• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن اجتماعي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
اجتماعي (بازدید: 3282)
دوشنبه 16/5/1391 - 21:22 -0 تشکر 494791
تكامل اجتماعی انسان(دیدگاه شهید مطهری)

دوست عزیز به نظر شما چه آیتم هایی برای رسیدن انسان امروزی به تکامل لازم می باشد؟




بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع بحث مفهوم تكامل در تاریخ و به تعبیر دیگر تكامل اجتماعی و
پیشرفت اجتماعی انسان است . علماء برای انسان قائل به دو تكاملند : یكی‏
تكامل طبیعی و زیستی كه در زیست شناسی خوانده و دیده‏اید ، كه انسان را
كاملترین حیوان و آخرین حلقه تكامل طبیعی حیوانات دانسته‏اند . معنی‏
تكامل طبیعی روشن است ، یعنی تكاملی كه آنرا جریان طبیعت بدون دخالت و
خواست خود انسان بوجود آورده است . از این جهت میان انسان و سایر
حیوانات تفاوتی نیست یعنی یك مسیر طبیعی جبری قهری ، هر حیوانی را به‏
مرحله‏ای رسانده است ، انسان را هم همان جریان به مرحله‏ای كه امروز ما او
را انسان می‏نامیم و او را نوعی خاص در مقابل سایر انواع می‏دانیم رسانده‏
است . ولی تكامل تاریخی یا تكامل اجتماعی یعنی سیر جدیدی از تكامل كه در
این سیر جدید ، طبیعت به آن شكل دخالت ندارد . این تكامل ، تكامل‏
اكتسابی  است . یعنی تكاملی است كه انسان با دست خود آنرا كسب‏ كرده است
 و دوره به دوره هم آنرا از طریق تعلیم و تعلم منتقل كرده است‏
، نه از طریق وراثت . تكامل طبیعی بدون اختیار و اكتساب انسان رخ داده‏
است و با یك سلسله قوانین ارثی دوره به دوره طی شده است . ولی تكامل‏
اجتماعی یا تاریخی انسان چون اكتسابی است و به دست خود انسان بوجود
آمده است انتقالش از نسلی است و به دست خود انسان بوجود آمده است‏
انتقالش از نسلی به نسلی و از دوره‏ای به دوره‏ای و احیانا از منطقه‏ای به‏
منطقه‏ای ، بوسیله تو ارث نبوده و امكان هم نداشته است بلكه بوسیله‏
تعلیم و تعلم و یاد دادن و یاد گرفتن ، و در درجه اول بوسیله فن نوشتن‏
انجام شده است كه می‏بینیم قرآن كریم هم به قلم و ابزارهای نوشتن قسم‏
می‏خورد : " « ن و القلم و ما یسطرون » " و یا : " « اقرا باسم‏
ربك الذی خلق 0 خلق الانسان من علق 0 اقرأ و ربك الاكرم 0 الذی علم‏ بالقلم »"
خدای بزرگوار تو همان است كه قلم بدست گرفتن را به انسان آموخت یعنی‏
استعداد پیشرفت در تكامل تاریخی و تكامل اجتماعی به انسان داد .
در اینكه جامعه بشر از بدو پیدایش ، از زمانی كه شروع كرده است به‏
ایجاد تمدن ، رو به پیشرفت و رو به تكامل بوده است تقریبا جای بحث‏
نیست . همه ما می‏دانیم كه همانطوری كه تكامل طبیعی تدریجا رخ داده است‏
، تكامل اجتماعی هم تدریجا رخ داده است با یك تفاوت و آن اینكه هر چه زمان گذشته است
 بر سرعت این تكامل افزوده‏ است و به اصطلاح علمی ،
 یك حركت مقرون به شتاب بوده است یعنی حركت‏
بوده و سكون نبوده است و تازه حركت یكنواخت هم نبوده است . ( حركت‏
یكنواخت مثل حركت یك اتومبیل كه مثلا ساعتی 100 كیلومتر ، یك ساعت ،
دو ساعت ، ده ساعت با همین سرعت حركت كند . ) بلكه حركت با شتاب‏
بوده است یعنی تدریجا بر سرعتش افزوده شده است ، اگر در دقیقه اول مثلا
یك كیلومتر حركت كرده ، در دقیقه دوم 2 كیلومتر ، در دقیقه سوم 4
كیلومتر و بلكه بیشتر به طوری كه هر چه جلو آمده است در زمانهای كمتر با
سرعتی بیشتر و در بعضی از قسمتها با سرعت خارق العاده‏ای پیش رفته و جلو
آمده است . ولی با اینكه به نظر می‏رسد كه تكامل و پیشرفت امری بدیهی‏
است ، حتما تعجب خواهید كرد كه در میان دانشمندان افرادی بوده و هستند
كه در اینكه بتوان نام آنچه رخ داده است را پیشرفت و تكامل نامید ،
تردید كرده‏اند . خیلی هم در ابتدا تعجب آور است كه چه جای تردید است ؟
! اینكه چرا تردید كرده‏اند بعد عرض می‏كنم . در اینجا همین قدر اشاره‏
می‏كنم كه اگر چه ما تردید آنها را صحیح نمی‏دانیم و ما هم معتقدیم كه‏
جامعه بشر همه جانبه رو به تكامل است و به یك مراحل نهائی نزدیك می‏شود
، در عین حال تردیدهای آنها هم بی‏وجه نیست ، جهتی دارد كه باید روشن‏
بشود تا ما بتوانیم مفهوم تكامل را كاملا درك بكنیم .

