• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن صندلی داغ > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
صندلی داغ (بازدید: 20725)
يکشنبه 12/3/1387 - 0:5 -0 تشکر 41696
صندلی داغ "خانم گل" منشی انجمن‌های تخصصی تبیان

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر اهل صلح دوستی انسانیت

با توجه به قانون نانوشته نیوتن که هر کی خربزه بخوره بازم می‌تونه بخوره ولی در انتها پای لرزشم می‌شینه دوست خوبمون کاربر "خانم گل" با توجه به اولویت‌ها به روی صندلی نشست.

سایر دوستان عزیز می‌تونن با در نظر گرفتن سند معرف انجمن صندلی داغ و اهداف انجمن سوالاتشون رو از ایشون بپرسن.

و آما، در راستای هدف اصلی انجمن مبنی بر شناخت بیشتر خود بر حسب سوالات دوستان، از خانم خانم گل می‌خوایم که در انتهای کار، گزارش کاری از صندلی داغ خودشون در اختیارمون بذارن. این خیلی مهمه و لطفاً حتما اجراش کنید.

مجددا از همگیه دوستان خواهشمندم که قبل از زدن هر پست حتما سند معرف رو مطالعه بفرمایند تا خدای ناکرده بعدا شرمنده کسی نشیم، پیشاپیش و پساپس از همکاری همگیتون سپاس‌گزارم، باتشکر.

 

مراقب خودتون باشید

چیزهایی نصیب ما می‌شود که آن‌ها را باور داریم

MCLAREN SUPER CARS

مسئول انجمن صندلی داغ

جانشین انجمن مکانیک و روباتیک

چیزهایی نصیب ما می‌شود که آن‌ها را باور داریم.

ای کاش یاد بگیریم، که زیر بارهای خمشی و پیچشی زندگی نقطه تسلیم را بالا بگیریم و مقاومت شکست را حداکثر کنیم تا چرخ‌دنده‌های زندگیمان از لهیدگی و تداخل در امان باشد.

عمر دست خداست، پراید فقط وسیلس 

 

چهارشنبه 15/3/1387 - 11:41 - 0 تشکر 42174

yalda_eshgh
ولی به عنوان اولین سوال: وقتی اون داستان غم انگیز رو نوشتید(اسمش یادم نیست) تو چه حالی بودید؟؟؟ اصلا چی شد که نوشتید؟؟؟؟ شما که معمولا طنز مینویسید چجوری تونستید اونقدر غم انگیز بنویسید؟؟؟ واقعا ناراحت بودید؟؟

یا تونستید حسشو بگیرید؟

ایده ی "داستان من مانده ام تنهای تنها..." مثل همیشه یک دفعه به ذهنم رسید...حس میکردم باید بنویسم و نوشتم...

حق با شماست من معمولا طنز مینویسم ولی خب نوشتن داستان کوتاه (اگه بشه اسمشون رو گذاشت داستان کوتاه)هم از لذت های زندگیمه که گهگاهی تجربه اش میکنم...اینکه چرا داستان های کوتاه من اغلب غمگین میشه....نکته ایه که خودم هم دلیلش رو نمیدونم...

اگه تونستم اونقدر غمگین بنویسم دلیلش اینه که خودم رو واقعا در اون شرایط حس میکردم...حتی تصور اون شرایط هم برای من دردناک بود مخصوصا که پیوند عاطفی عمیقی با خواهرم دارم

از ابتدا که شروع کردم به نوشتن داستان ناراحت نبودم چون اصولا همچین اتفاقی نیفتاده بود شاید به قول شما تونستم حسش رو بگیرم

به داستانی که ازش اسم بردین به شدت علاقه دارم...ممنون که ازش سوال پرسیدی عزیز دل

--------------------------------------------------------------------------------------------

به مهربانی خدا ایمان دارم...خدا دروغ نمی گوید

--------------------------------------------------------------------------------------------

چهارشنبه 15/3/1387 - 12:32 - 0 تشکر 42178

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر اهل صلح دوستی انسانیت

به به، به به، خیلی ممنونم، بابا سرعتمند، بابا اسپید، بابا این‌کاره....

