• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
زن ریحانه آفرینش (بازدید: 2811)
يکشنبه 15/5/1391 - 22:42 -0 تشکر 493187
نظام حقوق زن در اسلام (دیدگاه شهید مطهری)

در این تاپیک به حق طلاق و مسئله ی تعدد زجات  (نظام حقوقی زن در اسلام) پرداخته میشود... دوستان به نظرتون مشکلات جامعه ی امروزی در این زمینه چه مورد هایی میتونه باشه.


حق طلاق



هیچ عصری مانند عصر ما خطر انحلال كانون خانوادگی و عوارض سوء ناشی از
آنرا مورد توجه قرار نداده است ، و در هیچ عصری مانند این عصر عملا بشر
دچار این خطر و آثار سوء ناشی از آن نبوده است .
قانونگزاران ، حقوقدانان ، روانشناسان هر كدام با وسائلی كه در اختیار
دارند سعی میكنند بنیان ازدواجها را استوارتر و پایدارتر و خلل‏ناپذیرتر
سازند . اما " از قضا سركنگبین صفرافزود " . آمارها نشان می‏دهد كه سال‏
بسال بر عدد طلاقها افزوده میشود و خطر از هم پاشیدن بر بسیاری از
كانون‏های خانوادگی سایه افكنده است .
معمولا هر وقت یك بیماری مورد توجه قرار میگیرد و مساعی مادی و معنوی‏
برای مبارزه و جلوگیری از آن بكار میرود از میزان تلفات آن كاسته میشود
و احیانا ریشه كن میگردد ، اما بیماری طلاق بر عكس است .

يکشنبه 15/5/1391 - 23:35 - 0 تشکر 493278

حق طلاق ، ناشی از نقش خاص مرد در مسأله عشق است نه از مالكیت او


از اینجا شما می‏توانید به ارزش تبلیغات عناصر ضد اسلامی پی ببرید .
این عناصر گاهی میگویند علت اینكه اسلام بمرد حق طلاق داده است اینست كه‏
زن را صاحب اراده و میل و آرزو نمیشناسد ، او را در ردیف اشیاء میداند
نه اشخاص ، اسلام مرد را مالك زن میداند و طبعا بحكم " « الناس مسلطون‏
علی اموالهم » " به او حق می‏دهد هر وقت بخواهد مملوك خود را رها كند .
معلوم شد منطق اسلام مبتنی بر مالكیت مرد و مملوكیت زن نیست ، معلوم‏
شد منطق اسلام خیلی دقیق‏تر و عالیتر از سطح افكار این نویسندگان است .
اسلام باشعاع وحی به نكات و رموزی در اساس و سازمان بنیان خانوادگی
پی برده است كه علم پس از چهارده قرن‏
خود را به آنها نزدیك می‏كند .