دوشنبه 16/5/1391 - 22:44 - 0 تشکر 495011

3نظریه حكما و فلاسفه الهی

حكما و فلاسفه الهی نظر دیگری درباره كمال انسان دارند و انسان كامل از
نظر آنها جور دیگری تعریف می‏شود كه اندكی با آنچه عرفا می‏گویند فرق دارد
.
در بیان حكما مسئله وحدت حقیقت و وصول و سیر و سلوك و رسیدن و فنا
شدن به شكلی كه عرفا می‏گویند مطرح نیست و در فلسفه وجود ندارد . از نظر
فلاسفه كمال انسان به دو چیز است یكی درك حقایق و به عبارت دیگر حكمت‏
( كلمه علم وافی نیست ) . عرفا می‏گویند حقیقت ، و حكما می‏گویند حكمت و
حكمت را درك حقایق اشیاء آنطور كه هست و درك نظام كلی هستی آنگونه كه‏
هست می‏دانند . البته درك جزئیات ، حكمت گفته نمی‏شود و شان علوم است‏
. مثلا اینكه سیب خاصیتش چیست علم است ولی حكمت نیست . یا در مورد
شناسائی یك منزل ، گاهی اندام و كلیات آنرا می‏شناسید و گاه از جزئیات‏
آن مطلعید و یا فرضا یكی كوچه‏های تهران را مانند راننده تاكسی خوب‏
می‏شناسد ، ولی در عین حال اطلاع كلی راجع به تهران ندارد . اگر از او
بپرسید تهران از كجا مشروب می‏شود نمی‏داند ، برق تهران از چند منبع تامین‏
می‏شود نمی‏داند ، نظام شهرداری یا شهربانی چگونه است نمی‏داند .
حكیم كمال انسان را در شناخت كلی عالم می‏داند ، شناخت درست و صحیح‏
به طوری كه یك " عالم علمی " شود . جهان ، انسانی باشد عینی و او
عالمی باشد علمی كه در تعریف حكمت از نظر غایت می‏گویند : " صیروره‏
الانسان عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینی "
حكمت عبارتست از گردیدن انسان یك جهان علمی و یك جهان عقلانی مطابق با
جهان عینی . مثلا در جهان عینی ، واجب الوجود ، نظام كلی عوامل مجردات و
متوسط و مادی هست ، آنجا هم باشد و انسان بداند . پس انسان كامل از نظر
آنها یعنی انسانی كه حكمت را دریافته است .
در مصداق حكمت ممكن است احتیاج به بحث باشد ولی در اصل حكمت نیازی‏
به بحث نیست . قرآن هم می‏فرماید : « یؤتی الحكمه من یشاء و من یؤت‏
الحكمه فقد اوتی خیرا كثیرا »"
از نظر حكما كمال انسان یكی در حكمت است و دیگری در عدالت . و
مقصودشان از عدالت ، عدالت اخلاقی است . ( عدالت اجتماعی تابع عدالت‏
اخلاقی است ) یعنی در میان قوا و غرائز انسان تعادل و توازن برقرار باشد
و این قوا و غرائز تحت حكومت قوه عاقله باشد . به عبارت دیگر : مسلط و
مسیطر بودن عقل بر جمیع قوای شهوانی و غضبی و وهمی و به اصطلاح امروز بر
جمیع غرائز و تمایلات به طوری كه عقل حظ و سهم هر قوه‏ای را به آن قوه‏
بدهد بدون افراط و تفریط ، بدون اینكه حق قوه‏ای ر ا ضایع كند و یا به آن‏ بیش از حقش بدهد .
حكما معتقدند كه انسان دارای دو جنبه است : جنبه یدالفوقی و جنبه‏
یدالبدنی ، از جنبه یدالفوقی ، كمال انسان در حكمت است و از جنبه‏
یدالبدنی ، كمال انسان در عدالت است . اولی را كمال عقل نظری و دومی را
كمال عقل عملی می‏گویند .
پس انسان كامل از نظر حكما ، انسانی است كه عقلش در مسائل نظری حكیمانه است
 و در مسائل عملی هم انسانی است صد در صد معتدل از نظر
اخلاق ، چون معتقدند همه خلقهای نیك همان معتدل آنها است . یعنی اخلاق‏
نیك ، اخلاقی است كه در آن هر قوه و غریزه‏ای حق خود را به عدالت می‏گیرد
بر اساس نظر حكما حكمت و علم ، مخصوصا علمی كه پایه حكمت است ،
ذاتا كمال است ( البته علم به طور مطلق ، حكمت جزئی هم به جای خود )
پس حكمت كلی كمال است ، نه مقدمه كمال .
همانطور كه در ابتدا راجع به ایمان گفتیم كه آیا هدف است یا وسیله ،
اكنون در مورد حكمت می‏گوئیم آیا حكمت برای انسان هدف است یا وسیله ؟
آیا علم برای انسان هدف است یا وسیله ، یا هم هدف است و هم وسیله ؟ .
آیا علم كمال انسان است ؟ البته اگر كمال است منافعی هم بر آن مترتب‏
است . اصولا علم به خاطر منافعش خوب است ، اگر منافع آن نباشد علم هم‏
به درد نمی‏خورد . هر علمی كه منفعت آن بیشتر است بهتر است و آنكه‏
منفعتش كمتر است ، كم ارزشتر است .

