• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 1654)
سه شنبه 17/5/1391 - 21:56 -0 تشکر 496487
امامت و رهبری (دیدگاه شهید مطهری)

« الی الله باذنه غ. ائمه اطهار اولا امر به معروف و نهی از منكر می‏كردند
. شدیدترین آن قیام حسینی بود . ثانیا به نشر علم می‏پرداختند . نمونه‏اش‏
مكتب امام صادق بود . او شاگردانی نظیر هشام و زراره و جابر بن حیان‏
تحویل داد . همچنین است نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و مباحثات و
احتجاجات همه ائمه خصوصا احتجاجات حضرت رضا ( ع ) . از همه بالاتر
تقوای عملی و زهد و ایثار و احسان به خلق خدا بود ، شب زنده‏دار یها به‏
عبادت و رسیدگی به اموال ضعفا و فقرا بود ، اخلاق فاصله اسلامی از عفو
وجود و تواضع بود . دیدن آنها مردم را به یاد معنویتهای اسلام و پیغمبر
می‏انداخت . موسی بن جعفر در پای كاخ هارون شب زنده‏داریها داشت . امام‏
رضا در مقام ولایتعهد دم از « الرب واحد و الاب واحد و الام واحد و لا
فضیلة الا بالتقوی » می‏زد و با حجام و بواب هم غذا و مأنوس و هم صحبت‏ می‏شد .
فلسفه روحانیت حفظ مواریث معنوی اسلام و مغز در مقابل پوست است .
جدایی روحانیت از سیاست از قبیل جدائی مغز از پوست است .

چهارشنبه 18/5/1391 - 0:0 - 0 تشکر 496687

روایتی از حضرت رضا ( ع )


