• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کتاب و کتابخوانی (بازدید: 1673)
يکشنبه 15/5/1391 - 21:28 -0 تشکر 493121
نکاتی در باب نقد کتاب

در این نوشتار نویسنده می‌کوشد تا نکاتی را که منتقدین بایسته است در نقد بدان بپردازند یادآور شود و آنها را مورد بحث و بررسی قرار دهد.

مهشید جعفری - .مرز میان معرفی کتاب و نقد کتاب کجاست و چیست؟ اصولی که در نگارش هر یک می­بایست رعایت شود کدامند؟ جایگاه نظر و سلیقه­ی شخصی کجاست؟ برای اینکه بتوان از عهده­ی هر کدام به خوبی برآمد، باید چه آگاهی­ها و دسترسی­هایی داشت؟ اینها نخستین پرسش­هایی هستند که پیش روی نویسندگان معرفی، یا بررسی / نقد کتاب قرار می­گیرد.

يکشنبه 15/5/1391 - 22:1 - 0 تشکر 493156

از قول ابوسعید ابوالخیر نقل است که در گرمابه، در پاسخ دلاک که از او پرسیده بود جوانمردی چیست، گفته بود این است که شوخ (چرک) کسی را در برابر دیدگانش نیاوری. این تعریف درست و کاملی از جوانمردی نیست. تازه خود ابوسعید هم طبق تعریف خویش ناجوانمردی کرده است یعنی شوخ اخلاقی آن دلاک ساده‌دل را به رخ او کشیده است. شاید بر نگارنده این سطور نیز همین ایراد وارد باشد که چرا شوخ و شوخی ابوسعید را برملا کرده‌ام! –طبعاً با این‌گونه سفسطه‌ها و تعارفات کاری از پیش نمی‌رود. شک نیست که دلاک وظیفه‌شناس، مشتری را پاک و پاکیزه و شاد و راضی از گرمابه به بیرون می‌فرستد و کارش هم خیلی شرافتمندانه و جوانمردانه است. با این حساب –برعکس قول منسوب به ابوسعید-جوانمردی این است که شوخ کسان را پنهان نکنی و او را شوخگین نگذاری و نپسندی. البته ریاکاری و نمایشگری و لغزخوانی در هیچ‌کاری پسندیده نیست.

يکشنبه 15/5/1391 - 22:2 - 0 تشکر 493157

باری فایده نقد کتاب، ‌مقابله با آشفتگی بازار کتاب و محتسبی به معنای خوب کلمه است. یعنی اجرای یک قانون نامدون، و ارج نهادن به یک اثر خوب و سره یا نمایاندن بی‌ارجی آثار ناسره، تا بصیرت اهل کتاب را بالا ببرد و هرج و مرج معنوی را مهار کند.


وقتی که بر کتابی بد، نقدی خوب نوشته می‌شود، فایده‌اش خاص و تنها ناظر به آن مورد نیست. بلکه نظر به برد و وسعت دامنه انتشارش و نظر به عبرت و اطلاعاتی که می‌دهد، می‌تواند در سطح وسیعی هشدار دهنده و بازدارنده باشد، و از تکرار ندانم کاریها و ناشی گریهای مشابه جلوگیری کند. و یا اگر بر کتابی خوب، نوشته می‌شود هم می‌تواند تشویق‌کننده و سپاس‌گزارنده و آموزنده باشد. آری اگر معایب و محاسن هر اثر برای همه خریداران و خوانندگانش به آسانی و آشکاری معلوم بود، نیازی به نقد و نظر ناقدان نداشتیم.

يکشنبه 15/5/1391 - 22:3 - 0 تشکر 493159

لحن و ادب نقد


لحن سالم نقد، طبعاً محصول سلامت نفس و نیت صدق ناقد است. غالب رجزخوانیهای نقدهای ضعیف و پرسر و صدا، ناشی از عجز نقد نویس در جمع ادله و شواهد و به خرج دادن استدلال قوی است. به قول سعدی: دلایل قوی باید و معنوی/ نه رگهای گردن به حجت قوی. (4) پرداختن به پیشینه علمی و ادبی صاحب اثر، در نقد کتاب مرسوم و مفید است که باید اجمالی و باز هم بی‌حب و بغض مطرح بشود. ولی پرداختن به مسائل شخصی و خصوصی، هم ناشایست و نادرست و هم‌ بی‌فایده است و موضع منطقی نقدنویس را تضعیف می‌کند.

