• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 1655)
سه شنبه 17/5/1391 - 21:56 -0 تشکر 496487
امامت و رهبری (دیدگاه شهید مطهری)

« الی الله باذنه غ. ائمه اطهار اولا امر به معروف و نهی از منكر می‏كردند
. شدیدترین آن قیام حسینی بود . ثانیا به نشر علم می‏پرداختند . نمونه‏اش‏
مكتب امام صادق بود . او شاگردانی نظیر هشام و زراره و جابر بن حیان‏
تحویل داد . همچنین است نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و مباحثات و
احتجاجات همه ائمه خصوصا احتجاجات حضرت رضا ( ع ) . از همه بالاتر
تقوای عملی و زهد و ایثار و احسان به خلق خدا بود ، شب زنده‏دار یها به‏
عبادت و رسیدگی به اموال ضعفا و فقرا بود ، اخلاق فاصله اسلامی از عفو
وجود و تواضع بود . دیدن آنها مردم را به یاد معنویتهای اسلام و پیغمبر
می‏انداخت . موسی بن جعفر در پای كاخ هارون شب زنده‏داریها داشت . امام‏
رضا در مقام ولایتعهد دم از « الرب واحد و الاب واحد و الام واحد و لا
فضیلة الا بالتقوی » می‏زد و با حجام و بواب هم غذا و مأنوس و هم صحبت‏ می‏شد .
فلسفه روحانیت حفظ مواریث معنوی اسلام و مغز در مقابل پوست است .
جدایی روحانیت از سیاست از قبیل جدائی مغز از پوست است .

