• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 2310)
سه شنبه 16/12/1390 - 11:56 -0 تشکر 438574
به استقبال بهار

بهار، جلوه گاه پروردگار

با رسیدن بهار، طبیعت ردای سبز بر تن می کند. چکاوک ها، هزار دستان و قمریان، نغمه ها و سرودهای فرح بخش و تازه سرمی دهند

  • بهار می آید

    بهار می‌آید تا باور کنیم پس از سردی های بی رحم، نوازشگر روح خواهد رسید....

  •  

    چهارشنبه 30/12/1391 - 11:30 - 0 تشکر 595161



    بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد





    خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد







    ز سوسن بشنو ای ریحان که سوسن صد زبان دارد




    به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد







    گل از نسرین همی‌پرسد که چون بودی در این غربت




    همی‌گوید خوشم زیرا خوشی‌ها زان دیار آمد







    سمن با سرو می‌گوید که مستانه همی‌رقصی




    به گوشش سرو می‌گوید که یار بردبار آمد







    بنفشه پیش نیلوفر درآمد که مبارک باد




    که زردی رفت و خشکی رفت و عمر پایدار آمد







    همی‌زد چشمک آن نرگس به سوی گل که خندانی




    بدو گفتا که خندانم که یار اندر کنار آمد







    صنوبر گفت راه سخت آسان شد به فضل حق




    که هر برگی به ره بری چو تیغ آبدار آمد







    ز ترکستان آن دنیا بنه ترکان زیبارو




    به هندستان آب و گل به امر شهریار آمد







    ببین کان لکلک گویا برآمد بر سر منبر





    که ای یاران آن کاره صلا که وقت کار آمد


    مولانا



    نصرالدین کریمی(مُبین)
    چهارشنبه 30/12/1391 - 11:31 - 0 تشکر 595162

     از مولانا




    مه دی رفت و بهمن هم بیا که نوبهار آمد




    زمین سرسبز و خرم شد زمان لاله زار آمد







    درختان بین که چون مستان همه گیجند و سرجنبان




    صبا برخواند افسونی که گلشن بی‌قرار آمد







    سمن را گفت نیلوفر که پیچاپیچ من بنگر




    چمن را گفت اشکوفه که فضل کردگار آمد







    بنفشه در رکوع آمد چو سنبل در خشوع آمد




    چو نرگس چشمکش می‌زد که وقت اعتبار آمد







    چه گفت آن بید سرجنبان که از مستی سبک سر شد




    چه دید آن سرو خوش قامت که رفت و پایدار آمد







    قلم بگرفته نقاشان که جانم مست کف‌هاشان




    که تصویرات زیباشان جمال شاخسار آمد







    هزاران مرغ شیرین پر نشسته بر سر منبر




    ثنا و حمد می‌خواند که وقت انتشار آمد







    چو گوید مرغ جان یاهو بگوید فاخته کوکو




    بگوید چون نبردی بو نصیبت انتظار آمد







    بفرمودند گل‌ها را که بنمایید دل‌ها را




    نشاید دل نهان کردن چو جلوه یار غار آمد







    به بلبل گفت گل بنگر به سوی سوسن اخضر




    که گر چه صد زبان دارد صبور و رازدار آمد







    جوابش داد بلبل رو به کشف راز من بگرو




    که این عشقی که من دارم چو تو بی‌زینهار آمد







    چنار آورد رو در رز که ای ساجد قیامی کن




    جوابش داد کاین سجده مرا بی‌اختیار آمد







    منم حامل از آن شربت که بر مستان زند ضربت




    مرا باطن چو نار آمد تو را ظاهر چنان آمد







    برآمد زعفران فرخ نشان عاشقان بر رخ




    بر او بخشود و گل گفت اه که این مسکین چه زار آمد







    رسید این ماجرای او به سیب لعل خندان رو




    به گل گفت او نمی‌داند که دلبر بردبار آمد