يکشنبه 15/5/1391 - 22:5 - 0 تشکر 493161


لحن نقد یک کتاب شاید پس از همه تمهیدات ناقد، گس و تلخ از آب درآید. البته ناقد می‌تواند به مخاطب خود بگوید:


«شفا بایدت داروی تلخ نوش»؛ ولی لزوماً برای حرف حق زدن نباید به تلخی سخن گفت. گزنده نوشتن و دشنامهای ادبی و غیرادبی دادن به هیچ‌وجه روا نیست، و هیچ ناقدی چنین حقی ندارد. حداکثر چاشنی‌ای که در کار نقد، با قید احتیاط، رواست اندکی طنز است که البته با تمسخر فرق دارد. باید فرق باریک‌بین این دو را باز شناخت. می‌توان جدی‌ترین و می‌مداهنه‌ترین نقدها را نوشت و صاحب اثر (آنکه نقد بر او نوشته می‌شود) احساس ناخوشایندی نکند و همان احساس را که در نزد پزشک یا حداکثر در معامله با جراح دارد، داشته باشد. احساس و حساسیت صاحب اثر هم به تنهایی ملاک نیست. باید نظر خوانندگان بی‌طرف را که احساسات له و علیه ندارند مبنا قرار داد. وگرنه صاحبان اثر، چه بسا نازک‌طبع و از خود راضی باشند و نتوان گفت بالای چشم اثرشان ابرو است. به قول سعدی: «همه‌کس را عقل خود بکمال نماید و فرزند خود بجمال» (گلستان، باب هشتم).


يکشنبه 15/5/1391 - 22:7 - 0 تشکر 493163

شمس قیس رازی (قرن هفتم) صاحب المعجم فی معاییر اشعار العجم، داستان آموزنده‌ای از زودرنجی شاعران نوخاسته که تاب شنیدن کمترین ارشاد و انتقادی را ندارند، نقل می‌کند. می‌گوید در این زمانه هرکس به مجرد اینکه وزن شعر را آموخت و چند قصیده کژ و مژ یاد گرفت و از دو سه دیوان چند قصیده در مطالعه آورد، سر به شاعری برمی‌آورد و شیفته خویش و معتقد شعر خویش می‌شود و «به هیچ‌وجه او را از آن اعتقاد باز نتوان آورد و عیب شعر او با او تقریر نتوان کرد، و حاصل ارشاد و نصیحت او جز آن نباشد که از گوینده برنجد و سخن او را بهانه بخل و نشان حد او شمارد و روا باشد که از آن غصه به بیهوده گفتن درآید و هجو نیز آغاز نهد. چنانکه مرا با فقیهی افتاد که به بخارا در سنه احدی و ستمائه [=601] به خدمت من رغبت نمود و پنج شش سال او را نیکو بداشتم و او پیوسته شعر بد گفتی و مردم بر وی خندیدندی...» سپس می‌گوید شعرشناسی و سخندانی‌اش تا پایه‌ای بود که «اخرجه» را که باید «آخرچه» بخواند، تصور می‌کرد عربی است و از اَخْرَجَ + ه تشکیل شده است و شعری با همین ردیف گفته بود و از من تأیید و تحسین می‌طلبید. بعد می‌گوید یک روز که روزه بودم، نزدیک غروب آفتاب نزد من آمد و شعر دیگری که این‌بار با ردیف اَدْخَلَهُ ساخته بود عرضه کرد! دیگر دیدم اگر خاموش بنشینم گناه است و بیش از این سکوت و مجامله را جایز ندانستم: «... من از سر رقتی که در آن وقت داشتم گفتم ای خواجه امام تو مردی سلیم‌القلبی و بر من حقوق خدمت ثابت کرده‌ای. نمی‌پسندم که تو علم شعر نادانسته شعر گویی. آنچه می‌گویی نیک نیست و ما و دیگران بر تو می‌خندیم و خود را وبال حاصل می‌کنیم، نصیحت من بشنو و دیگر شعر مگو. برخاست و گفت هلا نیک آمد، دیگر نگویم. و پس از آن در هجو من آمد...»