خانم احمدی دستتون درد نکنه واقعا نشون دادید که این کاره‌ایدا، نه آفرین خوشم اومد، و اما بریم سراغ جواب نظراتتون:

"این بخش صندلی داغ واقعا...!!! خدا از سر تقصیرات همه مون بگذره"

الهی آمین!!! بابا چرا هر کی میرسه به این قسمت منو نفرین می‌کنه!! من چیکاره بیدم!!! این رسم بوده از قدیم‌الایام که هر کی اومد نشست رو صندلی درجا مهر داغ صندلی داغ رو میزنن رو دستش تا همچینی یکم سورپرایز شه!!! این سواله هم در واقع همون مهر داغه بید!!! باور کنید من درستش نکردم ولی میبینم که شما همچینی خوب از پسش بر اومدین.

"کاربر نمونه تبیان عنوانیه که واقعا برازنده ی ایشونه ،،مدیری لایق با ایده های خیلی خیلی خوب.فعال و با اخلاق.دیدن مطالب و نظراتشون برای بنده به شخصه همیشه انرژی مثبت به همراه داشته. یکی از دلایلی که باعث شد بنده روی صندلی داغ بنشینم این بود که حرف مدیر برگزیده ی فروردین ماه انجمنهای تخصصی رو زمین انداختن برام سخت بود  93 

سوال:کاربر و مدیر نمونه به ما امضا میدید؟ "

ای بابا این حرفا چیه، من باور بفرمایید از همون اول اشتباهی بودم، من قرار بود تو سیاره اتومبیل‌ها به دنیا بیام ولی نمیدونم چی شد (فکر کنم سفینه فضاییمون پنچر شد!!!) که من سر از زمین در آوردم. بعد دیدم که تبیانی شدم، آه از آن ساعت که تبیانی شدم حسن چیزه ینی اینکه اینجوری شد که ما اومدیم شهر...

ممنونم به خاطر تمام الطافتون که مثل همیشه سرازیر شده به سمت من، واقعا اینایی که میگین من نیستم، فقط این کاپ مرد اخلاق رو بدین من برم لطفا!!! بازم به خاطر لطفتون ممنونم، خدا خیرتون بده ولی باور کنید این دلیل نمیشه که من شمارو نسوزونما گفته باشم!!!

در مورد سوالتون هم بگم که باور کنید من امضا بلت نیستم ولی اگه استمبر خدمتتون هست انگشت نگاری بلتما، باور کنید راس میگم اگه دروغ بگم سوسک شم بچسبم به سقف (اااااا چرا دارم تغییر شکل میدم، باور کنید خالی نبستم!!!!)

مراقب خودتون باشید

چیزهایی نصیب ما می‌شود که آن‌ها را باور داریم.

ای کاش یاد بگیریم، که زیر بارهای خمشی و پیچشی زندگی نقطه تسلیم را بالا بگیریم و مقاومت شکست را حداکثر کنیم تا چرخ‌دنده‌های زندگیمان از لهیدگی و تداخل در امان باشد.

عمر دست خداست، پراید فقط وسیلس 

 

چهارشنبه 15/3/1387 - 12:33 - 0 تشکر 42180

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر اهل صلح دوستی انسانیت

و آما سوالاتم از خانم احمدی:

1) خانم احمدی کی برای اولین بار وارد سایت تبیان شدین؟ اولین جایی که رفتین کجاش بوده؟

2) از کی وارد انجمن‌ها شدین؟ چرا وارد انجمن‌ها شدین؟

3) خانم احمدی تو کجاهای تبیان فعالیت می‌کنید؟

4) تو چت تبیان اسم مستعارتون چیه؟ چت تبیان یا یاهو مسنجر؟ چرا؟

5) تا حالا شده از انجمن‌ها خسته بشین و دیگه نخواین بمونین؟ چی شد که موندین؟

6) چی شده که تا حالا همین طور حضورتون مستدام بوده و هستید تو انجمن‌ها؟

7) 3 تا از خصلت‌های قشنگ انجمن های تبیان رو برامون بگید؟ در صورت وجود.

