سلام علیکم.
در میان پاسخ هایی که به شما دادند در پاسخ دوست خوبم مهدی 313 عزیز؛صحبتی را دیدم که واقعا درست بود و آن این بود:
" از نظر من طرز فکر شما در این زمینه کاملا اشتباهه چون چیزی هست که خودتون برای خودتون درست کردید. "
واقعا صحیح است.
مفاهیم عاشق و شهوت ران که حتی خط تمایزی ندارند کاملا باطل هستند و پاسخ ناقص شما به صحبت های من هم فقط بازی با کلمات بود.هدف پابرجا؛معنای دقیقی ندارد.اگر روزی عاشق هدفش عوض شود؛معشوقش عوض شود؛ماهیت وجودی هدف پابرجا زیر سوال میرود!
"نه به نظر من استدلال غلطیه. عاشق خودش رو با معشوق نمی بینه... بلكه در خدمت معشوق می بینه."
این که شما این موضوع یعنی محو معشوق شدن را نفی میکند به تعریف غلط شما برمیگردد که " شما نیمی از عشق را قبول دارید و نیمی دیگر را نه! "
عطار میگوید:
" دست در کش کرد با آتش به هم *** خویشتن گم کرد با او خوش به هم"
یعنی عاشق،در معشوقش محو گردید. یا:
"چون گرفت آتش ز سر تا پای او *** سرخ شد چون آتشی اعضای او"
اینها همه یعنی عاشق در معشوق محو میشود.شما نیمی از مفهوم عشق را قبول کردید و نیمی دیگر را نه! این یعنی همان که بنده عرض کردم:
تعاریف شما تراوشات ذهنی خام است و این درست نیست که انسان ها را به همین سه دسته تقسیم کنیم! این تعاریف از کجا آمده اند که براساس آنها دین را رد میکنید؟تعاریفی که مبنای قابل قبولی ندارند و اکثرا با هم آمیخته میشوند آیا حتی صلاحیت مطرح شدن را دارند؟چه برسد به نتیجه گیری بر مبنای آنها!
میفرمائید این تعاریف در ذهن شما هستند اما از کجا معلوم؛با توجه به کدام سند معتبر؛با توجه به چه مبنایی تعیین میکنید فلسفه ی وجودی این تعاریف اشکالی ندارد؟صحت و سقم این تعاریف از کجا آمده اند؟از کجا معلوم که انسان ها فقط همین سه دسته باشند؟
اگر بنده هم روزی تعاریفی به ذهن بیاورم و بر اساس آنها اثبات کنم شما وجود ندارید؛شما سعی میکنید از تعاریف غلط من نتیجه ی درست بگیرید؟
ابتدا به این سوال من پاسخ بدهید بعد بحث را پی میگیریم.
یا علی(ع).