يکشنبه 15/5/1391 - 22:7 - 0 تشکر 493165

نزدیک به هشتصد سال پس از این حکایت شمس قیس، در سرمقاله سخن (شهریور 1324) حدیث و گله‌ای مشابه می‌بینیم: «... هرکه در این کشور بخواهد برای پیشرفت دانش و هنر به انتقاد بپردازد و آثار این و آن را به محک سنجش بزند، دشمن بسیار خواهد یافت. گوش هیچکس به شنیدن انتقاد عادت ندارد. هیچ نویسنده‌ای، از پیر و جوان، گمان نمی‌کند که ممکن است در آثار او عیب یا نقصی باشد و اگر هست کسی در اظهار آن قصد آزار و دشمنی نداشته باشد. هرقدر در عظمت قدر کتابی مبالغه کنید و فصولی در مدح و تحسین آن بپردازید همین‌که یک نکته کوچک بر آن گرفتید، نویسنده بزرگوار می‌رنجد و در خیابان روی از شما برمی‌تابد و شما را حسود و بدجنس می‌شمارد...»

يکشنبه 15/5/1391 - 22:10 - 0 تشکر 493168

صفات ناقد




علی‌الاصول ناقد یعنی کسی که سره را از ناسره می‌شناسد و در فن خود خُبره و صاحب نظر به شمار می‌آید. لازم نیست این خُبرگی حتماً جنبه رسمی و دانشگاهی داشته باشد. ولی در بسیاری زمینه‌ها هست که داشتن تخصص علمی و دانشگاهی ضروری است یا ترجیح دارد. با آنکه ذوق نویسندگی برای کلیه فعالیتهای قلمی از مقاله‌نویسی گرفته تا ترجمه و تألیف و تصنیف لازم است ولی طبعاً کافی نیست، و اگر کسی به صرف تکیه بر ذوق و بدون داشتن تخصص و تبحر در موضوع نقد خویش، دست به انتقاد بزند حداکثر این است که انشای غرّایی تحویل می‌دهد نه انتقادی سنجیده.



بعضی در تعریف ساده‌ای از ویراستار یا ویراستار ساده گفته‌اند همانا خواننده دقیق است. این تعریف را در حق منتقد هم می‌توان روا دانست، اما این تعریف به حداقل صفات است. برای این دو حرفه، خواننده دقیق بودن لازم است اما باز هم کافی نیست. چه بسیار خواننده‌های دقیق و حتی نکته‌سنج هستند که ویراستار یا منتقد نیستند.



آری، در انتقاد داشتن تبحر یا تخصص در موضوع نقد ناگزیر است. منتقد یک منظومه یا مجموعه شعر، اگر خود شاعر یا شاعر توانایی نباشد باکی نیست، اما لازم است که چم و خم شعر و ساختمان آن و عروض و قافیه و صنایع و صناعت شعری را بشناسد و عمری در شناخت و مطالعه شعر به سر برده باشد و با آثار فصحا مأنوس باشد. منتقد یک اثر ریاضی لازم نیست که صاحب نظریه‌ای در ریاضیات و فیزیک باشد، کافی است که صاحب نظر باشد و از مبانی و مسائل اساسی آگاهی عمیق و اصولی داشته باشد. منتقد یک اثر تاریخی لازم نیست مورخ باشد اما باید تاریخ‌دان و تاریخ‌خوان باشد. به همین ترتیب منتقد یک اثر فلسفی نیز لزوماً نباید فیلسوف باشد ولی باید از ذوق و ذهن و شم و شناخت فلسفی برخوردار و از تاریخ فلسفه باخبر باشد.



گفتنش به توضیحات واضحات می‌ماند که منتقد نیز مانند همه فرهیختگان و دست‌اندرکاران فعالیتهای فکری و فرهنگی باید از ذوق و عقل سلیم برخوردار باشد. چه مبنای بسیاری از مسائل، حتی در غیر ذوقیات و غیرامور هنری، هنوز و همواره ذوق و عقل سلیم است.