يکشنبه 15/5/1391 - 23:38 - 0 تشکر 493280

طلاق ، از آن جهت رهائی است كه ماهیت طبیعی ازدواج ، تصاحب است


و گاهی میگویند : طلاق چرا صورت رهائی دارد ؟ حتما باید صورت قضائی‏
داشته باشد . به اینها باید گفت طلاق از آن جهت رهائی است كه ازدواج‏
تصاحب است ، شما اگر توانستید قانون جفتجوئی را در مطلق جنس نر و ماده‏
عوض كنید و حالت طبیعی ازدواج را از صورت تصاحب خارج كنید ، اگر
توانستید در روابط جنس نر و جنس ماده اعم از انسان و حیوان ، برای هر
یك از آنها نقش مشابه یكدیگر بوجود آورید و قانون طبیعت را تغییر دهید
، میتوانید طلاق را از صورت رهائی خارج كنید .
یكی از این عناصر مینویسد : " عقد ازدواج را عموما فقهای شیعه از عقود
لازمه شمرده‏اند و قانون مدنی ایران را هم بظاهر آنرا عقد لازم میداند ، و
لیكن من می‏خواهم بگویم عقد نكاح مطابق فقه اسلام و قانون مدنی ایران فقط
نسبت به زن لازم است ، نسبت بمرد عقدی است جایز ، زیرا او هر وقت‏
می‏تواند اثر عقد مذكور را از بین برده ازدواج را بهم بزند " .
سپس میگوید : " عقد ازدواج نسبت بمرد جایز است و نسبت به زن لازم‏
میباشد و این یك بی عدالتی قانونی است كه زن را اسیر مرد قرار داده‏
است . من هر وقت عبارت ماده 1133 قانون مدنی كشور شاهنشاهی ایرانرا (
قانون حق مرد بطلاق ) میخوانم ، از بانوان ایرانی و از این مدارس و
دانشگاهها و از این قرن اتم و اقمار و دموكراسی خجالت می‏كشم " .
این آقایان اولا نتوانسته‏اند یك امر واضحی را درك كنند و آن اینكه طلاق‏
غیر از فسخ ازدواج است ، اینكه میگویند عقد ازدواج طبیعتا لازم است ،
یعنی هیچیك از زوجین ( به استثناء موارد خاصی ) حق فسخ ندارند ، اگر عقد
فسخ شود تمام آثار آن از میان میرود و كان لم یكن میشود ، در مواردی كه‏
عقد ازدواج فسخ میگردد تمام آثار ، و از آنجمله مهر از میان میرود ، زن‏
حق مطالبه آن را ندارد . همچنین نفقه ایام عده ندارد ، بر خلاف طلاق كه‏
علقه زوجیت را از میان میبرد ولی آثار عقد را بكلی از میان نمی‏برد ، اگر
مردی زنی را عقد كند و برای او فرضا پانصدهزار تومان مهر قرار دهد و بعد
از یك روز زندگی زناشوئی بخواهد زن را طلاق دهد باید تمام مهر را بعلاوه‏
نفقه ایام عده بپردازد ، و اگر مرد بعد از عقد و قبل از ارتباط زناشوئی‏
زن را طلاق دهد باید نصف مهر را بپردازد و چون چنین زنی عده ندارد نفقه‏
ایام عده طبعا موضوع ندارد . پس معلوم میشود طلاق نمی‏تواند همه آثار عقد
را از میان ببرد ، در صورتیكه اگر ازدواج نامبرده فسخ بشود ، زن حق مهر
ندارد ، از همین جا معلوم میشود طلاق غیر فسخ است . حق طلاق با لازم بودن‏
عقد ازدواج منافات ندارد . اسلام دو حساب قائل شده است : حساب فسخ و
حساب طلاق . حق فسخ را در مواردی قرار داده است كه پاره‏ای از عیوب در
مرد یا زن باشد . این حق را هم به مرد داده و هم به زن بر خلاف حق طلاق كه‏
در صورت مردن و بی جان شدن حیات خانوادگی صورت میگیرد و منحصر به مرد است .
اینكه اسلام حساب طلاق را از حساب فسخ جدا كرده و
برای طلاق مقررات جداگانه‏ای وضع كرده است میرساند كه در منطق اسلام ،
 اختیار كه هم در فقه اسلام مورد قبول است ، و هم قانون مدنی ایران به آن تصریح‏
كرده است . ضمنا برای اینكه مرد از توكیل خود صرفنظر نكند و این حق‏
تفویضی را از زن سلب ننماید یعنی به صورت وكالت بلا عزل در آید معمولا
این توكیل را به عنوان شرط ضمنی در یك عقد لازم قرار میدهند . بموجب این‏
شرط ، زن مطلقا یا در موارد خاصی كه قبلا معین شده است می‏تواند خود را مطلقه نماید .
لهذا از قدیم الایام زنانی كه از بعضی جهات نسبت بشوهران آینده‏شان‏
نگرانی داشتند ، بصورت شرط ضمن العقد برای خود حق طلاق را محفوظ میداشتند
و عنداللزوم از آن استفاده میكردند .
علیهذا از نظر فقه اسلامی ، زن حق طلاق بصورت طبیعی ندارد . اما بصورت‏
قراردادی ، یعنی بصورت شرط ضمن العقد می‏تواند داشته باشد .
ماده 1119 قانون مدنی چنین می‏گوید " طرفین عقد ازدواج میتوانند هر
شرطی كه مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم‏
دیگر بنمایند ، مثل اینكه شرط شود هر گاه شوهر ، زن دیگر بگیرد ، یا در
مدت معینی غایب شود ، یا ترك انفاق نماید ، یا بر علیه حیات زن سوء
قصد كند ، یا سوء رفتاری نماید كه زندگانی آنها با یكدیگر غیر قابل تحمل‏
شود ، زن وكیل و وكیل در توكیل باشد كه پس از اثبات تحقق شرط در محكمه‏
و صدور حكم نهائی خود را مطلقه نماید " .
چنانكه ملاحظه میفرمائید ، اینكه میگویند از نظر فقه اسلامی و قانون مدنی‏
ایران ، طلاق حق یكجانبه است كه به مرد داده شده و از زن بكلی سلب شده سخن صحیحی نیست .
از نظر فقه اسلامی و هم از نظر قانون مدنی ایران حق طلاق بصورت یك حق‏
طبیعی برای زن وجود ندارد ولی بصورت یك حق قراردادی و تفویضی میتواند وجود داشته باشد .
اكنون نوبت آن است كه بقسمت دوم بحث خود یعنی موضوع امتناع‏های‏
ناجوانمردانه و ستمگرانه بعضی از مردان از طلاق بپردازیم . ببینیم آیا
اسلام راه حلی برای این مشكل كه حقیقتا هم مشكل بزرگی است پیش بینی كرده‏
یا نه ؟ در فصل آینده در اطراف این مطلب تحت عنوان " طلاق قضائی "
بحث خواهیم كرد ، ضمنا از اینكه سخن ما در قسمت اول طولانی شد معذرت‏
میخواهم .

