• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
ایران سرای من (بازدید: 8744)
جمعه 27/5/1391 - 5:17 -0 تشکر 515896
تاریخ ایران

چرا به تخت جمشید «پرسپولیس» می گفتند؟

 

زنده یاد علی سامی در کتاب «پایتخت های شاهنشاهان هخامنشی؛ شوش ـ هگمتانه ـ تخت جمشید» خواننده را با جلوه های درخشان هنر ایرانی در تخت جمشید آشنا می کند و حاصل سال ها تحقیق و کاوش های باستان شناسی خود را به شیوه ای دقیق در اختیار علاقه مندان قرار می دهد. این کتاب پس از سال ها دوباره بازچاپ شده است.

به گزارش ایبنا، تخت جمشید، تنها مجموعه ای از کاخ ها، بخش های اداری دولت هخامنشی و پرستشگاه ها نیست، بلکه نموداری از شکوهمندی هنر و ذوق ایرانی نیز به شمار می رود. از این رو است که تخت جمشید را نموداری از اندیشه رسا و هنرورزی چیره دستانه ایرانیانی دانسته اند که در آن روزگاران، بر قلمرو پهناوری از جهان، حکم می راندند.

علی سامی در ابتدا یادآوری می کند که کتاب او نتیجه کاوش ها و بررسی های سی ساله در تخت جمشید است (از ۱۳۱۰ تا ۱۳۴۰ خورشیدی). در این میان، خود او در ۲۱ سال پایانی، وظیفه کاوش در تخت جمشید را بر عهده داشته است. از این رو آنچه در این کتاب عرضه می کند، نه تنها از دقت پژوهشگرانه ای برخوردار است، بلکه نتیجه حفاری ها و کاوش های باستان شناسی اوست.

به همین دلیل لازم دانسته که در آغاز، فهرست وار به نکات مهم تاریخی که در نتیجه کاوش های سی ساله تخت جمشید به دست آمده است، اشاره کند تا اهمیت آن برای خواننده روشن شود. یک نمونه آن یافته ها، به کشف سی هزار لوحه گلی بایگانی شده بازمی گردد. پیداست که ارزش چنین لوحه هایی برای مطالعات هخامنشی، تا چه اندازه فراوان است.

● پیدا شدن دو لوحه زرین مربوط به داریوش هخامنشی

سامی سپس از پیدا شدن دو لوحه زرین گرانبها در گوشه جنوب شرقی کاخ آپادانا یاد می کند و توضیح می دهد که این الواح چگونه به دست آمدند و چه ویژگی هایی دارند. متن هر دو لوحه که مربوط به داریوش بزرگ است، به همراه ترجمه فارسی آنها، آورده شده است. آنگاه می کوشد که به پاسخ این پرسش برسد که «معماری و هنرهای به کار رفته در تخت جمشید، تا چه اندازه تحت تاثیر صنایع کشورهای شرق باستان بوده است؟ و چه مقدار از آن، هنر ملی و خاص ایرانی است؟». او برای یافتن پاسخی علمی و سنجیده، دیدگاه های باستان شناسان و شرق شناسان اروپایی و ایرانی را ذکر می کند و به نتیجه گیری درخور توجه و پژوهشگرانه ای می رسد.

سامی در ادامه گفتار خود، گستره بررسی اش را افزون تر می کند و با توجه به دیدگاه دانشمندان غربی، به این نتیجه می رسد که حجاری های ایران عصر هخامنشی، در حجاری های آن روزگار و روزگاران پس از آن، به ویژه در یونان، تاثیر غیر قابل انکار داشته است. از این پس نیز ترجمه نوشتارهایی از باستان شناسان و محققان اروپایی را عرضه می کند تا به سهم ایران هخامنشی در گنجینه فرهنگ و دانش بشری و نیز هنر و مذهب جهانی، اشاره کرده باشد و بر زیبایی شگفت انگیز تخت جمشید، که نموداری از هنر والای آن زمان است، تاکید بورزد.

● چرا تخت جمشید را «پرسپولیس» می نامیدند؟

در جستاری دیگر از کتاب «پایتخت های شاهنشاهان هخامنشی»، به این موضوع پرداخته می شود که چرا تخت جمشید را «پرسپولیس» می نامیدند؟ این که چرا کاخ شاهی در جلگه مرودشت و در دامنه کوه رحمت ساخته شده، پرسش دیگری است که خواننده می تواند پاسخ آن را در این کتاب بیابد. در همین بخش، اشاره های کاوشگرانه ای به حصار کاخ و وسعت صفه آن و نیز آبروهای زیر زمینی تخت جمشید شده است. برخی معتقدند مجموعه کاخ های پارسه را تخت جمشید می گفتند و نام فرنگی آن هم پرسپولیس بوده است.

به همین گونه در بخش دیگر به زمان ساختن بنای تخت جمشید پرداخته می شود و با توضیحات دقیق تاکید می ورزد که قسمت بزرگ کاخ ها در زمان داریوش بزرگ و خشایارشا به اتمام رسیده است. اشاره به شوش، پایتخت اداری و کشورداری هخامنشیان و همدان، پایتخت تابستانی آنان، در همین بخش آمده است.

در صفحات دیگر، آگاهی های جالب توجهی درباره پلکان ورودی، تالار اصلی، کتیبه درگاه مدخل، حیاط آپادانا، سرستون ها و مجسمه های سنگی، در اختیار خواننده گذاشته می شود. هر کدام از این توضیحات همراه با تصاویر گویایی است که خواننده را در فهم مطالب یاری می رساند. بخشی نیز به «کاخ آپادانا» اختصاص داده شده است. در این بخش درباره وسعت و ویژگی های کاخ، اتاق ها و راهروهای جنوب ایوان ها، پله ها و نقش های برجسته آن، نقش ها و حجاری های پلکان شرقی و اشیای پیدا شده در کاخ، مطالب با اهمیتی درج شده است.

آشنایی با تالار مرکزی، در ادامه آورده شده است. ابتدا نمایی از کاخ مرکزی به دست داده شده و سپس از پلکان ورودی، ایوان شمالی و جنوبی و اتاق های پیرامون آن اطلاعاتی عرضه شده است. به همین گونه می توان درباره «صد ستون سنگی خشایارشا»، آگاهی های ارزنده ای یافت. در این بخش درباره فضای شمالی کاخ، تالار ۳۲ ستونی، جایگاه ارابه و اسبان سلطنتی، سر پیکر خشایارشا، تکه های منبت کاری و بسیاری نکات دیگر، اطلاعات علمی فراوانی گردآوری شده است.

● سامی به شناسایی دقیق و ریزبینانه کاخ «تچر» می پردازد

اندوخته های علمی خواننده درباره تخت جمشید، در بخش دیگری که به «کاخ تچر (تالار آئینه)» اختصاص دارد، افزوده می شود. «تچر» در زبان باستان، «کاخ زمستانی» معنی می داده است. سامی به شناسایی دقیق و ریزبینانه این کاخ می پردازد و به تشریح نقش اشخاصی اشاره می کند که پیکره آنها در این کاخ حجاری شده است.

اشاره به سنگ نبشته های میخی کاخ، که در دوران های گوناگون تاریخی کنده شده، نیز فراموش نشده است و آنگاه به «کتیبه های متاخر اسلامی در تخت جمشید» پرداخته است. درباره «هدیش»، کاخ اختصاصی خشایارشا و ساختمان های پیرامون آن و کتیبه های بنای اردشیر سوم نیز در صفحاتی دیگر توضیحاتی داده شده است.

کتاب سامی، بررسی جزیی نگری از تمام بناها و کاخ های تخت جمشید و اشیای یافته شده در آن است. از این رو می توان در این کتاب درباره تمام مواردی که به این بنای باشکوه ارتباط می یابد، اطلاعات محققانه ای کسب کرد. به همین دلیل است که درباره بخش مهمی از تخت جمشید که خزانه آن باشد، دانستنی هایی عرضه می شود که خواننده را با ریزترین بخش های بنا آشنا می کند. در بخش خزانه، از تالار صد ستون و نود و نه ستون، نقش برجسته داریوش و ولیعهدش، ظروف سنگی از سنگ های الوان مرمر، گلدان شکسته شیشه ای و مجمر فلزی و هفت لوح سنگی یاد می شود. سامی در کنار این توضیحات، گزارشی نیز از شیوه کاوش ها و زمان انجام آنها ارایه می کند.

● چاه سنگی، از شگفتی های تخت جمشید است

ساختمان های خشتی جنوبی کاخ هدیش، تا آنجایی که امروزه موزه تخت جمشید نامیده می شود، معروف به «اندرون» یا «حرمسرا» است. این ساختمان در سال ۱۳۱۱ خورشیدی توسط «هرتسفلد» خاکبرداری و تجدید ساختمان شد. سامی به معرفی این بخش از تخت جمشید می پردازد و به اشیایی اشاره می کند که در اتاق های اندرونی پیدا شده اند. این را نیز می افزاید که نقوشی که به زحمت دیده می شوند، بر دیوار سنگی ایوان شمالی تالار اندرونی حک شده اند که مربوط به دوره ساسانیان است. توضیحات باریک بینانه ای نیز در این باره آورده شده است.

