• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 1811)
سه شنبه 10/5/1391 - 11:1 -0 تشکر 486490
از شهدا بیشتر بدانیم

خاطرات 4تن از کوچکترین شهدا از زبان کوچکترین

وشه ای از خاطرات محمدرضا رفیعی جیرفتی کوچکترین رزمنده وسربازجنگ از جنگهایی که تا اینک در سراسر جهان رخ داده است در دوران دفاع مقدس را  بخوانید:

اسفندماه سال ۱۳۶۴ بعد از عملیات والفجر ۸ به اتفاق یکی از رزمندگان عنبرآبادی بنام مراد نعیمی که به دلیل پایین بودن سنش که ۱۴ ساله بود برای اعزام از شناسنامه پدرش استفاده کرد و شهید مجید کمالی یکی از کوچکترین شهدای جنگ تحمیلی که آن زمان ۱۳سال داشت وشهید سید یحیی عابدی ۱۴ساله از دوستان صمیمی من وهمسایمان برای اعزام  به جبهه بعتوان نیروی داوطلب شناسنامهایمان را دستکاری و تاریخ تولدمان را هر کدام چند سال بزرگتر نوشتیم وبه بسیج جیرفت مراجعه وثیت نام کردیم که هر ۴ نفر همزمان توسط سرهنگ جلال کمالی مسول اعزام از سپاه جیرفت به پادگان قدس کرمان اعزام شدیم جلوی درب پادگان برادر پاسداری با صدای بلند صدا زد اینجا کودکستان نیست این نی نی کوچولوها را کی از جیرفت فرستاده  واسلحه کلاشینکف که در دستش بود به من نشان داد وگفت تو اندازه و هم قد این تفنگ نیستی! خلاصه در تاریکی هوا از روی دیوار وارد پادگان شدیم مسول اعزام همان آقایی خنده روی وسخت گیر بود که از ورود کودکان جلوگیری می کرد که در این وضعیت شهید عزیز مجید کمالی به ما گفت باید دور گردنمان چفیه قرار بدهیم که گردن باریکمان دیده نشود و چند دست لباس خاکی بسیجی روی هم پوشیدیم وچون پوتین به اندازه پای ما پیدا نشد" کوچکترین شماره پوتین را پیدا کردیم و یکدست لباس خاکی پاره کردیم و تکه پارچه کف پوتین قرار دادیم که هم قدمان بلند نشان داده شود و هم پوتین اندازه شود وقتی که توی صف ایستاده بودیم شهید مجید کمالی به  من گفت رضا هر کدام در صفی جداگانه به ایستیم که به چشم نیائیم مسول اعزام با صدای کلفتی گفت بچه سرت را بالا بگیر! من سرم را پایین انداخته بودم که صورتم دیده نشود از من پرسید چند سالته؟ صدای نازکم را کلفت کردم وگفتم ۱۵ سال دارم در صورتی که ۱۱سال داشتم برادر پاسدار به من گفت تو ضعیف الجثه ای فعلا اون گوشه منتظر بمون! که به هر طریق دور از چشم اون آقا سوار اتوبوسی شدم که به سمت اهواز حرکت می کرد وبا خواهش وتمنا وگریه از آقایی که لیست اسامی را در اتوبوس در دست داشت اسمم را تو لیست اعزام نوشت اما از ورود شهید مجید کمالی جاوگیری کردند که این شهید عزیز بخاطر هدف وعلاقه ای که داشت از پنجره اتوبوس با جثه کوچکش وارد شد بدین طریق اتوبوس به سمت اهواز حرکت کرد در مسیر کرمان به اهواز بعد از شیراز در یک رستوران بین شهری برای صرف شام نگه داشت آنجا بسیار شلوغ وپر از اتوبوسهای حامل رزمندگان بود که از سراسر کشور عازم جبهه بودند به مغازه ای رفتم که به منزل دایی ام زنگ بزنم وجبهه رفتنم را به خانواده ام خبر بدهم که از پشت تلفن با گریه های مادرم مواجه شدم من نیز با مادرم گریه می کردم واین صحبت طول کشید وقتی گریه هایمان تمام شد وبه طرف اتوبوس رفتم دیدم اتوبوس ما وهمراهانم رفته بودند و من جا ماندم  با اتوبوس دیگری که مقصدش اهواز بود و رزمندگان لشکر محمد رسوالله را حمل می کرد ودر ضمن از لهجه جنوبی من خوششان آمده بود همراه آنان به سمت اهواز حرکت کردیم و وارد قرارگاه سیدالشهدا  شدیم در آنجا با فردی بنام فراهانی آشنا شدم که اتفاقا ایشان در لشکر ثارالله گردان ۴۱۹ بچه های جیرفت وکهنوج بعنوان فرمانده یک دسته از گروهانی را به عهده داشت که گروهان امام حسن مجتبی نام داشت و فرماندهی گروهان را علیرضا شریف از همشهریان جیرفتی من بود! برادر فراهانی از رشادتهای قاسم سلیمانی وکوثری و قالیباف ویهرام سعیدی وصالح بناوند و از سرداران شهید علی بینا و شهید مهدی طیاری واز دلاوریهای علیرضا شریف وناصری برایمان تعریف می کرد ومن شارژ می شدم ! خلاصه بعنوان پیک سازماندهی و ۳ ماه حضور داشتم که در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵ در عملیات غرور آفرین کربلای ۱ شرکت کردم وبعد از عملیات کربلای ۱ ماموریتم تمام شد و از طریق اهواز به تهران رفتم واز تهران با بدرقه بچه های تهران به کرمان برگشتم.

خاطره بعدی من "مربوط به پاییز سال ۱۳۶۵ است که به بسیج مراجعه کردم چون مسئول سازماندهی بسیج سردار داورپناه  ومسئول اعزام سرهنگ میرزاده اتفاقا در همسایگی ما زندگی می کرد و پدرم سفارش کرده بود که از اعزام من جلوگیری کند خلاصه بعد از کلی صحبت با آقای میرزاده که با غرور خودم را اعزام مجدد معرفی می کردم" به من گفت که رضایت پدرت الزامی است" گفت تو کودکی و اعزام ممنوع است که البته سفارش پدرم هم مزید بر علت شد خلاصه وقتی علاقه واصرار من را دید برادر میرزاده من را راهنمایی کرد که برای آموزش نظامی به کرمان اعزام شوم که از آنجا به جبهه بروم گفت که بهانه ای باشد که به بابات بگویم به جبهه اعزام نکردیم که سفارش پدرم کار ساز نبود و برای آموزش به کرمان رفتم و در پادگان شهید بهشتی وشهید محلاتی حین آموزش نظامی بخشنامه ای ابلاغ شده بود برایمان قرائت کردند که اعزام کودکان به جبهه ممنوع شد یکی از دوستان خبر داد که ستاد پشتیبانی جهاد فردا نیرو تخصصی وفنی به پشت جبهه اعزام می کند که من به ستاد جهاد سازندگی مراجعه کردم وخودم را راننده وکمک راننده خودرو سنگین معرفی کردم که مسئول اعزام با تمسخر وخنده گفت بچه شوخی می کنی دیوانه شدی! گفت برگرد سر کلاس ودرست که من اصرار پافشاری کردم که من را به مرکز آموزش ونقلیه ومحل خودروهای سنگین که خارج از شهر کرمان مستقر بود کتبا معرفی کرد که از من تست بگیرند که آنجا با اعتماد به نفس پشت فرمان یک کامیون نشستم در صورتی که پاهام به ترمز وگاز نمی رسید وحتی دنده های ماشین را نمی شناختم خلاصه اجازه ندادند که کامیون را روشن کنم وبه من گفتند پشت خودرو وانت بشینم که راننده وانت وکسی که تست می گرفت جرات نکرد که من رانندگی کنم و نوشتند بسیار ناشی وضعیف وبا التماس وخواهش وتمنا نوشت شاگرد وکمک راننده خودرو سبک وشاگرد مکانیک ! که من را از جهاد سازندگی کرمان به قرارگاه ستاد پشتیبانی جنگ جهاد در چهار شیر ولوله سازی اهواز  به اتفاق آقای دلفاردی مسئول فعلی بانک ملت جیرفت و شاهرخی  و... وارد مقر مهندسی جهاد شدیم که در حین اعزام به منطقه جفیر بودیم آقای کارنما مسئول ستاد پشتیبانی جهاد کرمان در مرکز اهواز چشمش به من افتاد و خندید وگفت که فکر کرده بچه یکی از مسئولین یا فرماندهان هستم و یکی از فرماندهان یچه اش را با خود به این قرارگاه آورده و وقتی فهمید که من رزمنده هستم دستور داد که کارت تردد وپلاک را از من گرفتند وچون با علاقه واصرار من مواجه شد و متوجه شد که من قبلا جبهه بودم من را بوسید و خودش در معیت شهید آرمان با خودرو لانکروز که یکی از رزمندگان بم راننده بود به قرارگاه ثارالله معرفی کردند وآنجا در سنگر زیرزمین بسیج وسوله گردان ۴۱۹ از گردانهای  رزمی خط شکن بعنوان بیسیم چی سازماندهی و به جبهه  فاو "یکی از شهرهای عراق که در تصرف ما بود و در گروهانی که فرماندهی آن را جلال عادلی به عهده داشت بعنوان خط نگهدار در خط مقدم جبهه در سنگر وصف رزمندگان قرار گرفتم!

خاطره بعدی مربوط به سال ۱۳۶۶ است که لشکر ما در سد دز مستقر بود وبرای عملیات آماده می شدیم وآموزشهای خاکی وغواصی می آموختیم که یک روز جانشین گردان آقای نمازیان به من گفت محمدرضا باید بروی اهواز توی قرارگاه. خانواده ات برایت پول فرستاده اند که باید شخصا تحویل بگیری . رفتم اهواز دیدم به جای پول پدرم مضطرب ونگران در انتظارم ایستاده که بیام مرا با خودش به خانه ببرد . پدرم گفت محمدرضا مادرت مریض وتوی بیمارستان بستری شده تو حتما باید برگردی از او اصرار و ازمن انکار دیدم چاره ای نیست توی دلم از خدا طلب مغفرت کردم وداد وهوار راه انداختم و اتفاقا فرمانده لشکر سر لشکر قاسم سلیمانی فرمانده فعلی سپاه قدس نیز با خودرو لانکروز وارد قرارگاه می شد و نیروها یی که جلوی درب قرارگاه بودند از جمله آقای علی ارسلانی مسول فعلی دانشکده کشاورزی واحد جیرفت نیز حضور داشت و هر کس آنجا بود آمدند ببینند چه خبر شده "که با دیدن آنها داد زدم شما را به خدا نگذارید پدرم مرا برگرداند اصلا این پدر من خان وضد انقلاب است ومن خودم دیده ام که او  رادیو لندن گوش می دهد ! خلاصه آنقدر سر وصدا راه انداختم که پدرم با دیدن آن همه اشتیاق من به جبهه ودفاع از سرزمینم لبخندی زد وگفت بابا" عزیزم نمیایی خب نیا چرا دیگه مرا ضد انقلاب معرفی می کنی!

نمایشنامه ای که ۲۰ سال بعد ار اجرا " واقعی اتفاق افتاد!

خاطره دیگر من مربوط به قبل از اعزامم به جبهه است اول راهنمایی بودم که شخصی به اسم آقای بهزادی از طرف امور تربیتی آموزش پرورش متن نمایشنامه ای بعنوانِ "سرباز دیوانه عراقی " به مدرسه آورد که در سالن آمفی تئاتر امور تربیتی جیرفت تمرین واجرا کردیم آقای بهزادی کارگردان وتهیه کننده بود" من نقش سرباز دیوانه عراقی را بازی کردم که شهید سعدالله شهدادی (سوم راهنمایی)نقش صدام و شهید عزیز سید یحیی عابدی(سوم راهنمایی) و شهید اسلام میر محمودی(سوم راهنمایی) نقش بسیجی اسیر ایرانی و شهید کمالی زیرکی نقش فرمانده شکست خورده عراقی وآقای مرادعلی سلیمانی رییس فعلی اداره برق رودبار جنوب هم نقش نیروی شیعه عراقی که در آن سناریو صدام شبانه به دست سرباز دیوانه عراقی که از محافظان صدام بود به دار آیخته شد و حضار وتماشاچیان صلوات فرستادند وکف وصوت زدند ونیروی شیعه عراقی جایگزین صدام ورئیس جمهور عراق شد این نمایشنامه در شهرستان رتبه اول را کسب کرد. که به استثنای من و مهندس سلیمانی هم بازیها ی ما که بچه های جسور و پاک ومخلص بودند به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

جالب اینکه در عالم واقعیت این اتفاق رخ داد و صدام به دار آویخته شد و صحنه واقعی در زمان اعدام صدام تکرار شد و مردم صلوات فرستادند وکف وصوت زدند!

در ضمن از آقایان بهزادی و فاریابی عذرخواهی می کنم که بعد از اعزام ما به جبهه"  مادر من و مادر شهید سید یحیی عابدی عصبانی به سراغ آقای بهزادی مسئول امورتربیتی رفتند!

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی وما رستگار!

 

                                                                                   الحقیر

                                                                    محمدرضا رفیعی جیرفتی

سه شنبه 10/5/1391 - 11:17 - 0 تشکر 486516

کشوری" مرد میدان جنگ بود

پ‍‍انزد‌ه‍م‌ ‌آذر م‍‍اه‌ م‍ص‍‍ادف‌ ‌اس‍ت‌ ب‍‍ا س‍‍ال‍روز ش‍‍ه‍‍ادت‌ ش‍‍ه‍ی‍د س‍رل‍ش‍گ‍ر خ‍ل‍ب‍‍ان‌ "‌اح‍م‍د ک‍ش‍ور‌ی‌" ک‍ه‌ به دل‍ی‍ل‌ دلاور‌ی‌ ‌ه‍‍ای‍ش‌ ب‍ه‌ "‌ع‍ق‍‍اب‌ ت‍ی‍ز پ‍رو‌از ج‍ب‍‍ه‍ه‌ ‌ه‍‍ا‌ی‌ ج‍ن‍گ"‌ ل‍ق‍ب‌ گ‍رف‍ت‌.   