در این زمینه ما احادیث زیادی داریم . روایت مفصلی است مربوط به‏
حضرت رضا ( ع ) كه مردی به نام عبدالعزیز بن مسلم می‏گوید : « كنا مع‏
الرضا علیه السلام بمرو فاجتمعنا فی الجامع یوم الجمعة فی بدء مقدمنا » .
می‏گوید ما با امام رضا ( ع ) در مرو بودیم در سفری كه حضرت در جریان و لا
یتعهدی به خراسان می‏رفتند . در یك روز جمعه در مسجد جامعه بودیم و امام‏
حضور نداشت . مردم جمع بودند و مسئله امامت مطرح بود و صحبت می‏كردند .
بعد من رفتم خدمت حضرت رضا و صحبتها را نقل كردم . امام تبسمی مسخره‏
آمیز كرد كه اینها اصلا چه می‏فهمند ؟ ! اصلا نمی‏فهمند موضوع چیست . بعد
فرمود : « جهل القوم و خدعوا عن آرائهم » اینها جاهلند و در آراء و
عقایدشان فریب خورده‏اند . خداوند پیغمبر خود را نبرد مگر آنكه دین خودش‏
را تكمیل كرد و قرآن را نازل كرد كه در آن بیان هر چیزی هست از حلال و
حرام و حدود و احكام و جمیع آنچه كه مردم در راه دین به آن احتیاج دارند
، و بعد فرمود : « ما فرطنا فی الكتاب من شیی‏ء » ما در این كتاب هیچ‏
چیزی را كوتاهی نكردیم یعنی همه را گفتیم ( لا اقل مقصود دستورات حرام و
حلال و تكالیف مردم است ) . در حجة الوداع هم پیغمبر در آخر عمرش این‏
آیه را خواند : « الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دینا
. بعد حضرت رضا ( ع ) فرمود : « و امر الامامة من تمام الدین » امر
امامت جزء متممات دین است « و لم یمض حتی بین لامته معالم دینهم » و
پیغمبر نرفت مگر اینكه نشانه‏های دین را برای مردم بیان كرد و راهشان را
روشن نمود . « و اقام لهم علیا علما » .
خلاصه اینكه قرآن در كمال صراحت می‏گوید ما چیزی را فروگذار نكردیم .
حال آیا جزئیات را هم فروگذار نكرده ؟ یا نه ، فقط كلیات و اصول و آنچه‏
را كه مردم بدان احتیاج دارند گفته است . یكی از آنها این است كه قرآن‏
انسانی را [ برای بعد از پیغمبر ] معرفی كرد كه آنچه در تفسیر قرآن و
توضیح معانی قرآن و تشریح كلیات قرآن هست نه از روی اجتهاد و رأی كه‏
بعضی از آنها درست باشد و برخی خطا ، [ بلكه به وسیله علم الهی می‏داند ]
آن حقیقت اسلام نزد او هست . پس اینكه می‏گوید ما همه چیز را بیان كردیم‏
یعنی دیگر چیزی باقی نماند ، كلیات را گفتیم ، جزئیات را هم بیان كردیم‏
و گذاشتیم نزد كسی كه بداند . همیشه كسی كه اسلام را می‏داند در میان مردم‏
هست . « من زعم ان الله عزوجل لم یكمل دینه فقد رد كتاب الله » اگر كسی‏
بگوید خدا دینش را كامل نكرده بر ضد قرآن سخن گفته و كسی هم كه كتاب‏
خدا را رد كند كافر است . « و هل یعرفون قدر الامامة و محلها من الامة
فیجوز فیها اختیارهم » كسانی كه می‏گویند امامت انتخابی است ، آیا اصلا
می‏دانند امام یعنی چه ؟ اینها خیال كرده‏اند كه انتخاب امام مثل انتخاب‏
فرمانده است برای یك سپاه . در حالی كه امام یعنی آن كسی كه قرآن‏
می‏گوید [ با انتصاب او ] من دین را تكمیل كردم و نیز می‏دانیم كه جزئیات‏
مسائل در قرآن نیست و حقیقت اسلام نزد اوست . مگر مردم می‏توانند بفهمند كه چنین شخصی كیست تا خودشان انتخاب كنند . مثل اینست كه‏
بگویند پیغمبر را خودمان انتخاب می‏كنیم !
« ان الامامة اجل قدرا و اعظم شأنا و اعلی مكانا و امنع جانبا و ابعد
غورا من ان یبلغها الناس بعقولهم او ینالوها بارائهم » امامت از حد فكر
مردم بالاتر است تا انتخابی باشد . مسئله‏ای را باید گفت انتخابی كه‏
واقعا تشخیصش با مردم است . دین هیچگاه در مسائلی كه مردم می‏توانند
تشخیص بدهند دخالت مستقیم نمی‏كند و اساسا دخالت مستقیم كردن دین در
اینگونه مسائل غلط است زیرا در این صورت فكر و عقل مردم برای كجاست ؟
