پنج شنبه سوم فرودین ماه 91 برایم یک روز بیادماندنی شد،انگار که تازه متولد شده ام. قطعا این روز در لوح دلم حک خواهدشد. اواخر اسفند سال قبل بود که در وبلاگ دلنشین شهید محمد اصغریخواه با مطلبی مواجه شدم با این عنوان که دراولین پنج شنبه سال جدید خانواده شهید اصغریخواه بر مزارش گردهم می آیند. همان لحظه از محمد عزیز خواستم که اگه لیاقتش رو داشته باشم منو به این مهمانی دعوت کنه و پذیرایم باشد. بالاخره روز موعود فرارسید و شهید بزرگوار مرا به محفل نورانیش دعوت کرد.چه سعادتی! اولین روزهای سال در کنارشهدا ...
وقتی که به دارالشفای روستای فتیده (زادگاه ومدفن شهیداصغریخواه)رسیدم هنوز مراسم شروع نشده بود،باید ذکر کنم که تو این روستا رسمه که در اولین پنج شنبه سال یاد شهدایشان را گرامی میدارند،دقایقی بر سر مزار شهید اصغریخواه با شهدا خلوت کردم و بیاد دلاوریهاشون دلم را ...
باید در حضورشون باشید تا بفهمید که من چه میگویم،شنیدن کی بود مانند دیدن!
پدر و پسر- حاج ابراهیم اصغریخواه و آقاسجادعزیز یادگارشهیدمحمداصغریخواه
و انتظار بسررسید و سعادت دیدار با خانواده والامقام شهیداصغریخواه نصیبم شد،دیدار با پدرو مادر بزرگوار شهید،همسر بزرگوارشان،یادگاران گرانقدرشهید و فاطمه حورای دوست داشتنی که به دیدار پدربزرگ شهیدش آمده بود،برایم خاطره ای جاودانه ساخت.مراسم باشکوهی برگزار شد و الحق که جمعیت زیادی حضورپیداکرده بودند.حضور پدر بزرگوار شهید اصغریخواه با لبخندی دلنشین جلوی درب مسجد با یک شیشه گلاب که از میهمانان پذیرایی می کرد و در میان مراسم میانداری می کرد صحنه دلنشینی رقم زد،خداقوت بابابزرگ ان شاءالله که همیشه سرزنده باشی.درپایان مراسم برای خداحافظی با آقا محمد عزیزم باردیگربرمزار معطرشون حاضرشدم و توفیق دیدار با مادرفرزانه آن شهیدوالامقام نصیبم شد،لحظاتی به گپ و گفت با این مادر صبور نشستم که در میان سخنانشان به من فرمودند:راه شهدا رو ادامه بدید،حقا که شیرزنی است این مادرشهید. و سرانجام وداعی دلسوز با سردارشهید محمد اصغریخواه ...
مادربزرگوارشهیداصغریخواه