دوشنبه 16/5/1391 - 22:45 - 0 تشکر 495016

 4نظریه هندوئیسم

نظر دیگری وجود دارد و آن اینكه كمال انسان در " عواطف " است یعنی‏
در " محبت " است یا لااقل محبت هم یكی از اركان كمال انسان است .
از نظر حكما كمال در " حكمت و عدالت " و از نظر عرفا در " حقیقت‏
" بود و از این نظر كه یك نظر اخلاقی است ، در محبت است .
 یعنی انسان كامل ، انسانی است كه محبتش نسبت به غیر خود بیشتر است .
هر چه انسان غیر خود را و مخصوصا انسانهای غیر خود را یا لااقل‏
جاندارهای غیر خود و بطور كلی تمام جهان را بیشتر دوست داشته باشد و به‏
آن مهر بورزد ، كاملتر است . و هر چه انسان به غیر خود بی‏محبت‏تر و
خشكتر باشد ، به چیز دیگر دیگر علاقه نداشته و خودپرست باشد ، بدتر و
ناقصتر است و اخلاق او را محكوم می‏كند و چون محور اخلاق فاسد خودپرستی‏
است . به هر نسبت كه انسان از خودپرستی خارج و به غیر پرستی برسد ، به‏
همان نسبت دارای اخلاق ممدوح است . این هم یك نظر است كه هندوها روی‏
این مطلب تكیه‏ای دارند و تكیه بجائی است . گاندی در كتاب " این است‏
مذهب من " بسیار خوب روی این مسئله تكیه كرده است . البته هندوها ،
هم روی " حقیقت " تكیه می‏كنند و هم روی " محبت " و نسبت به تمدن‏
غرب كه این دو چیز را دفع كرده و از بین برده است انتقاد دارند .

دوشنبه 16/5/1391 - 22:47 - 0 تشکر 495019

5كمال انسان در زیبایی است

نظریه دیگر این است كه كمال انسان در جمال و زیبائی است ولی نه صرف‏
زیبائی جسمانی بلكه بیشتر زیبائی روحی . به عبارت دیگر [ معتقدین به این‏
نظریه ] كمال انسان را در هنر و كارها و فعالیتهای ظریف كه ناشی از روح‏
ظریف است می‏دانند و همه چیز را تحت عنوان ظریف و زیبا می‏آورند ، حتی‏
اخلاق را هم كه ما خوب می‏گوئیم ، می‏گویند چون زیبا است كمال است . از
نظر آنها علم از مقوله زیبایی است ، خود حقیقت هم چون زیباست كمال است .
 پس بنابراین كمال انسان در زیبائی‏
است . البته این نظریه یك تعبیر جداگانه است و گرنه حرف جداگانه‏ای‏
نیست .

دوشنبه 16/5/1391 - 22:48 - 0 تشکر 495023

6 كمال انسان در قدرت است
نظریه دیگر كه تقریبا می‏شود گفت نظر متداول غربی است و در آن ، كمال‏
انسان جنبه مادی پیدا می‏كند ( در نظریات پیش كمال انسان جنبه روحانی‏
داشت . " حقیقت " ، " حكمت و عدالت " ، " محبت " و " زیبائی‏
" هیچكدام مادی نیست ) . می‏گوید كمال انسان در " قدرت " است و
انسان كامل یعنی انسان قادر و مقتدر . انسان هر چه مقتدرتر و نیرومندتر
باشد و بر محیط خارج خود یعنی بر طبیعت و نیز بر انسانهای دیگر مسلطتر
باشد ، به كمال نزدیكتر است . تكامل داروینی هم بر همین اساس است .
موجود كاملتر در مقیاس داروین یعنی موجود نیرومندتر ، موجودی كه بهتر
می‏تواند خود را نگهداری كند و بهتر می‏تواند رقیب را در میدان تنازع بقا
از میان ببرد . و لهذا به داروین ایراد گرفته‏اند كه تو با این " اصل‏
تنازع بقا " كه نظر دادی ، اخلاق را به كلی از میان بردی . چون به موجب‏
این اصل ، پایه اخلاق متزلزل می‏شود .
این همان چیزی است كه غربیها باطمطراق زیاد تبلیغ كردند كه ما كشف‏
بزرگ كردیم و اشتباه چندین هزار ساله را از بین بردیم و آن این بود كه‏
دیگران كه به دنبال علم می‏رفتند ، فكر نمی‏كردند كه علم را برای چه‏
می‏خواهند ، ولی ما می‏گوئیم علم آنست كه به درد انسان بخورد و قدرت‏
انسان را زیاد كند و انسان را بر طبیعت بیشتر مسلط كند .
 از اینرو دنبال " علم تجربی " را گرفتند ، علمی كه بهتر
برای انسان ابزار باشد و بدین ترتیب تمدن و صنعت و . . . را پیش بردند
. البته این پیشبرد درست است ولی بیش از مقداری كه به بشر فایده‏
رساندند ضرر زدند [ زیرا ] مسئله حقیقت و مسئله حكمت به عنوان یك كمال‏
، و علم به عنوان یك كمال از قداست افتاد و كمال شمرده نشد . محبت كه‏
خود ، كمال انسان شمرده می‏شد از قداست افتاد ، همه چیز مقدمه قدرت شد و
این ، مسیر بشریت را عوض كرد . از آنروز است كه بشریت هر چه هم ادعا
می‏كند نمی‏تواند به هیچ معنویتی معتقد شود . اگر سخن از معنویت می‏گوید ،
عملا بر خلاف آن رفتار می‏كند .
قبلا گفتیم كه به فلسفه نیچه ایراد می‏گیرند و افكارش را افراطی می‏دانند
كه حرفهای عجیبی هم زده است . ولی [ مطابق این طرز فكر ] جای ایراد
نیست . نیچه ركتر و صریحتر گفته است .
اصولا لازمه تغییر مسیر علم كه به وسیله بیكن و . . . صورت گرفت ، این‏
است كه در اخلاق همان را بگوئیم كه نیچه گفته است . نتیجه منطقی راهی كه‏
بیكن و . . . در پیش گرفتند كه علم را فقط در خدمت قدرت قرار داده و
كمال انسان را صرفا در قدرت دانستند همین حرفهای نیچه در اخلاق و در
مسائل اجتماعی است .