سه شنبه 17/5/1391 - 22:38 - 0 تشکر 496555

طرح غلط مسئله


مطلب را اینطور طرح می‏كنند كه ما مسئله‏ای داریم به نام حكومت‏
می‏خواهیم ببینیم تكلیف حكومت از نظر اسلام چیست ؟ آیا موروثی و تنصیصی‏
است كه هر حاكمی ، حاكم بعدی را تنصیص و تعیین بكند
 و مردم هم هیچ حق دخالتی در امر حكومت نداشته باشند ؟ پیغمبر
( ص ) یك شخص معین را تعیین كرد و او هم شخص معینی را برای بعد از
خودش تعیین كرد و او هم كس دیگر را ، و تا دامنه قیامت تكلیف امر
حكومت اینست كه همیشه تعیینی و تنصیصی است و قهرا این امر اختصاص به‏
ائمه ندارد چون ائمه دوازده نفرند و این تعداد مطابق معتقدات شیعه نه‏
قابل بیشتر شدن است و نه قابل كمتر شدن . طبق این سخن قانون كلی در باب‏
حكومت از نظر اسلام اینست كه پیغمبر كه حاكم بود باید حاكم بعد از خودش‏
را تعیین كند ، او هم حاكم بعد از خودش را و تا دامنه قیامت چنین باشد
. اگر اسلام دنیا را هم بگیرد ( همانطور كه نیمی از دنیا را گرفت و الان‏
هم جمعیتی در حدود هفتصد میلیون نفر تحت لوای اسلام هستند ) و بنا بشود
كه مقررات اسلامی در تمام نقاط آن رعایت شود چه به صورت حكومت واحد و
چه به صورت حكومتهای متعدد ، قانون همین است . پس اینكه می‏گوئیم‏
پیغمبر ( ص ) علی ( ع ) را تعیین كرد ، بر اساس همین اصل كلی بود كه‏
حكومت باید تنصیصی و تعیینی باشد و مطابق این فلسفه اصلا لزومی ندارد كه‏
حتی پیغمبر علی را از جانب خدا تعیین كرده باشد چون پیغمبر می‏توانست با
وحی مطلبی را بیان كند و ائمه نیز هم ملهم هستند و هم از ناحیه پیغمبر
علومی را تلقی كردند ولی بعد كه اینطور نیست . پس اگر اصل كلی در
حكومت از نظر اسلام این باشد [ كه حكومت باید تنصیصی و تعیینی باشد ] ،
حتی لزومی ندارد كه پیغمبر ( ص ) علی ( ع ) را از طریق وحی تعیین كرده‏
باشد بلكه به نظر و صوابدید شخص خودش تعیین كرده است
 و ائمه ( ع ) نیز به صلاحدید خودشان [ جانشین‏
خود را تعیین كرده‏اند ] بنابراین از نظر پیغمبر ( ص ) تعیین علی ( ع )
برای خلافت نظیر تعیین حاكم است برای مكه و تعیین امیر الحاج برای حجاج‏
. همانطور كه در آنجا كسی نمی‏گوید كه اگر پیغمبر فلان شخص را فرستاد برای‏
حكومت مكه ، یا مثلا معاذ بن جبل را فرستاد به یمن برای تبلیغ اسلام ، در
اثر وحی بود بلكه می‏گویند پیغمبر به حكم اینكه از ناحیه خداوند مدیر و
سائس مردم است در برخی مسائل كه به او وحی نمی‏رسد به تدبیر شخصی خودش‏
عمل می‏كند ، [ در اینجا نیز باید گفت كه پیغمبر ( ص ) به تدبیر شخصی‏
خودش علی ( ع ) را برای خلافت تعیین كرد ] .
اگر ما مسئله امامت را به همین سادگی طرح كنیم كه مسئله حكومت دنیاوی‏
می‏شود ، غیر از اینكه بگوئیم این مسئله غیر از آن امامت محل بحث است ،
جواب دیگری نداریم چون همانطور كه عرض كردم اگر مسئله به این شكل باشد
، اصلا لزومی ندارد كه وحی دخالت كرده باشد . وحی حداكثر همین قدر دخالت‏
می‏كند كه ای پیامبر ! تو وظیفه داری كسی را كه صلاح می‏دانی تعیین كنی و او
هم برای بعد از خودش هر كسی را كه صلاح می‏داند انتخاب كند و همینطور تا
دامنه قیامت . اگر امامت را به این شكل ساده و در سطح حكومت طرح كنیم‏
و بگوئیم امامت یعنی حكومت ، آنوقت می‏بینیم جاذبه آنچه كه اهل تسنن‏
می‏گویند بیشتر از جاذبه آن چیزی است كه شیعه می‏گوید . چون آنها می‏گویند
یك حاكم حق ندارد حاكم بعدی را خودش تعیین كند بلكه امت باید تعیین‏
كند ، اهل حل و عقد باید تعیین كند ، مردم باید تعیین كنند ، انتخاب او
باید بر اساس اصول دموكراسی صورت بگیرد ،
حقی است مال مردم و مردم حق انتخاب دارند . ولی مسئله به این سادگی نیست . از
نظر مجموع آنچه كه ما در شیعه می‏بینیم این مسئله كه خلافت علی ( ع ) و
سایر ائمه علیهم السلام تنصیصی بوده است ، فرع بر یك مسئله دیگر است كه‏
آن مسئله دیگر اساسیتر از این مسئله است .
در اینجا سؤالی مطرح می‏شود و آن اینكه ائمه علیهم السلام دوازده نفر
بیشتر نبودند . بعد از دوازده امام تكلیف حكومت چیست ؟ فرض كنیم‏
همانطور كه پیغمبر اكرم علی ( ع ) را تعیین فرمود حضرت امیر حاكم می‏شد ،
بعد امام حسن ( ع ) و بعد امام حسین ( ع ) تا می‏رسید به حضرت حجت ( ع )
. در این صورت قهرا بر اساس فلسفه‏ای كه ما شیعیان در این باب داریم ،
موجبی هم برای غیبت امام زمان در كار نبود . ایشان هم مثل پدرانشان یك‏
عمر كوتاهی می‏كردند و از دنیا می‏رفتند . بعد از ایشان چطور ؟ آیا امامها
از دوازده تا بیشتر می‏شدند ؟ نه . پس باید مسئله دیگری در میان مردم‏
باشد : مسئله حكومت به شكل عادی ، در همین وضعی كه الان موجود است .
حضرت حجت در زمان غیبت كه نمی‏توانند زمامدار مسلمین باشند . باز مسئله‏
زمامداری و حكومت دنیاوی سرجای خودش هست .

