4) خیر مقدم به پیش آمد ها:
دوستان عزیز بیاید از این به بعد به هر سختی ای که وارد زندگی ما می شود سلام کنیم. بیاید از این به بعد به هر پیش آمدی که رخ می دهد از ته ته ته ته ته دل مون بگیم "به به"!
این به به یعنی تسلیم.
یعنی رضایت.
یعنی شکر.
یعنی سپاس.
یه قضیه ای رو الان براتون میگم. در پایان هر جمله - جایی که نوشته شده - از ته ته قلب تون و با صدای بلند داد می زنید "به به"!
"
دوستان عزیز من بلافاصله بعد از کلاس، باید برم فرودگاه مهر آباد و از اونجا به فرودگاه امام خمینی و از اونجا مستقیما پروازی دارم به لندن. و بلافاصله بعد از رسیدن به لندن قرار دادی رو امضا می کنم که برای من 100 هزار دلار سود خالص دارد.
به به
کلاس که تموم شد میرم سوار ماشین بشم که می بینم ماشین پنچره!
به به
جک می زنم زیر ماشین که چرخ رو عوض کنم. چون عجله می کنم جک از زیر ماشین در میره و میخوره تو ساق پام!
به به
لنگان لنگان چرخ رو در میارم. میام زاپاس رو در بیارم که جا بزنم، میبینم که زاپاس هم پنچره!
به به
خدایا چه کار کنیم؟! دیر نشه؟! بالاخره باید پنچری رو گرفت. دو تا لاستیک رو میارم جلوی در ، یه ساعت با گردن کج وایمیستم هیچ کس سوارمون نمیکنه!
به به
بالاخره یه ماشین وانت پیکان می ایسته و دو تا لاستیک رو میندازم پشتش و سوار میشم. همین جوری که داریم میریم میبینم سر یه کوچه تابلو زده "پنچر گیری شبانه روزی قاسم آقا داخل کوچه". آقا خدا خیرت بده، نگه دار. با لاستیک ها میام پایین.
به به
دو تا لاستیک رو هل میدم و میرم خدمت قاسم آقا که میبینم کرکره ی مغازه پایینه و نوشته "به علت فوت پدر یک هفته تعطیل است"!
به به
خدایا چکار کنم؟! پرواز داره از دست میره. صد هزار دلار! با عجله لاستیک ها رو هل میدم، چون عجله می کنم یه لاستیک در میره. من بدو لاستیک بدو!
به به
همین جوری که من دنبال لاستیک فراری ام، یه موتوری میکوبه بهم!
به به
پرت میشم تو جوب!
به به
از هشت جای بدنم خون میزنه بیرون!
به به
هر انسان زنده 5 لیتر خون توی بدن داره. خون های من یه ده دوازده لیتریش با آب های جوب میره!
به به
نیمه جان من رو میرسونن به یک بیمارستان. متصدی اورژانس یکم نگا نگام میکنه و میگه آقای محترم معلومه که شما دارین می میرین ان شاء الله ولی اگه پنجاه هزار تومن ندین، بستری تون نمی کنیم!
به به
دست می کنم تو جیبم؛ هزار تومن بیشتر ندارم!
به به
بذار زنگ بزنم داداشم سریع 50 هزار تومن بیاره. گوشیم رو در میارم زنگ میزنم، "دستگاه مشترک مورد نظر خاموش است!"
به به
زنگ برنم دفتر کمیته امداد بگم این پولایی که جمع می کنید، یه 50 هزار تومنش رو بیارید به داد ما برسین.... "در دسترس نمی باشد"!
به به
زنگ بزنم عموم؛ باتری موبایلم تموم میشه!
به به
می میرم!
به به
"
آفرین به تمام کسایی که همه به به ها رو گفتن. خوشا به حال اونهایی که با به به می میرند.
(این ها صحبت های آقای دکتر شاهین فرهنگ است)
من در زمان جنگ در همین سرزمین پاک و مطهر رفقای زیادی داشتم. تو همین اهواز با هم بودیم. میرفتیم جبهه و میومدیم. زمان جنگ دوستان زیادی رو دیدم که جلوی چشم من با به به رفتند! ترکش خورده بود و روده هاش ریخته بود بیرون. میخواستم بهش روحیه بدم که حالا چیزی نیست.
می گفتم: "نگران نباشی ها، یکم روده است!"
می گفت: "روده ها رو ببین ... هه هه هه ..."
دو دقیقه بعد هم تموم بود ها!
و الان انسان های بسیاری رو میبینم که با "اه اه" می میرند! وقتی هم میخواد بمیره آخرین "اه" زندگیش رو میگه و جون می کنه!
اونهایی که در زندگی اهل به به گفتن هستند، خودشون رو بزرگ و مسئله رو کوچک می کنند و اونهایی که اهل اه اه گفتن هستند، خودشون رو کوچک و مسئله رو بزرگ می کنند.
رفتین پارک. بچه سه چهار ساله مون گم شده. همه ی خانواده با نگرانی تمام میگن "کوش؟ بدبخت شدیم! خفاش روز اینو نبره! " شما یاد گرفیتن اونجا به به بگین: "به به گم شده" با اجازتون اول لهتون می کنن! اینجا باید به به رو توی دلتون بگید.
وقتی با این به به آرام شدی، نگاه می کنی میبینی که بچه دقیقا جلوی چشمتون بوده!"
اونایی که نا آرامند، نمی تونن درست ببینند. از این به بعد به سخت ترین مسئله ی زندگی میگیم به به.
طرح تعدیل اومده و میخان صبح بندازنت بیرون میگی به به!
صاحب خونه میگه دو روز دیگه وسایلت تو کوچه. میگی به به!
دکتر تست میدی؛ سرطان داری. میگی به به!
و این به به گره ها رو یکی یکی باز می کند.
سرطان خداحافظی می کنه و میره.
صاحب خونه میگه "شما می تونی یه دو ماه دیگه بمونی"
صبح که میری برای تعدیل که فرم رو امضا کنی و بری خونتون. میگن "امروز رییس اومد گفت سه نفر از این تعدیلی ها بمونن. یکیش شما هستی"
به به شرایط رو به طرز شگفت انگیزی عوض می کند.
پس یاد بگیریم از این به بعد هر وقت اتفاقی برامون افتاد ، نگاهی به بالا بندازیم لبخندی بزنیم و با تمام وجود بگیم "به به"