این ذوق سلیم یا عقل مشترک مجموعه‌ای است از هوش و هنر و عقل و منطق و علم و اطلاع و تأمل و تجربه صیقل‌خورده همراه با باریک‌بینی، که کمیاب نیست ولی به صرف علم و اطلاعات تخصصی حاصل نمی‌شود، و نه فقط در انتقاد که در همه فعالیتهای فکری و روشنفکرانه وجودش لازم است و زمینه و جوانه‌اش در همگان هست و قابل تربیت و تهذیب است. انتقاد دو پایه یا رکن اساسی دارد: عقلی و تجربی (شرحش خواهد آمد). در رکن اول یعنی بررسی عقلی، منطقی است که نیاز به عقل سلیم و ذوق مستقیم بیشتر است.



همه منتقدان باید در رشته موضوع نقد خود، یا مؤلف بالفعل باشند یا بالقوه نزدیک به بالفعل. مؤلف بالقوه، یعنی از دانش و روش‌دانی کافی برخوردار باشند و از چون و چند پدید آوردن یک اثر باخبر باشند وگرنه اگر دستی از دور بر آتش داشته باشند، انتظارات و معیارهای واقع‌بینانه‌ای در ارزیابی یک اثر نخواهند داشت.



اینها که قلم‌انداز برشمردیم حداقل صفات و صلاحیتهای لازم برای انتقاد است. اگر از اخلاق و انصاف و شرایط و صفات اخلاقی و عاطفی برای منتقد کمتر حرف زدیم از آن است که وجود و لزوم آنها را مسلم می‌گیریم. کدام حرفه علمی و غیرعلمی هست که نیاز به وجدان پاک و اخلاق حسنه نداشته باشد؟ از آنجا که منتقد به هرحال نوعی قاضی است، رعایت انصاف و اجتناب از غرض و هوای نفس و حب و بغض ورزیدن شخصی در مورد او ضریب و ضرورت بیشتری می‌یابد.



باری جدولی از صفات و مدارج و مدارک علمی نیست که به صرف دست یافتن به آنها کسی ناقد و ناقد بصیری بشود. سرانجام باید گفت «قبول خاطر و لطف سخن خداداد است» و اجماع خاموش یا گویای دیگران است که توفیق و میزان توفیق ناقدان را تعیین می‌کند. گویی در این خطه نیز تنازع بقا و انتخاب طبیعی و بقای اصلح جریان دارد. آری ناقدان نیز خود در معرض نقد ناقدان و داوران دیگری هستند که عبارت است از جامعه کوچک یا عرف خاص یک علم یا فن یا هنر که در دل فضای فکری و فرهنگی یک جامعه بزرگتر واقع است.

يکشنبه 15/5/1391 - 22:17 - 0 تشکر 493172

شیوه نقد




منتقد برای تهیه انتقاد کتاب باید کتاب را عمیقاً مطالعه کند. البته برای نوشتن معرفی کتاب می‌توان کتاب را به شیوه فنی و اختصاری خواند و به اصطلاح میان‌بر زد، و مقدمه و پیشگفتار و نتیجه و معرفی پشت جلد یا خلاصه فصلها و نظایر آنها را خواند و گزارش کوتاهی –بدون ارزیابی- از آن به دست داد. ولی نقد کتاب بدون خواندن کامل کتاب- وسوسه یا خطری که ممکن است ناقدان حرفه‌ای و پرکار را تهدید کند- اگر هم با ترفند زدن امکان داشته باشد، به سان چراغ دروغ بی‌فروغ است و از مقوله گندم‌نمایی و جو فروشی است.



منتقد مسئول حداقل باید یک بار اثر مورد انتقاد خود را بخواند و در طی این خواندن، به کمک علایم و اشاراتی که در حواشی کتاب به جا می گذارد، یا «خارج‌نویس» کردن مطالب مورد نیاز، یادداشتهای کافی برای تحریر مقاله و در واقع نقد خود فراهم کند. خواندن منتقدانه، مثل خواندن ویراستارانه، خواندن عادی نیست، خواندنی است عمیقتر و دقیقتر، همراه با ارزش‌گذاری و یادداشت‌برداری.



