناه النجدین : ما انسان را به خیر و شر هدایت كردیم.




و به تعبیر دیگر : خداوند آنچنان قدرت تشخیص و عقل و وجدان بیدار ، به او داده كه فجور و تقوى را از طریق عقل و فطرت در مى‏یابد.




و لذا بعضى از مفسران گفته‏اند این آیه در حقیقت اشاره به مساله حسن وقبح عقلى است كه خداوند توانائى درك آن را به انسانها داده است.




قابل توجه اینكه خداوند نعمتهاى فراوانى در اختیار بشر گذارده ، ولى از میان تمام این نعمتها در اینجا روى مساله الهام فجور و تقوى و درك حسن و قبح تكیه كرده ، چرا كه این مساله سرنوشت‏سازترین مسائل زندگى بشر است.




و سرانجام بعد از تمام این سوگندهاى مهم و پى در پى به نتیجه آنها پرداخته مى‏فرماید : سوگند به اینها كه هر كس نفس خویش را تزكیه كند رستگار است ( قد افلح من زكیها).




زكیها از ماده تزكیة در اصل - چنانكه راغب در مفردات آورده - به معنى نمو و رشد دادن است ، و زكات نیز در اصل به معنى نمو و رشد است ، و لذا در روایتى از على (علیه‏السلام‏) مى‏خوانیم : المال تنقصه النفقة و العلم یزكوا على الانفاق .




مال با انفاق نقصان مى‏یابد ولى علم با انفاق نمو مى‏كند.




سپس این واژه به معنى تطهیر و پاك كردن نیز آمده ، شاید به این مناسبت كه پاكسازى از آلودگیها سبب رشد و نمو است ، و در آیه مورد بحث هر دو معنى امكان دارد.




آرى رستگارى از آن كسى است كه نفس خویش را تربیت كند و رشد و نمو دهد ، و از آلودگى به خلق و خوى شیطانى و گناه و عصیان و كفر پاك سازد




تفسیر نمونه ج : 27ص :48




و در حقیقت مساله اصلى زندگى انسان نیز همین تزكیه است ، كه اگر باشد سعادتمند است و الا بدبخت و بینوا.




سپس به سراغ گروه مخالف رفته ، مى‏فرماید : نومید و محروم گشت هر كس نفس خود را با معصیت و گناه آلوده ساخت ( و قد خاب من دساها).




خاب از ماده خیبة به معنى نرسیدن به مطلوب و محروم شدن و زیانكار گشتن است.




دساها از ماده دس در اصل به معنى داخل كردن چیزى توام با كراهت است ، چنانكه قرآن مجید در باره عرب جاهلى و زنده به گور كردن دختران مى‏فرماید : ام یدسه فى التراب : آن را با كراهت ونفرت در خاك پنهان مى‏كند ( نحل - 59 ) و دسیسه به كارهاى مخفیانه زیانبار گفته مى‏شود.




در تناسب این معنى با آیه مورد بحث بیانات گوناگونى گفته‏اند : گاه گفته شده این تعبیر كنایه از فسق و گناه است ، چرا كه اهل تقوى و صلاح ، خود را آشكار مى‏سازند ، در حالى كه افراد آلوده و گنهكار خود را پنهان مى‏دارند ، چنانكه نقل شده است سخاوتمندان عرب خیمه‏هاى خود را در نقاط مرتفع مى‏زدند ، و شبها آتش روشن مى‏كردند ، تا نیازمندان در طول شب و روز به سراغشان بروند ، و مورد محبت آنها واقع شوند ، ولى افراد بخیل و لئیم در زمینهاى پست خیمه برپا مى‏كردند تا كسى به سراغ آنان نیاید ! و گاه گفته‏اند منظور این است كه گنهكاران خود را در لابلاى صالحان پنهان مى‏كنند .




یا اینكه نفس خود یا هویت انسانى خویش را در معاصى و گناه پنهان مى‏دارند.