    چو سیب آورد این دعوی که نیکو ظنم از مولی




    برای امتحان آن ز هر سو سنگسار آمد







    کسی سنگ اندر او بندد چو صادق بود می‌خندد




    چرا شیرین نخندد خوش کش از خسرو نثار آمد







    کلوخ انداز خوبان را برای خواندن باشد




    جفای دوستان با هم نه از بهر نفار آمد







    زلیخا گر درید آن دم گریبان و زه یوسف




    پی تجمیش و بازی دان که کشاف سرار آمد







    خورد سنگ و فروناید که من آویخته شادم




    که این تشریف آویزش مرا منصوروار آمد







    که من منصورم آویزان ز شاخ دار الرحمان




    مرا دور از لب زشتان چنین بوس و کنار آمد







    هلا ختم است بر بوسه نهان کن دل چو سنبوسه





    درون سینه زن پنهان دمی که بی‌شمار آمد



    نصرالدین کریمی(مُبین)
    چهارشنبه 30/12/1391 - 11:31 - 0 تشکر 595163



    چه کارستان که داری اندر این دل





    چه بت‌ها می‌نگاری اندر این دل







    بهار آمد زمان کشت آمد




    کی داند تا چه کاری اندر این دل







    حجاب عزت ار بستی ز بیرون




    به غایت آشکاری اندر این دل







    در آب و گل فروشد پای طالب




    سرش را می‌بخاری اندر این دل







    دل از افلاک اگر افزون نبودی




    نکردی مه سواری اندر این دل







    اگر دل نیستی شهر معظم




    نکردی شهریاری اندر این دل







    عجایب بیشه‌ای آمد دل ای جان




    که تو میر شکاری اندر این دل







    ز بحر دل هزاران موج خیزد




    چو جوهرها بیاری اندر این دل







    خمش کردم که در فکرت نگنجد





    چو وصف دل شماری اندر این دل


    مولانا



    نصرالدین کریمی(مُبین)
    چهارشنبه 30/12/1391 - 11:32 - 0 تشکر 595164



    بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس





    ور پایبندی همچو من فریاد می‌خوان از قفس






    گیرند مردم دوستان نامهربان و مهربان



    هر روز خاطر با یکی ما خود یکی داریم و بس





    محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان



    تو خواب می‌کن بر شتر تا بانگ می‌دارد جرس





    شیرین بضاعت بر مگس چندان که تندی می‌کند



    او بادبیزن همچنان در دست و می‌آید مگس





    پند خردمندان چه سود اکنون که بندم سخت شد



    گر جستم این بار از قفس بیدار باشم زین سپس





    گر دوست می‌آید برم یا تیغ دشمن بر سرم



    من با کسی افتاده‌ام کز وی نپردازم به کس





    با هر که بنشینم دمی کز یاد او غافل شوم



    چون صبح بی خورشیدم از دل بر نمی‌آید نفس





    من مفلسم در کاروان گوهر که خواهی قصد کن



    نگذاشت مطرب دربرم چندان که بستاند عسس





    گر پند می‌خواهی بده ور بند می‌خواهی بنه



    دیوانه سر خواهد نهاد آن گه نهد از سر هوس





    فریاد سعدی در جهان افکندی ای آرام جان




    چندین به فریاد آوری باری به فریادش برس


    سعدی

    نصرالدین کریمی(مُبین)
    چهارشنبه 30/12/1391 - 11:34 - 0 تشکر 595165



    بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی





    به غلغل در سماع آیند هر مرغی به دستانی







    دم عیسیست پنداری نسیم باد نوروزی




    که خاک مرده بازآید در او روحی و ریحانی







    به جولان و خرامیدن درآمد سرو بستانی




    تو نیز ای سرو روحانی بکن یک بار جولانی







    به هر کویی پری رویی به چوگان می‌زند گویی