سه شنبه 17/5/1391 - 22:39 - 0 تشکر 496560

حكومت یكی از شاخه‏های امامت است


ما هرگز نباید چنین اشتباهی را مرتكب شویم كه تا مسئله امامت در شیعه‏
مطرح شد بگوئیم یعنی مسئله حكومت ، كه در نتیجه مسئله به شكل خیلی‏
ساده‏ای باشد و این فروعی كه برایش پیدا شده است پیدا شود و بگوئیم حالا
كه فقط مسئله حكومت و اینكه چه كسی حاكم باشد مطرح است ، آیا آن كسی كه‏
می‏خواهد حاكم باشد حتما باید از همه افضل باشد یا نه ، ممكن است كسی كه‏ حاكم می‏شود افضل نسبی باشد نه افضل واقعی ؟ یعنی از نظر سیاستمداری و
اداره امور الیق از دیگران باشد و لو اینكه از جنبه‏های دیگر خیلی پستتر
است . مدیر و سیاستمدار خوبی باشد و خائن نباشد . آیا معصوم هم باشد یا
نه ؟ چه لزومی دارد ؟ ! نماز شب خوان هم باشد یا نه ؟ چه لزومی دارد ؟ !
مسائل فقهی را هم بداند یا نه ؟ چه لزومی دارد كه بداند ؟ ! در این مسائل‏
رجوع می‏كند به دیگران . یك افضلیت نسبی كافی است . این ، تابع اینست‏
كه ما این مسئله را فقط در سطح حكومت ، و كوچك گرفتیم . و این ، اشتباه‏
بسیار بزرگی است كه احیانا قدما ( بعضی از متكلمین ) هم گاهی چنین‏
اشتباهی را مرتكب می‏شدند . امروز این اشتباه خیلی تكرار می‏شود . تا
می‏گویند امامت ، متوجه مسئله حكومت می‏شوند در حالیكه مسئله حكومت از
فروع و یكی از شاخه‏های خیلی كوچك مسئله امامت است و این دو را نباید
با یكدیگر مخلوط كرد . پس مسئله امامت چیست ؟

سه شنبه 17/5/1391 - 22:41 - 0 تشکر 496572

امام جانشین پیغمبر است در بیان دین


در مورد مسئله امامت ، آنچه كه در درجه اول اهمیت است ، مسئله‏
جانشینی پیغمبر است در توضیح و تبیین و بیان دین منهای وحی . البته بدون‏
شك كسی كه به او وحی می‏شد ، پیغمبر اكرم بود و بس و با رفتن ایشان‏
مسئله وحی و رسالت به كلی قطع شد . مسئله امامت اینست كه آیا با رفتن‏
پیغمبر ، بیان آن تعلیمات آسمانی كه دیگر در آنها اجتهاد و رأی شخصی‏
وجود ندارد ، در یك فرد متمركز بود به طوری كه مانند پیغمبر ( ص ) مردم‏
هر چه از او در مسائل دینی سؤال می‏كردند ، می‏دانستند كه پاسخ وی مر حق و
حقیقت است و رأی و فكر شخصی نیست كه ممكن است اشتباه كرده باشد و روز نمی‏توانیم تفسیر كنیم كه پیغمبر چگونه علم را از ناحیه خدا می‏گیرد .
نمی‏توانیم تفسیر كنیم كه چه نوع ارتباط معنوی میان پیغمبر ( ص ) و علی (
ع ) بود كه پیغمبر حقایق را كما هو حقه و بتمامه به علی آموخت و به غیر او نیاموخت . علی ( ع ) در نهج البلاغه ( در جاهای دیگر هم نظیر
این عبارت زیاد است ) می‏فرماید من با پیغمبر در حرا بودم ( بچه بوده‏اند
) صدای ناله دردناكی را شنیدم . گفتم یا رسول الله ! من صدای ناله شیطان‏
را در وقتی كه وحی بر تو نازل شد شنیدم . به من فرمود : « یا علی ! انك‏
تسمع ما اسمع و تری ما اری و لكنك لست بنبی » اگر در همانجا
كنار علی ( ع ) فرد دیگری هم بود ، آن صدا را نمی‏شنید چون آن شنیدن ،
شنیدن صدایی نبوده كه در فضا پخش شود كه بگوئیم هر كس گوش می‏داشت‏
می‏شنید . آن ، سمع و حس و بینش دیگری است .

