الف) ارزیابی و انتقاد صوری: 1) ارزیابی صوری کتاب از قبل از بای بسمالله آغاز و به بعد از تای تمت ختم میگردد. منظور از قبل از بای بسمالله این است که منتقد باید به بررسی صحت صفحه عنوان –و تطبیقش با عنوان روی جلد و صفحات پیش از متن، از جمله صفحه حقوق بپردازد. و اگر مؤلف (یا مترجم یا مصحح) یا همکارش- یعنی ناشر- از استانداردهای رایج عدول کردهاند، آن را یادآور شود و یا اگر به روی آنها نمیآورد از آن به سایر بیدقتیهای متن رهنمون گردد. کتابهای فاقد صفحه عنوان به کلی بیسابقه نیست، به ویژه هنگامی که یک کتاب چاپ سنگی، به شیوه افست تجدید چاپ میشود، گاه دیده شده که صفحه عنوان عادی برای آن نمیگذارند. بعد از صفحه عنوان نوبت به صفحه پشت آن یعنی صفحه حقوق میرسد که بسیاری از کتابهای چاپ ایران، هنوز از این نظر کامل نیستند. یعنی فیالمثل در یک اثر ترجمه شده اگر نام کامل مؤلف را میآورند (که باید به خط لاتین هم بیاورند) عنوان اصلی اثر را به همان زبان اصلی یاد نمیکنند. یا فیالمثل نمینویسند که یک اثر چاپ چندم است. یا –و این رایجترین نقص بسیاری کتابهاست- تاریخ چاپ اثر را ذکر نمیکنند و نظایر آن.
2)سپس نوبت به فهرست مندرجات میرسد. نداشتن فهرست مندرجات (آنجا که لازم است، نه فیالمثل در یک رمان) یک عیب اساسی است و منتقد باید این خطا را بگیرد و بگوید.
3)سپس نوبت به پیشگفتار یا مقدمه مؤلف یا مترجم میرسد. ابتدا باید گفت پیشگفتار [=foreword/preface] با مقدمه [=introduction] فرق فنی دارد. پیشگفتار ربط ماهوی و مستقیم با محتویات کتاب ندارد، ولی مقدمه ارتباط ماهوی و محتوایی دارد و گاه بدون خواندن آن نمیتوان به خوبی از یک اثر سر درآورد. پیشگفتار بر محور مسائل جنبی نظیر نحوه و شرایط تهیه یک اثر یا تجدید چاپ آن یا سپاس از دستاندرکاران ویرایش و نشر و حکایت تجدید نظر مؤلف در طبع چندم یک اثر و نظایر آن دور میزند. در مقدمه غالباً تز یا طرح اولیه یک اثر به اختصار مطرح میگردد و مؤلف هدف خود را از نگارش آن اثر و مباحث اساسی آن را با خواننده در میان میگذارد. و گاه تفصیل یا اثبات یک امر یا مسأله مجمل را که در مقدمه آمده به عهده متن میگذارد. منتقد باید هشیار باشد که آیا به این وعدهها در متن عمل شده و آیا مؤلف از عهده شرح و اثبات آن برآمده است یا خیر.
4)سپس باید به منطق و روش تدوین اثر پرداخت که آیا خوش تدوین است یا کلافه و درهم و برهم. این مسأله خود از مقوله محتوا نیست ولی بیش از هرچیز بر محتوا و ابلاغ آن تأثیر میگذارد. ممکن است یک اثر از نظر محتوا برجسته و بدیع باشد ولی از نظر تدوین مغشوش و سردرگم باشد. باید دید رابطه فصلهای کتاب طبیعی و منطقی است یا نه. ممکن است فصلهای بلند و در عین حال درخشانی در یک کتاب باشد که وقتی به دقت در آن نگریسته شود معلوم شود که خود یک رساله جداگانه است که ربطش با سایر بخشهای آن کتاب فقط در وحدت مؤلف است، نه در وحدت موضوع. در این مواقع منتقد میتواند ایراد بگیرد و حذف آن فصل را –برای چاپهای بعد- به مؤلف پیشنهاد کند.
گاه ممکن است یک اثر، با آنکه باید به فصلها و زیرفصلهای متعددی تقسیم شود، راستا و یک تکه سراسر کتاب را بدون هیچگونه تقطیعی در موضوع، یا تنفسی به خواننده، طی کرده باشد. این هم ایرادی اساسی است و باید گوشزد کرد.