ش‍‍ه‍ی‍د س‍رل‍ش‍گ‍ر "‌اح‍م‍د ک‍ش‍ور‌ی‌" در ت‍ی‍رم‍‍اه‌ 1332، در خ‍‍ان‍و‌اده‌ ‌ا‌ی‌ م‍ت‍وس‍ط در ف‍ی‍روزک‍وه‌ چ‍ش‍م‌ ب‍ه‌ ج‍‍ه‍‍ان گ‍ش‍ود. وی دور‌ان‌ دب‍س‍ت‍‍ان‌ و سه س‍‍ال‌ ‌اول‌ دب‍ی‍رس‍ت‍‍ان‌ ر‌ا ب‍ه‌ ت‍رت‍ی‍ب‌ در "ک‍ی‍‍اک‍لا" و "س‍رپ‍ل‌ ت‍‍الار" و س‍ه‌ س‍‍ال‌ ‌آخ‍ر ر‌ا در دب‍ی‍رس‍ت‍‍ان‌ "ق‍ن‍‍اد" ب‍‍اب‍ل‌ گ‍ذر‌ان‍د.
پ‍درش‌ ف‍رد‌ی‌ ش‍ج‍‍ا‌ع‌ و ظل‍م‌ س‍ت‍ی‍ز ب‍ود ب‍طوری‍ک‍ه‌ به ‌ ر‌غ‍م‌ ت‍ص‍د‌ی‌ پ‍س‍ت‌ ف‍رم‍‍ان‍د‌ه‍‍ی‌ ژ‌ان‍د‌ارم‍ر‌ی‌ در ی‍ک‍‍ی‌ ‌از ش‍‍ه‍ر‌ه‍‍ا‌ی‌ ش‍م‍‍ال، ب‍ه‌ م‍ب‍‍ارزه‌ ب‍‍ا س‍ردم‍د‌ار‌ان‌ زر و زور پ‍رد‌اخ‍ت‌ و در ن‍‍ه‍‍ای‍ت‌ م‍ج‍ب‍ور ب‍ه‌ ‌اس‍ت‍‍ع‍ف‍‍ا و ب‍ه‌ ک‍ش‍‍اورز‌ی‌ م‍ش‍‍غ‍ول‌ ش‍د.

‌از ‌ای‍م‍‍ان‌ و ق‍درت‌ روح‍‍ی‌ م‍‍ادرش‌ ‌ه‍م‍ی‍ن‌ ب‍س‌ ک‍ه‌ ‌ه‍ن‍گ‍‍ام‌ دف‍ن‌ ش‍‍ه‍ی‍د ک‍ش‍وری، در ح‍‍ال‍‍ی‌ ک‍ه‌ ‌ع‍ک‍س‌ ‌او ر‌ا م‍‍ی‌ ب‍وس‍ی‍د، پ‍رچ‍م‌ ج‍م‍‍ه‍ور‌ی‌ ‌اس‍لام‍‍ی‌ ‌ای‍ر‌ان‌ ر‌ا ک‍ه‌ ب‍‍ا دس‍ت‌ خ‍ود دوخ‍ت‍ه‌ ب‍ود ب‍ر س‍ر م‍ز‌ار ف‍رزن‍د ‌آوی‍خ‍ت‌ و ف‍ری‍‍اد زد: "‌اح‍س‍ن‍ت‌ پ‍س‍رم‌، ‌اح‍س‍ن‍ت‌".
شهید ‌اح‍م‍د ک‍ش‍ور‌ی ‌ع‍لاوه‌ ب‍ر ‌ای‍ن‍ک‍ه‌ در دور‌ان‌ ت‍ح‍ص‍ی‍ل، ش‍‍اگ‍رد‌ی‌ م‍م‍ت‍‍از و د‌ار‌ا‌ی‌ ‌اس‍ت‍‍ع‍د‌اد ف‍وق‌ ‌ال‍‍ع‍‍اده‌ ب‍ود ب‍ه‌ رش‍ت‍ه‌ ‌ه‍‍ا‌ی‌ ورزش‍‍ی‌ و ‌ه‍ن‍ر‌ی‌ ‌ع‍لاق‍ه‌ م‍ن‍د ب‍ود و در ب‍ی‍ش‍ت‍ر م‍س‍‍اب‍ق‍ه‌ ‌ه‍‍ا‌ی‌ رش‍ت‍ه‌ ‌ه‍‍ا‌ی‌ ‌ه‍ن‍ر‌ی‌ ن‍ی‍ز ش‍رک‍ت‌ م‍‍ی‌ ک‍رد.