در بخش های دیگر کتاب، با «جایگاه پاسداران و نگاهبانان کاخ» آشنا می شویم. در ضمن از چاه سنگی، که سامی آن را از شگفتی های تخت جمشید می داند، آرامگاه اردشیر سوم هخامنشی و آرامگاه اردشیر دوم، یاد می شود و خواننده درباره هر کدام از آنها آگاهی هایی به دست می آورد. کاخ های شاهی هخامنشی منحصر به بناهای روی صفه تخت جمشید نیست، بلکه تا شعاع نیم کیلومتر نیز آثار دیگری کشف شده است. سامی بخش دیگری از کتابش را به این آثار اختصاص می دهد و از شهر شاهی پارسه، استخر بزرگ سنگی، حصار غربی شهر شاهی، آرامگاه داریوش سوم و موارد دیگری که با این قسمت ها ارتباط می یابند، اطلاعاتی عرضه می کند. درباره اشیای به دست آمده در تخت جمشید نیز به همین گونه می توان مطالب جالب توجهی یافت.

● آتش زدن تخت جمشید و ویرانی آنجا توسط اسکندر مقدونی

از بخش های مکمل کتاب، فصل «سرانجام کاخ های هخامنشی» است. سامی از آتش زدن تخت جمشید و ویرانی آنجا توسط اسکندر مقدونی، نوشته های تاریخ نویسان قدیم یونانی و رومی در این باره و عوامل دیگری که منجر به خرابی بناها شد، سخن می گوید و در بخشی دیگر، تخت جمشید را از دیدگاه خاورشناسان، باستان شناسان و تاریخ نویسان، بررسی می کند و از «آغاز کاوش های باستان شناسی در تخت جمشید» گزارش خواندنی می آورد.

در صفحات بعد، نظر دانشمندان ایرانی و اروپایی در باره تخت جمشید ذکر شده است. در پایان کتاب نیز اشاره کوتاهی به منشور کوروش بزرگ دیده می شود. کتاب با فهرست های گوناگون آراسته است تا استفاده از مندرجات آن آسان تر باشد.

زنده یاد علی سامی؛ باستان شناس نامدار ایران، در سال ۱۲۸۹ خورشیدی در شهر شیراز زاده شد. «پاسارگارد یا قدیمی ترین پایتخت کشور ایران»، «دادرسی و قضاوت در ایران باستان عهد هخامنشی»، «ادبیات و شعر و تاریخ نویسی در عهد ساسانی»، «پزشکی ایران در عهد ساسانی» از جمله کتاب های این پژوهشگر است. سامی جلد نخست کتاب «روزها و یادها» را، که شامل خاطرات و یادمان های او بود، در سال ۱۳۶۰ و جلد دوم آن را به فاصله دو سال بعد منتشر کرد.

آخرین کتاب او نیز در سال ۱۳۶۵ با نام «نقش ایران در فرهنگ اسلامی» چاپ شد. کتاب «پایتخت های شاهنشاهان هخامنشی» نخستین بار در سال ۱۳۴۸ توسط دانشگاه شیراز منتشر شد و بارها توسط ناشران مختلف بازچاپ شده است. سرانجام این باستان شناس برجسته ایرانی در روز ۲۲ امرداد ۱۳۶۸ درگذشت. بازچاپ کتاب «پایتخت های شاهنشاهان هخامنشی؛ شوش ـ هگمتانه ـ تخت جمشید» نوشته زنده یاد علی سامی، یکی از منابع با ارزش تاریخ هخامنشیان را در اختیار خوانندگان فارسی زبان قرار می دهد. تجدید چاپ این کتاب توسط موسسه فرهنگی انتشاراتی پازینه، کمکی به شناخت بیشتر آن دوره از تاریخ ایران است. این کتاب با شمارگان هزار نسخه و به بهای ۱۲۵۰۰ تومان عرضه شده است. کتاب «پایتخت های شاهنشاهان هخامنشی» که در ۵۰۵ صفحه نگاشته شده است، همراه با تصاویری از بناها، کاخ ها و اشیای به دست آمده در کاوش های تخت جمشید است.

what`s life?life is love.
جمعه 27/5/1391 - 5:27 - 0 تشکر 515918

آیا تمام شکوه ایران زمین در نادرشاه افشار پایان می یابد !؟








کریمخان زند پادشاه ایران پس از شکار در نزدیکی تخت جمشید اردو زد .
از دور عظمت تخت جمشید دیده میشد یکی از فرماندهان گفت آیا شکوه ایران زمین در تخت جمشید پایان می یابد ؟
کریم خان پرسید : در زمان پادشاهی نادرشاه افشار کجا بودی ؟
گفت در تمام آن دوران در روستایمان به پدرم در کشاورزی کمک می کردم .
کریمخان خندید و گفت آن زمان همانند امروز تو از دور به پادشاه ایران زمین نادرشاه افشار نگاه می کردم و می گفتم آیا تمام شکوه ایران زمین در نادرشاه افشار پایان می یابد !؟ و امروز به تو می گویم دیگر آن بزرگی و عظمت را من در کسی و جایی ندیدم .
این سخن وکیل الرعایا کریم خان زند که از سرداران نادرشاه افشار بود خود گویای عظمت و جوهر آن یگانه دوران ها را دارد .


نادر شاه افشار در جمع ارتشیان ایران می گوید : وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادیشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند. پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند. و آنان خواهند آموخت آزادیشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند.


 نادرشاه افشار توانست از خراب آبادی که دشمنان برایمان ساخته بودند کشوری باشکوه بسازد نام او همیشه برای ایرانیان آشنا و دوست داشتنی خواهد بود .

what`s life?life is love.
جمعه 27/5/1391 - 5:27 - 0 تشکر 515919

ضرب سکه «داریک» در ایران



چهاردهم سپتامبر سال ۴۸۸ پیش از میلاد را روزی به دست داده اند که در آن روز داریوش بزرگ* شاه ایران، دستور ضرب سکه ای را داد با وزن و شکل و عیار مشخص و یکنواخت تا واحد پول ایران قرارگیرد که مورخان یونانی در کتاب های خود آن را «داریک **(منتسب به داریوش)» نوشته اند.


تا زمان رواج داریک، معاملات تجاری به صورت مبادله اجناس صورت می گرفت که کاری پیچیده بود و بازار همیشه نوسان داشت. ملل دیگر از طلا برای مبادله کالا و خدمات استفاده می کردند ولی نه بصورت سکه یکنواخت با عیار و وزن و شکل واحد. به عبارت دیگر تا سپتامبر ۴۸۸ پیش از میلاد، بازرگانان و افراد شکل و عیار طلای «وسیله مبادله» را تعیین می کردند نه دولتها.


داریوش همزمان دستور ایجاد پستخانه را در ایران صادر کرد که تاریخنگاران وی را مبتکر «پُست» و ارتباط پستی در تاریخ جهان معرفی کرده اند.


داریوش همچنین در سپتامبر ۴۸۸ پیش از میلاد دستور ایجاد یک ارتش دائمی را برای ایران صادر کرده بود که مورخان معاصر از آن به نام سپاه جاویدان نام برده اند. به این ترتیب، ایرانیان نخستین ملت جهان بودند که به اهمیت وجود یک ارتش دائمی پی برده و آن را به وجود آورده بودند. پیش از آن، هنگام جنگ دست به جمع آوری نیرو زده می شد و یک ارتش دائمی وجود نداشت. بعدا اسکندر و سپس رومیان این ابتکار داریوش را اقتباس کردند.


داریوش در همین سال ساختن تالار صد ستون را در تخت جمشید داده بود که محل اجتماع و دید و بازدید های عمومی باشد و نیز ساختن راه طولانی شوش به سارد (ساحل مدیترانه) را.


وی که سال پیش از آن دستور تقسیم ایران به استان های متعدد (ساتراپی) را داده بود دو سال پس از ضرب سکه داریک و قراردادن آن به عنوان وسیله معاملات درگذشت.


داریوش واژه ساتراپ را از آن جهت انتخاب کرد که «استاندار» بداند نگهبان ایالت خود است نه سرور مردم.

what`s life?life is love.
جمعه 27/5/1391 - 5:27 - 0 تشکر 515920

زن صخره‌ای ایران باستان، در حال محو شدن



باز هم خبر از محو و نابود شدن است. این بار نیز درباره‌ی یک نقش‌برجسته‌‌ی باستانی. به گزارش خبرگزاری مهر از شیراز نقش‌برجسته بی‌مانند زن ایران باستان، در شهرستان کازرون فارس رو به نابودی است.


محسن عباسپور، عضو شورای مرکزی انجمن هم‌اندیشان جوان شهرستان کازرون، گفته است که: در این شهرستان ۱۰ نقش‌برجسته از روزگاران تاریخی و باستانی وجود دارد، که سه تا از آن‌ها نقش زنان هستند. یکی در «نقش قندیل»، دیگری در «نقش بهرام» و آن یکی هم در «نقش پریشو».
عباسپور از بی‌توجهی در نگهداری از این نقش‌برجسته‌ها گله‌مند بوده و سرکشی‌‌های موردی یگان حفاظت را نا‌کافی دانسته‌است.


به گفته‌ی عباسپور نقش‌برجسته «پریشو» سال ١٣۸۵ پیدا شده و تاکنون، گرچه برخی پژوهشگران، پژوهش‌های اندکی را درباره‌ی آن انجام داده‌اند، اما کار پژوهشی بزرگی درباره‌ی آن و برخی دیگر از آثار تاریخی نزدیک به آن، مانند قلعه و گور‌دخمه‌ای که در فاصله‌ی کوتاهی از آن، جای دارند انجام نشده است.