تا آنجا كه منطقه ، منطقه عقل و فكر بشر است خود بشر برود انتخاب كند
اما وقتی كه مطلبی از منطقه عقل بشر خارج و بالاتر است ، اینجا دیگر جای‏
انتخاب نیست . [ امامت ] اجل قدرا ، اعظم شأنا ، اعلی مكانا ، امنع‏
جانبا و ابعد غورا است از اینكه مردم به عقل و خودشان امام را درك كنند
و در رأی خویش به او برسند و چنین شخصی را به اختیار خودشان انتخاب‏
كنند . « ان الامامة خص الله عزوجل بها ابراهیم الخلیل بعد النبوش و
الخله » اگر می‏خواهید معنی واقعی امامت را بفهمید [ بدانید كه امامت ]
غیر از این مسائلی است كه مردم ما در این زمان می‏گویند كه یك خلیفه‏ای‏
انتخاب كنیم برای پیغمبر ولی جانشین پیغمبر فقط كارهای مردم را اداره‏
كند . امامت آن مقامی است كه ابراهیم ( ع ) بعد از نبوت به آن می‏رسد و
در آن حال خوشحال می‏شود و می‏گوید : « و من ذریتی »و برخی از ذریه مرا هم‏
خدایا به این مقام برسان ، در حالی كه می‏داند كه چنین چیزی در مورد همه‏
ذریه نمی‏تواند باشد . به او جواب می‏دهند : « لا ینال عهدی الظالمین »این‏
چیزی است كه به ستمگر نمی‏رسد كه عرض كردیم در اینجا می‏گویند مقصود چیست ؟ آیا یعنی ستمگر در حال ستمگری اعم از اینكه قبلا هم‏
ستمگر بوده یا قبلا خوب بوده ؟ می‏گویند این محال است كه ابراهیم بگوید
خدایا ! [ این مقام ] را به ستمگران از ذریه من بده . پس لابد نظرش به‏
خوبان ذریه‏اش بوده است . پاسخ دادند به خوبانی از آنها داده می‏شود كه‏
سابقه ظلم ندارند .
« فابطلت هذه الایة امامة كل ظالم الی یوم القیامة و صارت فی الصفوش »
این امر در میان آن منتجهاست ، در میان صفوه ذریه ابراهیم است . ( صفوه‏
به چیزی گویند مانند كره‏ای كه از دوغ می‏گیرند آنگاه كه آنرا جدا می‏كنند .
همان معنی زبده را دارد ) . « ثم اكرمه الله تعالی بان جعلها فی ذریته‏
اهل الصفوش و الطهارش » [ سپس خداوند تعالی او را بزرگ داشت به اینكه‏
امامت را ] در صفوه و اهل طهارت یعنی اهل عصمت ذریه او قرار داد . بعد
امام به آیاتی از قرآن اشاره و استدلال می‏كند : « و وهبنا له اسحق و
یعقوب نافلة و كلا جعلنا صالحین و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا و اوحینا
الیهم فعل الخیرات » در قرآن راجع به اینكه ذریه ابراهیم حامل‏
مسئله امامت هستند تكیه زیادی شده و انصافا آقای محمد تقی شریعتی در این‏
جهت در كتاب خلافت و ولایت راجع به ذریه و اینكه چرا قرآن كه در مسئله‏
تبعیضات نژادی هیچ معتقد نیست كه می‏توان برای یك نژاد بر نژاد دیگر
امتیازی قانونی قائل شد ، [ چنین سخنی گفته است ، ] خوب بحث كرده‏اند
كه اینكه ذریه‏ای از نظر نژادی و طبیعی به اصطلاح خلاصه می‏شوند و لیاقت‏
دیگری پیدا می‏كنند مسئله دیگری است و همان معنی حمل امامت است و . . . سپس می‏گوید : « فمن این یختار هؤلاء الجهال » چنین مقامی را كه ابراهیم‏
( ع ) بعد از نبوت به آن نائل می‏شود این نادانان چگونه می‏خواهند انتخاب‏
كنند ؟ ! اصلا این مقام می‏تواند انتخابی باشد ؟ ! « ان الامامة هی منزلة
الانبیاء و ارث الاوصیاء » امامت از منازل انبیاء وارث اوصیاست یعنی‏
یك امر وراثتی است به این معنی كه استعداد آن از هر نسل به نسل بعد
منتقل شده است ، نه وراثت قانونی « ان الامامه خلافه الله » امامت خلافه‏
الله است همانی كه آدم اول داشت « و خلافة الرسول » و خلافت پیغمبر .
بعد می‏فرماید : « ان الامامة زمام الدین » . . . امامت زمام دین ، نظام‏
مسلمین ، صلاح دنیا ، عزت مؤمنین ، اس و ریشه اسلام و شاخه بلند اسلام‏
است . « بالامام تمام الصلوش و الزكاش و الصیام و الحج و الجهاد » الی‏
آخر .