و‌ی‌ در ‌ع‍ن‍ف‍و‌ان‌ ج‍و‌ان‍‍ی‌ ب‍ه خ‍‍اطر ‌ع‍ش‍ق‌ و ‌ع‍لاق‍ه‌ س‍رش‍‍ارش‌ ب‍ه‌ ‌اس‍لام،‌ ق‍دم‌ در ر‌اه‌ ف‍‍ع‍‍ال‍ی‍ت‍‍ه‍‍ا‌ی‌ م‍ذ‌ه‍ب‍‍ی‌ گ‍ذ‌اش‍ت‌ و ب‍‍ا ص‍د‌ای‍‍ی‌ پ‍رس‍وز ح‍‍ال‌ و ‌ه‍و‌ا‌ی‌ خ‍‍اص‍‍ی‌ ب‍ه‌ م‍ج‍‍ال‍س‌ م‍ذ‌ه‍ب‍‍ی‌ م‍‍ی‌ ب‍خ‍ش‍ی‍د. دل‍ب‍‍اخ‍ت‍ه‌ ‌ام‍‍ام‌ ح‍س‍ی‍ن‌ (‌ع) ب‍ود. در ‌ای‍‍ام‌ م‍ح‍رم، ‌ع‍‍اش‍ق‍‍ان‍ه‌ و ب‍‍ی‌ ری‍‍ا ‌ع‍ز‌اد‌ا‌ری‌ و م‍رث‍ی‍ه‌ خ‍و‌ان‍‍ی‌ م‍‍ی‌ ک‍رد.
‌ای‍ن‌ ش‍‍ه‍ی‍د ‌ه‍م‍چ‍ن‍‍ان‌ ک‍ه‌ ب‍ه‌ ف‍‍ع‍‍ال‍ی‍ت‍‍ه‍‍ا‌ی‌ ت‍ح‍ص‍ی‍ل‍‍ی‌ و م‍ذ‌ه‍ب‍‍ی‌ م‍‍ی‌ پ‍رد‌اخ‍ت‌ در خ‍ص‍وص‌ م‍س‍‍ای‍ل‌ س‍ی‍‍اس‍‍ی‌ ج‍‍ام‍‍ع‍ه‌ ن‍ی‍ز ک‍ن‍ج‍ک‍‍او و ح‍س‍‍اس‌ ب‍ود ب‍طوری‍ک‍ه‌ در س‍‍ال‌ ‌آخ‍ر دب‍ی‍رس‍ت‍‍ان، ب‍‍ا دو ت‍ن‌ ‌از ‌ه‍م‍ک‍لاس‍ان‌ خ‍ود، دس‍ت‌ ب‍ه‌ ف‍‍ع‍‍ال‍ی‍ت‌ ‌ه‍‍ا‌ی‌ س‍ی‍‍اس‍‍ی‌ زد و ب‍‍ا ک‍ش‍ی‍دن‌ طرح‌ ‌ه‍‍ا و ن‍ق‍‍اش‍‍ی‌ ‌ه‍‍ا‌ی‌ س‍ی‍‍اس‍‍ی، م‍‍ا‌ه‍ی‍ت‌ رژی‍م‌ ر‌ا ‌اف‍ش‍‍ا م‍‍ی‌ ک‍رد.
و‌ی‌ ک‍ه‌ پ‍س‌ ‌از ‌اخ‍ذ دی‍پ‍ل‍م‌ ، ‌آم‍‍اده‌ ورود ب‍ه‌ د‌ان‍ش‍گ‍‍اه‌ ش‍د ب‍ه‌ ‌ع‍ل‍ت‌ ف‍ق‍ر م‍‍ال‍‍ی‌ و ‌ه‍زی‍ن‍ه‌ ‌س‍ن‍گ‍ی‍ن‌ د‌ان‍ش‍گ‍‍اه، ‌از ورود ب‍ه آن ب‍‍ازم‍‍ان‍د و در س‍‍ال‌ 1351، و‌ارد ‌ارت‍ش‌ (‌ه‍و‌ان‍ی‍روز) ش‍د.
شهید اح‍م‍د ک‍ش‍ور‌ی‌ ب‍ه‌ خ‍‍اطر ‌ه‍وش‌ س‍رش‍‍ار و ‌اس‍ت‍‍ع‍د‌اد ف‍وق‌ ‌ال‍‍ع‍‍اده‌ ‌ا‌ی‌ ک‍ه‌ د‌اش‍ت‌، ت‍و‌ان‍س‍ت‌ دوره‌ ‌ه‍‍ا‌ی‌ ‌آم‍وزش‌ خ‍ل‍ب‍‍ان‍‍ی‌ بالگرد‌ه‍‍ا‌ی‌ "ک‍ب‍ر‌ی‌" و "ج‍ت‌ رن‍ج‍ر" ر‌ا ب‍‍ا م‍وف‍ق‍ی‍ت‌ ب‍ه‌ پ‍‍ای‍‍ان‌ رس‍‍ان‍د.
ب‍‍ا ت‍وج‍ه‌ ب‍ه‌ م‍م‍ن‍و‌ع‍ی‍ت‌ ن‍گ‍‍ه‍د‌ار‌ی‌ و م‍ط‍ال‍‍ع‍ه‌ ک‍ت‍‍اب‌ ‌ه‍‍ا‌ی‌ م‍ذ‌ه‍ب‍‍ی‌، س‍ی‍‍اس‍‍ی‌ و روش‍ن‍گ‍ر در ‌ارت‍ش‌، ک‍ش‍ور‌ی ‌ای‍نگ‍ون‍ه‌ ک‍ت‍‍ابه‍‍ا ر‌ا م‍خ‍ف‍ی‍‍ان‍ه‌ ن‍گ‍‍ه‍د‌ار‌ی‌ و در ف‍رص‍ت‌ م‍ق‍ت‍ض‍‍ی‌ م‍ط‍ال‍‍ع‍ه‌ م‍‍ی‌ ک‍رد و ب‍ه‌ ‌ه‍م‍ی‍ن‌ دل‍ی‍ل‌ چ‍ن‍دی‍ن‌ ب‍‍ار م‍ورد ب‍‍ازج‍وی‍‍ی‌ و ت‍‍ه‍دی‍د ق‍ر‌ار گ‍رف‍ت.
و‌ی‌ ک‍ه‌ س‍‍ع‍‍ی‌ و‌اف‍ر‌ی‌ در زم‍ی‍ن‍ه‌ ت‍روی‍ج‌ روح‍ی‍ه‌ ‌ان‍ف‍‍اق‌ در ب‍ی‍ن‌ ‌ه‍م‍ک‍‍ار‌ان‍ش‌ د‌اش‍ت‌ در ‌او‌ای‍ل‌ ‌اش‍ت‍‍غ‍‍ال‌ ب‍ه‌ ک‍‍ار در ک‍رم‍‍ان‍ش‍‍اه‌ ، پ‍س‌ ‌از ش‍ن‍‍اس‍‍ای‍‍ی‌ ف‍ق‍ر‌ا و ن‍ی‍‍ازم‍ن‍د‌ان‌ ش‍‍ه‍ر، ‌ه‍م‍ر‌اه‌ ب‍‍ا ت‍‍ع‍د‌اد‌ی‌ ‌از ‌ه‍م‍ک‍‍ار‌ان‌ و ب‍‍ا ک‍م‍ک‌ ‌اف‍ر‌اد خ‍ی‍ّر و ن‍ی‍ک‍وک‍‍ار ‌ه‍و‌ان‍ی‍روز، م‍خ‍ف‍ی‍‍ان‍ه‌ ص‍ن‍دوق‌ ‌ا‌ع‍‍ان‍ه‌ ‌ا‌ی‌ ج‍‍ه‍ت‌ ک‍م‍ک‌ و م‍س‍‍ا‌ع‍دت‌ ب‍ه‌ ‌آن‍‍ه‍‍ا ت‍ش‍ک‍ی‍ل‌ د‌اد.
ک‍ش‍ور‌ی‌، چ‍ه‌ در زم‍‍ان‌ ق‍ب‍ل‌ و ب‍‍ع‍د ‌از ‌ان‍ق‍لاب‌ ‌اس‍لام‍‍ی‌، ب‍ه‌ ‌ع‍ن‍و‌ان‌ م‍ج‍‍ا‌ه‍د ف‍‍ی‌ س‍ب‍ی‍ل‌ ‌ال‍ل‍ه‌ ب‍ر‌ا‌ی‌ ‌ا‌ع‍ت‍لا‌ی‌ ‌اس‍لام‌ ‌ع‍زی‍ز و ت‍ح‍ق‍ق‌ ح‍ک‍وم‍ت‌ ‌ال‍‍ه‍‍ی، پ‍ی‍وس‍ت‍ه‌ ت‍لاش‌ ک‍رد و ‌ه‍م‍گ‍‍ام‌ و ‌ه‍م‍ر‌اه‌ ب‍‍ا ح‍رک‍ت‌ ‌ه‍‍ا‌ی‌ توف‍ن‍ده‌ م‍ل‍ت‌، در ‌ه‍م‍ه‌ ص‍ح‍ن‍ه‌ ‌ه‍‍ا‌ی‌ ‌ان‍ق‍لاب‌ ح‍ض‍ور د‌اش‍ت‌ و ب‍س‍ی‍‍ار‌ی‌ ‌از ش‍ب‌ ‌ه‍‍ا ر‌ا ب‍‍ا چ‍‍اپ‌ ‌ا‌ع‍لام‍ی‍ه‌ ‌ه‍‍ا‌ی‌ ‌ام‍‍ام‌ خ‍م‍ی‍ن‍‍ی‌ (ق‍دس‌ س‍ره‌ ) ب‍ه‌ ص‍ب‍ح‌ رس‍‍ان‍ی‍د.
این ش‍‍ه‍ی‍د در ر‌اه‌ دف‍‍ا‌ع‌ ‌از ‌آرم‍‍ان‌ ‌ه‍‍ا‌ی‌ ‌ام‍‍ام‌ ‌ع‍زی‍ز، چ‍ن‍دی‍ن‌ ب‍‍ار مورد ضرب و شتم قرار گرفته‌ ب‍ود ‌ام‍‍ا ب‍‍ا ‌اف‍ت‍خ‍‍ار ‌از ‌آن‌ ی‍‍اد م‍‍ی‌ ک‍رد و م‍‍ی‌ گ‍ف‍ت‌ : ‌ای‍ن‌ ب‍‍اطوم‍‍ی‌ ک‍ه‌ م‍ن‌ خ‍وردم‌ ، چ‍ون‌ ب‍ر‌ا‌ی‌ خ‍د‌ا ب‍ود، ش‍ی‍ری‍ن‌ ب‍ود. م‍ن‌ خ‍وش‍ح‍‍ال‍م‌ ‌از ‌ای‍ن‌ ک‍ه‌ م‍‍ی‌ ت‍و‌ان‍م‌ ق‍دم‍‍ی‌ در ر‌اه‌ ‌ان‍ق‍لاب‌ ب‍رد‌ارم‌ و ‌ای‍ن‌ ت‍وف‍ی‍ق‌ و س‍‍ع‍‍ادت‍‍ی‌ ‌اس‍ت‌ ‌از س‍و‌ی‌ پ‍روردگ‍‍ار.
در دور‌ان‌ ن‍خ‍س‍ت‌ وزی‍ر‌ی‌ شاپور ب‍خ‍ت‍ی‍‍ار ب‍‍ا چ‍ن‍د ت‍ن‌ ‌از دوس‍ت‍‍ان‍ش‌ طرح‌ ک‍ودت‍‍ای‍‍ی‌ ر‌ا ت‍ن‍ظی‍م‌ ک‍رد و ‌آن‌ ر‌ا ن‍زد ‌آی‍ت‌ ‌ال‍ل‍ه‌ پ‍س‍ن‍دی‍ده‌ ، ب‍ر‌ادر ‌ام‍‍ام‌ ب‍رد. ق‍ر‌ار ش‍د طرح‌ ب‍ه‌ ‌اس‍ت‍ح‍ض‍‍ار ‌ام‍‍ام‌ خ‍م‍ی‍ن‍‍ی‌ (ره‌ ) ب‍رس‍د و در ص‍ورت‌ م‍و‌اف‍ق‍ت‌ ‌ای‍ش‍‍ان‌ ‌اج‍ر‌ا ش‍ود.
‌ام‍‍ا خ‍وش‍ب‍خ‍ت‍‍ان‍ه‌ ب‍‍ا‌ه‍وش‍ی‍‍ار‌ی‌ ‌ام‍‍ام‌ و ف‍د‌اک‍‍ار‌ی‌ ‌ام‍ت‌ ‌ان‍ق‍لاب‍‍ی‌ ک‍ش‍ورم‍‍ان‌ ، ‌ان‍ق‍لاب‌ ‌اس‍لام‍‍ی‌ در 22 ب‍‍ه‍م‍ن‌ ب‍ه‌ پ‍ی‍روز‌ی‌ رس‍ی‍د و ن‍ی‍‍از‌ی‌ ب‍ه‌ ‌اج‍ر‌ا‌ی‌ طرح‌ م‍ذک‍ور ن‍گ‍ردی‍د.
شهید ک‍ش‍ور‌ی‌ ‌ه‍م‍و‌اره‌ ب‍ر‌ا‌ی‌ وح‍دت‌ و ‌ان‍س‍ج‍‍ام‌ دو ق‍ش‍ر ‌ارت‍ش‍‍ی‌ و پ‍‍اس‍د‌ار، م‍‍ی‌ ک‍وش‍ی‍د به نحوی که‌ م‍س‍وولان‌ ، ‌ه‍م‍‍ا‌ه‍ن‍گ‍‍ی‌ و ح‍ف‍ظ ‌غ‍رب‌ ک‍ش‍ور ر‌ا م‍ر‌ه‍ون‌ ت‍لاش‌ ‌او م‍‍ی‌ د‌ان‍س‍ت‍ن‍د.
‌او م‍‍ی‌ گ‍ف‍ت: ت‍‍ا ‌آخ‍ری‍ن‌ ق‍طره‌ خ‍ون‌ ب‍ر‌ا‌ی‌ ‌اس‍لام‌ ‌ع‍زی‍ز و ‌اط‍ا‌ع‍ت‌ ‌از ولای‍ت‌ ف‍ق‍ی‍ه‌ خ‍و‌ا‌ه‍م‌ ج‍ن‍گ‍ی‍د و ‌از ‌ای‍ن‌ م‍زدور‌ان‌ ک‍ث‍ی‍ف‌ ک‍ه‌ س‍ر‌ه‍‍ا‌ی‌ م‍ب‍‍ارک‌ ‌ع‍زی‍ز‌ان‍م‌ (پ‍‍اس‍د‌ار‌ان‌ ) ر‌ا ن‍‍ام‍رد‌ان‍ه‌ ب‍ری‍دن‍د، ‌ان‍ت‍ق‍‍ام‌ خ‍و‌ا‌ه‍م‌ گ‍رف‍ت‌ .
ش‍‍ه‍ی‍د س‍رل‍ش‍گ‍ر خ‍ل‍ب‍‍ان‌ ‌اح‍م‍د ک‍ش‍ور‌ی‌ ب‍ه‌ ‌اذ‌ع‍‍ان‌ ب‍س‍ی‍‍ار‌ی‌ ‌از دوس‍ت‍‍ان‌ و ‌ه‍م‌ رزم‍‍ان‍ش‌ م‍رد م‍ی‍د‌ان‌ ک‍‍ارز‌ار ب‍ود و ق‍ل‍ب‍ش‌ ب‍ر‌ا‌ی‌ ح‍ف‍ظ ن‍ظ‍ام‌ و ک‍ش‍ورش‌ م‍‍ی‌ ت‍پ‍ی‍د و در ر‌اس‍ت‍‍ا‌ی‌ ‌ای‍ن‌ ‌ا‌ه‍د‌اف‌ ب‍ل‍ن‍دش‌ ج‍‍ان‌ ر‌ا ن‍ی‍ز ن‍ث‍‍ار ک‍رد.
ش‍‍ه‍ی‍د ت‍ی‍م‍س‍‍ار "ف‍لاح‍‍ی‌" ی‍ک‍‍ی‌ ‌از دوس‍ت‍‍ان‌ و ‌ه‍م‍رزم‍‍ان‍ش‌ در خ‍ص‍وص‌ روح‍ی‍‍ات‌ ‌ای‍ن‌ ش‍‍ه‍ی‍د گ‍ف‍ت‍ه‌ ب‍ود: م‍ن‌ ش‍ب‍‍ی‌ ب‍ر‌ا‌ی‌ م‍‍ام‍وری‍ت‌ س‍خ‍ت‍‍ی‌ در ک‍ردس‍ت‍‍ان‌ د‌اوطل‍ب‌ خ‍و‌اس‍ت‍م‌ ، ‌ه‍ن‍وز س‍خ‍ن‍م‌ ت‍م‍‍ام‌ ن‍ش‍ده‌ ب‍ود ک‍ه‌ ی‍ک‍‍ی‌ ‌از ص‍ف‌ ب‍ی‍رون‌ ‌آم‍د و گ‍ف‍ت‌ م‍ن‌ ‌آم‍‍اده‌ ‌ام‌ و دی‍دم‌ خ‍ل‍ب‍‍ان‌ ک‍ش‍ور‌ی ‌اس‍ت.
در ج‍ن‍گ‌ ‌از خ‍ود ش‍ج‍‍ا‌ع‍ت‌ و ل‍ی‍‍اق‍ت‌ ف‍ر‌او‌ان‍‍ی‌ ن‍ش‍‍ان‌ د‌اد و ی‍ک‌ ب‍‍ار ک‍ه‌ خ‍ودش‌ ب‍ه‌ ش‍دت‌ زخ‍م‍‍ی‌ و ب‍ه‌ ‌ه‍ل‍ی‍ک‍وپ‍ت‍رش‌ ن‍ی‍ز ‌آس‍ی‍بی‌ ش‍دی‍د و‌ارد ش‍ده‌ ب‍ود، ت‍و‌ان‍س‍ت‌ ب‍‍ا ‌ه‍وش‍ی‍‍ار‌ی‌ و م‍‍ه‍‍ارت‌، ‌آن‌ ر‌ا ب‍ه‌ م‍ق‍ص‍د ب‍رس‍‍ان‍د.
ش‍‍ه‍ی‍د خ‍ل‍ب‍‍ان‌ "ش‍ی‍رود‌ی‌ " ن‍ی‍ز درب‍‍اره‌ ‌او گ‍ف‍ت‍ه‌ ب‍ود: ‌اح‍م‍د، ‌اس‍ت‍‍اد م‍ن‌ ب‍ود. زم‍‍ان‍‍ی‌ ک‍ه‌ ص‍د‌ام‌ ‌آم‍ری‍ک‍‍ای‍‍ی‌ ب‍ه‌ ‌ای‍ر‌ان‌ ی‍ورش‌ ‌آورد، ‌اح‍م‍د در ‌ان‍ت‍ظ‍ار ‌آخ‍ری‍ن‌ ‌ع‍م‍ل‌ ج‍ر‌اح‍‍ی‌ ب‍ر‌ا‌ی‌ ب‍ی‍رون‌ ‌آوردن‌ ت‍رک‍ش‌ ‌از س‍ی‍ن‍ه‌ ‌اش‌ ب‍ود. ‌ام‍‍ا روز ب‍‍ع‍د ‌از ش‍ن‍ی‍دن‌ خ‍ب‍ر ت‍ج‍‍اوز ص‍د‌ام‌ ، ‌ع‍‍ازم‌ س‍ف‍ر ش‍د. ب‍ه‌ ‌او گ‍ف‍ت‍ه‌ ب‍ودن‍د ب‍م‍‍ان‍د و پ‍س‌ ‌از ‌ات‍م‍‍ام‌ ج‍ر‌اح‍‍ی‌ ب‍رود. ‌ام‍‍ا ‌او ج‍و‌اب‌ د‌اده‌ ب‍ود: وق‍ت‍‍ی‌ ک‍ه‌ ‌اس‍لام‌ در خ‍طر ‌اس‍ت‌، م‍ن‌ ‌ای‍ن‌ س‍ی‍ن‍ه‌ ر‌ا ن‍م‍‍ی‌ خ‍و‌ا‌ه‍م‌.
‌او ب‍‍ا ج‍س‍م‍‍ی‌ م‍ج‍روح‌ ب‍ه ج‍ب‍‍ه‍ه‌ رف‍ت‌ و ش‍ج‍‍ا‌ع‍‍ان‍ه‌ ب‍‍ا دش‍م‍ن‌ ب‍‍ع‍ث‍‍ی‌ ‌آنگ‍ون‍ه‌ ج‍ن‍گ‍ی‍د ک‍ه‌ ب‍ی‍‍اب‍‍ان‌ ‌ه‍‍ا‌ی‌ ‌غ‍رب‌ ک‍ش‍ور ر‌ا ب‍ه‌ گ‍ورس‍ت‍‍ان‍‍ی‌ ‌از ت‍‍ان‍ک‌ ‌ه‍‍ا و ن‍ف‍ر‌ات‌ دش‍م‍ن‌ ت‍ب‍دی‍ل‌ ن‍م‍ود.
ک‍ش‍ور‌ی‌ ش‍ج‍‍ا‌ع‍‍ان‍ه‌ ب‍ه‌ ‌اس‍ت‍ق‍ب‍‍ال‌ خ‍طر م‍‍ی‌ رف‍ت‌، م‍‍ام‍وری‍ت‌ ‌ه‍‍ا‌ی‌ س‍خ‍ت‌ و خ‍طرن‍‍اک‌ ر‌ا ‌از ‌ه‍م‍ه‌ زودت‍ر و ‌از ‌ه‍م‍ه‌ ب‍ی‍ش‍ت‍ر ‌ان‍ج‍‍ام‌ م‍‍ی‌ د‌اد، ش‍ب‌ ‌ه‍‍ا دی‍ر م‍‍ی‌ خ‍و‌اب‍ی‍د و ص‍ب‍ح‌ ‌ه‍‍ا خ‍ی‍ل‍‍ی‌ زود ب‍ی‍د‌ار م‍‍ی‌ ش‍د و ن‍ی‍م‍ه‌ ش‍ب‌ ‌ه‍‍ا ن‍م‍‍از ش‍ب‌ م‍‍ی‌ خ‍و‌ان‍د.
س‍ر‌ان‍ج‍‍ام‌ ش‍‍ه‍ی‍د س‍رل‍ش‍گ‍ر خ‍ل‍ب‍‍ان‌ ‌اح‍م‍د ک‍ش‍ور‌ی‌ در روز 15 ‌آذر 1359، در ح‍‍ال‍‍ی‌ ک‍ه‌ ‌از ی‍ک‌ م‍‍ام‍وری‍ت‌ ب‍س‍ی‍‍ار م‍ش‍ک‍ل‌ ، ‌ام‍‍ا پ‍ی‍روز ب‍‍از م‍‍ی‌ گ‍ش‍ت‌ ، در ‌ای‍لام‌ (م‍ن‍طق‍ه‌ م‍ی‍م‍ک‌ - دره‌ ‌ب‍ی‍ن‍‍ا) م‍ورد ح‍م‍ل‍ه‌ م‍زدور‌ان‌ ب‍‍ع‍ث‍‍ی‌ ق‍ر‌ار گ‍رف‍ت‌ و در ح‍‍ال‍‍ی‌ ک‍ه‌ ‌ه‍ل‍ی‍ک‍وپ‍ت‍رش‌ در ‌اث‍ر ‌اص‍‍اب‍ت‌ ر‌اک‍ت‌ ‌ه‍‍ا‌ی‌ دو ف‍رون‍د م‍ی‍گ‌ ‌ع‍ر‌اق‍‍ی‌ ب‍ه‌ ش‍دت‌ م‍‍ی‌ س‍وخ‍ت‌، ‌آن‌ ر‌ا ت‍‍ا م‍و‌اض‍‍ع‌ خ‍ود‌ی‌ ‌ه‍د‌ای‍ت‌ ک‍رد و ‌آن‌ گ‍‍اه‌ در خ‍‍اک‌ وطن‌ س‍ق‍وط ک‍رد و ب‍ه‌ ‌آرزو‌ی‌ دی‍ری‍ن‍ه‌ ‌اش‌ رس‍ی‍د و ش‍رب‍ت‌ ش‍‍ه‍‍ادت‌ ر‌ا م‍رد‌ان‍ه‌ س‍رک‍ش‍ی‍د.
پ‍ی‍ک‍ر پ‍‍اک‌ ‌او ر‌ا ب‍ه‌ ت‍‍ه‍ر‌ان‌ ‌ان‍ت‍ق‍‍ال‌ د‌ادن‍د و در م‍ز‌ار ش‍‍ه‍ی‍د‌ان‌ (ب‍‍ه‍ش‍ت‌ ز‌ه‍ر‌ا)، م‍ی‍‍ع‍‍ادگ‍‍اه‌ ‌ع‍‍اش‍ق‍‍ان‌ ‌ال‍ل‍ه‌ ، ب‍ه‌ خ‍‍اک‌ س‍پ‍ردن‍د