باید به هر کتاب از دو جنبه کلی نگاه کرد: الف) از نظر صورت؛ ب) از نظر محتوا. البته در این تقسیم نمی‌توان خط قاطعی بین مسائل محتوایی و صوری کشید. فی‌المثل نثر یک اثر غیرادبی آیا از مقوله صورت است یا محتوا؟ لذا این تقسیم‌بندی استعجالی و برای تسهیل بیان مطلب است.

يکشنبه 15/5/1391 - 22:18 - 0 تشکر 493173

الف) ارزیابی و انتقاد صوری: 1) ارزیابی صوری کتاب از قبل از بای بسم‌الله آغاز و به بعد از تای تمت ختم می‌گردد. منظور از قبل از بای بسم‌الله این است که منتقد باید به بررسی صحت صفحه عنوان –و تطبیقش با عنوان روی جلد و صفحات پیش از متن، از جمله صفحه حقوق بپردازد. و اگر مؤلف (یا مترجم یا مصحح) یا همکارش- یعنی ناشر- از استانداردهای رایج عدول کرده‌اند، آن را یادآور شود و یا اگر به روی آنها نمی‌آورد از آن به سایر بی‌دقتیهای متن رهنمون گردد. کتابهای فاقد صفحه عنوان به کلی بی‌سابقه نیست، به ویژه هنگامی که یک کتاب چاپ سنگی، به شیوه افست تجدید چاپ می‌شود،‌ گاه دیده شده که صفحه عنوان عادی برای آن نمی‌گذارند. بعد از صفحه عنوان نوبت به صفحه پشت آن یعنی صفحه حقوق می‌رسد که بسیاری از کتابهای چاپ ایران، هنوز از این نظر کامل نیستند. یعنی فی‌المثل در یک اثر ترجمه شده اگر نام کامل مؤلف را می‌آورند (که باید به خط لاتین هم بیاورند) عنوان اصلی اثر را به همان زبان اصلی یاد نمی‌کنند. یا فی‌المثل نمی‌نویسند که یک اثر چاپ چندم است. یا –و این رایج‌ترین نقص بسیاری کتابهاست- تاریخ چاپ اثر را ذکر نمی‌کنند و نظایر آن.



2)سپس نوبت به فهرست مندرجات می‌رسد. نداشتن فهرست مندرجات (آنجا که لازم است، نه فی‌المثل در یک رمان) یک عیب اساسی است و منتقد باید این خطا را بگیرد و بگوید.



3)سپس نوبت به پیشگفتار یا مقدمه مؤلف یا مترجم می‌رسد. ابتدا باید گفت پیشگفتار [=foreword/preface] با مقدمه [=introduction] فرق فنی دارد. پیشگفتار ربط ماهوی و مستقیم با محتویات کتاب ندارد، ولی مقدمه ارتباط ماهوی و محتوایی دارد و گاه بدون خواندن آن نمی‌توان به خوبی از یک اثر سر درآورد. پیشگفتار بر محور مسائل جنبی نظیر نحوه و شرایط تهیه یک اثر یا تجدید چاپ آن یا سپاس از دست‌اندرکاران ویرایش و نشر و حکایت تجدید نظر مؤلف در طبع چندم یک اثر و نظایر آن دور می‌زند. در مقدمه غالباً تز یا طرح اولیه یک اثر به اختصار مطرح می‌گردد و مؤلف هدف خود را از نگارش آن اثر و مباحث اساسی آن را با خواننده در میان می‌گذارد. و گاه تفصیل یا اثبات یک امر یا مسأله مجمل را که در مقدمه آمده به عهده متن می‌گذارد. منتقد باید هشیار باشد که آیا به این وعده‌ها در متن عمل شده و آیا مؤلف از عهده شرح و اثبات آن برآمده است یا خیر.