چهارشنبه 18/5/1391 - 0:1 - 0 تشکر 496689

نتیجه


از مجموع اینها ما به منطقی می‏رسیم كه اگر آنرا قبول كنیم یك اساس‏
دارد و اگر فرضا كسی آنرا رد كند سخن دیگری است . این منطق غیر از این‏
مسائل خیلی سطحی و پیش پا افتاده‏ای است كه مانند اغلب متكلمین بگوئیم‏
بعد از پیغمبر ( ص ) ابوبكر خلیفه شد و علی ( ع ) خلیفه چهارم شد . آیا
علی باید خلیفه اول باشد یا مثلا چهارم ؟ آیا شرائط امامت در ابوبكر جمع‏
بود یا جمع نبود ؟ و بعد برویم سراغ شرائط امامت به معنی شرائط زمامداری‏
مسلمین . البته این مطلب یك مطلب اساسی است و شیعه از نظر شرائط
زمامداری نیز ایرادهایی گرفته‏اند و ایرادهای بجایی هم گرفته‏اند ولی اصولا
مسئله امامت را تحت این عنوان طرح كردن كه آیا شرایط امامت در ابوبكر
جمع بود یا جمع نبود صحیح نیست . اصلا خود سنی هم به چنین مقامی اقرار
ندارد . خلاصه مطلب به عقیده اهل تسنن اینست كه آنچه خدا درباره جنبه‏های ماوراء الطبیعی انسان گفته از
آدم و ابراهیم و . . . تا حضرت رسول ، بعد از ایشان دیگر پایان یافت .
از دوره حضرت رسول به این طرف ، دیگر بشرها همه بشر عادی هستند ، فقط
علمایی هستند كه از راه تحصیل عالم شده‏اند و گاهی اشتباه می‏كنند و گاهی‏
اشتباه نمی‏كنند ، و زمامدارانی هستند كه بعضی از آنها عادلند و برخی فاسق‏
. مسئله در این حدود قرار می‏گیرد . دیگر آن بابی كه ما داریم به نام باب‏
حجتهای الهی ، كسانی كه پیوند با دنیای ماوراء الطبیعه دارند ، [ آنها
ندارند و معتقدند كه ] با رفتن پیغمبر اصلا این بساط بر چیده و تمام شد .
شیعه جواب می‏دهد كه [ بعد از حضرت رسول ] مسئله رسالت و اینكه بشر
دیگری بیاید و قانون و دین دیگری برای مردم بیاورد تمام شد . یك دین‏
بیشتر نیست و آن اسلام است و با پیغمبر اسلام رسالت و نبوت ختم شد اما
مسئله حجت و انسان كامل كه اولین انسان روی زمین چنین بود و باید آخرین‏
انسان هم چنین باشد ، هرگز در میان افراد بشر تمام نشده است . در میان‏
اهل تسنن تنها طبقه‏ای از متصوفه آنها هستند كه این مسئله را قبول دارند
منتها به نامهای دیگری . این است كه ما می‏بینیم متصرفه اهل تسنن با
اینكه متصوف هستند ، مسئله امامت را در بعضی از بیانهاشان طوری قبول‏
كرده‏اند كه یك شیعه قبول می‏كند . محیی الدین عربی ، اندلسی است و
اندلس جزء سرزمینهایی است كه اهالی آن نه تنها سنی بودند بلكه نسبت به‏
شیعه عناد داشتند و بویی از ناصبی گری در آنها بود . علتش اینست كه‏
اندلس را ابتدا امویها فتح كردند و بعد هم خلافت اموی تا سالهای زیادی‏
در آنجا حكومت می‏كرد . امویها هم كه دشمن اهل بیت بودند و لهذا در میان‏
علمای اهل تسنن علمای ناصبی ، اندلسی هستند و شاید در اندلس شیعه نداشته باشیم و اگر
داشته باشیم خیلی كم است . محیی الدین ، اندلسی است ولی روی آن ذوق‏
عرفانی ای كه دارد و معتقد است زمین هیچگاه نمی‏تواند خالی از ولی و حجت‏
باشد ، نظر شیعه را قبول كرده و اسم ائمه علیهم السلام را ذكر می‏كند تا
می‏رسد به حضرت حجت و مدعی می‏شود كه من در سال ششصد و چند محمد بن حسن‏ عسكری را در فلان جا ملاقات كردم . البته بعضی از حرفهایی كه زده ضد این‏
حرف است و اصلا سنی متعصبی است ولی در عین حال چون ذوق عرفانی همیشه‏
ایجاب می‏كند كه زمین خالی از یك ولی به قول آنها ( و به قول ائمه ما
حجت ) نباشد ، این مسئله را قبول كرده و حتی مدعی مشاهده هم هست و
می‏گوید من به حضور محمد بن حسن عسكری كه اكنون از عمرش سیصد و چند سال‏
می‏گذرد و مخفی است رسیده و به زیارتش نائل شده‏ام .

چهارشنبه 18/5/1391 - 0:3 - 0 تشکر 496690

پرسش و پاسخ


سؤال : مسئله‏ای كه مورد اختلاف شیعه و سنی است همان موضوع ولایت و
خلافت است كه فرمودید و این متأسفانه بین اكثر شیعه‏هایی كه اطلاعی از
مقام امامت ندارند هست و این ایراد را می‏گیرند كه چطور كلمه ولایت ذكر
شده و كلمه خلافت در قرآن نیست و خلافت غیر از ولایت است . این بود كه‏
بنده در جستجو بودم كه ببینم " مولا " را خلیفه هم ترجمه كرده‏اند یا خیر
. در المنجد دیدم كه یكی از معانی مولا را خلیف نوشته است . در این‏
صورت ، این اشكالی كه می‏كنند به نظر بنده رفع می‏شود منتها چون " خلیف‏
" ذكر می‏كند ، خواستم ببینم كه خلیفه صحیح است یا خلیف ؟ البته در
قرآن " خلیفه " آمده است .
جواب : اینطور نیست . البته ما در قرآن كلمه خلیفه به این تعبیر
نداریم ولی در احادیثی كه شیعه روایت كرده‏اند كلمه خلیفه زیاد آمده .
كلمه خیلی مهمی نیست كه ما بخواهیم سر كلمه خلیفه
سؤال كنند : خلیفة الله . . . ادامه جواب :
خلیفة الله یك مسئله است و خلیفه پیغمبر مسئله دیگر .
خلیفه یعنی جانشین . ما نباید اصرار داشته باشیم كه آیا این لفظ در قرآن‏
یا سنت راجع به پیغمبر آمده یا نیامده . صحبت از معنی این مطلب است .
معنیش آمده خواه لفظش آمده باشد و خواه نیامده باشد .
اما اینكه شما فرمودید معنی كلمه مولا " خلیف " باشد ، معنایش این‏
نیست . من خیال می‏كنم شما اشتباه فرموده‏اید ، در آنجا خلیف نیست و
حلیف است . حلیف یعنی هم قسم ، چون یكی از معانی مولا ، ناصر و یاور
است و عربها گاهی با همدیگر هم قسم می‏شدند ، قبائل هم قسم می‏شدند كه به‏
آنها می‏گفتند حلفا ، یا دو نفر هم قسم می‏شدند كه هر یك از آندو را حلیف‏
می‏خواندند . وقتی كه هم قسم می‏شدند یار و یاور یكدیگر بودند . بنابراین‏
كلمه مولا اگر به معنی حلیف آمده ، باز معنای یاور را می‏دهد .