يکشنبه 15/5/1391 - 23:39 - 0 تشکر 493283

طلاق قضائی


طلاق قضائی ، یعنی طلاقی كه بوسیله قاضی نه بوسیله زوج صورت بگیرد .
در بسیاری از قوانین جهان ، اختیار طلاق مطلقا در دست قاضی است و تنها
محكمه است كه می‏تواند به طلاق و انحلال زوجیت رأی بدهد ، از نظر این‏
قوانین تمام طلاقها طلاق قضائی است . ما در مقالات گذشته با توجه بروح‏
ازدواج و هدف از تشكیل كانون خانوادگی و مقام و موقعی كه زن باید در
محیط خانوادگی داشته باشد بطلان این نظریه را روشن كردیم و ثابت كردیم‏
طلاقهائی كه جریان عادی خود را طی میكند نمیتواند بسته بنظر قاضی باشد .
بحث فعلی ما در اینست كه آیا از نظر اسلام ، قاضی با همه شرائط سخت و
سنگینی كه اسلام برای قاضی قائل است در هیچ شرائط و اوضاع و احوالی حق‏
طلاق ندارد ، یا اینكه در شرایط خاصی چنین حقی برای قاضی پیدا میشود ؟ هر
چند آن را طلاق دهد ، یعنی از طلاق او امتناع نكند ، حقوق واجبه او را بعلاوه مبلغی‏
دیگر به عنوان سپاسگزاری به او بپردازد ( « و متعوهن علی الموسع قدره و
علی المقتر قدره ») و علقه زناشوئی را پایان یافته اعلام كند .
اما اگر جریان طبیعی خود را طی نكند چطور ؟ یعنی اگر مردی پیدا شود كه‏
نه سر زندگی و حسن معاشرت و تشكیل كانون خانوادگی سعادتمندانه و اسلام‏
پسندانه دارد ، و نه زن را آزاد میگذارد كه دنبال كار خود برود ، بعبارت‏
دیگر نه بوظایف زوجیت و جلب نظر و رضایت زن تن می‏دهد ، و نه به طلاق‏
رضایت می‏دهد ، در اینجا چه باید كرد ؟ .
طلاق طبیعی نظیر زایمان طبیعی است كه خود بخود جریان طبیعی خود را طی‏
می‏كند . اما طلاق از طرف مردی كه نه بوظائف خود عمل می‏كند و نه به طلاق‏
تن می‏دهد ، نظیر زایمان غیر طبیعی است كه با كمك پزشك و جراح نوزاد را
باید بیرون آورد .

يکشنبه 15/5/1391 - 23:40 - 0 تشکر 493286

آیا بعضی ازدواجها سرطان است و زن باید بسوزد و بسازد ؟


اكنون ببینیم اسلام درباره اینگونه طلاقها و اینگونه مردان چه میگوید ؟
آیا باز هم میگوید كار طلاق صددرصد بسته بنظر مرد است و اگر چنین مردی‏
بطلاق رضایت نداد ، زن باید بسوزد و بسازد و
اسلام دستها را روی یكدیگر میگذارد و از دور این وضع ظالمانه را تماشا می‏كند ؟
عقیده بسیاری همینست . میگویند : از نظر اسلام این كار چاره‏پذیر نیست‏
، این یك نوع سرطان است كه احیانا افرادی گرفتار آن میشوند و چاره‏
ندارد ، زن باید بسوزد و بسازد تا تدریجا شمع حیاتش خاموش شود .
بعقیده اینجانب ، این طرز تفكر با اصول مسلم اسلام تضاد قطعی دارد .
دینی كه همواره دم از عدل میزند ، " قیام بقسط " یعنی برقراری عدالت‏
را بعنوان یك هدف اصلی و اساسی همه انبیا میشمارد ( « لقد ارسلنا رسلنا
بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط » )
چگونه ممكن است برای چنین ظلم فاحش و واضحی چاره اندیشی نكرده باشد ؟ !
مگر ممكن است اسلام قوانین خود را بصورتی وضع كند كه نتیجه‏اش این باشد
كه بیچاره‏ای مانند یك بیمار سرطانی رنج بكشد تا بمیرد ؟ !
موجب تأسف است كه برخی افراد با اینكه اقرار و اعتراف دارند كه‏
اسلام دین " عدل " است و خود را از " عدلیه " میشمارند ، اینچنین نظر
میدهند . اگر بنا بشود قانون ظالمانه‏ای را تحت عنوان " سرطان " به‏
اسلام ببندیم مانعی نخواهد بود كه قانون ستمگرانه دیگریرا بعنوان " كزاز
" و قانون دیگریرا به بهانه " سل " و قانون دیگریرا بعنوان " فلج‏
اعصاب " و قوانین ستمگرانه دیگریرا به بهانه‏های دیگر بپذیریم .
اگر اینچنین است پس اصل " عدل " كه ركن اساسی تقنین اسلامی است كجا رفت ؟
" قیام بقسط " كه هدف انبیا است كجا رفت ؟
 میگویند - سرطان . عرض میكنم بسیار خوب ، سرطان ، آیا اگر بیماری‏
دچار سرطان شد ، و با یك عمل ساده بشود سرطان را عمل كرد ، نباید فوری‏
اقدام كرد و جان بیماران را نجات داد ؟
زنی كه بهمسری مردی برای زندگی با او تن می‏دهد و بعد اوضاع و احوال‏
بصورتی در می‏آید كه آن مرد از اختیارات خود سوء استفاده می‏كند و از طلاق‏
زن نه بخاطر زندگی و همسری ، بلكه برای اینكه از ازدواج آینده او با یك‏
شوهر واقعی و مناسب جلوگیری كند و به تعبیر قرآن او را " كالمعلقه "
نگهدارد ، خودداری میكند ، حقا چنین زنی مانند یك بیمار سرطانی گرفتار
است . اما این سرطان ، سرطانی است كه بسهولت قابل عمل است ، بیمار
پس از یك عمل ساده شفای قطعی و كامل خود را باز مییابد . این گونه عمل‏
و جراحی بدست حاكمان و قاضیان شرعی واجد شرائط امكان پذیر است .
همچنانكه در مقالات پیش اشاره كردیم یكی از دو مشكل بزرگ در جامعه ما
امتناعهائی است كه برخی مردان ستمگر از طلاق می‏كنند . و از این راه به‏
نام دین و به بهانه دین ستم بزرگی مرتكب میشوند . این ستمگریها بضمیمه‏
آن طرز تفكر غلط بنام اسلام و دین كه میگوید : زن باید اینگونه ستمها را
بعنوان یك سرطان غیر قابل علاج تحمل كند ، بیش از هر تبلیغ سوء دیگر
علیه اسلام اثر گذاشته است .
با اینكه بحث در اینمطلب جنبه فنی و تخصصی دارد ، و از حدود این‏
سلسله مقالات خارج است ، لازم میدانم اندكی در اطراف این مطلب بحث كنم‏
، تا بر بد بینان روشن كنم كه آنچه اسلام می‏گوید غیر از این حرفها است .