سه شنبه 17/5/1391 - 22:43 - 0 تشکر 496585

حدیث ثقلین و مسئله عصمت ائمه علیهم السلام


اساس مسئله در باب امامت آن جنبه معنوی است . امامان یعنی‏
انسانهایی معنوی مادون پیغمبر كه از طریقی معنوی اسلام را می‏دانند و
می‏شناسند و مانند پیغمبر ، معصوم از خطا و لغزش و گناهند . امام ، مرجع‏
قاطعی است كه اگر جمله‏ای از او بشنوید نه احتمال خطا در آن می‏دهید و نه‏
احتمال انحراف عمدی كه اسمش می‏شود عصمت . آنوقت شیعه می‏گوید اینكه‏
پیغمبر ( ص ) فرمود : « انی تاریك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی » من بعد از خود دو شی‏ء وزین باقی می‏گذارم ، قرآن و عترت خودم ، نص‏
در چنین مطلبی است .
اما آیا پیغمبر چنین چیزی گفته یا نگفته ؟ قابل انكار نیست . این‏
حدیث ، حدیثی نیست كه فقط شیعه روایت كرده باشد بلكه حدیثی است كه‏
حتی اهل تسنن از شیعه بیشتر روایت كرده‏اند . در ایامی كه ما در قم بودیم ، اوایلی بود كه " رساله الاسلام "
كه رساله‏ای است كه دار التقریب منتشر می‏كند ، منتشر می‏شد . در آنجا یكی‏
از علمای اهل تسنن در مقاله‏ای این حدیث را به این شكل نقل كرده بود كه‏
پیغمبر فرمود : « انی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و سنتی » . مرحوم‏
آیة الله بروجردی كه مردی بود واقعا و به تمام معنا عالم و روحانی و در
اینگونه مسائل بسیار عاقلانه فكر می‏كرد ، طلبه فاضلی به نام آقا شیخ قوام‏
و شنوه‏ای را كه خیلی اهل كتاب و تتبع بود و نسبتا مرد خوبی هم هست ،
راهنمایی كردند كه این حدیث را از كتب اهل تسنن استخراج كنند كه شاید
در بیش از دویست كتاب از كتب معتبر و مورد اعتماد اهل تسنن نوشته‏اند
كه پیغمبر فرمود : « انی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی » . و
این حدیث در مقامات متعدد ب وده چون پیغمبر ( ص ) این مطلب را در
جاهای مختلف به همین شكل فرموده است . البته منظور این نیست كه پیغمبر
( ص ) حتی یك بار هم نگفته است كه من دو چیز در میان شما می‏گذارم ،
كتاب و سنت ، چون منافاتی نیست بین " كتاب و سنت " و " كتاب و
عترت " زیرا عترت برای بیان سنت است . صحبت این نیست كه ما به‏
سنت رجوع كنیم یا به عترت مثل اینكه سنت موجودی از پیغمبر داریم و یك‏
عترت در كنار آن ، یا باید به سنت مراجعه كنیم یا به عترت ! بلكه سخن‏
اینست كه عترت است كه مبین واقعی سنت است و تمام سنت نزد آنهاست .
« كتاب الله و عترتی » یعنی شما باید سنت مرا از عترت من تلقی كنید .
علاوه بر این ، خود همین كه می‏گوئیم پیغمبر فرمود : « انی تارك فیكم‏
الثقلین كتاب الله و عترتی » سنت است چون حدیث پیغمبر است . منافاتی‏
میان ایندو نیست . تازه اگر در یك جا كه آن هم قطعی نیست پیغمبر فرموده باشد : « انی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و سنتی » در چندین‏
جای دیگر به آن صورت فرموده . اگر در یك كتاب به این صورت نوشته شده‏
، لااقل در دویست كتاب دیگر به آن صورت نوشته شده است .
به هر حال آن شخص رساله‏ای در این زمینه تهیه كرد و آن را فرستادند به‏
دارالتقریب مصر . دارالتقریب هم بی انصافی نكرد و همان كتاب را چاپ و
پخش كرد چون مستند بود و نمی‏توانستند آنرا رد كنند و بگویند چنین چیزی‏
نیست ، قابل رد كردن نبود . حالا اگر مرحوم آیة الله بروجردی می‏خواست‏
مثل دیگران عمل كند ، جار و جنجال و هیاهو راه می‏انداخت كه اینها چه‏
می‏گویند ؟ ! می‏خواهند حقوق اهل بیت را از بین ببرند ،
اینها سوء نیت‏ دارند و . . .
بنابر این آن روح اصلی امامت اینست كه اسلام كه دینی است جامع و كلی‏
و پر فروغ ، آیا بیان آن همان مقداری است كه در قرآن اصول و كلیاتش ذكر
شده و در كلمات پیغمبر اكرم كه خود اهل تسنن هم روایت كرده‏اند ،
توضیحاتش بیان گردیده است ؟ هر چه اسلام بود ، همین بود ؟ البته نازل‏
شدن اسلام بر پیغمبر تمام شد ولی آیا اسلام بیان شده همان بود ؟ ، [ تمام‏
اسلام نازل شده بود ؟ ] یا اینكه بعد از پیغمبر ( ص ) اسلام نازل شده بر
ایشان كه هنوز خیلی از مسائل آن از باب اینكه باید حاجت پیش بیاید ،
زمان بگذرد و تدریجا بیان شود بیان نشده بود ، نزد علی ( ع ) بود كه‏
ایشان می‏بایست برای مردم بیان كند . در این صورت همین حدیث كتاب الله‏
و عترتی عصمت را هم بیان می‏كند زیرا پیغمبر می‏فرماید دین را از این دو
منبع بگیرید . همانطور كه قرآن معصوم است یعنی در آن خطا وجود ندارد ،
آن دیگری هم معصوم است . محال است كه پیغمبر
به این قاطعیت بگوید بعد از من دین را از فلان شخص بگیرید ولی آن شخص‏
برخی از سخنانش اشتباه باشد .
اینجاست كه فرضیه شیعه با فرضیه اهل تسنن در مسئله بیان و اخذ دین در
اساس فرق می‏كند . آنها می‏گویند همانطور كه با رفتن پیغمبر وحی منقطع شد
، بیان واقعی دین یعنی آن بیانی كه معصوم از خطا و اشتباه باشد هم تمام‏
شد . هر چه از قرآن و احادیثی كه از پیغمبر رسیده استنباط كردیم ، همان‏
است و دیگر چیزی نیست