چهارشنبه 18/5/1391 - 0:7 - 0 تشکر 496694

یادداشت رهبری در اسلام


1 - نهج البلاغه ، خطبه 162 خطاب به عثمان :
« فاعلم ان افضل عباد الله عند الله امام عادل هدی و هدی فاقام سنة
معلومة و امات بدعة مجهولة . . . و ان شر الناس عند الله امام جائر ضل‏
و ضل به فامات سنة ماخوذش و احیا بدعة متروكة . . . و انی انشدك الله‏
الا تكون امام هذه الامة المقتول فانه كان یقال یقتل فی هذه الامة امام یفتح‏
علیها القتل و القتال الی یوم القیامة و یلبس امورها علیها و یبث الفتن‏
فیها فلا یبصرون الحق من الباطل یموجون فیها موجا و یمرجون فیها مرجا فلا
تكونن لمروان سیقة یسوقك حیث شاء بعد جلال السنن و تقضی العمر » .
جمله آخر اشاره است كه رهبر باید استقلال فكر داشته باشد نه اینكه آلت‏
دست اطرافیانش باشد . جمله‏های اول به روحیه عدالت رهبر و اهمیت آن‏
اشاره می‏كند .
2 - در نامه 26 نهج البلاغه كه : « و من عهد له الی بعض عماله و قد
بعثه علی الصدقة » پس از اندرزها و دستور العملها و مخصوصا اخلاق و اینكه‏
ظاهر و باطنش یك جور باشد ، می‏فرماید : « و امره الا یجبههم و لا یعضههم‏
و لا یرغب عنهم تفضلا بالامارش علیهم فانهم الاخوان فی الدین و الاعوان علی‏
استخراج الحقوق . . . و بؤسی لمن خصمه عند الله الفقراء و المساكین و
السائلون و المدفوعون و الغارمون و ابن السبیل . . . و ان اعظم الخیانة
خیانة الامة و افظع الغش غش الائمة »
3 - در كلمات قصار ، حكمت 374 : . . . « و ما اعمال البر كلها »
« و الجهاد فی سبیل الله عند الامر بالمعروف و النهی عن المنكر الا كنفسة
فی بحر لجی و ان الامر بالمعروف و النهی عن المنكر لا یقربان من اجل و لا
ینقصان من رزق و افضل من ذلك كله كلمة عدل عند امام جائر » . از این‏
جمله دانسته می‏شود كه اصلاح داخل ( امر به معروف و نهی از منكر ) از جهاد
با كافر خارجی مهمتر است ، و در داخل مبارزه با كژرویهای رهبر از همه‏ مهمتر است .
مخفی نماند كه امر به معروف در بعضی از مراتب جهاد است و سخن عدل با
پیشوای ستمگر نوعی امر به معروف و نهی از منكر است .
4 - در مقاله 10 از سلسله مقالات سیری در نهج البلاغه گفتیم كه علی‏
علیه‏السلام تصریح می‏كند كه نظر خوارج مبنی بر اینكه قرآن كافی است و
نیازی به حكومت و دستگاه مدیریت و رهبری نیست غلط است . آنها می‏گفتند
: لا حكم الا لله علی می‏فرمود : « كلمة حق یراد بها الباطل . . . و لكن‏
هؤلاء یقولون لا امرش الا لله و انه لابد للناس من امیر بر او فاجر یعمل فی‏
امرته المؤمن و یستمتع فیها الكافر » . . .
دستگاه حكومت از آن جهت حكومت نامیده می‏شود كه حافظ امنیت داخلی و
خارجی است ، مجری قانون است . و از آن جهت امامت نامیده می‏شود كه‏
مشتمل بر رهبری است ، نیروها را به حركت در می‏آورد و بسیج می‏كند و
سازمان می‏بخشد و استعدادها را شكوفا می‏نماید .
در نهج البلاغه تعبیر و الی و رعیت هم آمده است كه ظاهر ناظر به جنبه‏
حفظ و رعایت است آنچنانكه در خطبه 214 آمده است : « و اعظم ما افرض‏
سبحانه من الحقوق حق الوالی علی الرعیة و »
« حق الرعیه علی الوالی » . . .
5 - ایضا در مقاله 12 از سلسله مقالات سیری در نهج البلاغه گفتیم كه‏
احتیاجات بشر در آب و نان و خانه و مسكن خلاصه نمی‏شود . احتیاج انسان با
یك كبوتر و یا یك آهو از زمین تا آسمان متفاوت است . بشر یك سلسله‏
نیازهای روانی دارد . لهذا برای یك حكومت كه بخواهد طبیعی و محبوب و