يکشنبه 15/5/1391 - 23:41 - 0 تشکر 493288

بن بستها


اینگونه بن بستها منحصر بمسائل ازدواج و طلاق نیست ، در موارد دیگر از
قبیل مسائل مالی نیز پیش می‏آید ، نخست ببینیم آیا اسلام در غیر مورد
ازدواج و طلاق با این بن بستها چه كرده است ؟ آیا اینها را بصورت بن‏
بست و بصورت یك پدیده چاره ناپذیر پذیرفته است یا بن بست را از میان‏ برده و چاره كرده است .
فرض كنید دو نفر از راه ارث یا از راه دیگر ، مالك یك كالای غیر
قابل تقسیم از قبیل یك گوهر یا یك انگشتر یا اتومبیل یا تابلو نقاشی‏
می‏شوند و حاضر نیستند مشتركا از آن استفاده كنند : به اینكه گاهی در
اختیار یكی از آنها باشد و گاهی در اختیار دیگری ، هیچكدام از آنها هم‏
حاضر نیست سهم خود را بدیگری بفروشد و هیچگونه توافق دیگری نیز در زمینه‏
استفاده از آن مال در میان آنها صورت نمیگیرد . از طرفی میدانیم تصرف‏
هر یك از آنها در آن مال موقوف به اذن و رضایت طرف دیگر است . در
این گونه موارد چه باید كرد ؟ آیا باید آن مال را معطل و بلا استفاده‏
گذاشت و موضوع را بصورت یك مشكله لا ینحل و یك حادثه بغرنج غیر قابل‏
علاج رها كرد ؟ یا اینكه اسلام برای اینگونه امور راه چاره معین كرده است‏
حقیقت اینست كه فقه اسلامی این مسائل را بصورت یك مشكله لا ینحل‏
نمی‏پذیرد . حق مالكیت و اصل تسلط بر مال را آنجا كه منجر به بی استفاده‏
ماندن مال باشد محترم نمیشمارد . در اینگونه موارد بخاطر جلوگیری از بلا
استفاده ماندن ثروت ، به حاكم شرعی بعنوان یك امر اجتماعی و یا به قاضی‏
به عنوان یك مسأله اختلافی اجازه می‏دهد كه علیرغم لجاجت و امتناع صاحبان حقوق ،
ترتیب صحیحی بدهند . مثلا مال مورد نظر
اجاره داده شود و مال الاجاره میان آنها تقسیم شود و یا آن مال فروخته شود
و قیمت آن در میان آنها قسمت بشود . به هر حال وظیفه حاكم یا قاضی است‏
كه بعنوان " ولی ممتنع " ترتیب صحیحی باین كار بدهد ، هیچ ضرورتی‏
ندارد كه صاحبان اصلی مال رضایت بدهند یا ندهند .
چرا در اینگونه موارد رعایت حق مالكیت كه یك حق قانونی است نمیشود
؟ برای اینكه اصل دیگری در كار است : اصل جلوگیری از ضایع شدن و بلا
استفاده ماندن مال . رعایت مالكیت و تسلط صاحبان مال تا آنجا لازم است‏
كه منجر بركود و تعطیل و بلا استفاده ماندن مال و ثروت نشود .
فرض كنید مال مورد اختلاف گوهر یا شمشیر یا چیز دیگری از این قبیل‏
است ، و هیچیك از آنها حاضر نیست سهم خود را به دیگری بفروشد ، اما هر
دو نفر حاضرند آن را دو نیم كنند و هر كدام نیمی از آن را ببرد ، یعنی‏
كار لجاجت را به آنجا كشانده‏اند كه توافق كرده‏اند آن مال را از ارزش‏
بیندازند . بدیهی است گوهر یا شمشیر یا اتومبیلی كه دو نیم بشود از
ارزش میافتد . آیا اسلام اجازه میدهد ؟ خیر . چرا ؟ چون تضییع مال است .
علامه حلی از بزرگان درجه اول فقهاء اسلام میگوید اگر آنها بخواهند چنین‏
كاری بكنند حاكم باید جلو آنها را بگیرد ، توافق صاحبان ثروت كافی نیست‏
كه به آنها اجازه چنین كاری داده شود .