او از نابودی این نقش‌برجسته‌ها پیش از آن‌که بررسی، تصویر‌برداری و اسکن شوند، تا ناگفته‌هایی را که درباره‌ی گذشته‌ها، در خود دارند، روشن سازند، بیم داشت و از نابودی بخشی از نقش‌برجسته‌ی پریشو ابراز نگرانی کرد.
برپایه‌ی‌ نخستین بررسی‌ها، روشن شده که این نقش، تصویر یک زن بوده که کنده‌کاری آن پایان روزگار ساسانی و یا آغاز روزگار اسلامی انجام‌شده است. این نگاره در ناحیه‌ی چهره، پاها و یکی از دست‌ها آسیب‌های بزرگی دیده اما دست راست، نیم‌تنه و بخشی از دست چپ آن همچنان برجای است.

what`s life?life is love.
جمعه 27/5/1391 - 5:28 - 0 تشکر 515921

آشنایی با برج‌های تاریخی ایران


برج در لغت بنای بلند و باریک استوانه‌ای یا چند پهلو است که بیشتر برای دیده بانی و دفاع مورد استفاده قرار می‌گرفته است


این واژه در عربی و فارسی مشترک است و در زبان فارسی میانه نیز به صورت burg دیده شده است. در سرزمین‌های شرق اسلامی، برج عنصر اصلی استحکاماتی است که از دوره فتوح تا هنگام به کارگیری توپخانه، ارزش و سودمندی خود را حفظ کرده است.


p3xnhoucd863wa54761.jpg


اهمیت چشمگیر برج‌های دفاعی از اوایل دوره اسلامی تا قرن دهم، نباید موجب نادیده گرفتن برج‌هایی شود که از زمانهای دور در این نواحی موجود بوده ولی جنبه نظامی نداشته است.


طرح معماری برخی از این برج‌ها بسیار ساده بود؛ نخستین نمونه‌های آن برج‌هایی مستطیل شکل‌اند با دیوارهای خارجی مجهّز به برجستگی‌های نیمدایره که در ویرانه‌های اقامتگاه‌های امویان برجای مانده است.


براساس کاوش‌های باستان‌شناسان، کاربرد برج به عنوان عاملی تقویتی و دفاعی به دوران شکل گیری شهرنشینی در فلات ایران برمی‌گردد و از آن پس همواره در بنای زیستگاه‌های انسانی به آن توجه شده است.


کاوش‌های به عمل آمده در مغرب ایران نشان می‌دهد که باروهای نخستین زیستگاه‌های انسانی در این سرزمین، از جمله حصار قلعه بلورآباد در حاشیه دشت شمالِ روستای قره ضیاءالدین در آذربایجان غربی، بدون برج بوده است.


برج‌های ایران گاه به صورت حصاری استوانه‌ای و مستقل در نزدیکی دیوار شهرها یا قلاع قرار داشته و گاه نیز متصل به استحکامات قلعه ساخته می‌شده‌اند.


شکل برج‌هایی که در گوشه‌های حصار قلاع تعبیه می‌شده، مدوّر و برج‌های دیوارهای جانبی نیمدایره و گاه مستطیل بوده است.


برج در ایران کاربردهای متنوع و متعددی داشته است. علاوه بر قلاع، در دو سوی درِ ورودی کاروانسراها نیز برای دیده بانی و مراقبت برج‌هایی ساخته می‌شده است.


گاه به کبوترخانه‌ها نیز برج کبوتر می‌گفته‌اند، چنانکه برخی از مقبره‌ها نیز به میل یا برج شهرت یافته‌اند. شماری از میل‌ها را نیز که برای برافروختن آتش برفراز آنها و راهنمایی گمشدگان می‌ساخته‌اند، برج می‌خوانده‌اند.


در ادامه با چند نمونه از برج‌های تاریخی کشورمان بیشتر آشنا می‌شوید.

what`s life?life is love.
جمعه 27/5/1391 - 5:28 - 0 تشکر 515922

دریای خزر درست است یا دریای کاسپین !



ایرانی عزیز ، دریای خزر نگو دریای کاسپین درست است 



دریای کاسپیان یا دریای خزر


دریای کاسان که به اشتباه دریای خزر نامیده می شود به همراه دریای سیاه ، بحر آزوف ، دریاچه آرال ودریاچه های اطرا ف آن در ازمنه گذشته و دورانهای قدیم زمین شناسی جزء دریای مدیترانه فعلی و فیروزه قدیم بوده است. در اطراف آن آثار سنگهای ماقبل دوران اول زمین شناسی به چشم می خورد.شکل گیری اصلی دریای مورد نظر در دوران سوم وبه ویژه بسته شدن تدریجی اقیانوس تتیس بطرف شرق کوه های آلپ در نتیجه حرکت صفحه آفریقا – عربستان بطرف شمال و نیم کره شمالی بوده است که باعث جدا شدن کامل دریای کاسان ودریای سیاه ازمدیترانه گردیده.بالاخره در دوره چهارم زمین شناسی به شکل امروزی در آمده.که البته روراندگیها و فرورانشهای بوجود آمده در قفقاز کبیر وصغیر وادامه گسلهای قفقاز شکل گیری فعلی دریای شمال را پیریزی کرد.


حرکت وکوچ اقوام آریایی


اوستا به عنوان قدیمی ترین سند گذشته جهان خاکی از آن است که اقوام آریایی در حرکت به طرف شمال وفلات ایران زمین در واجه با (ورن)یعنی سرزمین گیلان وقوم مازن یعنی مازندران با مقاومت جدی روبرو شدند.این بدان معنی است که پیش از ورود آریایی ها اقوام گیل و مازن که گل ها و ورن ها هستند که بعدا به وارنا و یا وارینک تبدیل گردیدند که در اوستا به وضوح یاد گردیده و کلمه گیلان طبق نوشته رابینو از کلمه محلی وارنا آمده وبعدا به گیلان تبدیل شده.


استقرار و کوچ اقوام آریایی


آنچه مسلم است در منطقه جنوبی دریای شمال ایران به ویژه در سمت جنوب غربی آن مردمانی زندگی می کردند که به کاس مومعرو ف بوده اند وهمانگونه که در تاریخ بابل و ایلام ذکر گردیده تاریخ نویسان یونانی این اقوام را کوسیان یا کیی نام نهادند که در گیلان به عنوان کادوسیان ودر مازندران به نام تپوری ها و ما بین تپوریها و کادوسیان مادها و یا آماردها اسکان داشتند که بعدا در اطراف دره سپید رود سکنا گزیدند .


زنده یاد احمد کسروی در کتاب شهریاران گمنام می نویسد که منطقه گیلان در نقشه های امروزی در زمان سامانیان دیلمان یا دیلمیان معروف بوده که اقامتگاه دو تیره به نام گیل ودیگری دیلم بوده است بطلمیوس این مورخ یونانی این دو تیره را از مادها میداند .علاوه بر آن مردمانی نیز در سواحل جنوب غربی دریای شمال ایران زندگی می کردند که به نام کادوسیان موسوم گشته اند که عده ای می پندارند کادوسیان همان نیاکان تالش های امروزی هستند که در یونانی تالوش و بعدا به تالش و در نوشته های لاتینی کوه های تالیش نامیده شده اند که دنباله آن کوه البرز (البروز) و رشته های کوچک موازی با آن مانند طارم علم کوه وغیره قرار دارد.


قوم کاس یا کاسان


یکی از مورخان ایرانی بنام آقای حسینعلی ستوده که تحقیقات مفصلی انجام داده ودر کتاب خود می نویسد در سواحل جنوبی دریای شمال ایران اقوامی حضور داشتند که معروفترین آنها کاسپیها وکادوسیان وگلها بودند.هرودوت از این اقوام فقط کاسپی ها با سه قوم دیگر بنام پوسیک ها،پانتی مات ها وداری ها نام برد که بعقیده دیاکانوف مؤلف تاریخ ماد همگی قبائلی از کادوسیان بودند ومعلوم شده که کادوس ها بعدا ًبا سگاها که از تنگه های سلسله جبال قفقاز و به ویژه از ناحیه درابنت بطرف ایران سراریز شده با اقوام کادوس طرح دوستی می ریزند ودر بسیاری از کارهای عمرانی وکشاورزی با هم تشریک مساعی می کنند .


سگاها مردمانی جنگجو ودلاور بوده ومعروف است که خون اولین قربانی خود را در حین جنگ می نوشیدند وموهای کشتگان خود را به پادشاه هدیه می کردند. و از پوست کشته شدگان دستمال ، لباس و از کاسه سر آنها جام شراب می ساختند .ردپای سگاها از دیوار چین تا دریای سیاه دیده شده .


همچنین آثاری از ردپای سگاها در رود بار گیلان مشاهده شده که معلوم می شود سگاها در هزاره اول قبل از میلاد به گیلان زمین راه یافته بودند وقوم مارد یا هردوس در منطقه بین تپوری ها (مازندران امروزی ) و کادوس زندگی می کردند و پادشاهان هخامنشی به ماردهای شمال ایران مقرری می دادند که سر به شورش نزنند و یکی از مورخین یونانی می نویسد که کوروش پسر چوپانی از ایل آمارد و یا مارد بوده است.در آثار مکشوفه ای که در شمال ایران بدست آمده معلوم شد که سومری ها با اقوام شمال ایران در ارتباط بوده اند .سومریها ویا شومریها بعدا ً به نام بابل یا آشور معروف شدند و خط سومری ها تصویری بوده و قدمت هفت هزار ساله دارد .در جنوب شرقی دریای کاسپیان گنجینه ای از اشکال وظروف سفالی از سومری ها به دست آمده که نشان می دهد سومریها نیز از جانب شمال ایران زمین به سمت جنوب کوچ کرده اند.


کاسها یا کاسپیها چه کسانی بوده اند؟


درنوشته های آقای عزیز طویلی به نقل ا زمورخ نامی کایوس پلینوس یاد آور می شود که در تمام مناطق واقع در جنوب دریای کاسپیان جایگاه کاسپی ها به خوبی مشخص گردیده .لذا کاس با پسوند پی به نام کاسپی و با پسوند سی به نام کاس سی از قدیمی ترین اقوام ما قبل آریایی بوده اند که در سراسر ساحل دریای شمال ایران زندگی می کرده اند .