سه شنبه 17/5/1391 - 22:44 - 0 تشکر 496586

منع كتابت حدیث


جریانی را خود اینها بوجود آوردند كه فرضیه‏شان را ضعیف كرد و آن‏
اینست كه عمر كتابت حدیث پیغمبر را منع كرد و این ، یك واقعیت‏
تاریخی است . ما اگر نخواهیم از زبان یك شیعه با بدبینی صحبت كنیم‏
خودمان را می‏گذاریم به جای یك مستشرق اروپایی كه نه شیعه است و نه سنی‏
. او خیلی هم بخواهد خوشبین باشد اینطور خواهد گفت كه عمر از باب اینكه‏
اصرار زیاد داشت كه تنها مرجع ، قرآن باشد و رفتن زیاد مردم به دنبال‏
حدیث سبب می‏شد كه مراجعه‏شان به قرآن كم شود ، جلوی كتابت حدیث را
گرفت . این از قطعیات تاریخ است و فقط حرف ما شیعیان نیست . در زمان‏
عمر جرئت نمی‏كردند حدیثی از پیغمبر بنویسند و بگویند این را پیغمبر گفته‏
، یا بنشینند و روایت حدیث از پیغمبر كنند ( البته نقل حدیث ممنوع‏
نبود ) ، تا زمان عمر بن عبدالعزیز كه در سال 99 هجری به خلافت رسید و در
سنه 101 هجری از دنیا رفت و دستور به كتابت حدیث داد . تازه بعد از
آنكه عمر بن عبدالعزیز این سنت عمری را بهم زد و گفت احادیث پیغمبر
باید نوشته شود ، افرادی كه سینه به سینه چیزی از احادیث پیغمبر ضبط داشتند آمدند و روایت كردند و نوشته شد
. این جریان سبب شد كه قسمتی از احادیث پیغمبر از میان برود .
می‏دانیم احكامی كه در قرآن بیان شده خیلی مختصر و جزئی است و قرآن‏
همه‏اش كلیات است . مثلا قرآن كه اینهمه بر نماز اصرار دارد ، درباره آن‏
از « اقیموا الصلوش و اسجد و اركعوا »سجود كنید ، ركوع كنید تجاوز نكرده‏
و حتی توضیح نداده است كه نماز را به چه شكلی باید خواند . همچنین‏
درباره حج كه این همه دستور دارد و پیغمبر ( ص ) خودشان به آن دستورات‏
عمل می‏كردند ، در قرآن چیزی بیان نشده ، سنت پیغمبر هم كه عملا به این‏
شكل در آمد . حالا اگر به این شكل هم در نیامده بود ، پیغمبر ( ص ) مگر
چقدر فرصت پیدا كرد كه حلال و حرام را بیان كند . در سیزده سال مكه مردمی‏
كه با وجود فشارها و تضییقات بسیار مسلمان شدند ، شاید چهار صد نفر
نمی‏شدند . در آن مضیقه‏ها ملاقات با رسول اكرم قاچاقی صورت می‏گرفت و یك‏
عده هفتاد خانواری كه شاید نصف یا بیشتر جمعیت مسلمانان را تشكیل‏
می‏دادند به حبشه مهاجرت كردند . البته مدینه از این نظر فرصتی بود اما
گرفتاریهای پیغمبر در مدینه نیز زیاد بود . اگر رسول اكرم در همه این‏
بیست و سه سال مثل یك معلم می‏بود كه فقط می‏رفت سر كلاس و به مردم‏
تعلیم می‏داد شاید وافی نبود برای اینكه همه آنچه را كه اسلام دارد بیان‏
كند ، تا چه رسد با این تاریخ موجود خصوصا كه اسلام در تمام شئون زندگی‏
بشر حكم دارد .