4)سپس باید به منطق و روش تدوین اثر پرداخت که آیا خوش تدوین است یا کلافه و درهم و برهم. این مسأله خود از مقوله محتوا نیست ولی بیش از هرچیز بر محتوا و ابلاغ آن تأثیر می‌گذارد. ممکن است یک اثر از نظر محتوا برجسته و بدیع باشد ولی از نظر تدوین مغشوش و سردرگم باشد. باید دید رابطه فصلهای کتاب طبیعی و منطقی است یا نه. ممکن است فصلهای بلند و در عین حال درخشانی در یک کتاب باشد که وقتی به دقت در آن نگریسته شود معلوم شود که خود یک رساله جداگانه است که ربطش با سایر بخشهای آن کتاب فقط در وحدت مؤلف است، نه در وحدت موضوع. در این مواقع منتقد می‌تواند ایراد بگیرد و حذف آن فصل را –برای چاپهای بعد- به مؤلف پیشنهاد کند.



گاه ممکن است یک اثر، با آنکه باید به فصلها و زیرفصلهای متعددی تقسیم شود، راستا و یک تکه سراسر کتاب را بدون هیچ‌گونه تقطیعی در موضوع، یا تنفسی به خواننده، طی کرده باشد. این هم ایرادی اساسی است و باید گوشزد کرد.



اگر اثر مورد انتقاد ترجمه است باید دید که آیا مترجم تدوین و تبویب متن اصلی را رعایت کرده است یا نه، و اگر نکرده چه دلیل عملی یا عقل‌پسندی داشته است. در بسیاری از موارد دیده می‌شود که مترجم از پاراگراف‌بندی متن اصلی، بدون هیچ دلیل عدول می‌کند. حتی عدول از نقطه‌گذاری متن اصلی هم باید موجه و مفید به حال خوانندگان باشد، تا چه رسد به مسائل مهمتر. در تصحیح متون نیز نقطه‌گذاری، و پاراگراف‌بندی حایز اهمیت است چه غالب متون قدیمی از اول تا آخر کتاب حتی یک بار هم به سر سطر نمی‌آیند، و حتی یک نقطه –یا سایر علامات سجاوند در سراسر آنها به کار نمی‌رود. انجام این وظیفه از مصحح انتظار می‌رود، که حتی می‌تواند از پیش خود [آزادانه یا در قلاب] عنوانهای اصلی و فرعی بگذارد و کتاب را خوانا و شیوا کند.



5)یکی از مسائل مهم صوری یا صوری-محتوایی، نثر یک اثر اعم از ترجمه یا تألیف است که حتماً باید شیوا و رسا باشد. سلامت نحو و نثر از نخستین بایستنیهای یک اثر است. گاه بیماری نحو و نثر بر محتوا نیز اثر می‌گذارد و محتوا را بیمارگونه و بی‌ربط می‌نمایاند. هرگونه بی‌روشی و بی‌اعتدالی در نثر اثر –از جمله فارسی‌گرایی یا سره‌نویسی یا عربی‌زدگی یا فرنگی‌مآبی افراطی- را باید گوشزد کرد و نادرست شمرد. سبک و سلیقه شخصی و ذوق ورزی فقط تا حد معینی مجاز و مقبول است. همین طور واژگان‌سازی و واژگان‌بازی نباید از سر سیری و تفنن باشد، و محتوا یا شیوه عادی و عرفی اهل زبان را تحت‌الشعاع قرار دهد. به ویژه در زمینه‌هایی که معادلها و مترادفات پسندیده و جاافتاده‌ای وجود دارد. بعضی از اهل قلم هستند که از به کار بردن عبارات کلیشه، و به طور کلی کلیشه‌های عادی زبان که بافت پیوندی هر زبانی را تشکیل می‌دهد پرهیز دارند و با آوردن تعبیرات و ترکیبات خود ساخته فراوان، غرض خود را –اگر اصولاً غرضی داشته بوده باشند- نقض و نخستین وظیفه زبان را که تفهیم و تفاهم است نفی و وقت خوانندگان را تلف می‌کنند. زبان میراث مشترک است و همه اهل زبان و اهل قلم در حفظ و انتقال آن مسئولیت مشترک دارند و تصرفات من درآورده در زبان جایز نیست و منتقدان در این‌باره مسئولیت خطیری دارند.