دوشنبه 16/5/1391 - 22:52 - 0 تشکر 495044

نظریات مختلف درباره كمال انسان و نظریه اسلام


بحث ما درباره هدف اصلی اسلام درباره انسان بود و اینكه نظر اسلام‏
درباره كمال انسان چیست ؟ انسان كامل از نظر اسلام چگونه است ؟
طبعا یك مكتب وقتی كه می‏خواهد پیروان خود را بسازد از راه ارائه طریق‏
و برانگیختن آنها این كار را می‏كند و غیر از این راهی ندارد . پس ناچار
هدف خود را به پیرو خویش معرفی می‏كند و می‏گوید دنبال چنین هدفی برو .
این است كه هدف اسلام از انسان كامل طبعا برابر است با هدف واقعی‏ای كه‏
یك مسلمان باید از كارهای خود داشته باشد . بنابراین وقتی بحث از انسان‏
كامل از نظر اسلام می‏كنیم ، در واقع بحث از هدف و آرمان اصلی در
ایدئولوژی اسلامی است .
برای اینكه مطلب كاملا روشن شود ، نظریات مختلفی را كه در مورد انسان‏
كامل و كمال انسان ذكر شد ، به طور خلاصه بیان می‏كنیم تا ببینیم
 آیا نظر اسلام با یكی از آنها منطبق است ، یا نه ، اسلام‏
نظر جداگانه‏ای دارد .
گفتیم در جهان بینی عرفانی و از نظر عرفا كه بیش از همه درباره "
انسان كامل " بحث كرده‏اند و این عنوان هم اساسا مال آنهاست ، حقیقت ،
واحد است و بس ، و آن حقیقت واحد مساوی است با ذات حق و مخلوقات به‏
نحوی عبارتند از تجلیات ذات حق ، یعنی امری مباین با ذات حق نیستند .
و انسان كه یك مخلوق جامعتری است و بقول آنها كاملترین مظهر اسماء و
صفات الهی است ، كمالش در بازگشت به اصل خود است .
پس آنان حقیقت را واحد یعنی ذات حق می‏دانند و غیر ذات حق را به‏
منزله ظل ذات حق یعنی " نمود " می‏دانند [ به طوری كه ] خودشان نسبت‏
به خودشان امور حقیقی هستند ، اما نسبتشان به ذات حق به اصطلاح آنها
نسبت شی‏ء و شی‏ء نیست بلكه نسبت شی‏ء و فی‏ء است . او حق مطلق است و در
مقابل او هیچ چیز حق نیست . همچنین اعتقاد دارند كه برای انسان وصول به‏
حق و یا به قول خودشان فنای در حق میسور است و انسان در مقام تشبیه در
حكم موجودی است كه از اصل خودش جدا شده و در غربت به سر می‏برد و كمال‏
و سعادتش این است كه به وطن اصلی خود كه ذات حق است باز گردد .
²انا لله و انا الیه راجعون غ. آنها معتقد به راه و مركب هستند و راه را
تمام وجود انسان یعنی قلب انسان و تطورات و تحولات قلب انسان می‏دانند
كه به قول ایشان انسان از كثرتها می‏گذرد و حجابها رفع می‏شود تا به وحدت‏
كامل می‏رسد . و مركب این راه را از نظر آنان عشق است و عبادت و تزكیه نفس و . . .
ولی برای حكمای الهی این فكر مطرح نیست . از نظر آنان جوهر انسان "
عاقله " انسان است . اصولا انسان واقعی همان عاقله انسان است و مابقی‏
فروع و شاخه‏هاست . كمال انسان عبارتست از كمال قوه عاقله و نظر به‏
اینكه " قوه عاقله " دارای دو جنبه " نظری و عملی " است ، كمالش در
جنبه نظری " حكمت " است یعنی دریافت حقایق اشیاء آنچنان كه هستند ،
و در جنبه عملی " عدالت " است . و مقصودشان از عدالت اینست كه بر
وجود انسان عقل حاكم باشد و بس ، هیچ غریزه و قوه دیگری حاكم نباشد و
همه محكوم قوه عقل باشند . افلاطون فرضیه‏ای درباب اجتماع دارد كه متعتقد
است اجتماع وقتی مدینه فاضله می‏شود كه " فیلسوفان حاكم باشند و حاكمان‏
فیلسوف " . عین این فرضیه را [ حكمای الهی ] در فرد پیاده می‏كنند و
می‏گویند فرد آنوقت سعادتمند است كه در وجودش فیلسوفی حا كم باشد و
حاكمی فیلسوف . یعنی قوه عاقله كه قوه تفكر انسان است حاكم بر وجود
انسان باشد نه قوه دیگری از قوا . در سخن حكما مساله وصول به حقیقت و .
. . مطرح نیست . آنان سخنشان در فكر و اندیشه است و نه قلب و روح . و
راه آنها راه فهم و اندیشه است ، از اندیشه‏ای به اندیشه دیگر . مركب هم‏
قوه عاقله است . با مركب عقل و منطق و استدلال این راه را باید طی كرد .
گفتیم گروهی كمال انسان را در " محبت " می‏دانند و انسان كامل را كسی‏
می‏دانند كه از " خود " نسبت به انسانهای دیگر " بیخود " شده باشد ،
از خود رهانیده شده باشد ، دیگران را آنچنان دوست داشته باشد كه خود را ،
 و بنابراین مرز بین خود و دیگران نداشته باشد ، برای‏
دیگران همان را خوش دارد كه برای خود ، و آنجا كه امر دائر است بین خود
و دیگران ، دیگران را بر خود مقدم بدارد . پس كمال انسان در محبت است‏