سه شنبه 17/5/1391 - 22:45 - 0 تشکر 496587

استفاده از قیاس


نتیجه این حرفی كه اهل تسنن گفته‏اند این شد كه عملا نارسائیهایی در
احكام اسلام مشاهده كردند . مسئله‏ای پیش می‏آمد ، می‏دیدند در قرآن حكم این مسئله بیان نشده است . به سنت ( آن‏
مقدار نقلهایی كه دارند ) مراجعه می‏كردند ، می‏دیدند هیچ حكمی درباره این‏
مسئله وجود ندارد . بی حكم هم كه نمی‏تواند باشد ، چه كار باید كرد ؟
گفتند " قیاس " . قیاس یعنی ما بر اساس مشابهت میان مواردی كه‏
درباره آنها حكمی در قرآن یا سنت موجود است ، و مسئله مورد نظر حكم‏
كنیم بگوئیم در فلان جا اینطور گفته ، اینجا هم كه بی شباهت به آنجا
نیست ، همان حكم را دارد . شاید در آنجا كه پیغمبر ( ص ) فلان دستور را
داده به این مناط و علت و فلسفه بوده ، این فلسفه در اینجا هم وجود دارد
، پس اینجا هم آنطور می‏گوئیم . بر اساس " شاید " است . به علاوه آنجا
كه سنت نارسا بود ، یكی و دو تا نبود . دنیای اسلام مخصوصا در زمان‏
عباسیان توسعه پیدا كرد و كشورهای مختلف فتح شد و احتیاجات ، مرتب‏
مسئله می‏آفرید . نگاه می‏كردند به كتاب و سنت ، می‏دیدند حكم این مسائل‏
وجود ندارد . مرتب قیاس می‏كردند . دو فرقه شدند ، یك فرقه منكر قیاس‏
شدند نظیر احمد بن حنبل و مالك بن انس ( كه می‏گویند در تمام عمرش فقط
در دو مسئله قیاس كرد ) ، فرقه دیگر جلوی قیاس را باز گذاشتند رفت تا
آسمان هفتم مثل ابو حنیفه . ابو حنیفه می‏گفت این سنتهایی كه از پیغمبر
رسیده اصلا قابل اعتماد نیست كه واقعا پیغمبر گفته باشد . می‏گویند گفته‏
است فقط پانزده حدیث بر من ثابت است كه پیغمبر فرموده ، بقیه ثابت‏
نیست . در بقیه قیاس می‏كرد . شافعی موضعی بینابین داشت ، در بعضی‏
موارد به احادیث اعتماد می‏كرد و در بعضی دیگر قیاس می‏نمود . یك فقه‏
شلم شوربای عجیبی بوجود آمد .
می‏گویند ابوحنیفه چون اصلا ایرانی بود و ذهن ایرانیها بیشتر به مسائل عقلی توجه دارد و نیز در عراق سكونت داشت و از اهل‏
حدیث كه مركزشان مدینه بود دور بود ، خیلی قیاس بود ، می‏نشست و با
خیال خودش قیاس درست می‏كرد . حتی اهل تسنن هم نوشته‏اند كه روزی رفت‏
به سلمانی . ریشش جوگندمی بود و هنوز موی سفیدش زیاد نبود . به سلمانی‏
گفت این موهای سفید را بكن . می‏خواست از ریشه در بیاورد كه اصلا در
نیاید . سلمانی گفت اتفاقا خاصیت موی سفید اینست كه اگر بكنی بیشتر
درمی آید . گفت پس موهای سیاه را بكن . این ، قیاس است . قیاس گرفت‏
: اگر این درست باشد كه چنانچه موی سفید را بكنی بیشتر درمی‏آید ، پس‏
موهای سیاه را بكن كه بیشتر در بیایند . در صورتی كه اگر چنین قاعده‏ای‏
باشد ، فقط در موی سفید است و دیگر در موی سیاه جاری نیست . در فقه هم‏
همینطور عمل می‏كرد .

سه شنبه 17/5/1391 - 22:45 - 0 تشکر 496589

قیاس از نظر شیعه


وقتی ما به روایات شیعه مراجعه می‏كنیم می‏بینیم ریشه این مطلب را از
اینجا می‏زنند كه اصلا ریشه این فكر ، خطا و اشتباه است كه كتاب و سنت‏
وافی نیست . مسئله رجوع به قیاس از اینجا ناشی می‏شود كه می‏گویند كتاب‏
و سنت برای بیان احكام وافی نیست . چون وافی نیست ، برویم دنبال قیاس‏
. نه ، آنقدر از پیغمبر به طور مستقیم یا غیر مستقیم به وسیله اوصیای‏
ایشان سنت رسیده است كه با مراجعه به كلیات این سنت ، نیازی به قیاس‏
نیست . اینست روح امامت از نظر دینی . اسلام فقط یك مسلك نیست كه‏
بعد از آنكه مبتكر آن مسلك ، ایدئولوژیس را پدید آورد ، بگوید حالا این‏
مكتب برای اجرا حكومت می‏خواهد ، حكومت را چكار كند . اسلام یك دین‏
است . وضع یك دین آنهم دینی مانند اسلام را باید در نظر گرفت .

