تبیان، دستیار زندگی

سلام دوستان تبیانی!

شاید من رو نشناسید! چون یکم جست و گریخته مبحث(تاپیک) میزنم ...

خیلی وقته عضو هستم ولی زیاد انجمن های تخصصی نمیام...

اما کم کم میخوام شروع کنم..(استقبال نمیکنین؟!)

خب... تو این مبحث همونجوری که از اسمش معلومه باید داستان بسازیم!! 

بازیش اینجوریه که مثلا من یک جمله میگم که ناتمام باشه... و نفر بعد باید کاملش کنه..

و همینطور نفر بعد هم یک جمله ناتمام برای نفر بعد میذاره تا کامل بشه..

میتونید چند تا جمله بسازید ولی حتما (لطفا!!) اخرین جملتون رو ناتمام بذارید تا ببینیم بقیه چی میسازن..

تا حالا خیلی جاها من این مبحث رو زدم و استقبال شده

امیدوارم شما هم استقبال کنین...

-------------

اول از خودم:

یک روز یک پسره ای بود که... 

سلام بر aliyeh_m115 گرامی انجمن
اولین حضور رسمی شما رو در انجمن طنز به فال نیییییییییییییییییییک میگیریم !!

شاد باشید و همیشه خ ن د ا ن!!

سلام

خوش آمدید!!

 -----------------------------

حالا که اینطوریه منم میدونم باهاتون چیکار کنم...

یک سری شرط و شروط دیگه هم برای رباط میذارم...

اولا اینکه باید پسر من هم جزو گروهتون باشه ... اونم به عنوان سر گروه...

رباط باید وِردِ زبونش اسم من باشه...

رباط باید کار خونه رو به خوبی انجام بده...

رباط باید در آخر به من هدیه داده بشه و اعلام بشه بخاطر زحماتی که کشیدم...

رباط باید...(دانشجوهاش دیگه کلافه شده بودن.!) 

هنوز استاد شرط بعدی رو نگفته یکی از دانشجو ها اعتراض کرد و گفت...

هنوز استاد شرط بعدی رو نگفته یکی از دانشجو ها اعتراض کرد و گفت این جوری که نمیشه استاد. اصلا من نیستم.
یکی دیگه هم گفت: منم نیستم...
و به ترتیب همین جور داشتن کنار می کشیدن...
استاد که دید اوضاع داره خراب میشه گفت ....

استاد که دید اوضاع داره خراب میشه گفت : حالا می تونم یه تخفیفایی بهتون بدم.
-استاد اصلا ما از خیر ساختن ربات گذشتیم. بقیه هم به دنبالش راه افتادند.
- حالا ما اونجا ضایعت نکردیم اما کی میگه تو به جای ما همه حرف بزنی؟
- تو که نمی دونی . پسرش هنوز فرق جارو برقی و سشوآرو نمیدونه می خواد بشه سرگروه ما. شیش بار اول دبیرستانو افتاده. میخواد اگه ما چیزی اختراع کردیم به نفع خودش بشه که اگه تو جشنواره رتبه آورد پسرش بی برو برگرد و بی کنکور و دردسر به دانشگاه راه پیدا کنه.
-ما که بخیل نیستیم میذاشتی بیاد کلی سِوِِِِژه می شد!!! کلی می خند...
هنوز جمله اش تمام نشده بود که صدای آشنایی در گوشش پیچید :
- کی سوژه می شد؟؟؟؟
در یک حرکت برق آسا خودشو از جلوی استاد کشید کنار و گفت :
- استاد... ممم....مسعود می خواست سیبلشو بزنه.. منم بهش گفتم چکاریه سوژه میشی!!
- مسعود که سیبیل نداره!!
- مسعود ... توکی سیبیلتو زدی؟! دیگه کاری از دست من برنمیاد سوژه شد دیگه!
- استاد جلسه گروهتون دیر نشه!
استاد درحالیکه پوزخند تمسخر آمیزی بر لب داشت از آنها دورشد.
- عجب ! چقد آنتنش خوب کار میکنه!
- مثل اینکه بدت نمیاد دوباره برگرده!
- نه ... ما چاکر اون پسر منگلشم هستیم .
هنوز از در دانشکده خارج نشده بودند که صحنه عجیبی آن ها را بر جایشان میخکوب کرد...

هنوز از دانشگاه خارج نشده بودند که صحنه عجیبی آنها را بر جایشان میخکوب کرد...
دیدن که پسر استادشون اومده دم دانشگاه ، چند تا خبرنگار هم دارن ازش مصاحبه میکنن!!
یکی از دانشجو ها گفت: اینوووووو نگاااااا! بابا اینا دیگه کی هستن!! ما هنوز تصمیم نگرفتیم چه رباطی بسازیم ! بعد این داره مصاحبه میکنه؟!
یکی دیگه از دانشجوها: اینو چی میگی! استاد ماشالله چقدر تیز! رفته به پسرش سریع گفته! هنوز 1ساعت نیست ...
- حالا بریم ببینیم واقعا داره درباره چی مصاحبه میکنه؟!
همه رفتن و گوش دادن که ببینن چی میگه...

همه رفتن و گوش دادن که ببینن چی میگه :
پسره در پاسخ به سوال خبرنگار که خواسته بود درباره ربات توضیح بده داشت می گفت :
این ربات در نوع خودش بی نظیره . ایده اولیه طرح از من بود. طراحی عملکردهاشم با من بود. اصلا همه کاراش با من بود!!!
بعد با صدای آرومی ادامه داد :
- از شما چه پنهون هفته پیش بابام اومد و گفت چند تا از دانشجوهای بی استعدادش نمره کم دارن. منم دلم سوخت و گفتم باشه بشرطی که به من کمک کنن شما هم بهشون نمره بده! اینا که استعداد اینکار ها رو ندارن!!
گفتم لااقل چند تا چیز بخرن بیارن بلکه بخاطر هزینه ای که می کنن اسمشونم تو طرح ثبت کنم. چارتا خرت و پرت برداشتن آوردن که اصلا به درد منم نخورد. اما چه کنم دلم نازکه نمی تونم ببینم چارتا دانشجو لنگ یه نمره باشن برای پاسی. به باباجون گفتم اینام کمک کردن.
- پس اونا به شما کمکی نکردن؟
- نه بابا چه کمکی؟ چه کشکی؟
مسعود که خون خونشو میخورد خواست بره جلو که سعید بالبخندی شیطانی دستشو کشیبد عقب و گفت :
- صبر کن آقا مسعود! من یه فکری دارم...

ضمن عرض سلام خدمت شما نویسندگان جوان و عزیز انجمن ، در کمال احترام و شرمندگی میگم که به گمونم این چیزی که شما در داستان قصد ساختنش رو دارید ، ربات یا روبات میباشد ، نه رباط !!!

حال اگر همچنان قصد ساختن رباط را دارید و کاری به ربات یا روبات ندارید که هیچ ، اما اگر سوتی داده اید لطفا" در مقابل دوربین مخفی کشف سوتی لبخند بزنید !!

بله ربات با رباط فرق داره.
از تذکری که دادید تشکر می کنم جناب جاده اشکال از ما بود.

سلام!!

این نقطه انحرافی داستان بود..!!

میخواستیم بیبنیم خواننده میفهمه یا نه...

ولی خداییش: (لبخند!!)