. تكیه این مكتب بر روی " عواطف انسانی " است . می‏گوید این عواطف‏
كه در انسان رشد كرد انسان كامل شده است .
مكتب دیگر روی " زیبائی " تكیه می‏كند و كمال انسان را در جمال و
زیبائی می‏داند ، نه تنها زیبائی جسمی كه برای آن ارزش زیادی قائل نیستند
، بلكه همچنین زیبایی معنوی . اخلاق عالی را از آن جهت كمال می‏دانند كه‏
زیبا و فضیلت است . اصولا مكتب فضیلت سقراط در باب اخلاق ( مكتب اخلاق‏
سقراطی ) از همین جا ناشی می‏شود . فلان چیز " فضیلت " است یعنی دارای‏
" حسن عقلی " یا " زیبائی عقلی " است . این مكتب اخلاق را بر اساس‏
حسن و قبح عقلی و بر اساس فضیلت می‏سنجد . می‏گوید راستی خوب است چون‏
زیباست . و دیگر حرفی بالاتر از خوب بودن ندارد و خوب در امور عقلی‏
همانند خوب در امور حسی است . ( یك خوب حسی داریم و یك خوب عقلی )
.
علم هم از نظر آنان از آن جهت كمال است كه زیباست . یعنی جهل رذیلت‏
و زشت است و علم زیباست . قدرت هم چنین است . و لذا اخلاق سقراطی كه‏
در آن همه چیز در دو سوی فضیلت یا رذیلت است و تكیه به حسن و قبح عقلی‏
دارد در آخر برمی‏گردد به نوعی زیبائی عقلی . شعر و هنر و ابداع و . . .
كه در واقع خلق زیبائی است برمی‏گردد به زیبائی ، چون خالق زیبائی تا خود
زیبا نباشد نمی‏تواند زیبائی خلق كند . تا روح انسان زیبا نباشد نمی‏تواند شعر زیبا بسراید و یا
نقاشی زیبا ایجاد كند . معروف است كه یكی از سلاطین قاجار می‏خواست یك‏
تك بیت بگوید ، در مصرع دومش ماند . شعر را خواست و استمداد كرد . هر
كدام چیزی گفتند تا یكی برنده شد . آن مصراع این بود : "
در جهان چون حسن یوسف كس ندید
" دنباله اش را نتوانست بیاورد . شعرا هر كدام چیزی گفتند تا اینكه‏
شاعری چنین گفت : "
حسن آن دارد كه یوسف آفرید
" و این از همه بهتر بود . واقعا هم چنین است . آفریننده زیبائی تا
خود واجد زیبائی به حد اعلا نباشد ولو نه از نوع آن زیبائی ، نمی‏تواند
بیافریند . بنابراین اینكه كسی واقعا شعر زیبا می‏سراید و اثر زیبا ایجاد
می‏كند ، حكایت از آن دارد كه زیبائی در روح او به شكلی و به قول آنها به‏
نحو وجود اعلائی وجود دارد .
نظریه دیگری كه گفتیم نظریه برخورداری مادی است كه البته بر می‏گردد به‏
نفی كمال انسان و وجود انسان كامل . زیرا گفته‏اند هدف و مقصود انسان در
جهان باید زندگی به معنی برخورداری باشد . اصولا هدف انسان در دنیا باید
بهتر برخوردار بودن باشد و هر چیزی هم با مقیاس برخورداری برای انسان‏
خوب است . علم از آن جهت برای انسان خوب است كه وسیله‏ای است برای‏
برخورداری بیشتر یعنی به انسان قدرت و توانائی كه منشا برخورداری بیشتر
است ، می‏دهد . پس تكامل انسان یعنی تكامل در برخورداری و تكامل در واجد
بودن شرایط بهتر و بیشتر برای " بهتر برخوردار بودن " . و مسیر بشر از
زمان بیكن به این طرف تقریبا در همین جهات افتاده است . مخصوصا امروز
وقتی می‏گویند جامعه پیشرفته و تكامل یافته چه چیزی به نظر می‏رسد ؟
آیا جامعه‏ای كه به حقیقت نزدیكتر می‏شود ؟ یا ایمان یافته است ؟ یا به‏
حكمت و عدالت بیشتر رسیده است ؟ و یا به محبت بیشتر رسیده است ؟ نه‏
، بلكه جامعه‏ای ك ه بیشتر برخوردار است ، به صنعت بیشتر رسیده است و
علمی كه صنعت را برایش به وجود می‏آورد . و صنعت هم زندگی را برای‏
انسان مرتب كرده و او را در جهان برخوردارتر كرده است . برخورداری هم‏
از حدود برخورداریهای حیوانی و گیاهی بیشتر تلقی نمی‏شود و آن را به همین‏
اندازه می‏دانند كه رشد و سلامت بدن انسان را كه همان امر مشترك انسان و
گیاه است ، تامین كند . تغذیه انسان درست باشد كه امر مشترك ما و گیاه‏
است ، تامین كند . تولید مثل انسان درست باشد كه مشترك ما و گیاه است‏
. تقاضای شهوانی بشر درست باشد كه مشترك بین انسان و حیوان است . و به‏
برخورداری‏ای بالاتر از این قائل نیستند . پس كمال انسانی ماوراء كمال‏
نباتی و حیوانی وجود ندارد . علم هم برای انسان حكم شاخ را دارد برای‏
حیوان ، یعنی وسیله‏ای است برای تنازع با طبیعت یا تنازع با انسانهای‏ دیگر .
اینها نظریات مختلف درباره كمال انسان بود . اكنون ببینیم از اسلام چه‏
درك می‏كنیم . ( این مساله قابل توجه است . زیرا این مباحث تاكنون طرح‏
نشده و به اصطلاح هنوز خام است ) .