سه شنبه 17/5/1391 - 22:46 - 0 تشکر 496590

با وجود معصوم جای انتخاب نیست


مسئله امامت از جنبه زعامت و حكومت اینست كه حالا كه بعد از پیغمبر
مانند زمان ایشان معصوم وجود دارد و پیغمبر وصیی برای خود معین كرده است‏
كه او در سطح افراد دیگر نیست و از نظر صلاحیت مثل خود پیغمبر استثنایی‏
است ، دیگر جای انتخاب و شورا و این حرفها نیست . همانطور كه در زمان‏
پیغمبر نمی‏گفتند كه پیغمبر فقط پیام آور است و وحی به او نازل می‏شود ،
تكلیف حكومت با شور است و مردم بیایند رأی بدهند كه آیا خود پیغمبر را
حاكم قرار دهیم یا شخص دیگر را ، بلكه اینطور فكر می‏كردند كه با وجود
پیغمبر ، این بشر فوق بشر كه در مرحله‏ای است كه با عالم وحی اتصال دارد
، اصلا این مسئله مطرح نیست ، بعد از ایشان نیز جای این سخنان نیست .
زیرا پیغمبر ( ص ) اوصیای دوازده گانه‏ای داشته است كه اینها باید در
طول دو سه قرن پایه اسلام را محكم كنند و اسلام از یك منبع صاف و خطا
ناپذیری بیان شود . با وجود چنین كسانی برای بیان احكام اسلامی ، دیگر جای‏
انتخاب و شورا و این حرفها نیست . آیا ما شخص معصوم از خطا و عالم به‏
تمام معنا داشته باشیم كه حتی امكان اشتباه هم برایش وجود ندارد و با
این حال برویم شخص دیگری را به جای او انتخاب كنیم ؟ !
گذشته از اینكه چون علی ( ع ) به مقام امامت به این معنی كه عرض‏
می‏كنم تعیین شده است قهرا مقام زعامت دنیوی هم شأن او خواهد بود ،
پیغمبر برای همین مقام هم تصریح كرده است . اما پیغمبر كه علی را برای‏
این مقام تصریح كرده به خاطر اینست كه علی ( ع ) آن مقام دیگر را واجد
است . بنابر این در زمان غیبت امام زمان ( ع ) كه دیگر مسئله امام معصوم حاضری كه مبسوط الید باشد مطرح‏
نیست یا اگر فرضا حوادث صدر اسلام پیش نمی‏آمد و امیرالمؤمنین خلیفه‏
می‏شد و بعد امام حسن و بعد امام حسین تا زمان حضرت حجت و موجبی هم برای‏
غیبت پیش نمی‏آمد ، بعد كه امام معصومی در میان مردم نبود ، مسئله‏
حكومت مسئله دیگری می‏شد و آنوقت باید گفت تكلیف مسئله حكومت چیست ؟
آیا حاكم حتما باید فقیه جامع الشرایط باشد یا چنین چیزی لازم نیست . آیا
حاكم را مردم انتخاب بكنند ؟ و . . .
بنابر این ما نباید مسئله امامت را از اول به صورت یك مسئله خیلی‏
ساده دنیاوی یعنی حكومت مطرح كنیم بعد بگوئیم آیا از نظر اسلام حكومت ،
استبدادی و تنصیصی است یا [ انتخابی ] ؟ و سپس بگوئیم چطور شده كه شیعه‏
می‏گوید حكومت باید اینچنین باشد ؟ نه ، مسئله ، به این شكل مطرح نیست .
در شیعه امامت مطرح است . یك شأن امام حكومت است و البته با وجود
امام معصوم جای حكومت كردن كس دیگری نیست همینطور كه با وجود پیغمبر
اكرم جای حكومت كردن كس دیگری نیست . و پیغمبر اكرم علی ( ع ) را برای‏
امامت تعیین كرده است كه لازمه امامت حكومت كردن هم هست و گذشته از
این ، در مواقعی به خود حكومت هم تصریح كرده ولی بر مبنای اینكه امام‏
بعد از شما اوست .