هنوز هم در شمال ایران کلمه کاس در لهجه گیلکی متداول است مانند «کاس چوم» یعنی چشم آبی «کاس ماره» یعنی مادر چشم زاغ «کاس کولی» یعنی ماهی چشم زاغ کوچک وبالاخره «کاس آقا» مرد چشم زاغ .می توان نتیجه گرفت که کاس ها به دو تیره ساحلی و کوهستانی تقسیم می شوند جلگه نشینان ساحلی را کاس ساحلی و دسته دیگر را کاس کوهستانی و یا کاس سی می گفتند که تا کوه های زاگرس رخنه کرده و به جلگه های بین النهرین ویا مزوپوتام راه یافته اند شاخه ای از کاسهای کوهستانی در مناطق دیگر ایران به ویژه لرستان وبخشی از کردستان اقامت کردند .


وطبق شواهد وقرائن زیادی معلوم گردیده است که کاسها بر دو جبهه کوه های البرز تسلط پیدا کرده اند از این رو ضرورت نامیدن دریای شمال ایران به دریای کاسان و یا کاسپیان به خوبی احساس می گردد.ونیز کوه البرز بنام کوه کاس و یا سلسله جبال کاسپیان و محدوده بین کوه البرز و دریاچه نمک را دروازه کاسپیان نامیده اند .در نوشته های حمورابی آمده است که کاسی ها یا کالیت ها و یا به قول اروپایی ها کاشوها بابل را گرفتند و حدود ۶۰۰سال در آنجا سلطنت کردند واینها اساساً در لرستان سکونت داشتند و تشکیل طوایف لر کوچک را داده اند .


استرابن مورخ نامی در کتاب خود می نویسد که اهالی زاگرس که عمدتاً از کوه های لرستان سرازیر گشته اند مهاجرانی هستند که از جانب دریای کاسپیان آمده وبه آنها کوسیها و یا کوسیان می گفتند واضافه می نماید که راه حرکت کاس سی ها که دریایی داشتند به نا م های کیسی سی یا کوشائیو و کاش شو از طرف کرمانشاهان ولرستان به بخش های غربی کوه های زاگرس رخنه نمودند .باستان شناسان دیگری به نام هرتسفله و سر آرتور کیث در بررسی صنایع ایران متذکر می گردند که کلمه کاسپیان نام مردم فلات ایران زمین قبل از ورود آریایی ها می باشد و اضافه مینماید که کاسپی ها در اوائل هزاره چهارم وپنجم قبل از میلاد به کار کشاورزی اشتغال داشته و دانش کشاورزی از قلمرو کاسپیان به سرزمین های دیگر تا حوالی رودها ی سیحون وجیحون و از سوی دیگر به دجله وفرات سرایت کرده است .


و باز هرتسفله در نوشته های دیگر خود تاکید کرد که اقوام ایلامی ،لولوبی و گوتی ونیز اورارتو که در حوالی کوه های زاگرس زندگی می کرده اند ازیک گروه نـژادی و زبانی به نام کاس پی و یا کاس سی می باشند .


قوم خزر


دریای خزر از نام قومی بنام خزرها گرفته شده .خزرها مردمانی از ترک های آسیای مرکزی بوده که در اطراف مغولستان و شمال دریاچه آرال زندگی می کرده اند ودر سده های هفت و هشت میلادی به اطراف دریای شمال ایران مهاجرت نموده و حکومت ستمکار و زور گویی داشتند که گویا بعد ها هم به آیین یهودی در آمده بودند .قبلا مذهب خاصی نداشتند .این قوم چندین سده بر سراسر جلگه های ساحل جنوبی دریای کاسپیان که مناطقی سبز و خرم با طراوت و حاصلخیز بوده است به زور گویی و باج خواهی ادامه دادند . بعد ها در حرکت به سمت استپ های روسیه و غرب دریای کاسپیان به دست قبایل تاتار وروس ها منقرض گشتند .


اینان اسم دریای کاسپیان را به د ریای خزر تغییر دادند و امروزه شاهد هستیم که جامعه بین المللی دریای کاسپین را که برگرفته از نژاد کاسپی ها در هزاره های قبل از میلاد مسیح می داند ، در تمام نوشته ها ،اسناد و مدارک تاریخی و بین المللی و رژیم حقوقی این دریای صلح و دوستی را به نام کاسپین پذیرفته اند و یقیناً پیشنهاد تغییر اسم از خزر به کاسپیان مورد توجه مسئولین واندیشمندان کشور قرار خواهد گرفت.


منبع : ایالت کاسپین (برگرفته از نشریه بارفروش و سخنرانی دکتر محمد رضا اسپهبد)

what`s life?life is love.
جمعه 27/5/1391 - 5:29 - 0 تشکر 515923

آریوبرزن که بود و چه کرد؟



یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران در زمان هخمنشیان آریوبرزن بود که در زمان حمله اسکندر مقدونی به ایران از سرزمین خود با شجاعت دفاع کرد و در این راه کشته شد .عده ای او را از اجداد کرد ها یا لر ها می دانند.


اسکندر مقدونی پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان که به جنگ آربل Arbel یا گوگامل Gqugamele مشهور است در سال ۳۳۱ پیش از میلاد مسیح ،بابل و شوش و استخر (در استان فارس کنونی) را از آن خود ساخت و تصمیم به دست یافتن به پارسه گرفت و به سوی پایتخت ایران حرکت کرد .


اسکندر سپاه خود را به دو بخش تقسیم کرد . یکی از بخش ها به فرماندهی شخصی به نام پارمن یونوس از راه جلگه رامهرمز و بهبهان  به سوی پارسه حرکت کرد و خود اسکندر نیز با سپاه سبک اسلحه از راه کوهستان (کو ه های کهگیلویه) روانه پایتخت ایران شد و در تنگه های در بند پارس (برخی آن را تک آب و گروهی آن را تنگ آری می دانند) با مقاومت ایرانیان روبرو شد.


درجنگ در بند پارس آخرین پاسداران ایران با شماری اندک به فرماندهی آریوبرزن در برابر سپاهیان پرشمار اسکندر مقدونی دلاورانه از میهن خویش دفاع کردند و بی پروا با سپاهیان اسکندر به مقابله پرداختند و بسیاری از آنان را به خاک نشاندند و سر انجام توانستند سپاه اسکندر را به عقب نشینی وادارند .


با وجود آریوبرزن و پاسدارانی که جانانه از میهن خویش دفاع می نمودند گذر سپاهیان اسکندر از این تنگه های کوهستانی غیر ممکن بود . پس اسکندر به نقشه ی جنگی ایرانیان در جنگ ترموپیل Thermopyle روی آورد و با کمک یک اسیر ایرانی آریوبرزن را دور زد و از بیراهه ها و تنگه های سخت کوهستانی خود را به پشت سربازان پارس رسانید و آنان را به محاصره گرفت. ( پس از اتمام جنگ نیز عمر آن اسیر چندان دوامی نیاورد و به دستور اسکندر به دلیل خیانت کشته شد.)


آریو برزن با ۴۰ سواره و ۵ هزار سرباز پیاده و وارد کردن تلفات سنگین به دشمن ، خط محاصره اسکندر را شکست و برای یاری به پایتخت به سوی پارسه شتافت ولی سپاهیانی که اسکندر دستور داده بود از راه جلگه به طرف پارسه بروند ،پیش از رسیدن او به شهر دست یافته بودند .


آریو برزن با وجود دست تصرف پایتخت به دست سربازان اسکندر و در حالی که سپاهیان دشمن سخت در حالی تعقیب او بودند حاضر به تسلیم نشد و آنقدر در پیکار با دشمن پافشاری کرد که همه ی یارانش از پای افتادند و جنگ وقتی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی زیر فرمان آریوبرزن به خاک افتاده بود.


در کتاب اتیلا نوشتهٔ لویزدول آمده که در آخرین نبرد اسکندر که از شجاعت آریوبرزن خوشش آمده بود به او پیشنهاد داده بودکه تسلیم شود تا مجبور به کشتن او نشود ولی آریوبرزن گفته بود:”شاهنشاه ایران مرا به اینجا فرستاده تا از این مکان دفاع کنم و من تا جان در بدن دارم از این مکان دفاع خواهم کرد.”


اسکندر نیز در جواب او گفته بود:”شاه تو فرار کرده .تو نیز تسلیم شو تا به پاس شجاعتت تو را فرمانروای ایران کنم.”


ولی آریو برزن در پاسخ گفته بود :”پس حالا که شاهنشاه رفته من نیز در این مکان می مانم و آنقدر مبارزه میکنم تا بمیرم” و اسکندر که پایداری او را دیده بود دستور داد تا او را از راه دور و با نیزه و تیر بزنند.


آنها آنقدر با تیر و نیزه او را زدند که یک نقطهٔ سالم در بدن او باقی نماند.پس از مرگ او را درهمان محل به خاک سپردند و روی قبر او نوشتند “به یاد لئونیداس”*.


در این جنگ یوتاب (به معنی درخشنده و بی مانند) خواهر آریو برزن که  فرماندهی بخشی از سپاه را بر عهده گرفته بود ،در کوه ها راه را بر سپاه اسکندر بست .یوتاب و برادرش آنچنان جنگیدند تا هر دو کشته شدند و نامی درخشان از خود بر جای گذاشتند .


* لئونیداس کسی بود که در زمان حمله خشایارشا به یونان در جنگ ترموپیل مانند آریو برزن پایداری کرده بود و سرنوشتی همانند آریو برزن داشت اما بر خلاف آریو برزن که جز چند سطر ترجمه از منابع دیگران اثری در دست نیست ، یونانیان  در محل بر زمین افتادن لئونیداس، یک پارک و بنای یاد بود ساخته و مجسمه او را برپا داشته اند و واپسین سخنانش را بر سنگ حک کرده اند تا از او سپاسگزاری شده باشد.