8) 3 تا از خصلت‌های بدش رو برامون بگید؟ در صورت وجود.

9) کاربر بودن رو دوس دارین یا جانشین بودن یا مدیر بودن یا منشی بودن رو؟ چرا؟

10) به شخصه زمانی که در کنار خانم احمدی مدیر محترم سیستم حضور یافتم واقعا انرژی مثبتی از ایشون به من رسیده و هر دفعه که از جلسات مدیران برمی‌گردم کلا انرژی برای فعالیت دوبارم 2چندان میشه، حالا میخواستم بدونم شما که کل ساعت اداری رو در کنارشون هستین هم همین احساس رو دارین؟ اگه بله شما در قبال این احساس چیکار کردین؟

11) شما یکی از بچه های قدیمی انجمن‌ها هستین و تغییر و تحولات زیادی رو دیدین، میخواستم بدونم کدوم دوران رو اوج خودتون می‌دونید؟ حالا تو کدوم دوران محیط انجمن‌ها دراوج بود؟ آیا اصلا اوجی هم داشت؟

12) چرا حضور خانم‌گل تو انجمن‌ها کم شده؟ این به نظرتون بی انصافی نیست که طرفدارانتون رو منتظر میذارید؟

13) راستی یادم رفت بپرسم چی شد که خانم گل رو انتخاب کردین؟

14) چقدر به خانم گل علاقه دارید؟ اگه زیاد پس چرا زیاد تحویلش نمیگیرید؟‌

15) منشی انجمن بودن چه حسی داره؟‌ آیا دوس دارین دبیر سیستم بشین؟ راستی چرا دیگه ما دبیر سیستم نداریم ؟ به نظرتون اصلا نیازی هست به همچین شخصیتی؟

فعلا همینا بسه یکم دستتون رو تر کنید چیزه ینی گلوتون رو تر کنید و یه آبمیوه بخورید تا ایشالله سری بعدی سوالات رو همچینی یه نمور جزغاله تر بیارم.

مراقب خودتون باشید

چیزهایی نصیب ما می‌شود که آن‌ها را باور داریم.

ای کاش یاد بگیریم، که زیر بارهای خمشی و پیچشی زندگی نقطه تسلیم را بالا بگیریم و مقاومت شکست را حداکثر کنیم تا چرخ‌دنده‌های زندگیمان از لهیدگی و تداخل در امان باشد.

عمر دست خداست، پراید فقط وسیلس 

 

چهارشنبه 15/3/1387 - 12:48 - 0 تشکر 42181

1- اگه یک روز به عمرتون مونده باشه چی کار می کنید؟

از هر کس که بتونم حلالیت میطلبم..راز و نیاز میکنم..سعی میکنم کسانی که دوستشون دارم رو ببینم

2- اگه بهتون بگن که تا سه روز دیگه بیناییتونو از دست می دید، سعی می کنید به چه چیزایی نگاه کنید؟

دور از جونم البته....
عزیزانمو تماشا میکنم(تصور اینکه چهره شونو دیگه نبینم قلبم رو به درد میاره)...میرم تو طبیعت ...آسمون،آب،گل و ...در اخر هم خودمو تو آینه نگاه میکنم تا چهره ام از یادم نره
3-اگه خدا بودید، چه چیزی رو خلق می کردید؟ کلا چی کار می کردید؟
عجب صبری خدا دارد...اگر من جای او بودم....
نمیتونم بگم چیو خلق میکردم ولی میتونم بگم خیلی از چیزارو از بین میبردم
4- اگه یه روز از خواب بیدار شید و ببینید که همه این اتفاقایی که براتون افتاده فقط خواب بوده، چی کار می کنید؟
اول کش و قوس میرم و بعد میرم یه چیزی میخورم برای دیدن خوابی یه این طولانی ای باید زمان زیادی تو خواب باشم و مطمئنا گرسنه ام میشه
5-از مرگ می ترسید؟ چرا؟
بله خیلی زیاد...چون خیلی برام مجهوله...نمیدونم بعدش چه اتفاقاتی برام میفته و همین ترسناکش میکنه
6- به تناسخ اعتقاد دارید؟ ( حلول روح، بعد از مرگ، در جسم دیگه)
موضوع عجیبیه...راستش نمیتونم بهش کاملا بی اعتقاد باشم
7- به کدوم یک از این خواستگارها جواب مثبت می دید؟ به پسری که عاشقت باشه ولی هیچ سرمایه ای نداشته باشه حتی پول اجاره خونه یا پسری که پولدار باشه ولی خیلی دوستت نداشته باشه. (جواب پولدار عاشق قبول نیست)