سه شنبه 10/5/1391 - 11:18 - 0 تشکر 486517

شهادت حاج حسین خرازی

سردار رشید سپاه اسلام شهید حسین خرازی در سال 1336 ش در اصفهان به دنیا آمد. وی پس از اتمام دوران دبیرستان، در سال 1355ش به خدمت سربازی اعزام شد و با فرمان امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگان‏ها، به سیل خروشان مردم پیوست.

شهید خرازی درابتدای پیروزی انقلاب، با عضویت در كمیته دفاع شهری اصفهان به حراست از جاده‏های حساس شهر مشغول بود. سپس یك سال پس از انقلاب، همزمان با توطئه گروهك‏های ضد انقلاب در گنبد و تركمن صحرا، به آن منطقه اعزام شد و به فرماندهی نیروها در یكی ازمحورهای منطقه پرداخت و سپس چندین ماه در منطقه كردستان در راه دفاع از كیان اسلامی جانفشانی نمود. شهید حسین خرازی،همزمان با آغاز جنگ و سقوط خرمشهر، به خوزستان اعزام شد و در منطقه خط شیر، فرماندهی نیروهای بسیج در مقابله با قوای متجاوز بعث را برعهده گرفت.

عملیات‏های فرمانده كل قوا، ثامن الائمه، فتح المبین، بیت المقدس، خیبر، بدر، والفجر8 و كربلای 4 و 5، صحنه‏های فراوانی از رشادت‏ها، ابتكار، خلاقیت و حسن فرماندهی این سردار رشید اسلام بود، ضمن آنكه وی در عملیات خیبر در اسفند 1362 نیز، دستِ راست خود را در راه خدا تقدیم كرد.

سرانجام شهید حسین خرازی این سردار رشید سپاه اسلام در جریان عملیات بزرگ و غرورآفرین كربلای 5 در حالی كه فرماندهی لشكر 14 امام حسین(ع) را برعهده داشت، در 8 اسفند 1365در اثر اصابت ترکش به قلبش، به فیض عظمای شهادت نائل آمد و این عملیات، آخرین وداع با جهان مادی و آغاز حیات ابدی او را رقم زد. پیكر مطهر این شهید والا مقام پس از تشییعی با شكوه، در گلستان شهدای اصفهان (تخت فولاد) به خاك سپرده شد.

سه شنبه 10/5/1391 - 11:18 - 0 تشکر 486518

سردار سرتیپ پاسدار  شهید حاج اكبر آقابابائی معاون عملیاتی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

سردار سرتیپ پاسدار شهید حاج اكبر آقابابائی فرمانده رشید جبهه های نبرد حق علیه باطل و هادی رزمندگان اسلام در سخت ترین شرایط آوردگاه های حق علیه باطل و فرمانده دلاور خطه كردستان ، همانی كه محبوب قلوب بسیجیان استان اصفهان و یزد و فرمانده آنان بود و در دل مردم كردستان خصوصاً رزمندگان آن دیار جای خاصی را داشت ، راضیه مرضیه دعوت حق را لبیك گفت و به خیل عظیم شهیدان و حماسه سازان انقلاب اسلامی پیوست. او در دوران حیاتش بحق شهیدی زنده بود و با اینكه 34 بهار از عمر شریفش نگذشته بود كارنامه درخشان نزدیك به بیست سال مجاهده و سلوك در راه خدا در دست داشت او عارفی شب زنده دار و مجاهدی دشمن شكن ، معلمی فرزانه ، فرمانده‌ای حكیم و عابدی عاشق بود كه زندگی سراسر حماسه‌اش بزرگترین دستاوردش بود. خانواده مبارزش از كودكی راه جهاد را در فراراهش قرار داد و در اصفهان پیشتاز ، الفبای مبارزه را فراگرفت و علم دار مبارزه در طریق نورانی امام خمینی (ره) و مشعل دار جهاد بی امان علیه طاغوت شد. در اصفهان نام حاج اكبر آقابابائی نام آشنائی است ؛ نامی است كه تداعی بخش صداقت ، صفا ، اخلاق ، اخلاص و مبارزه در راه خدا می باشد او در اصفهان قهرمان ، قهرمان قهرمانان بود و از آغاز مبارزه ، مرگ سرخ را انتخاب كرده بود ولی تقدیر این بود كه این شهد شهادت با دوران طولانی مبارزات در پهن دشت ایران اسلامی هم در كردستان و هم جبهه های نبرد حق علیه باطل عجین شده و پس از رنج فراوان و صبر استقامت در این راه نصیبش گردد. او اجر جهاد خویش را پس از سالیان دراز گرفت.



مبارزات بی امان او در قبل از پیروزی انقلاب اسلامی صفحه زرینی در زندگانی سراسر مجاهداتش می باشد و در همین راستا با پیروزی انقلاب شكوهمند اسلامی جزء اولین افرادی بود كه به نهاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و به عنوان معلم و مربی رزمندگان بدانان آموزشهای لازم جهت دفاع مسلحانه از دستاوردهای خونبار انقلاب اسلامی را داد. با شروع غائله كردستان سردار آقابابائی از رزمندگان و فرماندهان پیشتاز برای هجرت و جهاد در این منطقه بود او كار سترگ خویش را در این منطقه با حضوری مؤثر آغاز كرد و در نبردهای مؤفق رزمندگان اسلام در جنوب كردستان و در آزاد سازی شهرها ، محورها و مرز نقشی كار ساز داشت و در آزاد سازی شهر سنندج از لوث ضدانقلاب با وجود شرایط خاص آن زمان با ایمانی راسخ و عزمی جزم بهمراه سایر رزمندگان اسلام سرافرازانه عمل نمود و سپس با صلابت بعنوان فرماندهی پیشتاز به پاكسازی منطقه پرداخت و با سرعت برای تعمیم حاكمیت انقلاب اسلامی در كردستان سروجان را در طبق اخلاص گذاشت. با شروع جنگ تحمیلی كه پس از شكست ترفندهای استكبار جهانی در داخل كشور آغاز شد او نبرد خویش را در دو جبهه آغاز كرد. چهرة نورانی و دوست داشتنی او از اثر تركشهای نبرد در جبهه مبارزه بر علیه رژیم بعثی از همان اوایل جنگ نشان از مصمم بودن او در جهاد بی امانش در همه جبهه ها داشت . او برای اداء تكلیف آرام و قرار نداشت و هر عملیاتی را كه او فرماندهی آن را عهده دار بود مطمئناً عملیات موفقی بود و وقتی مسئولیتی را قبول میكرد روند كار حالتی اطمینان بخش پیدا می نمود و پیروزی قطعی بود. او در پیروزی رزمندگان اسلام در منطقه كردستان نقش عظیمی داشت و آنچنان دارای ذكاوت ، مهارت و مدیریت بود كه به بهترین نحو عملیاتها را طراحی و صحنه نبرد را اداره می نمود. زمانی كه فرمانده قرارگاه عملیاتی فجر برای آزاد سازی منطقه وسیع جنوب سنندج و ارتفاعات كوه سنگ كرسی بود با بهترین طراحی ، تاكتیك و تكنیك بدون دادن حتی یك شهید آن منطقه وسیع را از لوث عوامل وابسته به استكبار جهانی پاكسازی كرد. او خود را وقف هدف مقدس خویش نموده بود و برای انجام این هدف سرازپا نمی‌شناخت ؛ آنچه كه برایش مهم بود پیشبرد اهداف مقدس امام خمینی (ره) در همه اكناف عالم بود و در هر جبهه‌أی كه برای نیل به این مقصود مقدس حضورش ضرورت داشت حاضر می‌شد و بدین صورت بود كه به فرموده مقام منیع ولایت حضرت آیت الله العظمی خامنه‌أی اجر جهاد خویش را با شهادت گرفت. او در تمامی میادین جلوتر از دیگران حركت كرد. در میدان جنگ ، در مبارزه با مظاهر استكبار و در میدان شهادت پیشتاز بود و مصداق حملو بصائرهم علی اسیافهم بود. چهرة زیبای او در موارد و صحنه های مختلف را به یاد می آورم كه در اثر عبادت و دعا و ذكر مصیبت حضرت سیدالشهداء (ع) نورانیتی خاص پیدا می كرد و چشمان منورش بواسطه عشق بر این خاندان از زیادی گریه قرمز می شد. او نمونه یك انسان ساخته شده مكتب اسلام بود و اخلاص در اعمالش موج می زد و بهمین خاطر بود كه در جمع رزمندگان چون ستاره‌ای می درخشید و روشنی بخش محفل آنان بود او مهذب نفس و عاشق ولایت بودو عمل خویش را خالصانه برای اداء و انجام امر ولایت در طبق اخلاص گذاشته بود. او در آخرین روزها و لحظات عمر نیز توجه به اداء وظیفه داشت و در آن شرایط جسمی رسالت خویش را لحظه‌أی فراموش نمی كرد. او از مؤمنینی بود كه بعهد و پیمانش تا آخرین دم حیات با خدای خویش پابرجا بود تا خدائی شد و به ملكوت اعلی پیوست. سردار سرتیپ پاسدار حاج اكبر آقابابائی این علم سردار سپاه اسلام كه لحظه لحظه عمر پر بركت و شریفش را در راه جهاد فی سبیل الله و مجد و عظمت اسلام و انقلاب كبیر اسلامی سپری كرده بود در لقاء سحرگاه چهارم شهریور هفتادو پنج با قلبی مطمئن و سرشار از شوق و زیارت رب العالمین به ملاء اعلی پیوست و در اثر مسمومیتهای ناشی از حملات شیمیایی خصم در دفاع مقدس به شهادت رسید كوله بار سنگین مسئولیت و تداوم راه مقدس و خونینش را به همرزمانش سپرد. از این گونه اقدامات یكی پس از دیگری ، با تدبیر این فرزندان راستین انقلاب اسلامی در مناطق جنوبی كردستان و سپس در شمال این منطقه و سپس در استان آذربایجان غربی تداوم داشته و در سركوب ضدانقلاب و راندن دشمن بعثی تأثیری بسزا گذاشت. در مقام سازماندهی ، این شهید بزرگوار با بنیانگذاری تیپ 110 خاتم الانبیاء (ص) نقشی برجسته در پاكسازی مناطق سردشت ، پیرانشهر ، مهاباد و . . . از وجود ضد انقلاب داشت كه سپس با حل مشكلات منطقه در جنگ منظم و نا منظم با دشمن متجاوز حماسه ها آفرید . او بعنوان فرمانده این تیپ در عملیاتهای برون مرزی یكی از فرماندهان مؤفق بود و در سلسله عملیاتهای رزمندگان اسلام در منطقه شمالغرب از جمله عملیاتهای فتح ، والفجر و كربلا با استقامت پیروزیهای ارزشمندی نصیب رزمندگان اسلام نمود و با توجه به قابلیتهائی كه از خود بروز داد به فرماندهی تیپ 18 الغدیر منصوب گردید. بحق دوران فرماندهی ایشان در این یگان بنابر شهادت خیل رزمندگان این تیپ یكی از بهترین دورانها برای رشد و بالندگی این یگان بود و هدایت هوشمندانه این تیپ در عملیاتهای مختلف از جمله والفجر 10 از جمله درخشان ترین مقاطع عملیاتی این یگان می‌باشد. در همین عملیات بود كه ایشان مصدوم شیمیائی گردید. با این وجود به رزم بی امان خویش تداوم بخشید و در حماسه رزمندگان اسلام در اواخر جنگ و عقب راندن دشمن در هجوم مجدد آنان به خرمشهر هدایت رزمندگان این تیپ را بعهده داشت او پس از این مراحل قائم مقامی فرماندهی لشكر مقدس 14 امام حسین (ع) را پذیرفت و در این یگان تداوم بخش تلاشهای شهید شاهد سرلشكر حاج حسین خرازی بود. پایان جنگ پایان تلاشهای او نبود و او عاشقانه در پی شهادت بود فلذا برای تداوم مبارزات و جهاد خویش به نیروی قدس سپاه پیوست و بعنوان معاون عملیاتی فرمانده این نیرو به خدمات شبانه روزی خود تداوم بخشید و تا این اوخر عمر علیرغم رنجی كه از جراحتها و صدمات حاصل از جنگ می برد ، مجدانه به تلاش بی وقفه مشغول بود و خود را وقف پیشبرد اهداف مقدس انقلاب اسلامی نموده بود. انقلاب سرخ حسینی ادامه دارد و علمدار می خواهد ، پرچم پرافتخار سردار آقابابائی پرچمدارانی را می طلبد كه تداوم بخش راه او باشند و طریق جهاد اكبر و افضل را تداوم بخشند و راه فلاح و انسانیت را به بشریت عرضه نمایند آیا ما از لبیك گویان ندای تاریخی هل من ناصرینصرنی حسین (ع) و رهپویان راه سالار شهیدان كربلا هستیم؟ آیا می توانیم شرف از منتظران بودن را از آن خود كنیم؟ بزرگداشت شهادت این سردار دلاور اسلام و یاور صدیق امام (ره) و رهبر معظم انقلاب اسلامی و محبوب مردم و رزمندگان اسلام ، بزرگداشت شعائر اسلامی و تكریم راه خونبار اوست ، یاد و خاطره عجین با عطر و بوی جبهه‌اش را با تشییع پیكر مطهرش در تهران و اصفهان و با تجدید میثاق با اهداف متعالی‌اش گرامی می‌داریم.

