مرضیه
فصل اول
سوار ماشین شدم تا برسیم محل آزمون هیچ حرفی با بابام نزدم یعنی همیشه همین طوری بوده.
تا دیشب كه هیچ اضطرابی نداشتم فكر می كردم حداقل روز آزمون یكم دلم شور بزنه اما نمیزد داشتم به خودم شك می كردم كه اصلا كنكو دارم یا نه.
پیاده شدم وارد مدرسه كه شدم تقریبا همه رفته بودن تو سالن وارد شدم و با كمك یكی از مراقبا جامو پیدا كردم،فقط یكی از دوستام توی این حوزه بود فكر نمی كردم پیداش كنم اما وقتی داشتم دنبال جام می گشتم پیداش كردم اونم اضطراب نداشت یا حداقل بروز نمی داد سعی كردم یكم به خودم استرس وارد كنم به دخترایی كه گریه می كردن یا از قیافه شون معلوم بود پشت كنكورین نگاه كردم شاید از عاقبتم بترسم اما باز ككمم نگزید.
آزمون شروع شد سر درسای عمومی یكم وقت كم آوردم اما سر تخصصی ها وقت اضافه آوردم اون قدر كه رفتم تو فكر.
وای دختر فكرشو بكن بالاخره تموم شد دیگه لازم نیست صبح تا شب بری توی اون كتابخونه عین دخمه درس بخونی اون قدر اون تو مونده بودم كه فكر می كردم هیچ وقت تموم نمیشه بذار فقط برم خونه این قدر تلوزیون نگاه می كنم و كتاب می خونم كه سیر بشم.
_آزمون دهندگان عزیز وقت پاسخگویی به سوالات به پایان رسید.
وای خدایا تموم شد.
با این كه می دونستم آزمون رو خوب ندادم و احتمال زیادی هست كه قبول نشم اما با خوشحالی از مدرسه در اومدم بیرون بعد از یه ربع بابام اومد دنبالم مامانم هم باهاش بود .
............................................................................................
سلام
ببخشید كه دیر اومدم اینم یكم عجله ای شد اما می خواستم حتما باشم تا شاید بتونم در این زمینه هم یه چیزایی یاد بگیرم.