به هیچ کدوم

8- اگه قدرت تغییر گذشته رو داشتید، چیرو تغییر می دادید؟

فرصتهایی که از دست رفته رو احیا میکردم

9- اگه می تونستید آینده رو ببینید، چه کار می کردید؟

از این موقعیت نهایت استفاده رو میبردم

10- تا حالا خودتون یا دیگران رو هیپنوتیزم کردید؟
خیر
11- با ارواح ارتباط داشتید؟ احضار روح کردید؟
بچه بودم سعی اش رو میکردم ولی موفق نبودم
12- بهشت رو بدون آگاهی می خواید یا جهنم رو آگاهانه؟
گزینه ی اول...آدم راحت طلبی هستم
13- تا حالا روحتون رو از بدنتون (به جز موقعهایی که می خوابید) خارج کردید؟
کوچک تر که بودم...بین خواب و بیداری یه حسی داشتم مثل حس خارج شدن روح از بدن...حتی حس میکردم رو هوا معلقم..ولی خب به محض اینکه تکون میخوردم به حالت عادی بر میگشتم
14- در روز چند ساعت تفکر می کنید؟
زیاد
15- زندگی رو با آرامش می خواهید یا با قدرت؟
آرامش

16- اگه یه بمب داشتید که اختیار کاملشو داشتید و اگه کسی به خاطر منفجر کردنش شما رو مجازات نمی کرد ، اونو کجا منفجر می کردید؟ چرا؟