يکشنبه 15/5/1391 - 23:45 - 0 تشکر 493298

بن بست طلاق


اكنون ببینیم در مسأله طلاق چه باید كرد . اگر مردی سر ناسازگاری دارد ،
حقوق و وظائفی را كه اسلام بر عهده او گذاشته است كه بعضی مالی است (
نفقات ) و بعضی اخلاقی است ( حسن معاشرت ) و بعضی مربوط بامر جنسی است‏
( حق همخوابگی و آمیزش ) انجام نمی‏دهد ، خواه هیچ یك از این حقوق و
وظائف را ادا نكند یا بعضی از آنها را ، در عین حال حاضر هم نیست زن را
طلاق دهد ، در اینجا چه باید كرد ؟ آیا اصل لازم و مورد اهمیتی از نظر اسلام‏
وجود دارد كه اسلام بحاكم یا قاضی شرعی اجازه مداخله بدهد همانطوریكه در
مورد اموال چنین اجازه‏ای میدهد یا چنین اصلی وجود ندارد ؟

يکشنبه 15/5/1391 - 23:48 - 0 تشکر 493313

نظر آیت الله حلی


من در اینجا رشته سخن را بدست یكی از فقهاء طراز اول عصر حاضر ، آیت‏
الله حلی مقیم نجف اشرف میدهم . معظم له در رساله‏ای بنام " حقوق‏
الزوجیه " درباره این مطلب نظر داده‏اند .
خلاصه نظریه ایشان در آنچه مربوط بحقوق زن و امتناع مرد است این است :
ازدواج پیمان مقدسی است ، در عین حال نوعی شركت میان دو انسان است و
یك سلسله تعهدات برای طرفین بوجود می‏آورد ، تنها با انجام آن تعهدات‏
است كه سعادت طرفین تأمین میگردد . بعلاوه سعادت اجتماع نیز بستگی دارد
به سعادت آنها و انجام یافتن تعهدات آنها در برابر یكدیگر .
حقوق عمده زوجه عبارت است از نفقه و كسوه ، حق هم خوابگی و زناشوئی ، حسن معاشرت اخلاقی .
اگر مرد از انجام تعهدات خود نسبت به زن شانه خالی كند ، و از طلاق‏
نیز خودداری كند تكلیف زن چیست ؟ و چگونه باید با مرد مقابله شود ؟
در اینجا دو راه فرض میشود ، یكی اینكه حاكم شرعی حق دخالت داشته‏
باشد و با اجرای طلاق كار را یكسره كند ، دیگر اینكه زن نیز بنوبه خود از
انجام تعهدات خود در برابر مرد خودداری نماید .
اما از نقطه نظر اول یعنی دخالت حاكم شرعی ، ببینیم روی چه اصل و چه‏
مجوزی حاكم شرعی در اینگونه موارد حق دخالت دارد ؟
قرآن كریم در سوره بقره چنین می‏فرماید : " « الطلاق مرتان فامساك‏
بمعروف او تسریح باحسان » . . . " یعنی حق طلاق ( و رجوع ) دو نوبت‏
بیش نیست . از آن پس یا نگهداری به شایستگی و یا رها كردن به نیكی . و
باز در سوره بقره می‏فرماید :
" « و اذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن فامسكوهن بمعروف او سرحوهن‏
بمعروف و لا تمسكوهن ضرارا لتعتدوا و من یفعل ذلك فقد ظلم نفسه » "
یعنی هر گاه زنان را طلاق دادید و موقع عده آنها رسید ، یا از آنها بخوبی‏
نگهداری كنید و یا بخوبی جلوشانرا باز بگذارید . مبادا برای اینكه به‏
آنها ستم كنید آنها را بشكل زیان آوری نگهداری كنید . هر كه چنین كند
باید بداند كه به خویشتن ستم كرده است .
از این آیات یك اصل كلی استفاده میشود و آن اینكه هر مردی در زندگی‏
خانوادگی یكی از دو راه را باید انتخاب كند ،
 یا تمام حقوق و وظائف را بخوبی و شایستگی انجام دهد ( امساك بمعروف -
نگهداری به شایستگی ) و یا علقه زوجیت را قطع و زن را رها نماید ( تسریح‏
باحسان - رها كردن به نیكی ) . شق سوم یعنی اینكه زن را طلاق ندهد و بخوبی‏
و شایستگی هم از او نگهداری نكند ، از نظر اسلام وجود ندارد . جمله "
« و لا تمسكوهن ضرارا لتعتدوا غ" همان شق سوم را نفی میكند. و بعید نیست‏