*منبع:گزیده ای از فرهنگ و تاریخ جهان
نوشته شده توسط فریدون زنگنه در گروه اسکندر مقدونی ، هخامنشیان

what`s life?life is love.
جمعه 27/5/1391 - 5:29 - 0 تشکر 515924

دانش پزشکی در ایران باستان


یکی از دانشهایی که ایرا‌‌ن‌زمین در آن نقش مهمی را ایفا کرده دانش پزشکی است. دانش پزشکی در ایران پیش از دوره اوستایی و ظهور اشوزرتشت وجود داشته. زمانی که زرتشت که خود نیز یکی از پزشکان برجسته عهد باستان ایران می باشد پا به عرصه وجود می گذارد، قرنها یا هزاران سال بوده که این دانش در ایران زمین رواج داشته است. اوستا که مجموع کاملی از تاریخ و فرهنگ ایرانیان پیش از ظهور زرتشت تا به دوره او می باشد، اشاره‌های بسیاری به دانش پزشکی و پزشکان ایرانی دارد. همچنین در دیگر کتابهای پهلوی و پارسی مانند شاهنامه بدان اشاره ها برمی خوریم .


در متون کهن آمده :


جمشید( چهارمین پادشاه پیشدادی) نخستین کسی بود که استحمام آب گرم و سرد را مرسوم کرد. در دوره پادشاهی او هفتصد سال نه گیاهی خشکید و نه جانداری بیمار شد.


تخصصهای مختلف دانش پزشکی در ایران باستان


دانش پزشکی در اوستا پنج بخش می باشد:


۱٫ اشو پزشک(بهداشت(
۲٫ داد پزشک(پزشک قانونی(


۳٫ کارد پزشک(جراح(


۴٫ گیاه پزشک(دارو، عطاری(


۵٫ مانتره پزشک(روان پزشک(


۱. اشو پزشک(بهداشت):


اشو(اشا) بچشم پاکی و راستی می باشد. اشو هم پاکی تن و محیط را شامل می شود و هم شامل پاکی درون(روح و روان و اندیشه) می باشد. یک اشو پزشک بایستی دارای هر دو پاکی(تن و روان) باشد تا بتواند دیگران را درمان نماید. اشو پزشک پزشکی است که به بهداشت و پاک نگداشتن محیط زندگی و شهر و پاکی تن سفارش میکند و به امور بهداشتی رسیدگی می نماید. مانند سازمان بهداری و بهزیستی که هم اکنون نیز در شهرها و روستاها به آموزش بهداشت و نگهداری محیط مشغولند و مردم را آموزش بهیاری می دهند(مانند واکسن زدن ،پرستاری ،کمکهای اولیه و ….) دور نگهداشتن بیماران از جمع و قرنطینه کردن بیماران که دارای بیماریهای خطرناک بودند، پاک نگهداشتن چهار آخشیج مقدس(آب ،باد ،خاک ،آتش) از پلیدی و نیالودن آنها. پاکی محیط خانه کوی و محله و دیگر وظایف در این اندازه از کارهای اشو پزشک بوده. همچنین هر خانواده ایرانی موظف به اجرای این امر بوده اند. ایرانیان هیچگاه چهار آخشیج را به ناپاکی آلوده نمی کردند ، بدین جهت در آب روان خود را نمی شستند و از شستن اشیا آلوده در آب روان پرهیز می کردند. همچنین ادار کردن و آب دهان انداختن را در آب گناهی بزرگ می شمردند. آتش را آلوده به مواد سوختنی دودزا و بدبو نمی کردند و همواره جایگاه آتش را پاک نگه می داشتند، خاک و زمین را به ناپاکی و پلیدی آلوده نمی کردند.همواره در خانه ها و محله ها اسپند و کندر دود می کردند تا هوا همواره هم پاک و خوشبو شود و هم حشرات (خرفستران) و میکروبها کشته شوند. این سنت و آداب هنوز در بین ایرانیان و دیگر اقوام و ملتها مرسوم می باشد.


۲. داد پزشک (پزشک قانونی):

این پزشکان بیشتر با علوم پزشکی کار می کردند. کالبد شکافی پس از مرگ جهت تشخیص بیماری و پیدا کردن را درمان برای آیندگان از جمله وظایف آنان بوده ، پزشکان قانونی درگذشتگان را معاینه میکردند و پس از اطمینان حاصل کردن از درگذشته برای آن جواز کفن و دفن صادر می نمودند. اگر مرده نیاز به کالبدشکافی داشت آن را کالبد شکافی می کردند.همچنین امور مومیایی مردگان به دست اینگونه پزشکان بود که این عمل بیشتر در مصر باستان معمول بوده.


۳. کارد پزشک(جراح):


همانگونه که از نام اینگونه پزشکی پیداست نوع بیمار و درمان بخشیدن بیماران توسط این پزشکان، جراحی بوده است.


در وندیداد فرگرد هفتم بند ۳۹ در مورد کارد پزشکی چنین آمده:


کسی که میخواهد پزشک(کارد پزشک) شود یک دِوپرست را جراحی کند و بیمار خوب شود او دوپرست دوم را جراحی کند و بیمار خوب شود او دوپرست سوم را جراحی کند و بیمار خوب شود پس آموزده است و همیشه می تواند کارد پزشکی کند.


همانگونه که در بند بالا اشاره شد یک کارد پزشک بایستی چندین مرتبه این عمل را انجام دهد و پس از پیروز شدن در آزمایش می توانست در این رشته پزشکی فعال باشد.


درباره کارد پزشکی که یک عمل رستمینه(سزارین) زایمان را در ایران باستان نشان می دهد در شاهنامه در خصوص زایش رستم چنین آمده:


پیامـد یکـی موبـد چیـره دست/همان ماهرخ را به می کرد مسـت


شکافیـد بی رنـج پهلـوی مـاه/بـتـابـیـــد مـر بـچه را سـر بـه راه


چنان بی گزندش برون آورید/که کس در جهان این شگفتی ندید


پزشکی که جراحی زایمان را بدین گونه بر روی مادر رستم ،رودابه انجام می دهد، سیمرغ در شاهنامه (سئنا در اوستا) یکی از پزشکان ایران باستان می باشد. سیمرغ که نام وی سئنا می باشد یکی از پزشکان و مغان می باشد وی در کوه(ظاهرا دماوند) می زیسته و شاگردانش نیز در آنجا (دماوند) برای فراگیری دانش می رفته اند و او را ،سئنا مرغ نامیدند به دلیل جایگاه بلندش(بروی کوه). زال پسر سام که پدرش او را از کودکی به نزد سئنا می سپارد تا آموزشهای مورد نیاز را بیاموزد و دانش فراگرد از شاگردان مورد توجه سئنا می شود. بدین سبب زال در برخی گرفتاریهای خود از او کمک می گرفته که زایمان همسرش رودابه در هنگام زایش رستم نیز به دست سئنا علاج می گردد. برای آنکه بهتر به دانش کارد پزشکی در ایران پی ببریم نیاز است آورده شود که در باستانشناسی در شهر سوخته در استان سیستان جمجمه هایی کشف گردید که بروی آنها عمل جراحی انجام گرفته بود.


۴. گیاه پزشک(اورو پزشک):


پیشینه گیاه پزشکی با آغاز پیدایش کشاورزی و گیاه پروری در ایران همراه می باشد. نخستین اقوامی که توانستند به خواص گیاهان دارویی پی ببرند و گیاه درمانی نمایند و از گیاهان به عنوان آرام بخش و تیمار بیماران بهره برند ایرانیان بودند. گیاه پزشکی پس از گذشت هزاران سال در ایران و دیگر نقاط جهان همچنان مرسوم است و یکی از موثرترین درمانها به شمار می آید. گیاه پزشکی در روزگارهای کهن از ایران به دیگر کشورها راه یافت از جمله هند ،‌ چین ،‌میان رودان ، مصر و غیره که هنوز در آن کشورها به ویژه پاکستان و هند رایج است.


در مورد گیاه پزشکی در وندیداد فرگرد ۲۰ بند ۶ آمده:


تمام گیاهان دارویی را ستایش می کنیم و می خواهیم و تعظیم می کنیم. برای مقابله با سردرد؛ برای مقابله با مرگ؛ برای مقابله با سوختن؛ برای مقابله با تب؛ برای مقابله با تب لرزه؛ برای مقابله با مرض ازانه؛ برای مقابله با مرض واژهوه؛ برای مقابله با بیماری پلید جزام؛ برای مقابله با مار گزیدن؛ برای مقابله با مرض دورکه؛ برای مقابله با مرض ساری و برای مقابله با نظر بد و گندیگی و پلیدی که اهرمن در تن مردم آورد.


از متن بالا بر می آید که گیاه پزشکی برای عمده بیماریها به کار می رفته و بیشترین دردها را درمان بخش بوده در یسنا ۹ بند ۳ و ۴ و دیگر بخشهای اوستا به گیاه هوم اشاره شده( در آغاز سخن آورده شد). از گزارش وندیداد ،یسنا و یشتها چنین نتیجه می شود که بسیاری از امراض و ناخوشیها در دانش پزشکی ایران مشخص و پیدا شده بوده و برای مقابله با آنها داروهای مورد نیاز را نیز به دست آورده بودند.