تو یه انبار پر از مواد منفجره
17- اگه شما پسر بودید ، حاضر بودید که با یک دختر با اخلاق و رفتار خودتون ازدواج کنید و با اون زندگی کنید؟ چرا؟
سوال سختیه...نمیدونم
18- از چه اسمای پسر و دختری خوشتون می یاد؟
دختر:باران
پسر:مسیح
19- سه تا آرزو بکنید.
کردم(تو دلم)
20- یه تست هوش می پرسم: یه داستان می گم، بعد سوالمو می پرسم: یه افسانه قدیمی هست که می گه: در زمانهای قدیم یه پادشاه ظالمی بوده که همه مردمش از دستش خیلی شاکی بودن. این پادشاه یه بار خواب می بینه که مردم ریختن تو قصرشو می خوان اونو بکشن. پادشاه فرار می کنه و می ره تو مخفیگاهش. پادشاه یه دفعه از خواب می پره و سکته می کنه و می میره. حالا سوال: این داستان کجاش اشکال داره؟ ( راهنمایی: نکته انحرافی نداره.)
من گفتم اشکالی داره؟نه بابا چه اشکالی داره؟خب بنده خدا فوت کرده دیگه...مرگ حقه...اشکالش چیه... 
21- اگه بخواید خصوصیاتی از خودتون رو نام ببرید، چه خصوصیاتی رو نام می برید؟
زودرنج،راز نگه دار،بی صبر،مهربان،شوخ... 
22- از چه چیزی خوشتون می یاد و از چه چیزی بدتون می یاد؟
ازبی صداقتی بدم میاد
از اعتماد خوشم میاد
23- بهترین و بدترین صحنه ای که دیدید؟
بهترینش دیدن خنده و بازی بچه هاست
بدترینش....اجازه بدین نگم
24- سخت ترین و آسونترین کاری که انجام دادید؟
آسونترین نفس کشیدن
سخت ترین اعتراف کردن به اشتباه و عذر خواهی
25- چه غذاهایی می تونید درست کنید؟
نیمرو...املت...املت قارچ...نیمرو با قارچ...خوراک سوسیس با قارچ...سوسیس بی قارچ ......همین...آها و دمی گوجه...البته باقی رو هم بلدم ولی موقعیتش پیش نمیاد
26- تا حالا چه اسمهای مستعاری داشتید؟ اولین اسم مستعار رو چه کسی و چه زمانی بهتون نسبت داد؟
اسم مستعار زیاد داشتم...اغلب دوستان برای نشون دادن صمیمیت و علاقه شون اسم مستعار برای همدیگه انتخاب میکنن خب منم از این امر مستثنا نبودم
بابونه،پری،پرپرک،مهندس،باران،بنفشه،گلوریا گاستوو ....
فکر میکنم خواهرم یا پدرم زمانی که کوچولو بودم ...
27- از چی خوشحال و از چی ناراحت می شید؟
از دیدن کسانی که دوستشون دارم خوشحال میشم
از ندیدن کسانی که دوستشون دارم ناراحت میشم 
28- از چه خواننده هایی خوشتون می یاد؟
از بین خواننده های مجاز از:علی لهراسبی،احسان خواجه امیری،محسن یگانه
از بین خواننده های غیر مجاز:....انتظار ندارین که اسمشون رو بگم؟...
29- نظرتون در مورد رقص چیه؟
انشالله منظورتون حرکات موزونه دیگه؟....نظر بدی نسبت بهش ندارم 
30- تو خونه در چه کارایی به مامان کمک می کنید؟
هر کاری که پیش بیاد...
31- دوست دارید به کدوم کشورها سفر کنید؟
ایتالیا،هند
32- نظرتون در مورد دوست دختر و دوست پسر چیه؟
واژه ی جالبی نیست...فکر میکنم تو دوستی ها جنسیت نباید مطرح باشه.. به حفظ حریم ها هم معتقدم
33- نظرتون در مورد موسیقی چیه؟ به چه سازی علاقه دارید؟ آیا ساز هم می زنید؟
موسیقی عالیه...به دف علاقه دارم و تا حدودی گیتار...ولی متاسفانه سازی نمیزنم
ممنون جناب آقای محمدی

--------------------------------------------------------------------------------------------

به مهربانی خدا ایمان دارم...خدا دروغ نمی گوید

--------------------------------------------------------------------------------------------

چهارشنبه 15/3/1387 - 13:17 - 0 تشکر 42184

:Navaaye_Asemani

1_ مرگ چیه؟؟
تولدی دیگر
2_ ازش میترسین؟
حسابی
3_ فك میكنین مرگ بو داره؟؟ اگه آره چه بویی؟؟ رنگ چی؟؟ چه رنگی؟؟
گاهی به خوشبوئیه گل سرخ میتونه باشه گاهی به بدبوئیه ترس
4_ چرا بعضی وقتا مرگ بعضیا برای آدم این قدر سخت میشه!! مثلا برای پریسای قصه ی شما؟؟
فکر میکنم بر میگرده به پیوند عاطفی آدمها...به اینکه چقدر روحشون با هم گره خورده باشه...چقدر تاب بیارن دیگه ندیدن همو 
5_ برای مرگ آماده اید؟؟
اصلا...رو این زمینه رو من اصلا حساب نکنید.... 
6_ فكر میكنین ازرائیل فرشته‏ی خوشبختیه؟؟ اینكه بخوای جون آدما رو بگیری كار قشنگیه؟؟
عزرائیل..یه چیزی راجع به این قضیه شنیده بودم...فکر نمیکنم از این قضیه چندان خوشحال باشه...باید دید اگه جای آدمها بود چه احساسی داشت 
7_ چرا تمام مرده شوران از مردن خلق خوشحالند!! بنازم مطربان را كه خلق را مسرور میخواهند؟؟
ممطئن نیستم خوشحال باشن
8_ تا حالا غسالخونه رفتین؟؟ اگه آره چه جوری بود؟؟ اگه نه چرا؟
فقط تا دم درش...طاقتشو ندارم 
9_ از دیدن قبرهای آماده و خالی بهشت زهرا چه حسی بهتون دست میده؟؟
ترس...غم...آرامشی تلخ
10_ چرا مرده ها رو شبیه شكلات كفن میكنن؟؟
جانم؟...شاید چون میخوان از تلخی مرگ کم کنن