سه شنبه 10/5/1391 - 11:21 - 0 تشکر 486520



شهید کلاهدوز را بیشتر بشناسیم
؛یوسف کلاهدوز در اول دی ماه ١٣٢٥ در شهر قوچان دیده به جهان گشود. او هنگامی که به مدرسه رفت توانست هوش و استعداد خود را بهتر نمایان کند و همواره مورد تشویق معلمان و مربیان خود قرار داشت. پس از گرفتن دیپلم، وارد مدرسه افسری شد و در دانشکده برای جذب نیروهای مستعد ارتش همواره در تلاش بود.وی مدت ٨ سال در لشکر شیراز، فعالیت مذهبی و سیاسی خود را به طور مخفیانه ادامه داد و از طریق واسطه هایی با امام خمینی (ره) ارتباط برقرار کرد و از رهنمودهای معظم له بهره می برد. رکن دوم ارتش- ضد اطلاعات به کلاهدوز مشکوک شده بود و او مورد تعقیب و مراقبت قرار داشت اما با زیرکی، طوری عمل کرد که او را به گارد منتقل کردند.پس از پیروزی انقلاب نقش چشمگیری در تشکیل کمیته های انقلاب اسلامی و تدوین اساسنامه سپاه داشت. وقتی امام پیام داد که حصر آبادان باید شکسته شود، تمام تلاش خود را به کار بست. می گفت: طلسم صدام را باید شکست اگرچه همه ما شهید شویم...او اهل ریا و خودنمایی نبود طوری که حتی نزدیکانش هم تا زمان شهادتش نمی دانستند او قائم مقام سپاه است.

سردار مهر
؛هفتمین روز مهرماه ١٣٦٠، آسمان رنگ دیگری داشت و یوسف کلاهدوز پس از عملیات موفق ثامن الائمه(ع) با همرزمانش نامجو، فلاحی، فکوری و جهان آرا سوار بر پرنده تقدیر از جبهه های جنوب عازم مرکز بودند تا به محضر پیر و مراد خویش برسند و از زلال جاری معرفتش بنوشند. اما تقدیر چنان بود که با پروازی آسمانی در مهرماه به مهمانی معبود بروند. روحشان شاد و یادشان گرامی باد. امام خمینی(ره) در رثای آنان فرمودند: «اینان خدمتگزاران رشید و متعهدی بودند که در انقلاب و پس از انقلاب با شجاعت و سرافرازی در راه هدف و در حال خدمت به میهن اسلامی به جوار رحمت حق تعالی شتافتند.»اگرچه داستان پایمردی و ایثار این مردان خدا، عظیم تر و عمیق تر از آن است که در این اندک بگنجد اما باید گفت که:بهتر آن باشد که سردلبران، گفته آید در حدیث دیگران

گزارشی از مراسم یادبود
؛در این مراسم که خانواده های معظم شهدا و ایثارگران و جمعی از مسئولان حضور داشتند، امام جمعه قوچان ضمن گرامیداشت مقام شهدا با بیان این که شهید کلاهدوز یکی از افتخارات میهن اسلامی و قوچان است، گفت: آیا به راستی این شهدا و دلاور مردان به چنین یادواره ها و آیین های بزرگداشت نیازمندند؟ و ما نسبت به آنان، چه وظیفه ای داریم؟...حجت الاسلام مروج گفت: برخی معتقدند کسی که وفات یافت، مرده است اما نگرش و اعتقاد ما این است که آن ها زنده اند و یادشان را گرامی می داریم و باید از آنان سخن بگوییم. به ویژه بزرگان و شهدا که حرکت آن ها مقطعی نبوده است و باید از این الگوها سرمشق بگیریم. وی افزود: شهدا و افرادی چون شهید کلاهدوز، انسان های بزرگ، متواضع و وارسته ای هستند که برای ما عزت و افتخار آفریدند و بر اثر همین رشادت ها و از خودگذشتگی شهدا و روحیه شهادت طلبانه است که دشمن به وحشت افتاده است و نیروهای حزب  الله لبنان نیز با چنین روحیه و حرکت دلاورانه ای توانستند بر نیروهای رژیم صهیونیستی و اشغالگر پیروز شوند و...امام جمعه قوچان گفت: همان طور که خداوند می فرماید، باید خود را در مقابل دشمنان قوی کنیم به این معنا که قدرت مان در راه مقابله با ستم و تجاوز به حقوق دیگران به کار گرفته شود.وی، از قوچان به عنوان شهر جهاد و اجتهاد یاد کرد و شهید کلاهدوز و عالم ربانی آقانجفی قوچانی را از جمله افتخارات این دیار دانست.

صداقت و گمنامی شهید کلاهدوز
؛«هاشمی» یکی از رزمندگان و یادگاران دفاع مقدس نیز در این مراسم با بیان خاطراتی از جبهه و دوران اسارت خویش گفت: شهدای بزرگی چون کلاهدوز به عنوان طلایه داران جبهه و جنگ، در سپاه، ارتش و بسیج درخشیدند و صداقت و گمنامی از ویژگی های بارز شهید یوسف کلاهدوز بود. جا دارد از این مرد بزرگ بیشتر سخن گفته شود و نسل جوان با این گونه دلاور مردان بیشتر آشنا شوند.

وی افزود: قوچان با توجه به بضاعت خویش نسبت به جمعیت و وسعتش در مقایسه با شهرهای بزرگ، وظیفه خود را در جنگ تحمیلی با حضور جوانان و رزمندگان رشید خود به خوبی انجام داده و در طول تاریخ جایگاه علما و اندیشمندان، دلاور مردان و پهلوانان بوده است و شهدای زیادی را تقدیم اسلام و انقلاب کرده است.

در این مراسم، فرزند یکی از شهدا که از دختران روشندل بود با قرائت یکی از سروده های خود در وصف شهید و پدرش گفت: ٧ ساله بودم که پدرم شهید شد و هیچ گاه نتوانستم چهره او را ببینم، چرا که نابینایم و آرزو دارم چهره او را در خواب ببینم و عکس نگاهش را در دفتر قلبم ترسیم کنم...

نام پدر:حسن‌ محل تولد:شهرستان قوچان‌
تاریخ تولد:30/10/25 تاریخ شهادت :07/07/60
محل شهادت :کهریزک‌ منطقه :
مسؤلیت : شغل :
عضویت : كادر یگان:سپاه پاسداران

سه شنبه 10/5/1391 - 11:23 - 0 تشکر 486522

زندگینامه شهید عنایت الله بازگیر

آن زمان که نزول آیه های عشق، پایان حکمرانی قانون ابلیس را اعلام کرد و دوزخیان، تابوت لاشه دو هزار و پانصد ساله را تشییع کردند و شبان وادی ایمن به مراد رسید  غبار توهم به کناری رفت، دستهایی به رشادت سپیداران قد برافراشتند، چشمانی به روشنی خورشید درخشیدند و قلبهایی به نجابت و صمیمیت گلها روییدند. با دیدن آنان، ناخودآگاه عده ای انگشت تحیر به دندان گزیدند که اینان دیگر از کدامین سلاله اند، بی خبر از آنکه آنان در دوران عطشناکی خاک، ریشه در ابر داشتند و در استیلای فرعون، خدمت شعیب می کردند. ، دلی داشتند به وسعت دریا و بازوانی به استقامت کوه و نگاهی که انتظار را معنا می کرد. بی شک سردار شهید عنایت اله بازگیر یکی از این سرافرازان سربلند بود



او هرگز به تسلیم نیندیشید و دار سرنوشت خود را همیشه بر دوش می کشید، مرهم آلام و مصائب را از لابلای سطور کتاب آسمانی که در اصل قانون زندگانی او بود می جست، چرا که به وحی ایمان داشت، به اعجاز عشق می ورزید و تولد صبح را باور داشت.

اما این تنها او نبود که اینگونه بود، بلکه تاریخ انقلاب، پر از عنایت هایی است که همیشه دریچه های نگاهشان به سمت حقیقت باز و قلبهایشان گلخانه های نجابت بود. انگار که آمدنشان به دنیای خاکی تنها به این انگیزه بود که پیام آور آزادی و آزادگی باشند و قاصد پاکی و صداقت .

دوران کودکی:

عنایت الله بازگیر در سال 1342 هجری شمسی در روستای امام زاده نورالدین(ع) از توابع شهرستان کهگیلویه متولد شد. وی از همان ابتدای تولد، در میان خانواده از محبوبیتی خاص برخوردار بود و در عین حال دارای استعداد و هوش سرشاری بود. زمانی که پای در راه مدرسه گذاشت، توانست این هوش و استعداد را بیشتر نشان دهد. ذهن قوی و حافظه خوب او باعث شده بود که در درسهایش نمرات بالایی داشته باشد.

سردار شهید عنایت اله بازگیر از همان کودکی با وجود کمی سن، با افراد مختلف بسیار پخته و حساب شده برخورد می کرد، به گونه ای که رفتارش نشان می داد که یک سر و گردن از نظر عقلی بالاتر است. از کودکی علاقه زیادی به مطالعه داشت. بیشتر اوقات خود را صرف مطالعه کتاب، آن هم کتابهای مذهبی می کرد و به این وسیله به پرورش روح و فکر خود می پرداخت.

شهید بازگیر پس از اتمام تحصیلات ابتدایی در زادگاهش روستای امام زاده نورالدین(ع) جهت ادامه تحصیلات به شهر دهدشت هجرت کردند.

تحصیلات دوره راهنمایی خود رابازحمت وپشتکار فراوان و دور از خانواده ، در شهردهدشت ادامه داده و در ایام تعطیلی مدارس نیز جهت کمک به امرار معاش خانواده در شرکت ترانس ترمینال واقع در بندر امام خمینی (فعلی) و در کنار پدر خویش مشغول به کار می گشت. پس از اتمام دوره راهنمایی وارد هنرستان کاوه سابق (شهید باهنر فعلی) شد و در رشته برق ساختمان، شروع به تحصیل نمود.

این دوران را می توان به عنوان نقطه عطفی در زندگی عنایت به حساب آورد، او در این دوره توانست با وسعت بخشیدن به آگاهی های خود و روی آوردن به مطالعات مذهبی، دنیای خود را گسترش دهد و توجه خود را به اجتماع و افراد جامعه معطوف نماید.

آن زمان که عمال رژیم شاه، به جهت وابستگی به غرب و فرهنگ سعی می کردند برنامه فرهنگی مملکت را طوری پی ریزی کنند که مغایر با فرهنگ اسلامی باشدو بدین جهت هر گونه طرز تفکری را که ریشه در فرهنگ و تمدن اسلامی داشت، در نطفه خفه می کردندواگر کسی در مراکز آموزشی، بدین مهم همت می گماشت و برای ترویج فرهنگ اسلامی قدم بر می داشت، به انحناء مختلف با مانع تراشی و آزار روبرو می کردند. با این حال و با وجود حاکمیت چنین سیاستی بر کل کشور، عنایت سعی داشت تا هر چه بیشتر فرهنگ غنی اسلامی را در محیطی که زندگی می کرد گسترش دهد. از این رو پیشنهاد برگزاری نماز جماعت را در محیط هنرستان مطرح که علیرغم مخالفت شدید مسئولین مدرسه وتهدید آنان ،آن را عملی نمود. و با این حال وی با شرکت در مجالس و محافل مذهبی، سعی در ترویج و رشد اینگونه نشستها را داشت. در کنار فعالیتهایش، برای افزایش آگاهی های مذهبی و علمی خود، از مطالعه کتب مختلف غافل نمی شد، هر وقت که فرصت می یافت به سراغ کتاب می رفت و با بهره گیری از این چشمه جوشان، روح تشنه خود را سیراب می کرد به نحوی که شبها تا دیروقت به مطالعه می پرداخت و آنچه را که از لابه لای کتابها می آموخت سعی می کرد در زندگی اش به تجلی در آورد.