چهارشنبه 8/6/1391 - 23:20 - 0 تشکر 534406

تفسیر نمونه ج : 27ص :49




یا معاصى و گناه را در درون نفس خود مخفى مى‏كنند.




و در هر حال كنایه‏اى است از آلودگى به گناه و معصیت و خوهاى شیطانى و درست در نقطه مقابل تزكیه است.




جمع تمام این معانى در مفهوم وسیع آیه نیز بى مانع است.




و به این ترتیب پیروزمندان و شكست‏خوردگان در صحنه زندگى دنیا مشخص مى‏شوند ، و معیار ارزیابى این دو گروه چیزى جز تزكیه نفس و نمو و رشد روح تقوى و اطاعت خداوند یا آلودگى به انواع معاصى و گناهان نیست .




و از اینجا روشن مى‏شود اینكه در حدیثى از امام باقر و امام صادق (علیه‏السلام‏) در تفسیر آیه نقل شده است كه فرمود : قد افلح من اطاع و خاب من عصى : رستگار شد كسى كه اطاعت كرد و نومید و محروم گشت كسى كه عصیان نمود در حقیقت بیان نتیجه و حاصل مقصود است.




در حدیث دیگرى آمده است كه رسول خدا (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) هنگامى كه آیه قد افلح من زكاها را تلاوت مى‏فرمود ، توقفمى‏كرد و چنین دعا مى‏نمود : اللهم آت نفسى تقواها ، انت ولیها و مولاها ، و زكها انت خیر من زكاها : پروردگارا به نفس من تقوایش را مرحمت كن ، تو ولى و مولاى آن هستى ، و آن را تزكیه فرما كه تو بهترین تزكیه كنندگانى.




این سخن نشان مى‏دهد كه پیمودن این راه پر پیچ و خم ، و گذشتن از این گردنه صعب العبور حتى براى پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) جز به توفیق الهى ممكن نیست ، یعنى با گامهائى از سوى بندگان و تاییداتى از سوى خداوند ، و لذا در حدیث دیگرى از همان حضرت مى‏خوانیم كه در تفسیر این دو آیه فرمود : ( افلحت نفس




تفسیر نمونه ج : 27ص :50




زكاها الله ، و خابت نفس خیبها الله من كل خیر ! ) : رستگار شد نفسى كه خدا او را تزكیه كرده و نومید و محروم گشت نفسى كه خدا او را از هر خیر محروم نموده است.

چهارشنبه 8/6/1391 - 23:21 - 0 تشکر 534407

نكته‏ها:




1 -ارتباط سوگندهاى قرآن با نتیجه آن




چه رابطه‏اى میان این سوگندهاى یازدهگانه و بسیار مهم با حقیقتى كه به خاطر آن سوگند یاد شده وجود دارد ؟ به نظر مى‏رسد كه هدف بیان این حقیقت از سوى خداوند بزرگ است كه من تمام وسائل مادى و معنوى را براى سعادت و خوشبختى شما انسانها فراهم ساخته‏ام ، از یكسو با نور آفتاب و ماه صحنه زندگى شما را روشن و پر بار نموده و نظام روز و شب حركت و سكون شما را تنظیم كرده ، و زمین را براى زندگى شما از هر جهت آماده ساخته‏ام .




از سوى دیگر روح شما را با تمام استعدادهاى لازم آفریده‏ام ، وجدان بیدار به شما داده ، و حسن و قبح امور را به شما الهام كرده‏ام ، بنابر این هیچ كمبودى براى پیمودن راه سعادت ندارید ، با این حال چگونه نفس خویش را تزكیه نمى‏كنید ؟ و تسلیم دسیسه‏هاى شیطانى مى‏شوید ؟




2 -نقش خورشید در عالم حیات




در باره خورشید كه مركز منظومه شمسى ، و رهبر و سالار كواكب آن




تفسیر نمونه ج : 27ص :51




است دو بحث وجود دارد : یكى بحث از عظمت آن كه قبلا از آن سخن گفته‏ایم و دیگر بحث در بركات و آثار آن است كه به طور خلاصه مى‏توان چنین گفت:




1 -زندگى بشر و تمام موجودات زنده دیگر در درجه اول نیاز به حرارت و نور دارد ، و این دو امر حیاتى به وسیله این كره عظیم آتشین به طور كاملا متعادلى تامین مى‏شود.