6)در بخش پایانی کتابهای تحقیقی معمولاً انواع فهارس یا ضمائم می‌آید. اگر یک کتاب تحقیقی –فی‌المثل علمی یا تاریخی- فهرست موضوعی یا اعلام نداشته باشد، نقض آن است و باید یادآور شد. در مورد ضمایم باید میزان ربط یا بی‌ربطی آنها را با متن سنجید. طبعاً ضمایم حجیم و کم‌ربط از معایب یک اثر است. داشتن یا نداشتن تصویر و نمودار و طرح و جدول و نظایر آن را- در مورد آثاری که باید واجد آنها باشند- باید مدّ نظر داشت.



7)دیگر از مسائل صوری توجه به صحت چاپ اثر است. ظرافت و نفاست در جای خود مطبوع و غالباً مستحب است؛ آنچه در درجه اول واجب است برآوردن حداقل انتظارات معقول است. به مصالح چاپ وقتی می‌توان –و باید- ایراد گرفت که صفحات بر هم سایه بیندازد یا فرضاً مرکب محو، یا حروف ساییده یا اندازه حروف نامتناسب با متن، خیلی درشت یا خیلی ریز باشد. اگر داستان یا ادبیات کودکان یا دیوان شعر با حروف ریزتر از عادی باشد همان‌قدر نامتناسب است که یک فرهنگ لغت یا دایرةالمعارف با حروف درشت.


شایع‌ترین عیبی که لازم است منتقد به آن توجه کند فراوانی نسبی اغلاط مطبعی است، که مسئولیت مشترک ناشر و صاحب اثر است. افشاگری در این امر حساسیت و آگاهی مؤلفان و ناشران را افزایش می‌دهد و مآلاً به بهبود و بهداشت چاپ کمک می‌کند.



8)به اشکالات صحافی نیز اگر در اثر پیدا شود، فی‌المثل فرمها غلط صحافی شده یا یک فرم جا افتاده باشد، باید توجه داشت؛ همچنین به سستی شیرازه کتاب و تناسب یا عدم تناسب روی جلد و آرایشهای آن.



9)دیگر از مسائل صوری، سیستم ارجاعات و پانویسها یا یادداشتهای پایان فصل یا پایان کتاب است که باید زودیاب و معقول باشد. در بعضی کتابها به جای به کار بردن اعداد عادی در متن و پانویس، از یک ستاره و دو ستاره و چند ستاره و دشنه و خنجر و صلیب و غیره استفاده می‌کنند که قیافه مضحکی به کتاب می‌دهد.

يکشنبه 15/5/1391 - 22:18 - 0 تشکر 493176

ب)ارزیابی و انتقاد محتوا: از آنجا که محتوای کتابها متفاوت است، شیوه نقد و ارزیابی آنها نیز تابع محتوا است. آثار علمی و هنری و سیاسی را با یک مجموعه از معیارهای ثابت و همسان نمی‌توان ارزیابی کرد. یک دیوان شعر وجه شبهی با یک رساله فلسفی یا یک کتاب درسی مربوط به شیمی ندارد، مگر شباهتهای صوری نظیر مقدمه و فهرست مندرجات و فهرست اعلام و فصلهای چندگانه و نظایر آن، که شرحش گذشت.


در اینجا درباره دسته مهمی از کتابها یعنی آثار ادبی اعم از شعر یا داستان یا نمایشنامه یا ادبیات کودکان و نوجوانان بحثی نمی‌کنیم. هرچند شمه‌ای از آنچه در اینجا مطرح کردیم به این دسته از آثار هم قابل اطلاق است، ولی بعضی معیارهای ارزیابی آنها و در آنها سبکها و مکتبهای گوناگونی حاکم است متفاوت است که ارزیابی و انتقاد آنها را پیچیده‌تر می‌سازد و زمینه اصلی بررسی آنها خود فن پیشرفته نقد ادبی و سخن‌سنجی است.



در انتقاد سایر کتابها، یعنی آثار تحقیقی ادبی، تاریخی، جغرافیایی، علمی (اعم از علوم اجتماعی و علوم طبیعی و دقیقه) و فلسفی می‌توان به دو مبنای عمده قائل شد: 1)مبنای عقلی-استدلالی؛ 2)مبنای تجربی-تحقیقی.