غیر از گیاه هوم نیز گیاهان دیگری در ایران باستان برای پزشکی مورد بهره بوده اند مانند؛ بَرسم کُندر؛ اسپند؛. همچنین عصاره (فشرده) گیاهانی مانند نعنا؛ بیدمشک و عرق چهل گیاه و غیره در گذشته و حال نیز در پزشکی و درمان بیماران مورد بهره قرار می گرفته و میگیرد. برخی گیاهان دارویی علاوه بر جنبه درمانبخشی در مراسم دینی و جشنها از آنها استفاده می شده مانند هوم؛ برسم و اسپند.


۵. مانتره پزشک(روان پزشک):


منظور از کلام مانتره سخنی است که با آن بیمار را آرامش می دهند و درمان می کنند، همچنین سخن پاک و مقدس هم معنی می دهد.


آنگاه که روان و روح آدمی همچنان بهم ریخته و پریشان است بهترین درمان و آرامبخش گفتار نیک و امید بخش‌ خواندن کتاب مقدس(گاتها اوستا) شعر و یا گوش دادن به موسیقی می باشد.


وندیداد فرگرد ۷ بند ۴۴ آمده:


ای زرتشت ،اگر پزشکانی گوناگون درمان بخش یکی با کارد درمان بخش ، یکی با دارو ، یکی با سخن ایزدی درمان کننده، آن کس که با سخن ایزدی(مانتره) درمان کند درمان بخش ترین درمان کنندگان است.


نظر ایرانیان باستان درباره بیماریها و منشا آنها:


بر طبق آیین و فرهنگ ایرانی نابود کننده تمام بدیها ،پلیدیها و کژاندیشی ها و زشتی ها همان کلام ایزدی (مانتره) است. نامهای خداوند(صد و یک نام خدا) مانتره می باشد. گاتها مقدس مانتره می باشد. یسنا مانتره می باشد ،‌ نماز مانتره می باشد ‌،اندیشه نیک،‌ گفتار نیک،‌ کردار نیک مانتره می باشد. تمام آموزشهای زرتشت مانتره می باشد. نیاکان ما معتقد بودند و ما نیز معتقدیم و ایمان داریم هرگاه که روح و روان و اندیشه سالم و شاداب است ، تن و بدن و زندگی نیز سالم و شاداب است. و هرگاه روح و روان و اندیشه رنجور و افسرده باشد تن و بدن و زندگی هر چقدر که قوی باشد رو به سستی می گذارد. و یکی دیگر از این درمانبخشها فراگیری دانش و ادب برای رسیدن به کمال انسانی می باشد.


رقیه بهزادی، نویسنده کتاب «قوم های کهن، در قفقاز، ماورای قفقاز، بین النهرین و هلال حاصلخیز» درباره تاریخچه علم پزشکی در ایران باستان نوشته است: «به سبب تقسیم دو گانه جهان به یک آفرینش خوب و یک آفرینش بد، همه بیماری های جهانی از پدیده های انگرمینو (منیوی بد) به شمار می آمد. در وندیداد، اهورامزدا اعلام می دارد که انگرمینو ۹۹ هزار و ۹۹۹ بیماری آفرید که شمار آن البته به صورت های مختلف تخمین زده شده است. در بخش های مختلف اوستا، شمار قابل ملاحظه ای از نام های بیماری ها حفظ شده است.»


گیگر نویسنده و پژوهشگر کتاب «فرهنگ ایران شرقی» خود به دقت نام بیماری های موجود در آثار ایران باستان را ذکر کرده است. اگر چه برای بسیاری از آنها نتوانسته است معادل دقیق و مشخص عنوان کند. اما انواع بیماری های تب، سر و پوست در میان آنها مشخص و تفکیک شده است.


رقیه بهزادی از برخی بیماری های نام برده شده در کتاب وندیداد، یاد کرده است:


۱٫ واورشی : احتمالا یک بیماری مقاربتی است


۲٫ تب زایمان یا نفاس:eclampcia and preeclampcia


3. اسکندا: ممکن است به مفهوم بریدگی باشد


۴٫ اگهوستی: راشیتیسم


۵٫ دروکا: مسلما سنگ کلیه یا صفرا است


۶٫ کورگها: ظاهرا همان است که در فارسی امروزی به آن کورو یا کورک می گویند.


۷٫ آستائیریا: ظاهرا نام یک بیماری است که بر روی بدن جوش هایی مانند دانه های آبله یا سرخک ظاهری می شود.


همین طور در میان شماری از بیماری هایی که کاملا ناشناخته است، سه بیماری با « اژ» آغاز می شود و احتمالا ناراحتی هایی است که بر اثر گزش مار به وجود می آید.


اساس علم پزشکی در کتاب اوستا، سه چیز است: کارد، گیاهان درمانی و کلام که به نظر می رسد منظور جراحی، پزشکی و دعا و نیایش باشد. در کتاب «قوم های کهن…» آمده است : چنین به نظر می رسد که اوستا به معالجه به وسیله دعایا افسون بیش از همه چیز اهمیت می دهد. به طوری که مانتر بیشاز، یعنی کلام شفابخش را پزشک پزشکان می نامد. در واقع، به کلام شفابخش یا کلام مقدس، شخصیت داده شده و از او به عنوان یکی از ایزدان یاد می شود: ای کلام مقدس، ای درخشان، مرا شفا ببخش.


در وندیدا، کلام مقدس مفهومی بیش از دعا دارد و به معنی ورد و افسونی برای دور کردن بیماری هاست: بیماری را به عقب می رانم، مرگ را عقب می رانم، درد و الم را به عقب می رانم، سردرد را به عقب می رانم… آبله را به عقب می رانم.


قانونهای پزشکی در ایران باستان:


در وندیداد، احکامی نیز برای پزشکی ذکر شده است، مثلا آمده است که داوطلب پزشکی برای آزمایش جراحی نباید از مزداپرستان استفاده کند، بلکه باید یکی از دیوپرستان را مورد آزمایش قرار دهد. هر گاه بیماری را جراحی کند و در نتیجه بیمار هلاک شود و این کار بار دوم و سوم تکرار شود، داوطلب پزشکی برای همیشه از حرفه پزشکی محروم خواهد شد. اگر در این کار اصرار ورزد و به یک نفر مزدایی آسیب برساند، متهم به جنایتی معادل آدمکشی خواهد شد. اما پس از سه بار تجربه موفقیت آمیز، وی به عنوان یک پزشک شایسته، به شمار خواهد آمد.


همچنین پزشکان، وظایف و مزد ویژه ای داشتند. رقیه بهزادی، برخی از این وظایف را این گونه برمی شمارد: پزشک باید به شتاب به عیادت بیمار برود. هر گاه شخص شب هنگام بیمار شد، پزشک باید تا پیش از پاس دوم شب خود را به او برساند، اگر در طول شب بیمار شود، پزشک باید تا پیش از سپیده دم بر بالای سر بیمار برسد.


حق ویزیت ! در ایران باستان:


دستمزد پزشک دقیقا تناسب با مقام بیمار داشت و موبدان، تنها با دعا و دادن برکت، به پزشک دستمزد می دادند!


رییس خانواده یا قبیله یا ده یا فرمانده استان به ترتیب یک خر، یک اسب، یک شتر و یا چهار اسب به عنوان دستمزد به پزشک می پرداختند. بیماران زن، به پزشک چهار پای ماده به عنوان دستمزد می پرداختند.


اخلاق پزشکی در ایران باستان:


درکتاب «قوم های کهن…» شرایط یک پزشک کامل در ایران باستان، این طور نقل شده است: باید اندام های بدن و مفاصل و درمان بیماری های آن ها را بداند. باید ارابه شخصی و دستیار داشته باشد و باید مهربان باشد و حسود نباشد. آرام سخن بگوید و هیچ گونه غروری نداشته باشد. دشمن بیماری ولی دوست بیمار باشد. حجت و حیا را رعایت کند و به دور از جنایت، آسیب رسانی و زورگویی باشد. شتابان به کار بپردازد، یار بیوه زنان باشد. رفتاری نجیبانه داشته باشد. پاسدار شهرت خوب باشد. به خاطر سود کار نکند، بلکه پاداشی معنوی را در نظر داشته باشد. در دادن گیاهان درمان بخش مهارت نشان دهد تا جسم را از بیماری برهاند و فساد و ناپاکی را دور کند. آرامش بیشتری ببخشد و لذایذ حیات را افزون سازد.


از اوستا که بگذریم در دوره های پس از زرتشت این دانش همچنان نزد ایرانیان رو به رشد و نمو نمود. عمده کار پزشکی و دانش پزشکی نزد موبدان و مغان ایرانی بود. بهترین آموزگاران دانش پزشکی و ستاره شناسی مغان ایران بوده اند و این علوم پشت به پشت از آنها به شاگردانشان انتقال پیدا می کرده. متاسفانه در یورش بی رحمانه مقدونیان(اسکندر)، اعراب ، ‌تاتارها و افغانها بسیاری از نوشته ها و کتابهای ارزشمند دانشمندان ایرانی را از بین رفته و کتابهای پزشکی نیز از این قانون مستثنی نبوده است. از پزشکان نامور ایران نیز در دوره های بعد می توان از مانی؛ روزبه و بزرگمهر نام برد. در دوره هخامنشی نیز پزشکان بی شماری بوده اند که دانشمندان یونانی و دیگر ملل از آنان بهره برده اند. عمده دانش پزشکی آن دوره و حتی دوره ماد و دوره های پسین بر دانش اوستایی استوار بوده.