2 -تمام مواد غذائى به وسیله نور آفتاب تامین مى‏شود ، حتى موجوداتى كه در اعماق دریاها زندگى مى‏كنند ، از گیاهانى استفاده مى‏كنند كه در سطح اقیانوس‏ها در پرتو نور آفتاب ، و در لابلاى امواج آب ، پرورش مى‏یابد و ته‏نشین مى‏كند ، و یا اگر موجودات زنده از یكدیگر تغذیه مى‏كنند باز غذاى گروهى از آنان از گیاهان و نباتات است كه بدون نور خورشید پرورش نمى‏یابند .




3 -تمام رنگها ، زیبائیها ، و جلوه‏هائى كه در جهان طبیعت مى‏بینیم به نوعى با تابش آفتاب ارتباط دارد ، و این معنى در علوم مختلف مخصوصا فیزیك ثابت شدهاست.




4 -بارانهاى حیات‏بخش از ابرها فرو مى‏ریزند ، و ابرها همان بخاراتى هستند كه از تابش خورشید بر صفحه اقیانوسها به وجود مى‏آیند ، بنابر این تمام منابع آب كه از باران تغذیه مى‏شوند ، اعم از نهرها ، چشمه‏ها ، قناتها و چاههاى عمیق از بركات نور آفتاب است .




5 -بادها كه وظیفه تعدیل هوا و جابجا كردن ابرها ، و تلقیح نباتات ، و منتقل ساختن گرما و سرما از مناطق گرم به سرد ، و از مناطق سرد به گرم ، را بر عهده دارند ، بر اثر تابش نور آفتاب و تغییر درجه حرارت مناطق مختلف روى زمین به وجود مى‏آیند ، و به این ترتیب آنها نیز از آفتاب مایه مى‏گیرند.




6 -مواد و منابع انرژى‏زا ، اعم از آبشارها ، سدهاى عظیمى كه در مناطق كوهستانى ایجاد مى‏كنند ، منابع نفت ، و معادن ذغال سنگ ، همه آنها به نوعى ...

چهارشنبه 8/6/1391 - 23:22 - 0 تشکر 534408

تفسیر نمونه ج : 27ص :52




... با آفتاب گره مى‏خورند كه اگر او نبود هیچیك از این منابع وجود نداشت ، تمام حركتها در صفحه زمین مبدل به سكون مى‏شد!.




7 -بقاء نظام منظومه شمسى به خاطر تعادل جاذبه و دافعه‏اى است كه میان كره آفتاب از یكسو ، و سیاراتى كه دور آن مى‏گردند از سوى دیگر ، وجود دارد ، و به این ترتیب خورشید نقش بسیار مؤثرى در نگهدارى این سیارات در مدارات خود دارد.




از مجموع این سخن استفاده مى‏كنیم كه اگر خداوند نخستین سوگند را از خورشید شروع كرده چه دلیلى داشته است ؟ ! همچنین ماه و روشنائى روز و تاریكى شب و كره زمین هر كدام نقش مهمى در زندگى انسان و غیر انسان دارند ، و به همین دلیل سوگند به آنها یاد شده است و فراتر از همه اینها روح و جسم انسان كه از همه اسرارآمیزتر و شگفت‏انگیزتر است .




در باره اهمیت تهذیب نفس در پایان سوره بحثى خواهیم داشت.