سه شنبه 17/5/1391 - 22:48 - 0 تشکر 496591

مسئله ولایت معنوی


در جلسه پیش مطلبی را عرض كردم كه البته من خودم شخصا به آن اعتقاد
دارم و آنرا هم مطلب اساسی می‏دانم منتها این مطلب شاید از اركان تشیع‏
به شمار نمی‏رود ، و آن اینكه آیا مقام پیغمبر اكرم فقط این بود كه‏
دستورات الهی ، اصول و فروع اسلام به او وحی می‏شد ؟ آن چیزی كه او می‏دانست فقط اسلام واقعی بود و دیگر ماورای‏
آن ، شأن او نبود كه از جانب خدا بداند ؟ و در مقام عمل و تقوا نیز آیا
[ فقط ] در مرحله‏ای بود مأمون و معصوم از خطا ؟ همچنین آیا مقام ائمه‏
علیهم السلام فقط اینست كه گر چه به ایشان وحی نمی‏شده است ولی اسلام را
به وسیله پیغمبر ( ص ) دریافت كرده‏اند و فروع و كلیات و جزئیات اسلام‏
را همچنانكه پیغمبر به علمی كه هیچ شائبه اشتباه در آن نبود می‏دانست ،
آنها نیز می‏دانند و در مقام تقوا و عمل هم مأمون و معصوم از خطا هستند ؟
آیا فقط همین است یا چیزهای دیگری هم در شخص پیغمبر و شخص امام وجود
دارد ؟ آیا در ماوراء مسائل مربوط به دین و معارف چه علومی را می‏دانستند
؟ آیا این سخن درست است كه اعمال بر پیغمبر عرضه می‏شود و حتی اعمال‏
مردم در زمان حیات هر امامی بر آن امام عرضه می‏شود به طوری كه مثلا الان‏
امام زمان ( ع ) نه تنها بر شیعیان بلكه بر همه مردم حاضر و ناظر است و
غافل نیست ؟ حتی امام ، حی و میت ندارد . یعنی همانطور كه در جلسه پیش‏
عرض كردم وقتی شما به زیارت امام رضا ( ع ) می‏روید و می‏گویید : السلام‏
علیك در حد اینست كه شما با انسان زنده‏ای در این دنیا روبرو می‏شوید و
می‏گوئید : السلام علیك ، همان مقدار شما را شهود می‏كند . این همان مسئله‏
ولایت است ، ولایت معنوی .
در جلسه پیش عرض كردم در اینجا نقطه التقایی میان عرفان و تشیع وجود
دارد یعنی فكرها خیلی به هم نزدیك است . اهل عرفان معتقدند در هر
دوره‏ای باید یك قطب ، یك انسان كامل وجود داشته باشد و شیعه می‏گوید در
هر دوره‏ای یك امام و حجت وجود دارد كه او انسان كامل است و . . . فعلا
نمی‏خواهیم این بحث را مطرح كنیم چون این مسئله مورد اختلاف ما و سنیها نیست . اختلاف تشیع و تسنن در آن‏
دو مسئله اول است ، یكی مسئله‏ای كه ما اسمش را امامت در بیان احكام‏
دین می‏گذاریم و دیگر ، امامت به معنی زعامت مسلمین .

سه شنبه 17/5/1391 - 22:50 - 0 تشکر 496595

اهمیت حدیث ثقلین


راجع به مسئله امامت از حدیث : « انی تارك فیكم الثقلین » كه عرض‏
كردم ، غافل نشوید . اگر با یكی از علما یا غیر علمای اهل تسنن روبرو
شدید ، بگوئید آیا پیغمبر چنین جمله‏ای را فرمود یا نه ؟ اگر بگوید نه ،
می‏توان چندین كتاب از خودشان جلویش گذاشت . می‏بینید اصلا علمای اهل‏
تسنن نمی‏توانند در [ وجود و صحت ] چنین حدیثی اختلاف داشته باشند و
ندارند بعد بگوئید اینكه پیغمبر قرآن را بعنوان یك مرجع و عترت را بعنوان‏
مرجع دیگر معین كرده ، عترت چه كسانی هستند ؟ آنها اصلا فرقی میان عترت‏
پیغمبر و غیر عترت پیغمبر قائل نیستند بلكه آنچه كه نقل می‏كنند از صحابه‏
و غیر صحابه ، از غیر علی ( ع ) بیشتر نقل كرده‏اند تا از علی ( ع ) . از علی ( ع ) گاهی به عنوان یك راوی نقل‏
می‏كنند نه به عنوان یك مرجع

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.