كه جمله فوق مفهوم اعمی داشته باشد ، هم شامل مواردی بشود كه زوج عمدا و
تقصیرا زندگی را بر زن سخت و زیان آور می‏كند ، و هم شامل مواردی بشود كه‏
هر چند زوج تقصیر و عمدی ندارد ولی بهر حال نگهداری زن جز زیان و ضرر برای زن چیزی نیست .
این آیات هر چند در مورد عده و رجوع و عدم رجوع مرد وارد شده و تكلیف‏
مرد را روشن می‏كند كه رجوع او باید بر پایه اساسی باشد ، به خاطر این‏
باشد كه بخواهد از زن بشایستگی نگهداری كند ، نه بخاطر اینكه بخواهد زن‏
بیچاره را اذیت كند ، اما اختصاص باین مورد ندارد ، یك اصل كلی است و
حقوق زوجیت را در همه وقت و همه حال بیان میكند . یعنی زوج بطور كلی در
زندگی باید یكی از دو راه گذشته را انتخاب كند و راه سومی برایش وجود ندارد .
بعضی از فقها از همین جا دچار لغزش شده خیال كرده‏اند این آیات مخصوص‏
مردانی است كه می‏خواهند در عده رجوع كنند . خیر ، این آیات تكلیف همه‏
مردان را در هر حال در برابر همسرشان روشن میكند . دلیل ما بر این مطلب‏
، گذشته از سیاق آیات اینست كه ائمه اطهار باین آیات در غیر مورد عده‏
نیز استدلال و استشهاد كرده‏اند . مثل اینكه امام باقر ( ع ) فرمود : ایلا
كننده ( یعنی كسی كه قسم میخورد كه با زن خود نزدیكی نكند ) پس از چهار ماه‏
اجبارا باید قسم خود را بشكند و كفاره بدهد و یا زن خود را طلاق دهد .
زیرا خداوند میفرماید : « امساك بمعروف او تسریح باحسان ».
امام صادق در مورد مردی كه بمرد دیگر وكالت داده بود كه زنی برای او
عقد كند و از جانب او مهر معین كند و وكیل اینكار را كرد ، اما موكل‏
وكالت خود را انكار كرد . امام فرمود بر آن زن حرجی نیست كه برای خود
شوهر دیگری انتخاب كند . اما اگر آن مرد واقعا وكالت داده و عقدی كه‏
صورت گرفته است از روی وكالت بوده است ، بر او واجب است فی ما بینه‏
و بین الله این زن را طلاق بدهد ، نباید این زن را بلاطلاق بگذارد . زیرا
خداوند در قرآن میفرماید - " « فامساك بمعروف او تسریح باحسان »" .
پس معلوم میشود ائمه اطهار این آیه را یك اصل كلی میدانند ، اختصاص‏ بمورد خاص ندارد .
حاكم شرعی آنجا كه مرد نه بوظایف زوجیت عمل می‏كند و نه طلاق میدهد
باید زوج را احضار كند . اول به او تكلیف طلاق كند . اگر طلاق نداد خود
حاكم طلاق میدهد . امام صادق در روایتی كه ابوبصیر از آن حضرت نقل كرده‏
است فرمود " هر كس زنی دارد و او را نمیپوشاند و نفقه او را نمیپردازد
، بر پیشوای مسلمین لازم است كه آنها را ( بوسیله طلاق ) از یكدیگر جدا كند " .
این بود خلاصه بسیار مختصری از نظریه یك فقیه طراز اول عصر حاضر ، هر
كس كه تفصیل بیشتری بخواهد باید برساله حقوق الزوجیه از تقریرات درس‏ معظم له مراجعه كند .
چنانكه ملاحظه فرمودید جمله " « امساك بمعروف او تسریح باحسان "
یك اصل و قاعده كلی است كه قرآن كریم در چهار چوب آن ، حقوق زوجیت‏
را مقرر داشته است. علیهذا اسلام بحكم این اصل و بخصوص بموجب تأكیدی كه‏
با جمله " « و لا تمسكوهن ضرارا لتعتدوا »" فرموده است بهیچوجه اجازه‏
نمی‏دهد كه مرد از خدا بی خبری از اختیارات خود سوء استفاده كند و زنی را
نه بخاطر زندگی با او بلكه بخاطر در مضیقه قراردادن او و جلوگیری او از
ازدواج با مرد دیگر در قید ازدواج نگهدارد .