چهارشنبه 8/6/1391 - 23:22 - 0 تشکر 534410

تفسیر نمونه ج : 27ص :54




تفسیر : عاقبت مرگبار طغیانگران




به دنبال هشدارى كه در آیات قبل در باره عاقبت كار كسانى كه نفس خود را آلوده مى‏كنند آمده بود ، در این آیات به عنوان نمونه به یكى از مصداقهاى واضح تاریخى این مطلب پرداخته ، و سرنوشت قوم طغیانگر ثمود را در عباراتى كوتاه و قاطع و پر معنى بیان كرده مى‏فرماید : قوم ثمود به سبب طغیان ، پیامبرشان را تكذیب كردند ، و آیات الهى را انكار نمودند ( كذبت ثمود بطغواها ) .




طغوى و طغیان هر دو به یك معنى است ، و آن تجاوز از حد و مرز است ، و در اینجا منظور تجاوز از حدود الهى و سركشى در مقابل فرمانهاى او است.




قوم ثمود كه نام پیامبرشان صالحبود از قدیمى‏ترین اقوامى هستند كه در یك منطقه كوهستانى میان حجاز و شام زندگى مى‏كردند ، زندگى مرفه ، سرزمین آباد ، دشتهاى مسطح با خاكهاى مساعد و آماده براى كشت و زرع ، و قصرهاى مجلل ، و خانه‏هاى مستحكم داشتند ، ولى نه تنها شكر اینهمه نعمت را بجا نیاوردند ، بلكه سر به طغیان برداشته ، و به تكذیب پیامبرشان صالح برخاستند ، و آیات الهى را به باد سخریه گرفتند ، و سرانجام خداوند آنها را با یك صاعقه آسمانى نابود كرد.







تفسیر نمونه ج : 27ص :55




سپس به یكى از نمونه‏هاى بارز طغیان این قوم پرداخته ، مى‏افزاید:آنگاه كه شقى‏ترین آنها بپاخاست ( اذ انبعث اشقاها ) اشقى به معنى شقى‏ترین و سنگدل‏ترین افراد آن قوم ، اشاره به همان كسى است كه ناقه ثمود را به هلاكت رساند همان ناقه ( شتر ماده ) اى كه به عنوان یك معجزه در میان آن قوم ظاهر شده بود ، و هلاك كردن آن اعلان جنگ با آن پیامبر الهى بود.




به گفته مفسران و مؤرخان نام این شخص قدار بن سالف بود.




در بعضى از روایات آمده است كه پیغمبر اكرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) به على (علیه‏السلام‏) فرمود : من اشقى الاولین ؟ سنگدل‏ترین افراد اقوام نخستین كه بود ؟ على (علیه‏السلام‏) در پاسخ عرض كرد : عاقر الناقة آن كسى كه ناقه ثمود را به هلاكت رساند .




پیامبر فرمود : صدقت ، فمن اشقى الاخرین ؟ : راست گفتى ، شقى‏ترین افراد اقوام اخیر چه كسى است على (علیه‏السلام‏) مى‏گوید : عرض كردم نمى‏دانم اى رسول خدا.




پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) فرمود : الذى یضربك على هذه ، و اشار الى یافوخه : كسى كه شمشیر را بر این نقطه از سر تو وارد مى‏كند ، و پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) اشاره به قسمت بالاى پیشانى آن حضرت كرد و ...

چهارشنبه 8/6/1391 - 23:23 - 0 تشکر 534412

تفسیر نمونه ج : 27ص :56




... در آیه بعد به شرح بیشترى در زمینه طغیانگرى قوم ثمود پرداخته ، مى‏افزاید : رسول خدا به آنها گفت : ناقه خداوند را با آبشخورش واگذارید ، و مزاحم آن نشوید ( فقال لهم رسول الله ناقه الله و سقیاها ) .