    تو خود گوی زنخ داری بساز از زلف چوگانی







    به چندین حیلت و حکمت که گوی از همگنان بردم




    به چوگانم نمی‌افتد چنین گوی زنخدانی







    بیار ای باغبان سروی به بالای دلارامم




    که باری من ندیدستم چنین گل در گلستانی







    تو آهوچشم نگذاری مرا از دست تا آن گه




    که همچون آهو از دستت نهم سر در بیابانی







    کمال حسن رویت را صفت کردن نمی‌دانم




    که حیران باز می‌مانم چه داند گفت حیرانی







    وصال توست اگر دل را مرادی هست و مطلوبی




    کنار توست اگر غم را کناری هست و پایانی







    طبیب از من به جان آمد که سعدی قصه کوته کن





    که دردت را نمی‌دانم برون از صبر درمانی



    نصرالدین کریمی(مُبین)
    چهارشنبه 30/12/1391 - 11:35 - 0 تشکر 595166



    بهار آمد و باغ پیرایه بست





    چمن سبز پوشید و در گل نشست







    ز سرما زمین داغ بر چهره داشت




    چو سبزه برست از سیاهی برست







    چو بلبل در آمد به دستان ز شوق




    برآید گل اکنون به هفتاد دست







    بر گل بنفشه ز بیم قفا




    زبان در کشیدست و افتاده پست







    به بزم چمن غنچه هشیار ماند




    نه چون نرگس و لاله مخمور و مست







    نسیم گل از شرم بوی سمن




    سحر گه ز دیوار بستان بجست







    درست گل سرخ اگر شد روان




    دل لاله چندین نباید شکست







    یکی پنجه بگشاد بر شاخ بید




    که مرغش در آمد چو ماهی بشست







    اگر خرده‌ای از گل آمد پدید




    به شکرانه در باخت برگی که هست







    نهادیم سوسن صفت سر در آب




    که بودیم چون لاله دردی پرست







    کنون اوحدی گر بنالد رواست





    که چون بلبلش دل به خاری بخست



    اوحدی



    نصرالدین کریمی(مُبین)
    چهارشنبه 30/12/1391 - 11:36 - 0 تشکر 595167



    بید بشکفت و گل به بار آمد





    لاله بر طرف جویبار آمد







    گربهٔ بید بر دریچهٔ شاخ




    پنجه بگشود و در شکار آمد







    علم خسرو چمن بزدند




    یزک لشکر بهار آمد







    زان طرف لالهای سرخ برست




    زین طرف نالهای زار آمد







    سرو آزاد بر یمین افتاد




    نرگس مست بر یسار آمد







    رفت قمری چو بلبل آمد و گل




    که یکی گر بشد هزار آمد







    از چمن نکهت صبا بدمید




    ز صبا بوی زلف یار آمد







    بید بنشست و جام باده نهاد




    باد برجست و در نثار آمد







    گل رعنا به خانه باز رسید




    بلبل مست با قرار آمد







    ز سخن ها که هر کسی گفتند





    غزل اوحدی بکار آمد


    اوحدی



    نصرالدین کریمی(مُبین)
    چهارشنبه 30/12/1391 - 11:37 - 0 تشکر 595168





    طرب، ای دل، که نوبهار آمد



    از صبا بوی زلف یار آمد





    هان نظاره که گل جمال نمود



    هین تماشا که نوبهار آمد





    در رخ او جمال یار ببین



    که گل از یار یادگار آمد





    به تماشای باغ و بستان شو



    که چمن خلد آشکار آمد





    از صبا حال کوی یار بپرس



    که سحرگاه از آن دیار آمد





    بر در یار ما گذشت نسیم



    زان گل افشان و مشکبار آمد





    تا صبا زان چمن گل افشان شد



    چون من از ضعف بی‌قرار آمد





    دید چون عندلیب ضعف نسیم



    به عیادت به مرغزار آمد





    گل سوی فاخته اشارت کرد:



    هین نوایی که وقت کار آمد





    بلبل از شوق گل چنان نالید



    که گل از وجد جان سپار آمد





    های و هوی فتاد در گلزار



    نالهٔ عاشقان زار آمد





    گل مگر جلوه می‌کند در باغ؟



    کز چمن نالهٔ هزار آمد





    زرفشان می‌کند گل صد برگ



    کش صبا دوش در کنار آمد





    گل زرافشان اگر کند چه عجب؟



    کز شمالش بسی یسار آمد





    گل زر افشاند و ز ابر بر سر او



    صد هزاران گهر نثار آمد





    غنچه از بند او نشد آزاد



    زان گرفتار زخم خار آمد





    خار کز غنچه کیسه‌ای بر دوخت



    می زنندش که مایه دار آمد





    نیست آزاده‌ای مگر سوسن



    که نه در بند کار و بار آمد





    لاله را دل بسوخت بر نرگس



    که نصیبش ز می خمار آمد





    ابر بگریست بر گل، از پی آنک



    زین جهان بر دلش غبار آمد





    شد ز یاری جدا بنفشه مگر



    که چنین وقت سوکوار آمد





    جامهٔ سوک بر بنفشه برید



    زان مگر لاله دل‌فگار آمد





    نقش رنگ چمن ز لطف بهار



    نقش دیبای پرنگار آمد





    خوش بهاری است، لیک آن کس را



    کز لب یار میگسار آمد





    هان، عراقی، تو و نسیم بهار




    کز صبا بوی زلف یار آمد



    نصرالدین کریمی(مُبین)
    چهارشنبه 30/12/1391 - 11:38 - 0 تشکر 595169



    در کدامین چمن ای سرو به بار آمده‌ای؟





    که رباینده‌تر از خواب بهار آمده‌ای







    با گل روی عرقناک، که چشمش مرساد!




    خانه‌پردازتر از سیل بهار آمده‌ای







    چشم بد دور، که چون جام و صراحی ز ازل




    در خور بوس و سزاوار کنار آمده‌ای







    آنقدر باش که اشکی بدود بر مژگان




    گر به دلجویی دلهای فگار آمده‌ای







    بارها کاسهٔ خورشید پر از خون دیدی




    تو به این خانه به دریوزه چه کار آمده‌ای؟







    نوشداروی امان در گره حنظل نیست




    به چه امید به این سبز حصار آمده‌ای؟







    تازه کن خاطر ما را به حدیثی صائب





    تو که از خامه رگ ابر بهار آمده‌ای


    صائب تبریزی



    نصرالدین کریمی(مُبین)
    چهارشنبه 30/12/1391 - 11:39 - 0 تشکر 595170



    ز صحن این چمن آن سرو قامت را تمنا کن





    به زیر سایه‌اش بنشین، قیامت را تماشا کن







    به طرف بوستان باد بهار آمد، بشد شادی




    برای دوستان اسباب عشرت را مهیا کن







    نگارا تا لب پر نوش و زلف پر گره داری




    درون خسته را دریاب و کار بسته را واکن







    تو مشکین مو نباید ساعتی بی‌کار بنشینی




    گهی بر تار چنگی زن، گهی در جام صهبا کن







    نشاید شاهد زیبا نبخشاید می حمرا




    به صورت چون که زیبایی به معنی کار زیبا کن







    کسی در ملک خوبی مرد میدانت نخواهد شد




    گهی بر ماه خنجر کش، گهی با مهر غوغا کن







    گهی برخیز و گه بنشین، به می دادن به می خوردن




    گهی آشوب را بنشان و گاهی فتنه بر پا کن







    ز عاشق هیچ کس معشوق را بهتر نمی‌بیند




    برو از دیده وامق نظر در حسن عذرا کن







    بیا همراه من یک روز بر مصر سر کویش




    ز هر سو صدهزاران یوسف گم گشته پیدا کن







    فروغی چون به خونت صف کشد بر گشته مژگانش




    تو هم روی تظلم را به شاه لشکر آرا کن







    ابوالفتح مظفر ناصرالدین شاه رزم‌آرا





    که تیغش را قضا گوید به خونریزی مدارا کن


    فروغی بسطامی



    نصرالدین کریمی(مُبین)
    برو به انجمن
    انجمن فعال در هفته گذشته
    مدیر فعال در هفته گذشته
    آخرین مطالب
    • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
      آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
    • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
      جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
    • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
      خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
    • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
      پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
    • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
      اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.