قابل تحمل باشد كافی نیست كه بر آورنده نیازهای مادی باشد ، توجه به‏
نیازهای انسانی و معنوی نیز لازم است . در رأس نیازهای معنوی اینست كه‏
حكومت با چه چشمی نگاه كند به مردم ، به چشم ابزارهای بی جان كه ضمنا
باید نگهداری هم كرد و یا به چشم حیوانهای باركش و شیرده كه باید
تیمارشان هم ضمنا كرد و یا به چشم انسانهای متساوی الحقوق و بلكه به شكل‏
مخدومها . خلاصه آیا مردم برای رهبر و یا رهبر برای مردم ؟
در آن مقاله گفتیم كه اعتراف به حقوق مردم شرط لازم و احتراز از هر
چیزی كه مشعر بر نفی حاكمیت آنها باشد شرط اول رهبری سالم و شرط اول‏
رهبری طبیعی است كه می‏تواند رضایت و اطمینان مردم را جلب كند .
گفتیم كه پیوند تصنعی كه كلیسا میان اعتقاد به خدا و نفی حق حاكمیت‏
مردم و بالالزام میان حق حاكمیت مردم و نفی خدا بر قرار كرد عامل مهمی در
رو گرداندن مردم از دین و مذهب شد . در حقیقت اصل مردم برای رهبر و نه‏
رهبر برای مردم را تثبیت كرد . ( رجوع شود به كتاب علل گرایش به‏ مادیگری )
كالیگولا امپراطور روم ( در قرن اول میلادی و یا پیش از میلاد ) می‏گفته‏
است همان قسمی كه چوپان بر گوسفند برتری دارد ، قائدین قوم نیز بر مردم‏
برتری دارند ، قائدین نظیر خدایان و رعایا نظیرچار پایانند .
بسیاری از فلاسفه غرب معتقد بودند كه قدرت رؤسا برای آسایش مرئوسین‏
نیست بلكه طبیعی است یعنی طبعا مرئوسین برای رؤسا آفریده شده‏اند .
6 - در آن مقاله گفتیم كه واژه رعیت علی رغم مفهوم منفوری كه اخیرا در
زبان فارسی پیدا كرده ، متضمن مفهوم حاكم و رهبر برای مردم نه مردم برای‏
رهبر و حاكم است .
7 - ایضا گفتیم كه از آیه كریمه : « ان الله یأمركم ان تؤدوا الامانات‏
الی اهلها و اذا حكمتم بین الناس ان تحكموا بالعدل »بهترین مفهوم اینكه‏
حاكم امانتدار مردم است و به عبارت دیگر اصل رهبر برای مردم نه مردم‏
برای رهبر استفاده شود . در " مجمع " از امامین صادقین علیهماالسلا م‏
نقل می‏كند كه در این آیه مخاطب ائمه‏اند چنانكه در آیه بعد : « اطیعوا
الله و اطیعوا الرسول ». . . [ مخاطب ] مردمند . امام باقر ( ع ) فرمود
: از این دو آیه یكی مال ماست ( مبین حقوق ماست ) و دیگری مال شماست (
مبین حقوق شماست )
در تفسیر المیزان از در المنثور از حضرت امیر ( ع ) نقل می‏كند كه :
²حق علی الامام ان یحكم بما انزل الله و ان یؤدی الامانة فاذا فعل ذلك فحق‏
علی الناس ان یسمعوا له و ان یطیعوا و ان یجیبوا اذا دعوا » .
8 - در همان مقاله از نامه 5 نهج البلاغه خطاب به عامل آذربایجان‏
می‏نویسد : « و ان عملك لیس لك بطعمة و لكنه فی عنقك امانة و انت‏
مسترعی لمن فوقك . لیس لك ان تفتات فی رعیة » . مبادا بپنداری كه‏
حكومتی كه به تو داده شده لقمه‏ای جلویت انداخته شده و رشوه‏ای به تو داده‏
شده و شكاری در اختیارت قرار داده شده ، بلكه امانتی به تو سپرده شده و
از جانب ما فوقت ( امیرالمؤمنین ) رعایت و نگهبانی آن از تو خواسته شده ، تو را نرسد كه به استبداد و دلبخواه در
میان مردم رفتار كنی .
در نامه 51 كه بخشنامه‏ای است برای مأمورین جمع مالیات ، می‏فرماید :
« فأنصفوا الناس من انفسكم و اصبروا لحوائجهم فانكم خزان الرعیة و وكلاء
الامة و سفراء الائمة » . . . شما گنجوران ملت ، نمایندگان رعیت ، و
سفیران و مأموران حكومتید .
9 - از آنچه در شماره 6 - 9 گفته شد معلوم گشت كه از نظر نهج البلاغه‏
مبنا بر رهبری برای مردم است و نه مردم برای رهبر .