يکشنبه 15/5/1391 - 23:49 - 0 تشکر 493323

شواهد و دلائل دیگر


علاوه بر شواهد و دلائلی كه در رساله حقوق الزوجیه ذكر شده است ، شواهد
و دلائل زیادتر دیگری هست كه میرساند جمله " « امساك بمعروف او تسریح‏
باحسان »" از نظر اسلام یك اصل كلی است و حقوق زوجیت باید در چهار
چوب آن رعایت شود . هر چه انسان بیشتر در اطراف و جوانب این مطلب‏
مطالعه می‏كند ، آنرا روشنتر مییابد و بیشتر به استحكام مقررات دین مبین‏ اسلام پی میبرد .
در كافی جلد 5 صفحه 502 از امام صادق روایت میكند كه فرمود : « اذا
اراد الرجل ان یتزوج المرأه فلیقل : " اقررت بالمیثاق الذی اخذ الله :
امساك بمعروف او تسریح باحسان » " . یعنی وقتی كه مردی می‏خواهد
ازدواج كند بگوید اعتراف میكنم به پیمانی كه خداوند از من گرفته است و
آن اینكه زن را به شایستگی نگهداری كنم و یا به نیكی طلاق دهم .
در آیه 21 از سوره النساء میفرماید :
" « و كیف تأخذونه و قد افضی بعضكم الی بعض و اخذن منكم »
« میثاقا غلیظا غ" یعنی چگونه مهری كه به زنان داده‏اید ( با زور و با در
مضیقه قرار دادن ) از آنها میگیرید ؟ و حال آنكه بیكدیگر رسیده و از
یكدیگر كام گرفته‏اید و زنان از شما پیمان استوار و شدیدی گرفته‏اند .
مفسرین شیعه و سنی اعتراف دارند كه مقصود از پیمان استوار و شدید همان‏
پیمان خداست ، كه خداوند با جمله « امساك بمعروف او تسریح باحسان »از
مردان گرفته است . یعنی همان پیمانی كه امام صادق علیه‏السلام فرمود : مرد
هنگام ازدواج باید بدان اعتراف و اقرار كند ، كه زن را بشایستگی نگهداری‏
كند و یا به نیكی رها نماید .
پیغمبر اكرم جمله معروفی دارد كه در حجه الوداع فرمود و شیعه و سنی‏
آنرا نقل كرده‏اند . پیغمبر اكرم فرمود : " " « اتقوا الله فی النساء
فانكم اخذتموهن بامانه الله و استحللتم فروجهن بكلمه الله » . . . "
یعنی ایها الناس در مورد زنان خدا را در نظر بگیرید و از او بترسید ،
شما آنها را بعنوان امانت خدا نزد خود برده‏اید و عصمت آنها را با "
كلمه خدا " بر خود حلال كرده‏اید .
ابن اثیر در كتاب النهایه مینویسد : " مقصود از كلمه خدا كه پیغمبر
اكرم فرمود بموجب آن عصمت زنان بر مردان حلال میشود همان است كه با این‏
جمله در قرآن ادا شده : « امساك بمعروف او تسریح باحسان »