دوره ساسانیان نیز دانشمندان دیگر کشورها در دانشگاه گندی شاپور برای فراگیری دانشهای گوناگون از جمله پزشکی مشغول درس خواندن بوده‌اند ، مانند دیوژن. فرهنگستان گندیشاپور (که بصورت نیمه‌عربی‌وار جندیشاپور نیز نامیده شده) در سال ۲۷۱ بدست شاهنشاهان ساسانی در خوزستان بنیاد نهاده شد. این فرهنگستان همچنین دارای یک بیمارستان آموزشی و یک کتابخانه بود. بیمارستان گندیشاپور نخستین بیمارستان آموزشی جهان بود. در این فرهنگستان دانش‌های فلسفی و پزشکی تدریس می‌شد و بنا به روایات حبس و مرگ مانی پیغمبر نیز در گندیشاپور روی داده است.


گندیشاپور یکی از هفت شهر اصلی خوزستان بود. نام آن در آغاز «گوند-دزی-شاپور» به معنی دژ نظامی شاپوربوده است. برخی پژوهشگران بر اینند که بنگاهی همانند به گندیشاپور از زمان پارتیان در این جایگاه قرار داشته است. شهری به نام گندیشاپور را شاپور دوم فرزند اردشیر ساسانی پس از شکست دادن سپاه روم به سرکردگی والرین، بنا نهاد. شاپور دوم گندیشاپور را پایتخت خود قرار داد.


نام‌آوری گندیشاپور بیشتر در زمان خسرو انوشیروان ساسانی انجام گرفت. خسرو انوشیروان گرایش فراوانی به دانش و پژوهش داشت و گروه بزرگی از دانشوران زمان خود را در گندیشاپور گرد آورد. در پی همین فرمان خسرو بود که برزویه، پزشک بزرگ ایرانی، مأمور مسافرت به هندوستان شد تا به گردآوری بهترین‌های دانش هندی بپردازد. امروزه شهرت برزویه در ترجمه ای است که از کتاب پنچه تنتره هندی به پارسی میانه انجام داد که امروزه به نام کلیله و دمنه معروف است.


بنابراین فرهنگستان گندیشاپور از کانون‌های اصلی دانش‌ورزی، فلسفه و پزشکی در جهان باستان شد. در برخی منابع اشاراتی به انجام آزمون و امتحان برای اعطاء اجازه طبابت به دانش‌آموختگان دانشگاه گندیشاپور شده است. کتاب تاریخ الحکمه (سرگذشت فرزانگی) به توصیف این مسئله می‌پردازد. شاید این نمونه نخستین برگزاری آزمون دانشگاهی در جهان بوده باشد.


تمامی کتاب‌های شناخته شده آن روزگار در زمینه پزشکی، در کتابخانه گندیشاپور گردآوری و ترجمه شده بود، با اینکار گندیشاپور تبدیل به کانون اصلی انتقال دانش میان خاور و باختر گشت. گندیشاپور و همچنین آموزشگاه وانسیبین که پیش از فرهنگستان گندیشاپور در خوزستان بنیاد شده بود تأثیر بزرگی در شکل گرفتن نهاد «بیمارستان» بویژه کلینیک آموزشی در جهان داشتند.


در سال‌های آغازین پیدایش دین اسلام در عربستان، دانشکده پزشکی و بیمارستان گندیشاپور شمار زیادی استاد ایرانی، یونانی، هندی و رومی را در خود جا داده بود. گفته شده که حتی پزشک شخصی محمد، پیامبر اسلام، نیز از دانش‌آموختگان (فارغ‌التحصیلان) دانشکده پزشکی گندیشاپور بوده است.


دانش پزشکی در ایران پس از حمله و یورش اعراب چند قرنی رو به کاهش و افتادگی گذاشت لیکن با کوشش بزرگمردان و دانشمندان و با عنایت اورمزد این دانش مانند گذشته و بهتر از آن رو به بالندگی گذاشت. به طوریکه دانشمندان بی شماری از دوره ی اسلامی به بعد از یاران به دانش جهان کمک شایانی کردند و کمتر کسی مانند آنها را میتوان یافت ، بزرگانی چون ابن سینا؛ محمد زکریا رازی؛ فارابی؛ خیام که نامشان همواره در تاریخ پزشکی جهان می درخشد و موجب افتخار و سربلندی مردم ایرا‌ن‌زمین در تمام دوره ها می باشند.

what`s life?life is love.
جمعه 27/5/1391 - 5:29 - 0 تشکر 515925

پایه‌ستونهای هخامنشی رها‌شده در اطراف پاسارگاد!


به نظر می رسد در شیراز و تخت جمشید آثار تاریخی زیادی وجود دارد که دیگر نگهداری از این چند تخت سنگ و پایه ستون هخامنشی برای متولیان حفاظت از میراث فرهنگی ارزش چندانی ندارد که چنین بی سایبان و بی هدف در معرض نور آفتاب و بارش باران رها شده اند!


تخت سنگها و پایه ستونهای هخامنشی کشف شده از تنگه بلاغی زیر نور آفتاب و جلوی در نگهبانی محوطه تاریخی پاسارگاد در حالی به حال خود رها شده اند که قرار بود از این آثار در موزه ای که از دوران پهلوی در این محوطه در حال ساخت است و هنوز هم به اتمام نرسیده نگهداری شود.


به گزارش مهر، اگر وارد محوطه تاریخی پاسارگاد در شیراز شوید همان جلوی درب نگهبانی، سمت چپ سنگها و پایه ستونهای تاریخی زیادی را خواهید دید که مشخص نیست متعلق به چه دوره تاریخی هستند. شاید آنها که بیشتر چشمشان با پایه ستونهای هخامنشی آشناست بگویند که این ستونها و تکه سنگها متعلق به دوره هخامنشیان است.




اگر به عنوان یک بازدید کننده از نگهبانان آنجا بپرسید این تکه سنگهای تاریخی از کجا آمده اند که این طور بی اعتنا در این محوطه رها شده اند می گوید: اینها کشفیات تنگه بلاغی است. اما چون جایی برای نگهداری آنها نداشتیم در این مکان رها شده اند تا بلکه ساخت موزه ای که از دوران پهلوی شروع شده، روزی تمام شود و این سنگها به آن موزه منتقل شوند.




اعضای گروه نجات بخشی پاسارگاد بخشی از این سنگها را از مزرعه ها و اماکنی به دست آورده اند که قبلا از سنگ قبرها و کتیبه های آن به جای نیمکت و … استفاده می شده است اما اکنون با اینکه دیگر چنین کاربری ندارند و آسیب بدتری نمی بینند اما هنوز هم در وضعیت نابه سامانی به سر می برند و محافظت مناسبی نیز از آنها نمی شود!




به نظر می رسد در شیراز و تخت جمشید آثار تاریخی زیادی وجود دارد که دیگر نگهداری از این چند تخت سنگ و پایه ستون هخامنشی برای متولیان حفاظت از میراث فرهنگی ارزش چندانی ندارد که چنین بی سایبان و بی هدف در معرض نور آفتاب و بارش باران رها شده اند!

what`s life?life is love.
جمعه 27/5/1391 - 5:30 - 0 تشکر 515926

بنای آرامگاه فردوسی را چه کسی بر اساس آرامگاه کوروش طراحی کرد؟


بنای آرامگاه فردوسی را چه کسی بر اساس آرامگاه کوروش طراحی کرد؟


بنای آرامگاه در مهر ۱۳۱۳ به مناسبت جشن هزاره فردوسی ، افتتاح شد و در سال ۱۳۴۸ با طراحی تکمیلی که هوشنگ سیحون بر اساس آرامگاه کوروش انجام داده بود بازسازی شد.


معصومه جوادی نسب - بنای آرامگاه فردوسی در سال ۱۳۱۳ به مناسبت جشن هزاره حکیم توس و با هدف گرامیداشت سی سال رنج این شاعر بلندآوازه ایران زمین در سرودن شاهنامه گرانقدر ، در شهر توس به بهره برداری رسید . این آرامگاه در قالب مجموعه ای فرهنگی به نام باغ آرامگاه فردوسی ، در شهر توس در بیست کیلومتری شهر مشهد ، مرکز استان خراسان رضوی کنونی ، به یاد ابوالقاسم فردوسی ساخته شد . بنای آرامگاه در مهر ۱۳۱۳ به مناسبت جشن هزاره فردوسی ، افتتاح شد. این بنا در سال ۱۳۴۸ با طراحی تکمیلی که هوشنگ سیحون بر اساس آرامگاه کوروش انجام داده بود ، گسترش یافت و باغ اطراف آن به همراه موزه کنارش ساخته شد .


هوشنگ سیحون کیست؟




هوشنگ سیحون در سال ۱۲۹۹ در تهران و در خانواده هنرمندی که همگی اهل موسیقی بودند به دنیا آمد. او از کودکی به نقاشی علاقه‌ای مفرط داشت، با اینکه باید به موسیقی علاقه‌مند باشد. از زمانی که توانست زغال یا قلم به دست بگیرد به نقاشی کردن برروی ستون‌ها و دیوارهای خانه‌شان پرداخت.


سیحون تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در تهران گذراند و در سال ۱۳۱۹ از دبیرستان فارغ‌التحصیل شد و با تاسیس دانشکده هنرهای زیبا در دانشگاه تهران، جزو نخستین دسته از دانشجویان رشته معماری، ثبت‌نام کرد و در سال ۱۳۲۳ تحصیلات خود را به اتمام رساند.


در سال ۱۳۲۴ در مسابقه طرح آرامگاه بوعلی سینا شرکت کرد و طرح او بهترین طرح مسابقه شناخته شد. سپس با صلاحدید آندره گدار برای تکمیل مطالعات خود به فرانسه رفت. حدود ۴ سال بعد در سال ۱۳۲۸ همزمان با شروع ساخت مقبره بوعلی سینا به ایران بازگشت و در سمت دانشیار دانشکده هنرهای زیبای تهران و ۵ سال بعد به عنوان استاد معماری مشغول تدریس شد.


