در
سال 1929 رسما به سورئالیست های فرانسه پیوست و با این شكل گرفتن ، اولین
پروژه سینمایی خود را به عنوان كارگردان آغاز كرد. در جمع حلقه دوستان
خود..كه نام رزیدنیكا بر آن گذاشته بودند و با همكاری سالوادور دالی فیلم
سگ آندلسی را ساخت. در سال 1930 بار دیگر با دالی در فیلمی كه به نام عصر طلایی همكاری كرد.
بعضی
از منتقدان بونوئل را هیچكاكی سورئالیست می دانند. استادی قابل احترام و
ارزشمند كه تسلط كاملی به رسانه سینما داشت و هنری را كه به بازیچه ای
سطحی نگر تبدیل شده بود ، متحول كرد. بونوئل، سورئالیسم را جنبشی
انقلابی، اخلاقی و شاعرانه می دانست و در این باره می گوید:
«
همه ما تنها حامیان یك بعد از ابعاد انقلاب بوده ایم. سورئالیست ها
تروریست نیستند اما پیوسته با اجتماعی كه آن را بی ارزش می دانند در
ستیزند. اسلحه آن ها مسلسل ها نیستند بلكه رسواگری و افشاگری است. افشا
گری عامل قوی برای انقلاب است و قادر است كه جنایات اجتماعی و بهره كشی
انسان از هم نوعش را و همچنین چهره امپریالیسم سلطه گرو سو استفا ده های
او را به تصویر بكشد و در مجموع می تواند تمام ماجراهای مخوف پشت پرده را
بر روی پرده بیاورد. »
به
نظر دالی هدف سورئالیسم به وجود آوردن جنبشی ادبی و هنری و یا فلسفی نبود
بلكه در هم ریختن طبقات اجتماعی بود. در حقیقت قصد سورئال این است كه بر
احساسات از مجرای ذهنی و حركت به سمت نا خودآگاه آدمی تاثیر بگذارد و با
استفاده از پارانویا و سیال ذهن ،جهان واقعیت را به رسوایی بكشد.
مایكل
گولد در سورئالیسم و سینما می گوید: « اگر تصویری كه دیده می شود برای ذهن
عاقل بسیار سنگین باشد یعنی این كه بی اندازه خشن و تهدید آمیز و بی پرده
باشد دیگر نمی توان آن را نفی و یا رها كردو از نا خود آگاه به خود آگاه
آدمی می آید. »
به
عنوان سورئالیسمی خالص، در سگ آندلسی چشم دختری با تیغ بریده می شود، دهان
مردی كاملا از صورتش برداشته می شود و یا جسد الاغ مرده ای زینت بخش پیانو
می شود. هر كدام از این صحنه ها از نظر عقلانی باورنكردنی اند . این كه
بونوئل به این نوع سورئالیسم پرداخت علاوه بر ابعاد انقلابی و روانشناسانه
به علت پرداخت اخلاقی هم بود. می گوید كه برای اولین بار در زندگی اش با
یك سیستم اخلاقی روشنفكرانه مواجه شده است كه با نفی كردن تمام ارزش های
موجود قلمرو جدیدی را به وجود آورده كه در آن تمام اعمال قابل توجیه
هستند.
مشخصه
های سورئالیستی فیلم های بونوئل شامل استفاده از صحنه های نامعقول، مونتاژ
ویژه و استفاده از صدا است كه به فیلم های او كیفیتی رویایی می دهد.
قوی ترین تصاویر بونوئل طنز آلود و یا رمز آلودند. چرا كه باور داشت كه اساس هر هنری راز است و جهان نیز راز بزرگی است.
در
سال 1929 فیلم سگ آندلسی همان طوری كه دالی و بونوئل می خواستند ایجاد
شوك و رسوایی كرد. این فیلم نظرات مختلفی را برانگیخت. بسیاری آن را
شاعرانه، عجیب و افشا گرانه دانستند كه به دین و بورژوازی حمله می كند.