يکشنبه 15/5/1391 - 23:50 - 0 تشکر 493338

نظر شیخ الطائفه


شیخ طوسی در كتاب خلاف جلد 2 صفحه 185 پس از آنكه درباره " عنه "
یعنی ناتوانی جنسی نظر میدهد و میگوید پس از آنكه ثابت شد كه
مرد " عنین " است ، زن خیار فسخ دارد . میگوید اجماع‏
فقها بر اینمطلب است ، آنگاه می‏گوید و نیز به این آیه استدلال شده است‏
" « امساك بمعروف او تسریح باحسان » " عنین چون قادر نیست از زن‏
بخوبی و شایستگی نگهداری كند پس باید او را رها نماید .
از مجموع اینها بخوبی و بصورت قاطع میتوان فهمید كه اسلام هرگز بمرد
زورگو اجازه نمیدهد كه از حق طلاق سوء استفاده كند و زن را بعنوان یك‏ محبوس نگهداری كند .
ولی از آنچه گفته شد نباید چنین استفاده شود كه هر كسی كه نام قاضی روی‏
خود گذاشته حق مداخله در اینگونه مسائل دارد . قاضی از نظر اسلام شرایط
سخت و سنگینی دارد كه اكنون جای بحث در آن نیست .
مطلب دیگری كه باید به آن توجه داشته باشیم اینست كه طلاق قضائی از
نظر اسلام با آن همه عنایتی كه اسلام در ابقاء كانون خانوادگی دارد خیلی‏
استثنائا و نادرالوجود صورت میگیرد . اسلام بهیچوجه اجازه نمی‏دهد كه طلاق‏
به آنصورتی در آید كه در امریكا و اروپا وجود دارد و نمونه‏اش را مرتب‏
در روزنامه‏ها میخوانیم . مثلا زنی از شوهر خودش شكایت و تقاضای طلاق‏
می‏كند بخاطر اینكه فیلمی كه من دوست دارم او دوست ندارد ، یا فی فی سگ‏
عزیزم را نمیبوسد و از این قبیل مسائل مسخره كه مظهر سقوط بشریت است .
خواننده محترم از آنچه در این چند مقاله گفتیم ، ضمنا بمفهوم مطلبی كه‏
در مقاله 21 گفتیم پی برد ، ما در آن مقاله پنج نظریه درباره طلاق ذكر كردیم به این ترتیب :
1 - بی اهمیتی طلاق و برداشتن همه قیود اخلاقی و اجتماعی از جلو آن .
2 - ابدیت همه ازدواجها و جلوگیری از طلاق بطور كلی ( نظریه كلیسای‏ كاتولیك ) .
3 - ازدواج از طرف مرد قابل انحلال و از طرف زن بهیچوجه قابل انحلال‏ نباشد .
4 - ازدواج هم از طرف مرد و هم از طرف زن در شرائط خاصی قابل انحلال‏
باشد ، و راهی كه برای هر یك از زن و مرد قرار داده میشود یك جور و
همانند باشد . ( نظریه مدعیان تساوی حقوق )
5 - راه طلاق همانطوریكه برای مرد باز است ، برای زن نیز بسته نیست .
اما در خروجی مرد با در خروجی زن دو تا است .
در آن مقاله گفتیم كه اسلام نظر پنجم را تأیید میكند . از آنچه در مورد
شرط ضمن العقد و هم در مورد طلاق قضائی گفتیم معلوم شد كه اسلام هر چند طلاق‏
را بصورت یك حق طبیعی برای زن نمی‏شناسد ، اما راه را بكلی بر او نبسته‏
است و درهای خروجی مخصوصی برای زن باز گذاشته است .
درباره طلاق قضائی بیش از اینها میتوان بحث كرد . خصوصا با توجه به‏
عقائدی كه ائمه و فقهاء سایر مذاهب اسلامی دارند و عملی كه در سایر
كشورهای اسلامی بر طبق آنها میشود . اما ما همینقدر را برای این مقالات‏
كافی میدانیم .

يکشنبه 15/5/1391 - 23:52 - 0 تشکر 493359

تعدد زوجات

انواع چند همسری در تاریخ زندگی انسان .
اسلام ، سه نوع از چهار نوع زناشوئی جاهلیت را لغو كرد .
كمونیسم جنسی و چند شوهری .
چرا چند شوهری شكست خورد و چند زنی رواج یافت .
برای زن ، بر خلاف مرد ، عنصر معنوی زناشوئی بیش از عنصر مادی اهمیت‏ دارد .

تعدد زوجات جزء حقوق زن است نه حقوق مرد .
علل تاریخی تعدد زوجات .
آیا تعدد زوجات ، زائیده آب و هوای مشرق زمین است ؟
چند همسری فورم غربی و چند همسری فورم شرقی .
علت مرسوم نشدن تعدد زوجات در مغرب زمین رواج فحشا بوده نه مقررات‏
دین مسیح .
مرد از نظر تعدد زوجات ، گاهی زورگوئی كرده ، گاهی مجوز حقوقی داشته ،
گاهی ادا كننده حق زن بوده است .
حق زن در چند همسری .
آمار و ارقام سخن می‏گویند .
همیشه رقم زن آماده برای ازدواج از رقم مرد آماده برای ازدواج فزونی‏
دارد . چرا ؟
اعلامیه حقوق بشر درباره یكی از بزرگترین حقوق انسانی سكوت كرده است .
به فتوای مردم انگلستان اگر " هووی زن " ریش و سبیل داشته باشد چند
همسری مانعی ندارد .
آیا طبیعت مرد چند همسری است ؟
می‏گویند مرد ، قانونا تك همسر باشد و عملا چند همسر .
عوامل خیانت مرد را محیط فاسد به وجود می‏آورد نه طبیعت ذاتی او .
مرد قرن بیستم موفق شده از تعهدات خود نسبت به زن بكاهد و بر
كامگیریهای خود بیفزاید .
بحرانی كه زنان از شوهر مانده ایجاد می‏كنند از هر بحرانی خطرناكتر است‏
.
اشكالات و معایب چند همسری .
به عقیده اكثر مردان : خدا یكی ، زن یكی .
عشق و احساسات قابل تقسیم و جیره بندی نیست .
چند همسری ، محیط خانوادگی را كه باید الهام بخش مهر و نیكی باشد به‏
میدان جنگ تبدیل می‏كند .
مرد ، چگونه منافع زناشوئی خود را كه یك بار فروخته ، بار دیگر
می‏فروشد ؟
نقش اسلام در مسأله چند همسری .
اسلام ، چند همسری را هم محدود كرد و هم مشروط .
شرط مالی و جسمی در تعدد زوجات .
علل تنفر مرد امروز از چند همسری .
آنچه جای چند همسری را در این قرن پر كرده " گناه " است نه " وفا

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.