همزمان با تدریس در دانشکده، دفتر کار خود را در سال ۱۳۲۸ تاسیس کرد و در سال ۱۳۱۴ به عنوان سومین رییس دانشکده هنرهای زیبای تهران انتخاب شد. از همین سال فعالیت‌های زیادی در دانشکده هنرهای زیبا و از جمله تاسیس سه رشته شهرسازی، تئاتر و موسیقی انجام داد.


سیحون در سال ۱۹۸۰ ایران را ترک کرد و به ونکوور کانادا رفت. فعالیت‌های هوشنگ سیحون را می‌توان در معماری و نقاشی خلاصه کرد. او در سمینارها و سخنرانی‌های متعددی در نقاط مختلف ایران و جهان شرکت داشته و در نقاط مختلف جهان آثار نقاشی او به صورت گروهی و انفرادی به نمایش گذاشته شده است.
طرح‌های او در کتابی به نام نگاهی به ایران در پاریس در سال ۱۹۷۳ و مجموعه دستاورد زندگی حرفه‌ای او (معماری – نقاشی) در کتابی به نام هوشنگ سیحون در کانادا در سال ۱۹۹۹ به چاپ رسیده است.


کارنامه فعالیت معماری هوشنگ سیحون به قرار زیر است:


سال‌های ۱۳۲۸ – ۱۳۳۳
منزل و مطب دکتر فرهاد، منزل آقای بابک، ساختمان پست فشار قوی، ساختمان اداری مرکز برق ، منزل سرلشکر فیروز، دفتر هوشنگ سیحون و خوابگاه‌ها و گاراژهای آتش‌نشانی در تهران و ساخمان آرامگاه بوعلی در همدان.


سال‌های ۱۳۳۲ – ۱۳۳۵
منزل آقای شیبان (دروس)، منزل آقای محمدی (تپه امامیه)، منزل آقای مقدم (تپه امامیه)، سازمان نقشه‌برداری کل کشور (جاده قدیم کرج)، آرامگاه نادر (مشهد)، کارخانه یخ‌سازی و ریسندگی کورس (جاده شهر ری)، کارخانه کانادادرای (خیابان آزادی)، پرورشگاه کودکان (خیابان ولیعصر)، سینما آسیا (خیابان جمهوری)


سال‌های ۱۳۳۵ – ۱۳۴۰
سینما سانترال (تهران)، کارخانه کانادادرای (آبادان)، لابراتوار عبیدی و شرکا (جاده قدیم شمیران)، منزل آقای بشارت (الهیه)، منزل آقای فرازیان (زرگنده)،‌منزل دکتر کاظمی (شمیران)، منزل خانم ابتهاج (زعفرانیه)، مجموعه ویلاهای آقاسی‌پور (پاسداران)، منزل آقای هدایت (دروس)، مجموعه ویلاهای ایپک چی (حصارک)، کتابخانه مجلس شورای ملی با همکاری محسن فروغی، کیقباد ظفر بختیار و علی صادق، آرامگاه خیام (نیشابور)، آرامگاه کمال‌الملک (نیشابور)


سال‌های ۱۳۴۰ – ۱۳۴۵
تجدید بنای آرامگاه فردوسی (طوس)، بناهای اطراف آرامگاه فردوسی (طوس)


سال‌های ۱۳۴۵ – ۱۳۵۰
منزل دولت‌آبادی (نیاوران)، ساختمان مرکزی بانک سپه (تهران)، منزل سیحون (دروس)، مجتمع آموزشی فرح (جاده آرامگاه)، ضلع جدید بیمارستان میثاقیه (تهران)


از سال ۱۳۵۰ به بعد
بازارچه میرچخماق (یزد)، منزل سیحون (در کلکان در راه شمشک)


پیشینه طرح ساخت مقبره‌ها:


پس از کودتای سوم اسفند ماه ۱۲۹۹، در سال ۱۳۰۱ گروهی از رجال سیاسی – فرهنگی و علاقه‌مند به هنر ایران برای حفظ و نگهداری و تعمیر ساخمان‌های تاریخی و به پاس حرمت یادگارها و مفاخر فرهگی و هنری ایران گردهم آمده و جمعیتی به نام «انجمن آثار ملی» تشکیل دادند. از اقدامات اولیه انجمن آثار ملی، طرح ساخت مقبره حکیم ابوالقاسم فردوسی بود. کریم طاهرزاده بهزاد طرح آرامگاه فردوسی را پیشنهاد کرد و این طرح در سال ۱۳۱۳ افتتاح شد. به علت ناآشنایی سازندگان به فنون آزمایش خاک، محاسبه نکردن دقیق و بی‌اطلاعی در وضعیت آب‌های زیرزمینی ناحیه طوس، ساختمان از همان نخستین سال‌ها شروع به نشست کرد و پس از ۳۰ سال هوشنگ سیحون با حفظ طرح اولیه و الحاقات جدید بنای جدیدی ساخت.
گفتنی است پس از برگزاری جشن هزاره فردوسی و آغاز جنگ جهانی دوم به علت عدم تامین اعتبار مالی تا سال ۱۳۲۳ انجمن آثار ملی عملا فعالیتی نداشت و در آذر ۱۳۲۳ فعالیت خود را از نو آغاز کرد. دو اقدام اولیه انجمن آثار ملی در دوره دوم فعالیت خود توجه به ساخت آرامگاه بوعلی سینا و آرامگاه سعدی (طرح مشترک محسن فروغی و علی صادق به سال ۱۳۲۸) بود.

what`s life?life is love.
جمعه 27/5/1391 - 5:30 - 0 تشکر 515927

سهم هند پس از استقلال در زبان فارسی


سهم هند پس از استقلال در زبان فارسی



اثر محمد حسین کشمیری از خوشنویسان هند



حضور دراز مدت فرهنگ و ادب فارسی در هند از عهد غزنویان از وقتی که سلطان مسعود غزنوی به‌هند آمد و لاهور را مرکز حکومت خود قرار داد، تا اندکی بعد از سلطة بریتانیا بر هند در سال ۱۸۵۷ میلادی منجر به‌این شد که این زبان و فرهنگ در این کشور باستانی و تاریخی ریشه دوانید و هر شئون زندگی ما را تحت نفوذ خود قرار داد.


زبان‌های بزرگ هند، سبک معماری، موسیقی، ادبیات، فرهنگ عمومی هندی، لباس، غذا و غیره تحت تأثیر فرهنگ فارسی قرارگرفت.


نفوذ فرهنگ و زبان فارسی تا حدی عمیق و گسترده ‌بوده است که حتی انگلیسی‌ها که فرهنگ و زبان فارسی را به درستی یکی از عوامل ضد سلطه خود در هند تلقی و از آنها تا حدی که ممکن بود مخالفت می‌کردند، وادار شدند اهمیت آنها را بشناسند.


بریتانیایی ها برای تدریس فارسی به‌ مقامات خود در هند، دانشکده‌ای در کلکته احداث کردند تا این مقامات بتوانند در اداره حکومت از مدارک و اسنادی که همه آنها به ‌فارسی بود، استفاده کنند.


همچنین بعضی از اینها از منشی‌های خود خواستار شدند که کتاب‌هایی را به ویژه درباره تاریخ هند به‌فارسی تألیف کنند.




بریتانیایی ها پی بردند که بدون آشنایی با زبان و فرهنگ فارسی ممکن نیست هند را بشناسند و این احساسی است که حتی بعد از استقلال هم ادامه پیدا کرد.


“بریتانیایی ها پی بردند که بدون آشنایی با زبان و فرهنگ فارسی ممکن نیست هند را بشناسند و این احساسی است که حتی بعد از استقلال هم ادامه پیدا کرد”


اولین نخست وزیر هند پاندیت جواهرلعل نهرو در کتاب معروف خود به‌نام «کشف هند» (Discovery of India) نظر داده است: در میان ملت‌ها و نژادهای بسیار که با هندوستان تماس داشتند و در زندگانی و فرهنگ هند نفوذ کرده‌اند، قدیمی‌ترین و با دوام‌ترین آنها، ایرانیان هستند. در نتیجه روابط نزدیکی هند و ایران و تأثیر فرهنگ فارسی در این کشور، فرهنگی جدید به‌وجود آمد که آن را فرهنگ مشترک تلقی می‌کنند.


این فرهنگ از عناصر فرهنگی ایرانی و هندی تشکیل شده و در حقیقت اساسِ هند سکولار است. نظر به ‌این اهمیت و مناسبت زبان و ادب و فرهنگ فارسی در هند، فارسی در هند مستقل به‌عنوان زبان کلاسیکی هند مثل سانسکریت، پالی و غیره مورد توجه قرارگرفت و بخش‌های فارسی در همه دانشگاه‌های بزرگ و مرکزی باز شد.


امروز بخش‌های فارسی در حدود سی دانشگاه هند و بیشتر از یکصد کالج و دبیرستان و حوزه علمی درس داده می‌شود.


در بعضی از این دانشگاه‌ها تا مقطع لیسانس، و در بعضی دیگر تا سطح فوق لیسانس و دکتری تدریس می‌شود. در این دانشگاه‌ها و مراکز دیگر کارهای تحقیقی در زمینه زبان و ادب و فرهنگ فارسی و تأثیر آن بر فرهنگ هندی انجام داده می‌شود.


علاوه بر این مراکز دیگری هم وجود دارد که از تحقیقاتی در همین زمینه سرپرستی می‌کنند و آثارِ فارسی و درباره تاریخ ادب و فرهنگ فارسی در هند و جهان فارسی را به‌زبان‌های اردو، هندی و انگلیسی مرتب به ‌چاپ می‌رسانند.

what`s life?life is love.
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.