3- عدم حساسیت :
---------------------------------------
حساسیت یعنی جذب شرایطی که از آن فراری هستیم.
به بحث هاله های انرژی که برسیم خواهید دید که حساسیت من و انرژی های من، اتفاقاتی رو رقم میزنه که به نفع ما نیست.
آقا و خانم رفتن مهمونی.
بچه ی صاحب خونه از دیوار راست بالا میره.
بچه دست می کنه تو جیب آقا!
آقا به خانمش میگه " این بچه است یا میمونه ... بی تربیت ... بزنم لهش کنم"
خدا یه بچه ای به این ها میده که توی بیمارستان براشون پشتک وارو و بالانس میزنه!
حساسیت یعنی جذب شرایطی که از آن فراری هستیم.
یه حکایت جالبی در مورد حساسیت هست که شنیدنش خالی از لطف نیست :
آقایی تعریف می کردن
"
من توی آپارتمان زندگی می کردم.
و آدمی هستم که به سر و صدا به شدت حساس ام.
طبقه ی بالای ما چهار پنج تا بچه داشتن.
این بچه ها صبح تا شب یا رژه میرفتن یا کشتی می گرفتن.
هر چی میرفتم می گفتم لطفا این بچه ها رو ساکت کنید گوش نمی دادن.
دیدم فایده نداره.
گفتم این ها رو نمیشه ساکت کرد ولی خونه ام رو می تونم عوض کنم.
خونه ام رو فروختم.
به کسی که خونه رو خرید گفتم من چند ماهی میشم مستاجر خود شما تا یه خونه پیدا کنم.
هر خونه ای که می رفتم و می دیدم پسند نمی کردم چون که سر و صدا داشت.
چهار ماه نتونستم خونه بخرم.
و توی این چهار ماه قیمت خونه ها رفت بالا!
دیدم ای دل قافل اگه با پولم خونه نخرم، مجبورم که تا آخر عمرم مستاجر بمونم.
مجبور شدم خونه ای خیلی کوچک تر از خونه ی قبلی بخرم، در کنار یک خیابون فرعی که اون طرف خونه ی ما یه مسجد بود.
نه از این مسجد معمولی ها، از اون با حالا.
از اونایی که دو تا بلندگو دارن و از اذان صبح شروع می کنن تا:
"مجلس ختم"
"مجلس عروسی"
"جشن نیکو کاری"
"سالگرد رزمندگان اسلام"
رفتم به امام جماعت گفتم حاج آقا تو رو به خدا صدای اینو کم کنید.
گفت نمیشه عزیز من.
فعالیت فرهنگی مسجد که تعطیل بشو نیست!
یه شب نصف شب، قبل از اذان صبح نرده بام بردم و با یه سیم چین، سیم بلندگوها رو تیکه تیکه کردم.
موقع اذان صبح شد دیدم صدا نمیاد و گرفتم راحت خوابیدم.
فردا میرن یه تعمیر کار میارن که ببینن مشکل صدا از کجا بوده.
تعمیر کار میگرده می بینه که سیم تکه تکه شده.
میگن خوب عوضش کن در ضمن ما هشت ماه پیش یه آمپلی فایر هم خریده بودیم، لطف کن این رو هم نصب کن کنار اون دو تا بلندگو!
قصه نبود ها!
واقعی است!
حساسیت یعنی جذب شرایطی که از آن فراری هستیم.
مادر با حساسیت تمام دست به دعا برمی داره:
"خدایا هر امتحانی میخوای بگیری از من بگیر، ولی بچه ام نه!"
در هر زمینه ای که مته به خشخاش گذاشتی، همون اتفاق برات پیش میاد و خفاش شب بچه ی اون مادر رو می دزده.
خانوم با حساسیت:
"سال 90 هم داره میاد. موهام رنگ دندون هام شد. نکنه یه شوهر خوب ِ خوشگل ِ تپل ِ مامانی گیرمون نیاد!"
باید به این خانوم عرض کنیم که "شرمنده، تو حالا حالا حالا ها خونه ی بابا مهمونی چون حساسیت اوضاع رو خراب می کنه."
یه قصه ی جالب دیگه هم واستون بگم:
یه آقایی می گفت که:
"
من یه پیکان داشتم مدل 53.
ما تو عمرمون با این پیکان نه به کسی زدیم و نه کسی به ما زد.
شب ها هم همین جوری میزاشتیمش توی کوچه.
خیلی وقت ها هم صبح که میرفتم، می دیدم که در یا شیشه ماشین باز بوده.
اسم نوشتیم برای یک دستگاه پژو.
چند ماهی تو نوبت بودیم تا اینکه پژو رو به ما دادن.
پژو رو دیگه تو کوچه نمیزاشتم که، می بردمش توی حیاط خونه.
به بچه هم گفتم که دیگه حق نداری توی حیاط فوتبال بازی کنی.
چون خط میندازی به ماشین.
و جالب این بود که هر چی موتور و ماشین توی تهران بود، نیت کرده بودن که بمالن به ماشین ما!
صبح تا اومد ماشین رو در بیارم یکی از عقب زد به ماشین.
100 متر اون ور تر موتوری با کلاه کاسکت اومد تو آینه بقل من.
پس عبارات تاکیدی رو بگین ولی نسبت به آنچه که می خواید بهش برسید حسایت نشان ندید.
چون نه تنها به خواسته تون نمی رسید بلکه شرایط کاملا برعکس میشه.