• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 1780)
شنبه 14/5/1391 - 20:56 -0 تشکر 491269
داستان راستان 1 (شهید مطهری) خواندنی و بسیار آموزنده

رسول اكرم و دو حلقه جمعیت


رسول اكرم " ص " وارد مسجد ( مسجد مدینه )شد ، چشمش به دو
اجتماع افتاد كه از دو دسته تشكیل شده بود ، و هر دسته‏ای حلقه‏ای تشكیل‏
داده سر گرم كاری بودند : یك دسته مشغول عبادت و ذكر و دسته دیگر به‏
تعلیم و تعلم و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم بودند ، هر دو دسته را از نظر
گذرانید و از دیدن آنها مسرور و خرسند شد . به كسانی كه همراهش بودند رو
كرد و فرمود : " این هر دو دسته كار نیك می‏كنند و بر خیر و سعادتمند " . آنگاه جمله‏ ای اضافه كرد : " لكن من برای تعلیم و
داناكردن فرستاده شده‏ام " ، پس خودش به طرف همان دسته كه به كار
تعلیم و تعلم اشتغال داشتند رفت ، و در حلقه آنها نشست

شنبه 14/5/1391 - 22:51 - 0 تشکر 491438

لگد به افتاده

عبدالملك بن مروان ، بعد از بیست و یك سال حكومت استبدادی ، در سال‏
86 هجری از دنیا رفت . بعد از وی پسرش ولید جانشین او شد . ولید برای‏
آنكه از نارضاییهای مردم بكاهد ، بر آن شد كه در روش دستگاه خلافت و طرز
معامله و رفتار با مردم تعدیلی بنماید . مخصوصا در مقام جلب رضایت مردم‏
مدینه - كه یكی از دو شهر مقدس مسلمین و مركز تابعین و باقیماندگان‏
صحابه پیغمبر و اهل فقه و حدیث بود بر آمد - . از این رو هشام بن‏
اسماعیل مخزومی پدر زن عبدالملك را ، كه قبلا حاكم مدینه بود و ستمها
كرده بود و مردم همواره آرزوی سقوط وی را می‏كردند ، از كار بركنار كرد . هشام بن اسماعیل ، در ستم و توهین به اهل مدینه بیداد كرده بود . سعید
بن مسیب ، محدث معروف و مورد احترام اهل مدینه را به خاطر امتناع از
بیعت ، شصت تازیانه زده بود و جامه‏ای درشت بروی پوشانده ، برشتری‏
سوارش كرده ، دور تا دور مدینه گردانده بود . به خاندان علی علیه‏السلام و
مخصوصا مهتر و سرور علویین ، امام علی بن الحسین زین‏العابدین ( ع ) ،
بیش از دیگران بدر رفتاری كرده بود .
ولید هشام را معزول ساخت و به جای او ، عمر بن عبدالعزیز ، پسر عموی‏
جوان خود را كه در میان مردم به حسن نیت و انصاف معروف بود ، حاكم‏
مدینه قرار داد . عمر برای باز شدن عقده دل مردم ، دستور داد هشام بن‏
اسماعیل را جلو خانه مروان حكم نگاه دارند ، و هر كس كه از هشام بدی‏
دیده یا شنیده بیاید و تلافی كند ، و داد دل خود را بگیرد . مردم دسته‏
دسته می‏آمدند ، دشنام و ناسزا و لعن و نفرین بود كه نثار هشام بن اسماعیل‏
می‏شد .
خود هشام بن اسماعیل ، بیش از همه ، كرد و بر حال او ترحم كرده به او فرمود : " اگر كمكی از من ساخته است‏
حاضرم " .
بعد از این جریان ، مردم مدینه نیز شماتت به او را موقوف كردند

شنبه 14/5/1391 - 22:53 - 0 تشکر 491439

مرد ناشناس

زن بیچاره ، مشك آب را بدوش كشیده بود ، و نفس نفس زنان به سوی‏
خانه‏اش می‏رفت . مردی ناشناس به او برخورد و مشك را از او گرفت و
خودش بدوش كشید . كودكان خردسال زن ، چشم به در دوخته منتظر آمدن مادر
بودند . در خانه باز شد . كودكان معصوم دیدند مرد ناشناسی همراه مادرشان‏
به خانه آمد ، و مشك آب را به عوض مادرشان به دوش گرفته است . مرد
ناشناس مشك را به زمین گذاشت و از زن پرسید : " خوب معلوم است كه‏
مردی نداری كه خودت آبكشی می‏كنی ، چطور شده كه بیكس مانده‏ای ؟ "
- " شوهرم سرباز بود . علی بن ابیطالب او را به یكی از مرزها فرستاد
و در آنجا كشته شد . اكنون منم و چند طفل خردسال " .
مرد ناشناس بیش از این حرفی نزد . سر را به زیر انداخت و خداحافظی‏
كرد و رفت ، ولی در آن روز آنی از فكر آن زن و بچه‏هایش بیرون نمی‏رفت . شب را نتوانست‏
راحت بخوابد . صبح زود زنبیلی ، برداشت و مقداری آذوقه از گوشت و آرد
و خرما ، در آن ریخت و یكسره به طرف خانه دیروزی رفت و در زد . "
كیستی ؟ "
- " همان بنده خدای دیروزی هستم كه ، مشك آب را آوردم ، حالا مقداری‏
غذا برای بچه‏ها آورده‏ام " .
- " خدا از تو راضی شود ، و بین ما و علی بن ابیطالب هم خدا خودش‏
حكم كند " .
" در بازگشت و مردناشناس داخل خانه شد بعد گفت : " دلم می‏خواهد
ثوابی كرده باشم ، اگر اجازه بدهی ، خمیر كردن و پختن نان ، یا نگهداری‏
اطفال را من به عهده بگیرم " .
- " بسیار خوب ، ولی من بهتر می‏توانم خمیر كنم و نان بپزم ، تو بچه‏ها
را نگاه دار ، تا من از پختن نان فارغ شوم " .
زن رفت دنبال خمیر كردن . مرد ناشناس فورا مقداری گوشت ، كه خود
آورده بود ، كباب كرد و با خرما ، بادست خود به بچه‏ها خورانید . به‏
دهان هر كدام كه لقمه‏ای می‏گذاشت : " می‏گفت : " فرزندم ! علی بن ابیطالب را حلال كن ، اگر در كار شما كوتاهی‏
كرده است " .
خمیر آماده شد . زن صدا زد : " بنده خدا همان تنور را آتش كن " .
مرد ناشناس رفت و تنور را آتش كرد . شعله‏های آتش زبانه كشید ، چهره‏
خویش را نزدیك آتش آورد و با خود می‏گفت : " حرارت آتش را بچش ،
این است كیفر آن كس كه در كار یتیمان و بیوه زنان كوتاهی می‏كند " .
در همین حال بود كه زنی از همسایگان به آن خانه سركشید ، و مرد ناشناس‏
را شناخت . به زن صاحب خانه گفت : " وای به حالت ، این مرد را كه‏
كمك گرفته‏ای نمی‏شناسی ؟ ! این امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب است " .
زن بیچاره جلو آمد و گفت : " ای هزار خجلت و شرمساری از برای من ،
من از تو معذرت می‏خواهم " .
- " نه ، من از تو معذرت می‏خواهم ، كه در كار تو كوتاهی كردم "

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.