سردار رشید اسلام شهید عنایت الله بازگیر پس از قبولی در سال سوم برق آن زمان که می توانست با آن بلوغ فکری تراوشات ذهنی خویش، در زمره تحصیل کنندگان عالیه و از کسانی باشد که مدارج علمی را ترقی بخشد و بعدها در صف آبادکنندگان دنیا و مافیها باشد، با شروع جنگ تحمیلی ، روحش در جماران پیر خمین پر زد و عاشقانه و عارفانه با شرکت در عملیات بیت المقدس پرواز به سوی معنویت خداوندی را آغاز نمود.

پس از 6 ماه حضور داوطلبانه در خطوط مقدم جبهه در سال 1360 وارد سپاه گردید و به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کهگیلویه(دهدشت) در می آید و با خویش عهد می بندد که تا آخرین قطره خون خود، چنانچه نه تنها خدایش شاهد است. بلکه منظره دیدنی است برای خلق خدا، و تا پیروزی کامل اسلام و زوال و نابودی تمام عیار کفر و استکبار جهانی، از پای ننشینند، چنانکه ننشست.

همین عهد و وفا و اخلاص باعث شد تا پس از حدود یکسال حضور در جبهه های جنگ، با نظر مسئولین سپاه در تهران عزیمت نموده و دوره های آموزش فرماندهی گردان را فرا گیرد.

پس از گذراندن دوره ی فرماندهی مجدداً وارد جبهه های جنگی می شود و در اکثر عملیات های رزمندگان از جمله (طریق المقدس)- فتح المبین – رمضان- محرم فتح خرمشهر- ولفجر 3و4و5 – خیبر – بدر – قدس 3 حضور قاطعانه و خالصانه می یابد. و چنان از خود فداکاری و از خودگذشتگی نشان
می دهد که حقیقتاً تاریخ به عنوان تحلیل گر صادق بر قلب مبارکش نام مقدس عنایت را حکاکی خواهد کرد.

بدون مبالغه و اغراق در محدوده ی خصوصیاتش اعم از مذهبی ، اخلاقی و … فرماندهی گمنام، پاسداری مخلص ولی دارای انگیزه ای بس ریشه وار و عمیق و درونگر بود.

روحیه ی حقیقت جو و کاوشگر او، آکنده از عطوفت وی، که نشأت گرفته از این واقعیت عینی که نسبت به رهبرش و مکتب و عدالت داشت، قابل تمجید و تقدیر بود. او در حالیکه در شئون زندگی ممتاز بود، در میدان رزم، فرماندهی تمام عیار و مبارزی نستوه، در میدان کار و کوشش ، جهادگری مسئول و در کانون گرم خانواده محفلی گرم داشت.

او به عنوان پاسداری فداکار و ایثارگر و فرماندهی از همه نظر لایق در مرزهای جنوب و غرب کشورمان به ایجاد نظم و ثبات امنیت و استقرار حکومت اسلامی همت گماشت. شهید بازگیر آنگونه بودکه در چهره اش روحیه شهادت طلبی به روشنی دیده می شد و همین شوق بود که عارفانه او را در تمام ورطه های سخت می کشانید و بی واهمه به پیشواز خطر می رفت و از میان باران گلوله و طوفان آتش عبور می کرد.

او به عبادت مقید بود نماز را از روی اخلاص می خواند، پس از بجا آوردن نماز، قرآن می خواند و این کار برای او ملکه شده بود به نحوی که در طول سال، گاه چند بار قرآن را ختم می کرد و تا آنجا که مقدور بود به دیگران هم توصیه می کرد که هیچ گاه تلاوت قرآن را از یاد نبرند. از شنیدن آیات الهی و شرکت در مباحث عقیدتی و اخلاقی لذت می برد.

عنایت قله آمالش را در شهادت به معنای خدمت و اطاعت خالصانه از خداوند و گزینش رنج و مشکلات در راه خداوند را بالاترین لذت خود می دانست. آنچنانکه در قسمتی از وصیت نامه خود می نویسد:

من نه با عشق به شهادت و نه با هدف اینکه از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنم و نه به این منظور به جبهه می روم تا شهید شوم و از این دنیا خلاص شوم و خودم را از گرفتاریها و بدبختیهای آن آزاد کنم، بلکه خدا می داند که همیشه از او می خواستم به من توفیق خدمت و اطاعت خالصانه و عبادت عطا فرماید و هرچه رنج و گرفتاری در این دنیا هست در صورتیکه انسان ساز و در جهت قرب به او و مایه تکامل در مسیر الی الله است و خلاصه هر رنج و زحمتی که رضای خدا است از من دریغ نفرماید که بودن در این دنیا و عبادت او و کشیدن درد و رنج در راه خدا بالاترین لذت را دارد.

و مردان الهی، تولد، زیست، زندگی و مرگشان الهی و خدایی خواهد بود و عنایت الله بازگیر نیز دلاوری بود که خاکهای غرب و جنوب، صحراهای گرم خوزستان و سرمای کردستان و بالاخره یاران و همرزمان ایشان گواه بر این امرند که او خدایی بود…

و پروازی روحانی تا مقصد حضرت دوست خواهد داشت. و سرانجام اینکه فرمانده دلاور جبهه های جنگ، عنایت الله بازگیر در تاریخ 21/11/1364ه ش  در عملیات والفجر هشت در حالیکه فرماندهی گردان حضرت زینب(س) از لشکر 19 فجر را به عهده داشت، مست می ناب حسینی شد و به فوز عظمای شهادت نائل آمد. همان آرزویی که همیشه در پایان نامه هایش به آن اشاره می کرد که اللهم ارزقنا توفیق شهادت فی سبیلک و بدین سان پروانه جانش با نسیم عشق به پرواز درآمد و در بهشت خدا طلایه دار آنانی شد که مدتها با او در کشاکش حق و باطل همراه و همقدم بودند .


سه شنبه 10/5/1391 - 11:24 - 0 تشکر 486524

شهید محمد حسین تسخیری در یک خانواده مذهبی و روحانی در شهر مقدس نجف اشرف به دنیا امد . پدر ایشان مرحوم حضرت ایت الله شیخ علی اکبر تنکابنی تسخیری که بیش از هشتاد سال در کسوت لباس روحانیت در خدمت تبلیغ مذهب اهل بیت عصمت و طهارت در شهر رامسر و اطراف آن مشغول بود , مادر شهید تسخیری علویه امامی که از سادات معروف ( امام جمعه) اصفهان بود .

شهید تسخیری همواره عاشق خدمت و جهاد بود نامبرده در حادثه اهانت به مراجع و روحانیت در نجف اشرف در زمان به حکومت رسیدن بعثیها به دفاع از روحانیت مظلوم پرداخت و متحمل ازار و اذیت و شکنجه شد و همیشه مورد غضب بعثیهای بود .

نامبرده در سال 1349هجری شمسی توسط حکومت مستبد بعث فاسد دستگیر و پس از چند ماه تحمل زندان و شکنجه از عراق اخراج و به ایران تبعید و ساکن شهر مقدس قم شد .

شهید تسخیری قبل از نقلاب مغازه خیاطی داشت ( تا کنون این معازه توسط فرزند و دوستان اداره می شود) که محل رفت و آمد خیلی از جوانان انقلابی بود و همیشه با بعضی از جوانان دانشگاهی که بعضا افکار التقاطی یا کمونیستی داشتند بحث و گفتگو می نمود که در خیلی از آنها تاثیر مثبت و خوبی داشت زیرا اکثر جوانان به اخلاق و منش آن شهید عزیز اعتقاد و ایمان داشتند و به همین دلیل خیلی از جوانان به او علاقه خاصی داشتند .

در روزهای اول انقلاب خانه و مغازه خیاطی او محل تجمع انقلابیون بود و در شبها یی که تکبیر در پشت بامها منازل نوعی مبارزه علیه رزیم ستم شاهی بود پشت بام خانه او یکی از مراکز مهم و پر جمعیت تجمع جوانان جهت نکبیر گفتن بود .

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) ایشان علاوه بر کار در مغازه خیاطی در بعضی از ارگانهای انقلابی به طور داوطلبانه خدمت نمود



با شروع جنگ تحمیلی کار و فعالیت خود در مغازه خیاطی را رها نمود و به کمک رزمندگان اسلام در جبهه ها شتافت , عمده فعالیتهای او کمک رسانی به رزمندگان عراقی که در کنار سپاه و بسیج جان بر کف در جبهه ها می جنگیدن ، و یکی از مسئولین پادگان رزمندگان شهید غیور اصلی در اهواز بود .

  شهید تسخیری بالاخره به ارزوی خود رسید و در عملیات طریق القدس (فتح بستان) در کنار پل معروف شهر بستان بر اثر اصابت ترکش گلوله تانگ در تاریخ 9/9/1360 و در سن 35 سالگی به شهادت رسید و به لقای معشوق خود شتافت .

موضوع مهمی که باید در اینجا گفته شود این است ؛ شهید تسخیری همیشه جهت سر زدن به همسر و سه فرزندش و پدر و مادر محترم و سایر دوستان چند روزی به شهر مقدس قم می آمد و پس از چند روز دید و بازدید و تامین ما یحتاج اولیه خانواده دوباره عازم جبهه ها می شد . اما در اخرین بار که قصد داشت عازم جبهه شود  اکثر اعضای خانواده و خصوصا پدر و مادر از او خواستند صبر کند زیرا تا جند روزی دیگر صاحب فرزند چهارم می شد و بعد از به نیا امدن فرزند چهارم آن شهید عازم جبهه شود . اما آن شهید مثل اینکه خبر داشت عملیات مهم در راه است و حضور او در عملیات و در جبهه ها بسیار ضروری بود لذا با خواهش و التماس از خانواده محترم و پدر و مادر اجازه گرفت تا به جبهه ها بازگردد تا این فرصت طلائی لقاء الله !! را از دست ندهد .

البته چند روز بعد از شهادت ان شهید عزیز فرزند چهارم او که دختری معصوم به دنیا امد تا هم آن شهید (به ظاهر ) و هم آن دختر بی گناه از دیدن هم محروم شوند .

گوشه ای از خصوصیات اخلاقی شهید تسخیری

 شهید تسخیری در یک خانواده یازده نفره زندگی می کرد و مغازه خیاطی او تنها منبع در آمد و امرار معاش تمام اعضای خانواده بود و حتی پس از ازدواج این وضعیت نیز ادامه داشت تا سایر اعضای خانواده که اکثرا پسر بودند بتوانند به درس و تحصیل خود ادامه دهند .

خصوصیات اخلاقی او در بین همکاران خیلی هویدا بود به خصوص دوست داشت به همه کمک کند به طوری که برای خیلی از دوستان و جوانانی که تازه قدم به بازار می گذاشتند و نیاز به سرمایه اولیه کار داشتند جهت کمک به آنها به تهران می رفت و از صندوق ذخیره قرض الحسنه جاوید بازار تهران که توسط حاج آقای آخوندی اداره می شد برای دوستان نیازمند خود وام می گرفت و ضمانت آنها را بعهده می گرفت . حاج آقای آخوندی به جهت اعتقاد و اعتمادی که به داشت  فقط ضمانت او را قبول می کرد . البته شهید تسخیری در این زمینه متحمل برخی از سختیها و ضررها شد اما اینها مانع از کمک و یاری به دوستان خود نمی شد .

نمونه دیگر از ایثار و روحیه کمک رسانی آن شهید می توان به موردی که خیلی از انقلابیون عراقی پس از اعدام شهید ایت الله محمد باقر صدر و خواهرش بنت الهدی (ره) توسط صدام کافر از عراق فرار کردند و وارد شهر مقدس قم شدند و اکثر انها بی خانمان بودند , شهید تسخیری که در آن زمان خانه خودش فقط دو اطاق داشت یکی از اطاقهای خانه خود در اختیار یک خانواده بی خانمان عراقی قرار داد .

خانواده شهید تسخیری دارای سه جانباز انقلاب آقای محمد کاظم تسخیری 65در صد و دیگر برادر جانباز ایشان محمد جواد تسخیری و محمد مهدی تسخیری همچنین پسر عمو ایشان شهید محمد حسین تسخیری از شهدای سپاه در رامسر همچنین پسر خاله ایشان شهید حجت الاسلام و المسلمین سید ضیاء هاشمی گلپایگانی که بدست منافقین در ماموریت تبلیغ به شهادت رسید . برادر بزرگ ایشان یکی از خدمتگزاران صدیق اسلام و انقلاب اسلامی ایران حضرت ایت الله محمد علی تسخیری که بیش از سی سال در خدمت به ترویج فرهنگ اصیل انقلاب اسلامی ایران و تبلیغ مذهب اهل بیت (ع) فعالیت دارد .

محل دفن آن شهید عزیز گلزار قبلی شهدای انقلاب اسلامی قم معروف به مقبره شیخان نزدیک حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) و همچنین محل دفن پدر و مادر آن شهید صحن حرم حضرن معصومه (س) مقبره شهید مفتح می باشد .

سه شنبه 10/5/1391 - 11:24 - 0 تشکر 486525

سردار شهید عبدالمجید عراقى‌زاده در مردادماه سال 1336 در یک خانواده مذهبى در بندرعباس چشم به جهان گشود. پدرش برادرزاده علامه شهید حضرت آیت‌الله حاج على وکیلى، امام جمعه لارستان در عهد رضاخان و مادر ایشان نوه دخترى این علامه شهید بود. پدر او که خود معلم قرآن و پایبند به اجراى قوانین شرع بود از همان اول کودکى وى را تحت تربیت‌هاى اسلامى قرار داد. وى از همان موقع در حالى که شاید 12 سال بیشتر نداشت نماز و روزه را شروع کرد و با قرآن و تعالیم اسلامى آشنا شد و در مراسم مذهبى با شوق و ذوق فراوان فعالانه شرکت مى‌کرد. ایشان ...