اگر اثر مورد انتقاد ترجمه است باید دید که آیا مترجم تدوین و تبویب متن اصلی را رعایت کرده است یا نه، و اگر نکرده چه دلیل عملی یا عقلپسندی داشته است. در بسیاری از موارد دیده میشود که مترجم از پاراگرافبندی متن اصلی، بدون هیچ دلیل عدول میکند. حتی عدول از نقطهگذاری متن اصلی هم باید موجه و مفید به حال خوانندگان باشد، تا چه رسد به مسائل مهمتر. در تصحیح متون نیز نقطهگذاری، و پاراگرافبندی حایز اهمیت است چه غالب متون قدیمی از اول تا آخر کتاب حتی یک بار هم به سر سطر نمیآیند، و حتی یک نقطه –یا سایر علامات سجاوند در سراسر آنها به کار نمیرود. انجام این وظیفه از مصحح انتظار میرود، که حتی میتواند از پیش خود [آزادانه یا در قلاب] عنوانهای اصلی و فرعی بگذارد و کتاب را خوانا و شیوا کند.
5)یکی از مسائل مهم صوری یا صوری-محتوایی، نثر یک اثر اعم از ترجمه یا تألیف است که حتماً باید شیوا و رسا باشد. سلامت نحو و نثر از نخستین بایستنیهای یک اثر است. گاه بیماری نحو و نثر بر محتوا نیز اثر میگذارد و محتوا را بیمارگونه و بیربط مینمایاند. هرگونه بیروشی و بیاعتدالی در نثر اثر –از جمله فارسیگرایی یا سرهنویسی یا عربیزدگی یا فرنگیمآبی افراطی- را باید گوشزد کرد و نادرست شمرد. سبک و سلیقه شخصی و ذوق ورزی فقط تا حد معینی مجاز و مقبول است. همین طور واژگانسازی و واژگانبازی نباید از سر سیری و تفنن باشد، و محتوا یا شیوه عادی و عرفی اهل زبان را تحتالشعاع قرار دهد. به ویژه در زمینههایی که معادلها و مترادفات پسندیده و جاافتادهای وجود دارد. بعضی از اهل قلم هستند که از به کار بردن عبارات کلیشه، و به طور کلی کلیشههای عادی زبان که بافت پیوندی هر زبانی را تشکیل میدهد پرهیز دارند و با آوردن تعبیرات و ترکیبات خود ساخته فراوان، غرض خود را –اگر اصولاً غرضی داشته بوده باشند- نقض و نخستین وظیفه زبان را که تفهیم و تفاهم است نفی و وقت خوانندگان را تلف میکنند. زبان میراث مشترک است و همه اهل زبان و اهل قلم در حفظ و انتقال آن مسئولیت مشترک دارند و تصرفات من درآورده در زبان جایز نیست و منتقدان در اینباره مسئولیت خطیری دارند.
6)در بخش پایانی کتابهای تحقیقی معمولاً انواع فهارس یا ضمائم میآید. اگر یک کتاب تحقیقی –فیالمثل علمی یا تاریخی- فهرست موضوعی یا اعلام نداشته باشد، نقض آن است و باید یادآور شد. در مورد ضمایم باید میزان ربط یا بیربطی آنها را با متن سنجید. طبعاً ضمایم حجیم و کمربط از معایب یک اثر است. داشتن یا نداشتن تصویر و نمودار و طرح و جدول و نظایر آن را- در مورد آثاری که باید واجد آنها باشند- باید مدّ نظر داشت.
7)دیگر از مسائل صوری توجه به صحت چاپ اثر است. ظرافت و نفاست در جای خود مطبوع و غالباً مستحب است؛ آنچه در درجه اول واجب است برآوردن حداقل انتظارات معقول است. به مصالح چاپ وقتی میتوان –و باید- ایراد گرفت که صفحات بر هم سایه بیندازد یا فرضاً مرکب محو، یا حروف ساییده یا اندازه حروف نامتناسب با متن، خیلی درشت یا خیلی ریز باشد. اگر داستان یا ادبیات کودکان یا دیوان شعر با حروف ریزتر از عادی باشد همانقدر نامتناسب است که یک فرهنگ لغت یا دایرةالمعارف با حروف درشت.
شایعترین عیبی که لازم است منتقد به آن توجه کند فراوانی نسبی اغلاط مطبعی است، که مسئولیت مشترک ناشر و صاحب اثر است. افشاگری در این امر حساسیت و آگاهی مؤلفان و ناشران را افزایش میدهد و مآلاً به بهبود و بهداشت چاپ کمک میکند.
8)به اشکالات صحافی نیز اگر در اثر پیدا شود، فیالمثل فرمها غلط صحافی شده یا یک فرم جا افتاده باشد، باید توجه داشت؛ همچنین به سستی شیرازه کتاب و تناسب یا عدم تناسب روی جلد و آرایشهای آن.
9)دیگر از مسائل صوری، سیستم ارجاعات و پانویسها یا یادداشتهای پایان فصل یا پایان کتاب است که باید زودیاب و معقول باشد. در بعضی کتابها به جای به کار بردن اعداد عادی در متن و پانویس، از یک ستاره و دو ستاره و چند ستاره و دشنه و خنجر و صلیب و غیره استفاده میکنند که قیافه مضحکی به کتاب میدهد.