چهارشنبه 18/5/1391 - 0:13 - 0 تشکر 496705

رهبری و مدیریت


1 - مفهوم رهبری مساوی است با امامت ، هدایت ( ایصال الی المطلوب )
و مفهوم مدیریت نوعی رشد است .
2 - مفهوم رشد اقتصادی در مورد یتیم و بلكه هر فرد دیگر ، و مفهوم رشد
خانوادگی در مورد هر فرد .
3 - تعریف رشد : لیاقت برای نگهداری و بهره‏برداری از امكانات موجود
كه مستلزم آگاهی از یك طرف و قدرت اراده از طرف دیگر است ، آگاهی به‏
معنی و هدف و ارزش و نتایج كار و تشخیص انتخاب .
4 - زندگی سراسر سرمایه است . عمر و حیات سرمایه است . نیروهای‏
انسان شگرف و ناشكفته است . اعضا و جوارح و قوا و نیروهای بدنی و روحی‏
سرمایه است. تاریخ و فرهنگ ، زبان ، كتاب ، صنعت ، تمدن سرمایه است.
5 - هر رشدی لیاقت مدیریت است ولی مدیریت را اصطلاحا در مدیریت‏
انسانها به كار می‏برند . اینجاست كه مفهوم رشد و امامت به هم نزدیك می‏شوند .
6 - مدیریت انسانها و رهبری آنها عبارتست از فن بهتر بسیج كردن و
بهتر سامان دادن و بهتر سازمان دادن و بهتر كنترل كردن نیروهای انسانی و
به كار بردن آنها .
قدرت مدیریت است كه از ضعیفترین ملتها قویترین ملتها می‏سازد .
رهبران بزرگ جهان آنان نیستند كه بهتر ملت خود را افسار زده‏اند كه‏
صداشان در نمی‏آید . بهترین رهبرها آنها هستند كه نیروهای افراد خود را
بسیج كرده‏اند ، تحریك كرده‏اند ، هماهنگ كرده‏اند ، آرمان واحد برای آنها
به وجود آورده‏اند . دو هنر در آرمان واحد یكی اینكه فرد انسانها را
آرمانی كردن ، دیگر اینكه گروه انسانها را در یك آرمان جمع كردن .
7 - نیاز به مدیریت انسانها بیش از حیوانهاست . گله گوسفند اداره‏اش‏
با یك چوپان بی‏سواد است كه مراتع را بشناسد ، آبخورها را بشناسد ، مانع‏
تفرق شود ، مانع گرگ شود ، احیانا اگر گوسفندی مریض شد معالجه كند .
اما گوسفند دنیای مرموز روحی ندارد ، گوسفند نیروهای سرگردان ذخیره شده‏
ندارد ، گوسفند قوانین پیچیده روحی كه لازم است شناخته شود ندارد .
گوسفند خلیفة الله و مظهر اسماء و صفات الهی و دارای احسن تقویم نیست .
به همین دلیل بیش از آنچه گوسفند نیازمند به چوپان است انسان نیازمند
به رهبر است و بیش از تفاوت سطحی چوپان و گوسفند تفاوت سطحی رهبر
انسان با خود انسان لازم است . یعنی راهنمایان و رهبران الهی .
8 - فرق نبوت و امامت كه اولی رهنمایی است و دومی رهبری . اولی ابلاغ‏
است ، اخبار است ، آگاه كردن است ، ارائه دادن راه است ، دومی‏
سرپرستی است ، جلو افتادن و به دنبال خود كشاندن است ، تحریك نیروها و بسیج نیروها و سامان دادن و سازمان بخشیدن‏
نیروهاست .
پیامبران برخی راهنمای راهبر بودند مانند ابراهیم و موسی و عیسی و خاتم‏
الانبیاء و برخی فقط راهنما بودند ، ولی ائمه رهبرند و راهنمائیشان همان‏
راهنمایی خاتم الانبیاست .
9 - تفاوت مفهوم رهبری در دنیای امروز و در اصطلاح اسلام .