ایشان تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در بندرعباس به پایان برد و پس از طى دوره دانشسراى عالى کرمان و اخذ مدرک فوق‌دیپلم ریاضى، خدمت سربازى خود را به صورت معلم در بخش نمین بندرعباس آغاز نمود. در همین زمان بود که انقلاب اسلامى به رهبرى مجاهد کبیر، امام خمینى(ره) با قدرت و شدت، رژیم طاغوت را در هم مى‌کوبید و عبدالمجید نیز پا به پاى دیگر همرزمانش ضمن حفظ ارتباط با نیروهاى فعال در بندرعباس به افشاگرى علیه رژیم طاغوت پرداخت و در بالا بردن بینش علمى، سیاسى و انقلابى دانش‌آموزان همت والایى از خود نشان داد. هنگامیکه فرمان امام(ره) مبنى بر اعتصاب سراسرى را دریافت نمود مدرسه را تعطیل و آن را به کانون گرم و فروزان مبارزه علیه رژیم سرسپرده شاه تبدیل نمود. با پیروزى انقلاب اسلامى در بهمن 1357، شهید عراقى‌زاده که خدمت سربازى خود را به پایان رسانده بود به بندرعباس آمده و به عنوان معلم ریاضى در مدرسه شهید شاهپور به انجام وظیفه پرداخت و در سنگر آموزش و پرورش فعالیت‌هاى خود را در بعد تازه‌اى آغاز نمود. عشق و علاقه وافرى که به تربیت اسلامى و رشد و شکوفایى دانش‌آموزان در مدرسه داشت از او معلمى نمونه و مورد علاقه تمام دانش‌آموزان و همکاران ساخت. با آغاز حملات وحشیانه و متجاوزانه رژیم بعثى عراق به میهن اسلامى، وى به حراست از حریم مقدس انقلاب پرداخت و به جبهه‌هاى نبرد شتافت. سردار شهید عبدالمجید عراقى‌زاده از اواخر سال 1359 از جبهه کوت شیخ به جبهه دارخوین منتقل گردید و چون در امداد مهارت داشت، به بهدارى منتقل شد و در نقش امدادگر مشغول به کار گردید و از همان اوایل توانایى بالاى خود را براى احراز فرماندهى بهدارى به منصه ظهور رسانید و از عملیات فرماندهى کل قوا تا عملیات خیبر که به یار پیوست، در پستهاى قائم مقامى و فرماندهى بهدارى مشغول خدمت بود. سردار شهید عبدالمجید عراقى‌زاده، دبیر نمونه و معلم ریاضى دبیرستانهاى بندرعباس بود و در سنگر علم نیز از توانایى بالایى برخوردار بود به طورى که هرگاه به قصد مرخصى به شهر بندرعباس مى‌رفت، آموزش و پرورش بندرعباس با تمدید ماموریت او مخالفت مى‌کرد و به او پیشنهاد مسئولیت‌هاى مهمى را مى‌داد ولى شهید عراقى‌زاده از قبول مسئولیت در اداره آموزش و پرورش امتناع کرده مجددا به جبهه نبرد باز مى‌گشت و در جبهه نبرد در اورژانسهاى عقب جبهه نمى‌ماند و دوست داشت در نزدیکترین اورژانس خط مقدم قرار گیرد تا بتواند از وضعیت دشمن اطلاع کافى ودقیق به دست آورد. وى در کوتاهترین زمان ممکن نیروها و امکانات لازم براى اورژانس را فراهم مى‌کرد و وقتى با کمبود آمبولانس مواجه مى‌شدیم با مسافرت به شهرهاى مختلف، تعدادى آمبولانس براى مناطق جنگى فراهم میکرد و آنها را سریعا به بهدارى انتقال مى‌داد و تلاش زیادى مى‌کرد تا خودروهاى غنیمتى نیز براى خدمت به مجروحین، در بهدارى لشکر به کار گرفته شود. شهید عبدالمجید عراقى‌زاده، در عملیات خیبر، پس از آن که به نحو عالى از عهده اداره امور مربوط به بهدارى برآمد، در خط مقدم جبهه از ناحیه شکم مورد اصابت ترکش قرارگرفت و قبل از رسیدن به بیمارستان پر کشید و به دوست پیوست

سه شنبه 10/5/1391 - 11:26 - 0 تشکر 486526

سردار سرلشکر پاسدار شهید اسماعیل دقایقی


به سال 1333 ه.ش در بهبهان درخانواده‌ای که به پاکدامنی و التزام به اصول و مبانی اسلام اشتهار داشت به دنیا آمد. روح و روان اسماعیل در این کانون که ارزشهای اسلامی در آن به خوبی مشهود بود پرورش یافت و زمینه‌ای برای شخصیت والای آینده او شد. این خانواده با توجه به مشکلاتی که داشتند، مجبور شدند به آغاجاری مهاجرت و با پایبندی به اصول انسانی و اسلامی، در آن شهر زندگی کنند. شهری که بنا به موقعیت خاص جغرافیایی و منابع زیرزمینی خود نه تنها مورد طمع غرب (بویژه آمریکا) بود، بلکه غارت ارزشهای فرهنگی و سنتهای اجتماعی آن نیز در برنامه‌های استکبار جهانی قرار داشت. اما خانواده اسماعیل نه تنها خود از این تهاجم، سرافراز بیرون آمدند، بلکه در اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر نیز تلاش می‌کردند. در نتیجه،‌اسماعیل نیز تمامی ارزشهای وجودی خود را که از کودکی به آنها پایبند بود از خانواده خود فراگرفت. او که از هوش و ذکاوت سرشاری برخوردار بود، مورد توجه خانواده قرار گرفت و پس از ورود به دبستان و پشت سر گذاشتن این مرحله و اتمام دبیرستان، در سال 1349 در کنکور هنرستان شرکت ملی نفت (که تنها شاگردان ممتاز و باهوش و نمونه را می‌پذیرفت) شرکت کرد و پس از قبولی، به ادامه تحصیل در آن هنرستان پرداخت.



فعالیتهای سیاسی – مذهبی


دانش‌آموزان متعهد، از این آموزشکده – که در آن زمان یکی از مراکز فعال و مهم منطقه بشمار می‌آمد – برای مبارزه با رژیم استفاده می‌کردند. اسماعیل در همین هنرستان با برادر محسن رضائی (سردار فرمانده محترم کل سپاه) – که از دیرباز آشنای وادی مبارزه بود – آشنا شد و به همراه ایشان و دیگر همرزمانش مبارزه پیگیری را علیه رژیم و مفاسد اجتماعی آن آغاز کردند. اسماعیل در سال دوم هنرستان – که با برپایی جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی مصادف بود – در اعتصاب هماهنگ همرزمانش شرکت فعالی داشت و در همان سال با هدف منفجر کردن مجسمه رضاخان ملعون، که در خیابان 24 متری اهواز نصب شده بود، به اقدامی شجاعانه دست زد و قصد خود را عملی نمود، اما متاسفانه چاشنی مواد منفجره عمل نکرد.


مبارزات و تلاشهای اسماعیل، منحصر به مسائل سیاسی و نظامی نبود، بلکه به علت هوش سرشار و علاقه‌مندیش به مسائل فرهنگی در فرصتهای مناسب از طریق دایر کردن کلاسهای مختلف، با جوانان این منطقه ارتباط فکری و روحی پیدا می‌کرد و در خلال مطالب علمی، آنان را با فرهنگ اصیل اسلام که در آن خطه، سخت مورد تهاجم واقع شده بود آشنا می‌ساخت و آنان را به تعالیم روحبخش اسلام جذب می‌کرد. از این رو همان گونه که فعالیتهای سیاسی نظامی اسماعیل و دوستانش گام موثری در مبارزات مسلحانه علیه رژیم ستمشاهی در آغاجاری و بهبهان به شمار می‌رفت، فعالیتهای فرهنگی او در حد بسیار موثر،‌عامل بازدارنده‌ای در مقابل روند سریع ترویج فرهنگ مبتذل غربی در این منطقه شد، تا نه تنها از بی قیدی و لامذهبی جوانان (که تلاش فراوانی برای آن صورت می‌گرفت) جلوگیری به عمل آید، بلکه در اثر تلاشهای زیاد این عزیزان، جوانان منطقه در مبارزه با رژیم، گوی سبقت را از دیگر مناطق بربایند. در سال 1353 دوبار (همراه با برادر محسن رضائی و جمعی از یاران) به زندان افتاد و هربار پس از چند ماه که همراه با شکنجه بدنی و عذاب روحی بود، از زندان آزاد شد. پس از آزادی از زندان، از هنرستان نیز اخراج شد، اما در همان سال در رشته آبیاری دانشکده کشاورزی دانشگاه اهواز قبول شد و پس از دو سال تحصیل در این رشته، دوباره در کنکور شرکت کرد و به دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران – که از لحاظ فضای مذهبی، سیاسی و علمی برای او مناسبتر از دیگر مراکز علمی و آموزشی بود – وارد شد.


در این دو محیط دانشگاهی (اهواز و تهران) نیز به مبارزات عقیدتی،‌سیاسی و نظامی خود ادامه داد. دقایقی در زمانی که اغلب دانشجویان دانشگاهها آشنایی چندانی با اصول و مبانی اسلام نداشتند از دانشجویان متعهد و متشرع به شمار می‌رفت. تمام واجبات و مستحبات خود را به نحو احسن به جا می‌آورد و از انجام هرگونه عمل خلاف شرع که توسط دیگران انجام می‌گرفت، در حدود وسع خود با حوصله و برخورد اسلامی جلوگیری می‌کرد واین ویژگی خاصی بود که در تمام مسیر زندگی پرافتخار خود، بدان پایبند بود. در دانشگاه تهران برای مقابله با جریانات التقاطی و غیراسلامی موضع قاطعی داشت و در بحثهای آنان از مواضع اصلی اسلام دفاع می‌کرد و در جهت ملموس و عینی ساختن حقایق اسلامی برای همگان بسیار تلاش می‌کرد.


در سال 1357 ازدواج نمود و در اولین صحبت با همسرش، از این که وی فقط به خود و خانواده‌اش تعلق ندارد گفتگو نمود. با اوج‌گیری نهضت خروشان و توفنده مردم مسلمان ایران به رهبری حضرت امام خمینی(ره) همچنان به مبارزه ادامه داد و در اعتصابات کارگران شرکت نفت نقش موثر و ارزنده‌ای را عهده‌دار بود و در ترور دو تن از افسران شهربانی بهبهان به طور غیرمستقیم شرکت داشت.


خانه اسماعیل همواره یکی از پایگاههای فعال مبارزه با رژیم به شمار می‌آمد و بسیاری از بیانیه‌ها و اعلامیه‌های ضدرژیم در این مکان تهیه و تکثیر می‌شد. شهید دقایقی قبل از 22 بهمن به اتفاق یکی دیگر از دوستانش طبق برنامه‌ای که داشتند به تهران آمد و با حضور در مبارزات مردمی، در فتح پادگانها نقش موثری ایفا نمود. پس از آن نیز با تلاش و جدیت تمام، در جلوگیری از غارتگری گروهکها و به هدر رفتن اسلحه‌ها نقش به سزایی داشت.


سردار سرلشکر محسن رضائی بااشاره به فعالیتهایی که در منزل شهید دقایقی در دوران انقلاب انجام می‌گرفت، اظهار می‌دارند: خانه و خانواده ایشان یکی از خانواده‌هایی است که انقلاب اسلامی در خوزستان مدیون آنها است. 


نقش شهید در دوران انقلاب اسلامی


شهید دقایقی علاقه وافر به ادامه تحصیل داشت،اما با توجه به ضرورتی که در عرصه انقلاب ودفاع احساس می کرد دانشگاه وتحصیل را ترک کرد ودر سال 1358با یک نسخه از اساس نامه جهاد سازندگی (که دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاهها آنرا تنظیم کرده بودند)، به آغاجری رفت وبه اتفاق عده ای از دوستان،جهاد سازندگی را راه اندازی کرد. هنوز چند ماه از فعالیت وتلاش همه جانبه اودر این ارگان نگذشته بود که طی حکمی(در اوایل مردادماه 1358) مسئول تشکیل سپاه پاسداران در منطقه آغاجری شد. با دقت ودلسوزی تمام به عضو گیری نیروهای انقلابی پرداخت ودر زمان تصدی فرماندهی سپاه،نمونه والگوئی شد از یک فرمانده متقی ومدبر وکاردان . یک سال از فرماندهی اش در این منطقه می گذشت که بدلیل لیاقت وشایستگی زیاد ،برای تشکیل سپاه پاسداران خوزستان به کمک برادر شمخانی وسایرین شتافت وبا عهده دار شدن مسئولیت دفتر هماهنگی استان، شروع به تشکیل وراه اندازی سپاه در شهرستانهای استان نمود  وبا انتخاب ومعرفی فرماندهان صالح ولایق توانست خدمات ارزندهای را به این نهاد مقدس ارائه دهد.در همین مسئولیت وقبل از تجاوز نظامی عراق،زمانی که از درگیری خرمشهر باخبر شد سریعا خودرا به آنجا رساند وبا انتقال سلاح ومهمات (به اتفاق شهید جهان آرا) نقش اساسی در آمادگی رزمی مردم منطقه ایفا کرد.


شهید و دفاع مقدس


به دنبال شروع تهاجم سراسری و ناجوانمردانه عراق، به عنوان نماینده سپاه در اتاق جنگ لشکر92 زرهی اهواز حضور یافت و در شرایطی که با کارشکنیهای بنی‌صدر خائن مواجه بود در سازماندهی نیروها و تجهیز آنها تلاش گسترده‌ای را آغاز کرد. او به لحاظ احساس مسئولیت ویژه‌ای که داشت در برخی مواقع در مناطق عملیاتی حاضر می‌شد و به سر و سامان دادن نیروها می‌پرداخت. در جریان محاصره شهر سوسنگرد توسط عراقیها، با مشکلات زیادی از محاصره خارج شد. بعدها به همراه شهید علم‌الهدی در شکستن محاصره سوسنگرد دلیرانه جنگید. در عملیات فتح‌المبین نیز در قرارگاه لشکر فجر با سردار شهید بقایی (که در آن زمان فرماندهی قرارگاه فجر را به عهده داشت) همکاری کرد. 