دوشنبه 16/5/1391 - 22:53 - 0 تشکر 495053

نظریه عرفا از دیدگاه اسلام


آیا اسلام به حقیقت به آن معنای یاد شده دعوت كرده است یا نه ؟ ما
نمی‏توانیم حرف عرفا را صد در صد بپذیریم ، ولی اینقدر هست كه خدائی كه‏
اسلام می‏گوید صرف یك موجودی از موجودات منتها به منزله
پدر موجودات دیگر كه آفریننده و خالق آنهاست ، نمی‏باشد
. زیرا این سؤال مطرح می‏شود كه چنین خدایی بعد از ایجاد موجودات دیگر چگونه است ؟
آیا مثل پدری است كه بچه ایجاد می‏كند و در كنارش است ؟ یا روزی‏
دهنده موجودات است به آن معنا كه ارزاق یك عده در دست یك نفر باشد ؟
و یا مثل محرك اول ارسطوست كه او اولین محرك همه حركات عالم است و . . . ؟
چنین نیست . منطق اسلام درباره خدا خیلی بالاتر از این حرفهاست . خدا
چیزی است كه اشیاء دیگر را در مقابل او نمی‏شود چیز شمرد . اگر او حقیقت‏
است ، دیگران را باید " سراب " حساب كرد ، " ظل " حساب كرد ،
یعنی او آنچه خود هست ، هست و همه چیز دیگران هم اوست « الله نور
السموات و الارض »نور همه آسمان و زمین اوست . و تعبیرات قرآن‏
درباره خداوند همین است كه اصولا " حق مطلق " اوست . می‏فرماید :
" « سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق » "
نه " انه حق " كه ایندو با هم بسیار فرق دارد . و واقعا یك مؤمن‏
وقتی به خدا ایمان پیدا می‏كند ، دیگر همه چیز در نظرش هیچ می‏شود زیرا نه‏
چیزی پیدا كرده است در مقابل چیزهای دیگر ، بلكه چیزی پیدا كرده است كه‏
همه چیز در مقابل آن هیچ است .