10 - سه اصل در مورد انسان : ذخائر عظیم . . . « و یثیروا لهم‏
دفائن العقول » . عدم كفایت غریزه ، پیچیدگی قوانین روح انسان كه جز از
راه شناخت قوانین حاكم بر زندگی بشر رهبری میسر نیست . شناخت آن‏
قوانین كلید رمز تسلط بر دلهاست و بساهست [ كه ] نیاز به باز كردن‏
گرهها و عقده‏ها و باز كردن غلها و زنجیرهاست كه : « و یضع عنهم اصرهم و
الاغلال التی كانت علیهم » . مدیریت رسول خدا ، در خانواده ، در میان‏
اصحاب ، در تجهیز سپاه . آنها متد مدیریت انسان را می‏دانستند .
دستور آن حضرت به معاذ بن جبل كه : « یسر و لا تعسر و بشر و لا تنفر و
صل بهم صلوش اضعفهم » مربوط به حسن تبلیغ و حسن مدیریت است .
داستان امیرالمؤمنین و عاصم بن زیاد و اینكه زهد فوق العاده
امیرالمؤمنین مربوط به مدیریت است .
11 - شرائط رهبری چیست ؟ پیشگامی ، قدرت خلاق در سازمان دادن ، قدرت جلب علاقه و مهر و ارادت . ( رك به شماره 15 )
12 - رهبری رسول خدا ابوسفیان را به اعجاب می‏آورد ، داستان سه نفر
مختلف در تبوك ، داستان ابوذر .
13 - اهتمام اسلام به مدیریت از آنجا فهمیده می‏شود كه پیغمبر فرمود اگر
سه نفر در سفر بودید : « فلیؤمر احدكم » . دیگر اینكه در یوم الانذار سخن‏
از رهبری است . دیگر اینكه [ خداوند خطاب به رسول اكرم ] فرمود اگر
تكلیف رهبری را تعیین نكنی رسالتت را ابلاغ نكرده‏ای .
14 - خود داستان امام حسین نمونه یك رهبری لایق است .
15 - شرائط رهبری :
الف - پیشقدمی
ب - همدردی - داستان امیرالمؤمنین و عاصم بن زیاد، زندگی در سطح عامه.
ج - قدرت سازمان بخشی
د - شناخت لیاقت افراد برای كارهای مرجوعه
ه - جلب علاقه و محبت افراد
و - مؤمن ساختن افراد به هدف كلی اجتماعی
ز - شناخت شرائط زمان . . . « ماء آجن و لقمة یغص بها آكلها » . . .
ح - ایمان و اعتماد به هدف
ط - ایمان و اعتماد به موفقیت ، عدم تردید و دو دلی ، اعتماد به نفس‏
( رسول خدا و ایمان به موفقیتش در رسالت . ایضا ایمان امام حسین به‏ نتیجه كارش )
ی - حسن تشخیص
یا - سرعت تشخیص
یب - قاطعیت
یج - تصمیم ( عدم تردید و دو دلی در انتخاب كارها ، همچنانكه نسبت به‏
اصل هدف نیز نباید مردد و دو دل باشد )
ید - شهامت و عدم هراس از عواقب اقدام
یه - پیش بینی
یو - اقدامات احتیاطی برای شكست
یز - ظرفیت تحمل عقائد مخالف ، سعه صدر ( « آلة الرئاسة سعة الصدر »)
یح - شهامت قبول مسئولیت شكست
یط - تقسیم مناسب كار و نیروی انسانی
ك - از همه بالاتر قوت اراده و شخصیت و تحت تأثیر قرار دادن اراده‏ها
و تسخیر اراده‏ها كه بی‏اختیار از اراده او تبعیت كنند و این با نوعی‏
قدرت القاء و تلقین همراه است . این جهت بود كه رسول خدا را دارای‏
قدرت مرموز جادو می‏دانستند و حال آنكه عظمت شخصیت بود .

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.