مسئولیت یگان حفاظت


بعد از عملیات بیت‌المقدس، از آنجا که جنگ، حالت فرسایشی به خود گرفت و تحرک جبهه‌ها کم شده بود، منافقین و ضدانقلاب در راستای اهداف استکبار جهانی، دست به ترور شخصیتها و افراد موثر نظام و حزب‌الهی‌ها می‌زدند تا نظام را از داخل تضعیف کرده و عقبه جنگ رادچار تزلزل نمایند. ایشان در تاریخ 1/4/1361 به سپاه منطقه یک مامور گردید و مسئولیت مهم یگان حفاظت شخصیتها را در قم و استان مرکزی به عهده گرفت و با تدبیر و درایت خاص خود و بکارگیری برادران سپاه مخلص و جان برکف، به گونه‌ای عمل کرد که در دوران تصدی فرماندهان ایشان در این مسئولیت، به لطف خدا هیچگونه ترور و سوءقصدی از جانب منافقین و ضدانقلاب در حوزه مسئولیتی او پیش نیامد. پس از یک سال و اندی کار و تلاش صادقانه در جهت حفظ سرمایه انسانی انقلاب، هنگامی که حضرت امام خمینی(ره) در سال 1362 طی فرمانی تاکید خاصی بر حضور افراد در جبهه‌ها نمودند، ایشان بی‌درنگ طی نامه‌ای به فرماندهی، گزارش مشروح فعالیتهای خود را منعکس و ضمن آن بدین‌گونه کسب تکلیف کرد: در شرایطی که مساله اصلی سپاه و طبعاً کشور، جنگ است، آیا ماندن و عدم همکاری با سپاه در جنگ نوعی راحت‌طلبی نیست؟ و ضمن آن، درخواست خود را باتوجه به تجربیاتی که در جنگ اندوخته بود، برای خدمت فعال و حضور در جبهه مطرح ساخت.


راه‌اندازی دوره عالی مالک اشتر


پس از بازگشت مجدد به جبهه، مسئول راه‌اندازی دوره عالی مالک اشتر (ویژه آموزش فرماندهان گردان) گردید. این اقدام ضروری در جهت آشنایی هرچه بیشتر برادران عزیزی که در جنگ تجارب زیادی را کسب کرده و استعداد فرماندهی را داشتند توسط شهید دقایقی صورت گرفت. ایشان با دقت، یکایک آنها را شناسایی و انتخاب کرد تا ضمن آموزش به اصول و مبانی جنگ و آرایش و تاکتیکهای نظامی، افراد نخبه و توانمند را برای بکارگیری در مسئولیتهای فرماندهی معرفی کند. البته خود ایشان هم در این دوره شرکت کرد. در زمان اجرای طرح مالک اشتر، عملیات خیبر در منطقه عملیاتی جزایر مجنون انجام شد و شهید دقایقی نیز با حضور در این نبرد فراموش نشدنی، فرماندهی یکی از گردانهای خط مقدم را به عهده داشت. بعد از عملیات خیبر به پشت جبهه بازگشت و دوره یاد شده را در تابستان 1363 به پایان رسانید.


پس از مدتی در لشکر 17 علی‌بن ابیطالب(ع) در کنار شهید دلاور مهدی زین‌الدین قرار گرفت و در نظم بخشیدن و سازماندهی لشکر، یار دیرینه خود را کمک کرد وبا پذیرش مسئولیت طرح و عملیات لشکر، خدمات ارزنده‌ای را به جبهه و جنگ ارائه کرد.


راه‌اندازی تیپ مستقل بدر


هنگامی که ماموریت تیپ یادشده به ایشان واگذار گردید همانگونه که شعار همیشگی‌اش در زندگی این بود که هیچ‌وقت نباید آرامش خودمان را در آرامش مادی بدانیم، برای عملی ساختن و تحقق آن، تلاشی شبانه‌روزی داشت و تمامی قدرت و امکانات خود را وقف انجام وظیفه الهی کرد و با توکل به خدا و پشتکار و جدیت در مدت کوتاهی موفق شد یگان رزم منسجم و قدرتمندی را پایه‌گذاری نماید. نیروهای رزمنده تیپ همه عاشق او بودند. او در قلوب یکایک آنان جا گرفته بود و آنها اسماعیل را از خودشان و جزو جامعه خودشان می‌دانستند و وجودش را نعمت الهی تلقی می‌کردند. او فقط از نظر تشکیلاتی فرمانده نبود، بلکه بر قلوب افراد فرماندهی می‌کرد. درحیطه مسئولیتی او نظارت بر نیروهای تحت فرماندهی امری بدیهی بود. از سرکشی به خانواده‌های شهدا نیز غافل نبود.


ویژگیهای اخلاقی


در مطالعه و بالابردن آگاهی و معلومات خود جدیت خاصی داشت و تا آخر عمر پربرکتش از تحصیل دانش باز نماند. ایشان با استفاده از فرصتی که برایش در قم و استان مرکزی پیش آمده بود، در کنار وظیفه حساس و مهم فرماندهی و حفاظت از شخصیتها و کادرهای انقلاب، به فراگیری ادبیات عرب، تفسیر،‌اخلاق و تاریخ اسلام پرداخت. انس با قرآن از شاخصترین خصوصیت او بود. حتی در اوج مشکلات و گرفتاریها از تلاوت قرآن نیز غافل نمی‌شد. از همسر محترم ایشان نقل شده که او سالی سه بار قرآن را ختم می‌کرد. روحیه‌ای که بیش از هر خصیصه و صفت دیگر در تمامی مراحل زندگی بدان پایبند بود، پذیرش خطای خود بود. بدین معنی که اگر احساس می‌کرد که با فعل و حرکت خود در رابطه با فردی دچار خطا شده، هرچند که از نظر مسئولیت و شرایط سنی از طرف مقابل خود بالاتر بود، در صدد اعتراف به خطا بر می‌آمد و از آن فرد پوزش می‌طلبید. با افراد مختلف و خطاکار بشدت برخورد می‌کرد و همیشه رعایت جوانب شرعی را در تنبیهات و برخوردها متذکر می‌شد. تواضع و فروتنی او به نقل از همرزمانش چنان مشهود بود که مثل یک بسیجی و یک رزمنده عادی در چادرها زندگی می‌کرد. در کارها به آنان کمک می‌کرد و در برخوردهایش خیلی‌ها تصور نمی‌کردند او فرمانده یگان باشد. در اولین برخورد با او، صفت تواضع زودتر از صفات دیگر جلوه‌گر می‌شد. رزمندگان اسلام او را الگوی واقعی یک انسان مجاهد و وارسته می‌دانستند. با همه مسئولیتهای سنگین و دشواری که برعهده داشت هیچ‌گاه در چهره‌اش آثاری از خستگی یا کسالت ظاهر نبود. لبخند مداوم او در مقابله با سختیها برای همه نیروها درس بود.


در اوج ناملایمات و فشارها و نارساییها، برخورد شایسته‌ای با نیروهای تحت امر داشت. ایشان عموماً در کارها با نیروهای خود مشورت می‌کرد و به رای و نظر آنها توجهی خاص داشت. صبر و حوصله و سعه صدر از صفات بارز وی بود. در مقابل تمام مشکلات و مسائل با شمشیر صبر به مقابله برمی‌خواست. خلوص و سکوت و وقارش در فرماندهی تحسین برانگیز بود. جاذبه او باعث شده بود که در تمامی صحنه‌ها حتی در داخل خانواده رزمندگان از مکانی ویژه برخوردار شود. تدبیر و کاردانی وی موجب تقویت روزافزون جایگاه او در بین افراد شده بود. شهید دقایقی این صفات را از تلاشهای مجدانه‌اش در راه حق به دست آورده بود و این همه را در تمامی مراحل زندگی و مراتب آن به همراه خود حفظ نمود. در زندگی مادی خود مرحله ساده‌زیستی را پشت سر گذاشته بود و به بذل و ایثار توجهی خاص داشت و در مواقع ضروری حتی حقوق خود را جهت رفع نیازمندیهای نیروهای تحت امر خود خرج می‌کرد. او انسانی بود که در راه حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی دست از آلایشهای دنیا شسته بود و دل به محبت حق سپرده بود.


نحوه شهادت


این شهید بزرگوار در عملیات عاشورا و قدس 4 و همچنین کربلای 2، 4 و 5 در سمت فرماندهی تیپ خالصانه انجام وظیفه نمود و یگان او جزو یگانهای موثری بود که در موفقیت رزمندگان اسلام نقش چشمگیری داشت. بالاخره هنگامی که در عملیات کربلای 5 برای انجام ماموریت شناسایی، با یک دستگاه موتور سیکلت عازم محور بود در مسیر راه مورد اصابت بمباران هواپیماهای رژیم متجاوز عراق قرار گرفته و به لقای حق می‌شتابد و در اوج اخلاص و ایثار، با نوشیدن شربت شهادت روح تشنه خود را سیراب می‌کند.


سه شنبه 10/5/1391 - 11:28 - 0 تشکر 486527

زندگینامه شهید حسن باقری

تولد و كودكی

به روز سوم شعبان 1375 ه.ق مطابق با 25 اسفند سال 1334 ه.ش در خانواده‌ای مذهبی و دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در حوالی میدان خراسان تهران چشم به جهان گشود. والدینش به عشق و محبت اباعبدالله‌الحسین(ع) و از باب تیمن و تبرك، نام «غلامحسین» را بر او نهادند و به دنبال آن در سن دوسالگی در سفر كربلا او راه همراه خود بردند. پدرش كه در تربیت وی، جدیت زیادی داشت از همان طفولیت او را با خودبه مسجد و هیأت و مراسم عزاداری سرور شهیدان می‌برد. این حضور معنوی باعث شد كه او در آن ایام عضو فعال و مؤثر هیأت نوباوگان محبان‌الحسین(ع) گردد. غلامحسین دوره دبستان را در مدرسه مترجم‌الدوله و دوره متوسطه را در دبیرستان مروی تهران به پایان رساند.

فعالیتهای قبل از انقلاب

 در سال 1354 پس از اخذ دیپلم ریاضی، در رشته دامپروری دانشكده كشاورزی شهر ارومیه تحصیلات عالی خود را آغاز كرد. در این ایام علاوه بر مطالعه منظم وانسجام یافته در زمینه مسائل اسلامی، با سخنرانی در جمع دانشجویان و برقراری كلاسهایی در زمینه اصول عقاید برای دانش‌آموزان مدارس، فعالیت مذهبی خود را دنبال می كرد و بارها با بعضی از اساتید غرب زده كه فرهنگ اسلامی را انكار و مظاهر منحط غربی را ترویج می‌نمودند، به بحث می‌نشست و ماهیت آن فرهنگ و عوامل غرب زده را افشا می‌كرد. از این رو، وی به عنوان یك عنصر مذهبی و فعال حساسیت مسئولان و گارد دانشگاه را برانگیخته بود، كه در نهایت به دلیل این فعالیتها پس از یك سال و نیم تحصیل، از دانشگاه اخراج گردید.


سه شنبه 10/5/1391 - 11:29 - 0 تشکر 486528

زندگینامه شهید حسین خرازی

تولد وكودكی

به سال 1336 ه.ش. در یكی از محله‌های مستضعف‌نشین شهر شهیدپرور اصفهان بنام كوی كلم، در خانواده‌ای آگاه، متقی و با ایمان فرزندی متولد شد كه او را حسین نامیدند. از همان آغاز، كودكی باهوش و مودب بود. در دوران كودكی به دلیل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم دینی، او نیز به این مجالس راه پیدا كرد. از آنجا كه والدین او برای تربیت فرزندان اهتمام زیادی داشتند، او را به دبستانی فرستادند كه معلمانش افرادی متعهد، پایبند و مراقب امور دینی و اخلاقی بچه‌ها بودند. علاوه بر آن، اكثر اوقات پس از خاتمه تكالیف مدرسه، به همراه پدر به مسجد محله – معروف به مسجد سید – می‌رفت و به خاطر صدای صاف و پرطنینی كه داشت، اذان‌گو و مكبر مسجد شد.

فعالیتهای سیاسی – مذهبی

حسین در زمان فراگیری دانش كلاسیك، لحظه‌ای از آموزش مسائل دینی غافل نبود. به تدریج نسبت به امور سیاسی آشنایی بیشتری پیدا كرد و در شرایط فساد و خفقان دوران طاغوت گرایش زیادی به مطالعه جزوه‌ها و كتب اسلامی نشان داد

در سال 1355 پس از اخذ دیپلم طبیعی به سربازی اعزام شد. در مشهد ضمن گذراندن دوران سربازی، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. طولی نكشید كه او را به همراه عده‌ای دیگر بالاجبار به عملیات سركوبگرانه ظفار (عمان) فرستادند. حسین از این كار فوق العاده ناراحت بود و با آگاهی و شعور بالای خود، نماز را در آن سفر تمام می‌خواند. وقتی دوستانش علت را سئوال كردند در جواب گفت: «این سفر، سفر معصیت است و باید نماز را كامل خواند.» در سال 1357 به دنبال صدور فرمان حضرت امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگان ها و سربازخانه‌ها، او و برادرش هر دو از خدمت سربازی فرار كردند و به خیل عظیم امت اسلامی پیوستند. آنها در این مدت، دائماً در تكاپوی كار انقلاب و تشكل انقلابیون محل بودند.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.