دوشنبه 16/5/1391 - 22:54 - 0 تشکر 495060

نظریه حكما از دیدگاه اسلام


اما آنچه حكما می‏گویند . آیا واقعا در اسلام حكمت یعنی دریافت حقایق‏
اشیاء مطرح است ؟ حالا ما نزاع صغر وی نداریم كه حكمت را آنچه حكیم‏
مصداق حكمت می‏داند بدانیم یا ندانیم بلكه سخن در اصل حكمت یعنی دریافت‏
حقایق آنچنان كه هست می‏باشد و این ، در اسلام مطرح است .
از این تعبیر چه چیز بهتر می‏توانیم پیدا می‏كنیم كه می‏فرماید :
« یؤتی الحكمه من یشاء و من یؤت الحكمه فقد اوتی خیرا كثیرا ». اصلا
حكمت خیر بشر نامیده شده است و چیزی است تقریبا مساوی با كمال . نه‏
تنها نافع است ، بلكه خیر است . یعنی باید خودش را اختیار كرد نه چیزی‏
است كه آنرا برای چیز دیگر باید اختیار كرد .
عدالت اخلاقی هم همینطور است . ( البته عدالت اجتماعی به كمال فرد
مربوط نیست ، كمال جامعه انسان است و حرف ما در كمال فرد است ) اسلام‏
هم به مساله عدالت اخلاقی نظر دارد . نظر اسلام در مورد قوا و غرائز نظر
معتدلی است و معتقد است كه باید حظ هر قوه را داد و از افراط و تفریط
جلوگیری كرد . البته حكومت عقل را به تنهائی كافی نمی‏داند . واقع هم‏
همین است كه عقل به تنهائی قادر نیست بر قوا و غرائز حكومت كند .
ایمان هم باید باشد . در هر حال اسلام طرفدار عدالت اخلاقی هست ولی اینكه‏
حاكم بر انسان فقط قوه فیلسوف انسان باشد ، اساسا سست است یعنی حرف‏
درستی نیست . قوه عاقله انسان به تنهائی و اگر توام با یك ایمان و یك آرمان نشود قادر به برقراری‏
عدالت در كشور وجود [ انسان ] نیست . و خلاصه از فیلسوف حاكم در وجود
انسان كار زیادی ساخته نیست . فیلسوف مؤمن باید حاكم باشد .

دوشنبه 16/5/1391 - 22:55 - 0 تشکر 495067

محبت در اسلام


اما در مورد محبت ، در اسلام از این بیشتر چه می‏خواهیم :
« احبب لغیرك ما تحب لنفسك و اكره لغیرك ما تكره لنفسك‏»  [برای‏
دیگران همان را دوست بدار كه برای خود دوست می‏داری و برای دیگران همان‏
را بد بدار كه برای خود بد می‏داری ] و آنچه كه در باب تراحم و تعاطف‏
آمده است . ما در كافی بابی داریم تحت عنوان " تراحم و تعاطف " یعنی‏
مهربانیها و عواطف متقابل . در حدیث معروف وقتی رسول اكرم صلی الله‏
علیه و آله و سلم از اصحاب سؤال می‏فرمایند : « ای عری الایمان اوثق ؟ »
كدام دستگیره ایمان محكمتر است ؟ ، هر یك از اصحاب جوابی می‏دهد . یكی‏
می‏گوید نماز ، دیگری می‏گوید روزه و همینطور پاسخ می‏دهند : حج ، جهاد و .
. . حضرت می‏فرماید : همه اینها كه گفتند درست است ولی هیچكدام « اوثق‏
العری » یعنی محكمترین دستگیره‏ها نیست . اصحاب سؤال می‏كنند پس چیست ؟
حضرت می‏فرمایند : « حب لله » محبت دیگران به خاطر خدا ( نه فقط حب‏
الله بلكه حب الله كه البته ناشی از حب الله هم هست ) ، به خاطر خدا و
حقیقت دوست داشتن « و بغض لله » به خاطر خدا و حقیقت دشمن داشتن ،
 یعنی دشمن خدا و
دشمن حقیقت را دشمن داشتن كه لازمه دوست داشتن حقیقت است .
پس همه اینها در اسلام هست ولی باید بررسی كرد كدامیك از اینها اصل و
كدام فرع است . آیا همه اصل هستند یا خیر ؟

دوشنبه 16/5/1391 - 22:56 - 0 تشکر 495072

مسئله عبادت


در اسلام یك چیز دیگر هم هست و آن مساله عبادت و پرستش خداوند است‏
و این مخصوصا در قرآن مجید آمده است : « و ما خلقت الجن و الانس الا
لیعبدون »كه عبادت به عنوان یك غایت ذكر شده است .
فرضا گروهی وجود نداشته باشد كه طرفدار این مطلب باشد كه انسان آفریده‏
شده است برای عبادت ، و هدف انسان و كمال انسان در عبادت است ، ولی‏
به هر حال در قرآن به این مطلب برخورد كرده‏ایم و وجود دارد . پس باید
روی این موضوع تامل كرد .