نكته جالب این است كه مخارج این فیلم توسط مادر بورژوای بونوئل تامین شد.
سگ
آندلسی با آن كه سگی در فیلم دیده نمی شود با هدف آشكاری می خواست كه ذهن
بیننده را درگیر كند و با ایجاد شوك نظرات سوررئالیست ها را به مخاطبان
برساند.
بونوئل
در باره این فیلم می گوید كه او و دالی تنها یك قول و قرار در حین ساخت
این فیلم داشتند و آن این بود كه : « هیچ عقیده و یا تصویری كه ممكن است
بخواهد كه تصویر نامعقول را توضیح دهد و آن را توجیه كند، پذیرفتنی
نیست.»
بونوئل
می گوید: « باید همه درها را به سوی نامعقول می گشودیم و تصاویری را نگاه
می داشتیم كه ما را متعجب می كند بدون آن كه آن ها را توضیح دهیم. »
فیلم
رویایی است و مانند یك رویا می تواند هم شادی بخش و هم ناراحت كننده باشد.
در صحنه آغازین فیلم بونوئل آن جایی كه چشم دختر را با تیغ می برند. می
دانیم كه وارد جاده پر پیچ و خمی شده ایم. ترتیبی كه نمایش این تصاویر
دارد ما را به سمت نوعی دوباره سازی ذهنی هدایت می كند . همان طور كه رویا
بازتابی از تجربیات روز گذشته ماست.
بونوئل
برای نمایش صحنه های وهم آلود از لنزهای تغییر یافته و فیلتر دار و دیگر
امكانات سینمایی آن روز بهره نبرد. بلكه به نوعی از زبان و بیان غیر روایی
سر راست دست یافت كه با ایجاد شوك فضایی وهم آلود ایجاد می كند و با عصبی
كردن و برانگیختن احساس تماشاگر به فضای رویا گونه خود دست می یابد.
نمایش نا معقولی كه برخورد دراماتیك بین شهوت و عامل شهوت است.
در سگ آندلسی رگه های تبار اسپانیایی بونوئل كاملا هویداست حتی جسد الاغ، مرگ و اروتیسم برجسته اشاره ای به این موضوع دارند.
در
سال 1965 بونوئل سیمون بیابان را در مكزیك ساخت كه دین درون مایه آن
است. روایت عجیب و كوتاهی از راهبی كه در قرن پانزدهم میلادی برای عبادت و
نماز و برای این كه تا آن جا كه امكان دارد به خداوند نزدیك شود، در بالای
ستونی 60 پایی به مدت 37 سال باقی می ماند. و لاجرم شیطان كه هر بار به
چهره ای در می آمده، فریبش می دهد و در مبارزه شكست می خورد.
در
سال 1974 و تقریبا 50 سال پس از سگ آندلسی ، فیلم فانتوم آزادی را ساخت و
در آن از تصاویر عجیب و خاص بهره جست . جایی كه اعدامیان فریاد مرگ بر
آزادی سر می دهند. و یا جایی كه زوج بورژوایی درباره ی آداب اجابت مزاج بر
سر میز صحبت می كنند و حال این كه صحبت درباره غذا را وقیحانه می دانند.
بونوئل
فیلم عصر طلایی خود را با فیلم فانتوم آزادی مقایسه می كند و می گوید: «
دیگر به سادگی سال های دهه 30 نمی توان مردم را به رسوایی كشاند. امروز
مجبورید كه با نسخه شیرین تری این كار را انجام دهید.»
بونوئل معتفد بود كه واقعیت صحنه دود آلودی از واقعیت های پنهانی است.
بونوئل
به مدت 50 سال درباره بحران های اجتماعی با سبك منحصر به فردش فیلم ساخت.
هنر او به نژاد بشری اعتماد به نفس می بخشد. و به بورژوازی، سادیسم و عدم
احترام به توانایی بشر برای داشتن زندگی متفاوت و بهتر حمله می كند.
بونوئل در سال 1983 درگذشت.
مریم سپاسی وبلاگ زبان سینما