منظور از رسول الله در اینجا حضرت صالح (علیه‏السلام‏) پیغمبر قوم ثمود است ، و تعبیر به ناقة الله ( شتر ماده متعلق به خداوند ) اشاره به این است كه این شتر یك شتر معمولى نبود ، بلكه به عنوان معجزه و سند گویاى صدق دعوى صالح فرستاده شده بود ، یكى از ویژگیهاى آن طبق روایت مشهور این بود كه شتر مزبور از دل صخره‏اى از كوه برآمد تا معجزه گویائى در برابر منكران لجوج باشد .




از آیات دیگر قرآن به خوبى استفاده مى‏شود كه حضرت صالح (علیه‏السلام‏) به آنها خبر داد كه آب آشامیدنى قریه باید میان آنها و ناقه تقسیم شود ، یك روز براى ناقه ، و روز دیگر براى اهل قریه باشد ، و هر كدام در نوبت خود از آب استفاده كنند و مزاحم دیگرى نشوند : و نبئهم ان الماء قسمة بینهم كل شرب محتضر ( قمر - 28).




و مخصوصا به آنها گفت : اگر متعرض این ناقه شوید عذاب خداوند دامان شما را خواهد گرفت : فلا تمسوها بسوء فیاخذكم عذاب یوم عظیم ( شعراء - 156).




و در آیه بعد مى‏گوید : این قوم سركشاعتنائى به كلمات این پیامبر بزرگ و هشدارهاى او نكردند ، او را تكذیب كرده ، و ناقه را به هلاكت رساندند ( فكذبوه فعقروها).







تفسیر نمونه ج : 27ص :57




عقروها از ماده عقر ( بر وزن ظلم ) به معنى اصل و اساس و ریشه چیزى است ، و عقر ناقه به معنى ریشه كن كردن و هلاك نمودن آن است.




بعضى نیز گفته‏اند كه منظور پى كردن این حیوان است ، یعنى پائین پاى او را قطع كردن و به زمین افكندن كه نتیجه آن نیز مرگ این حیوان است.




جالب توجه اینكه كسى كه ناقه را به هلاكت رساند ، یك نفر بیشتر نبود كه قرآن از او تعبیر به اشقى كرده است ، ولى در آیه فوق مى‏بینیم كه این عمل به تمام طغیانگران قوم ثمود نسبت داده شده ، و عقروها به صورت صیغه جمع آمده ، این به خاطر آن است كه دیگران هم به نحوى در این كار سهیم بودند ، چرا كه اولا اینگونه توطئه‏ها معمولا توسط گروه و جمعیتى طراحى مى‏شود ، سپس به دست فرد معین یا افراد معدودى به اجرا در مى‏آید ، و ثانیا چون با رضایت و خشنودى دیگران انجام مى‏گیرد سبب شركت آنها در این امر مى‏شود كه رضایت سبب شركت در نتیجه است .




لذا در كلام رسا و گویائى از امیر مؤمنان على (علیه‏السلام‏) مى‏خوانیم : انما عقر ناقة ثمود رجل واحد فعمهم الله بالعذاب ، لما عموه بالرضى ، فقال سبحانه : فعقروها فاصبحوا نادمین : ناقه ثمود را تنها یك نفر به هلاكت رساند ، ولى خداوند همه را مشمول عذاب ساخت ، چرا كه همگى به این امر رضایت دادند ، و لذا فرموده است : آنها ( همگى ) ناقه را هلاك كردند ، و سپس از كرده خود همگى پشیمان شدند ( اما در زمانى كه پشیمانى سودى نداشت ) .




و به دنبال این تكذیب و مخالفت شدید خداوند چنان آنها را مجازات كرد كه اثرى از آنان باقى نماند ، چنانكه در ادامه همین آیه مى‏فرماید : پروردگارشان به خاطر گناهى كه كرده بودند همه را درهم كوبید و نابود كرد و سرزمین آنها را صاف و مسطح نمود ( فدمدم علیهم ربهم بذنبهم فسواها ) .

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.