1)مراد از مبنای عقلی-استدلالی این است که کتاب نیز مانند سایر فعالیتها و آفریده‌های طبع و دست بشر باید ساختمان منطقی معقول داشته باشد یعنی سازواری و انسجام منطقی درونی؛ و فی‌المثل خُلف و تناقض در بین اجزای آن مشاهده نشود، یا بین مقدمات و نتایجش رابطه صحیح برقرار باشد. لازم است منتقد توجه داشته باشد که صلابت منطقی و شیوه استدلال مؤلف از چه قرار است. آیا فی‌المثل همواره از تمثیل که ضعیفترین نوع استدلال است استفاده می‌کند، یا اگر ادعای استقراء می‌کند، استقرائش چه پایه‌ای و مستنداتی دارد. گاه ممکن است صدق و صحت مقدمات یک قیاس را نتوان بررسی یا درباره آن داوری کرد، ولی شیوه انتاج را بتوان.



باری برای پی بردن به ضعف تألیف و ضعف استدلال لازم نیست که منتقد منطق‌دان باشد. همان ذوق سلیم و عقل مشترک که به قول دکارت بین همگان به یکسان تقسیم شده، و در این باب هیچکس از سهم خود ناراضی نیست، کافیست. (7) طبعاً اگر بر کتابی مربوط به منطق، نقد نوشته می‌شود، لازم است منتقد بیش از اینها منطق‌دان باشد.



2)مبنای تجربی-تحقیقی این است که یک اثر را برمبنای پیشینه و سنت و منابع موجود در آن رشته بسنجد و جای آن را در جنب آثار مشابه و مقدم بر آن تعیین کند و بررسی کند که آیا از اساسی‌ترین منابع در آن زمینه باخبر و برخوردار بوده است یا نه. دیگر اینکه نحوه استفاده‌اش از منابع، انتقادی و آگاهانه است یا بی‌فکرانه و غارتگرانه و به قول ای.اچ. کار فقط به کمک «چسب و قیچی» تألیف می‌کند یا از مغز و منطق خود نیز مایه می‌گذارد؟ حرف تازه‌ای دارد؟ یا بیان بهتری؟ راه تازه‌ای برای توجیه و توضیح مسائل قدیمی دارد یا روش ساده‌تری؟ و نظایر آن. یا هیچ‌چیز را جابه‌جا نمی‌کند و مؤلف فقط تمرین خط –اگر نگوییم تمرین بدخطی- کرده است، و فریفته گرمی بازار فلان نوع کتاب یا درخواست فلان ناشر شده است و آنها را سبب کافی شمرده است. باری لازم است که اطلاعات و آمار و نتیجه آزمایشها و گزارش پژوهشها و انواع نقل قولها از هر نظر ارزیابی و بررسی شود. در آثار تاریخی و کلامی و قرآن‌شناسی و فقه و حدیث و بعضی علوم دیگر هرچه منابع کهن‌تر باشد مطلوب‌تر است، ولی در علم و صنعت تقریباً عکس این قاعده صادق تر است. شیوه استناد هم مهم است. نقل مع‌الواسطه فقط در موارد خاصی و به ندرت جایز است. فی‌المثل برای احادیث نبوی می‌توان و بسیار مفید است که به المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث النبوی فراهم آورده ونسینک رجوع کرد، ولی حتی‌المقدور به آن نباید استناد کرد بلکه به منابعش، یعنی کتب اصلی مجامیع حدیث که این کتاب فهرست آنهاست، نظیر صحیح مسلم یا بخاری.



یا اگر فی‌المثل کسی در پایان یک تحقیق ادبی، واژه نامه گذارده باید دید منابع او و میزان اتقان آنها چقدر است. اگر از فرهنگهای دیگر فراهم آمده باشد یک شأن دارد و اگر همه‌اش اجتهاد خود مؤلف باشد شأن دیگر. من در آورده‌های هرمتذوقی را نمی‌توان اجتهاد نام داد و معتبر دانست. از سوی دیگر گردآوری کامپیوتروار از کتابهای لغت را هم همواره و حتماً نمی‌توان کارساز نهایی پنداشت.


برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.