دوشنبه 16/5/1391 - 22:58 - 0 تشکر 495087

اقسام عبادت


عبادت برای چیست ؟ اینجا دو مطلب است . یك وقت عبادت را آنطور
كه عوام تصور می‏كنند می‏دانیم . در این صورت در پاسخ این سؤال كه چرا
انسان باید عبادت كند ؟ و می‏گوئیم برای اینكه خدا در دنیای دیگر مزد
بیشتری به ما بدهد و در آن دنیا برخورداری كاملی پیدا كنیم . این‏
برمی‏گردد به برخورداری منتها در آن جهان نه این جهان .
حد و مرتبه یكی است منتها برخورداری این جهان محدود است ، ما
عبادت می‏كنیم برای اینكه در جهان دیگر متمتع و برخوردار بشویم و
مقصودمان از تمتع و برخورداری همین نوع برخورداریهائی است كه در دنیاست‏
منتها آنجا كاملتر و بیشتر است ، حور است و قصور و گلابی و سیب و . . .
اگر چنین بگوئیم ، در واقع كمال انسان را از حد حیوانی بالاتر نبرده‏ایم‏
. البته انسان را موجود قابل بقا در جهان دیگر دانسته‏ایم ولی حیوانی كه‏
در جهان دیگر هم می‏تواند به زندگی حیوانی خود ادامه دهد ، و كمال دیگری‏
برای انسان نیست .
این عبادت به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام عباده الاجراء یا عباده‏
العبید است ولی عباده الاحرار نیست . عباده الاحرار هرگز وسیله اینگونه‏
برخورداریها نیست كما اینكه وسیله رهایی از آلام مادی و جسمانی هم نیست‏
. می‏فرماید : « ان قوما عبدوا الله طلبا للجنه فتلك عباده الاجراء و ان‏
قوما عبدوا الله خوفا فتلك عباده العبید و ان قوما عبدوا الله شكرا له (
حباله ) فتلك عباده الاحرار » اگر عبادت را به نحو عبادشالاحرار
بدانیم ، مساله برمی‏گردد به اینكه كمال انسان بالاتر است از حد مشتهیات‏
حیوانی ولو در جهان دیگر برای انسان تامین شود ، بلكه در حد عبادتهای "
شاكرانه " و " محبانه " و " عاشقانه " است . و آنوقت " پرستش "
مفهومی برابر مفهوم عشق نسبت به حقیقت پیدا می‏كند و خدا یك وسیله برای‏
زندگی انسان ولو در آخرت نیست ، بلكه خودش حقیقت و مطلوب حقیقی‏
می‏گردد : « یا ولی المؤمنین یا غایه آمال العارفین »
« یا غیاث المستغیثین یا حبیب قلوب الصادقین و یا اله العالمین »
" مساله عبادت " تقریبا برمی‏گردد به مساله حقیقت . خودش "
حق پرستی " است و خود پرستش برای انسان اساسا موضوعیت دارد . « ما
عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا فی جنتك بل وجدتك اهلا للعباده فعبدتك »
. اینجاست كه عبادت خیلی اوج می‏گیرد . یعنی از زمین تا آسمان فرق دارد
. آن عبادتی كه خدا و عبادت وسیله‏ای برای مشتهیات حیوانی انسان ولو در
جهان دیگر قرار بگیرد كجا ، و عبادتی كه خودش پرستشی باشد كه برای انسان‏ اصالت دارد كجا .
پس نظریه عبادت بالاخره منتهی می‏شود به اینكه مراتب دارد . و در این‏
حال عبادت برای مشتهیات حیوانی آخرت نسبت به عبادت نكردن و چسبیدن‏
به مادیات ، مسلم كمال است چون حداقل انسان خدا را واسطه كرده است آن‏
هم برای امر باقی ، و این خیلی كمال است نسبت به هواپرستی و نفس پرستی‏
. ولی تفاوت این عبادت با آن درجه از عبادت كه در اوج است از زمین تا آسمان است .
پس اگر گفته‏اند : « و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون »و از طرفی‏
گفته‏اند عبادت مراتب دارد ، معلوم است هدف اصلی مرتبه پائین عبادت‏
نیست بلكه مرتبه عالی آن است ، و هر كه بدانجا نرسیده ، برای او این‏
مرتبه پائینتر ، از هیچ بهتر است .
در تفسیر ابن عباس آمده است : لیعبدون ای لیعرفون ( لیعبدون یعنی مرا
بشناسند ) و آنطور كه ما عبادت را معنا كردیم ، ایندو با هم یكی می‏شود .
چون عرفان در اینجا معرفت كامل و شهودی حق است و عبادتی هم كه
در این مرحله باشد جز اینكه توام با چنین عرفانی‏
باشد عملی نمی‏شود . معرفتهای بچگانه و عوامانه این عبادت را نتیجه‏ نمی‏دهد .
پس عبادت برمی‏گردد به نظریه ایمان و ایمان هم برگشت به نظریه حقیقت‏
.
اسلام به ایمان و عبادت ، كه ایمان پیوند ادراكی با حقیقت است و
عبادت ، پیوند عملی با حقیقت ، دعوت كرده است ، به حكمت و عدالت‏
دعوت كرده است ، به محبت دعوت كرده است ، به جمال و زیبائی دعوت‏
كرده است : « ان الله جمیل و یحب الجمال » در " كافی " بابی داریم‏
تحت عنوان " باب التجمل والزینه " .
اسلام به همه اینها دعوت كرده است ، ولی كدام هدف اصلی است ؟ آیا
همه اینها در عرض واحد هدف هستند ؟ یا اینكه هدف اصلی یك چیز است و
آنهای دیگر یا مقدمه آن هستند و یا لازمه آن . مثل عبادت كه مقدمه رسیدن‏
به آن هدف است و یا محبت و . . . كه لازمه رسیدن به آن هدف هستند .
یعنی اگر كسی برسد به حقیقت ، به هر چه كه از شؤون آن حقیقت است عشق و
محبت می‏ورزد .
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم كه همه‏
عالم از اوست

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.