11_كفن داشتن خوبه یا نه؟؟ دارید؟؟ قصد خرید دارید؟؟ دوست دارید از كجا باشه؟؟ ( خیلیا دوس دارن از مكان های زیارتی كفنشون رو بخرن... شما جای خاصی رو در نظر دارید؟؟)

کفن ندارم...نظر خاصی در این باره ندارم...راستش زیاد فرقی نمیکنه برام 

12_ شنیدین محسن خلیلی گفته تا آخر عمرم پرسپولیسی باقی میمونم و با كفن قرمز منو خاك كنید؟؟ خب یه نماد بید دیگه!! شما دوست دارید رو كفنتون چی بنویسن؟؟ یا اصلا چه رنگی باشه؟

چه جالب!...حالا ایشون کی هستن؟  (جدی نگیرین)
دوست دارم یه آیه از قرآن روش نوشته شده باشه...رنگش زیاد مهم نیست
13_ چرا كفن سفیده؟؟ چرا لباس عروس سفیده؟؟ چرا وقتی كسی میمیره ما مشكی میپوشیم؟؟ مگه تو اسلام گفته نشده این كارو نكنیم؟
برای اینکه بشه اون ضرب المثل معروف رو ساخت...
در باره ی لباس مشکی پوشیدن...نمیدونم چرا این کارو میکنیم شاید میخوایم غم رو نشون بدیم شاید...
14_ ما به حرفای اسلام چه زمانی گوش میدیم؟؟ همیشه؟؟ یا هر وقت به نفعمونه!!
اصولا وقتی به نفعمونه...هرچند نباید اینطور باشه
15_ دوست دارید سنگ قبرتون چه شكلی باشه؟؟
ساده با یه نوشته از خودم روش
16_ وقتی تو بهشت زهرا راه میرید روی سنگ قبرها رو میخونین؟؟ از روی قبرها رد میشین؟؟
از روی قبرها رد نمیشم ..احساس خوبی نسبت به این کار ندارم...ولی گاهی روی سنگ قبر ها رو میخونم 
17_ شنیدین میگن روی قبر رو نخون حافظت كم میشه؟؟ چرا؟؟
بله...دلیلش رو نمیدونم همیشه برای خودم جای سوال بوده
جوابشو متوجه شدین به من هم میگین لطفا؟
18_ شده همین طوری تو بهشت زهرا راه برید و ببینین مراسمی هست و واستید و به مداحی گوش بدین و های های گریه كنین؟؟
خیر
19_ به خاطر مرگ گریه میكنین؟؟ تا حالا مرگ چه كسی شما رو بی نهایت متاثر كرده؟؟
بله...اصولا شنیدن خبر مرگ آدمهای جوون خیلی روم تاثیر میذاره...
20_ شده به دلیلی خاصی روی سنگ قبرها رو بخونین؟؟ مثلا من همیشه دنبال اونایی هستم كه هم اسم منن.. یا هم سن منن... یا اینكه خیلی كوچولو بیدن!! شما چی؟؟
بله ...کلا یه بار رفتم قطعه ی شهدا و بعضی از عکسهای شهدا و نگاه هاشون  به قدری زنده بود که منو وادار به خوندن سنگ قبرشون میکرد
ممنون مونا جان که وقت گذاشتی

--------------------------------------------------------------------------------------------

به مهربانی خدا ایمان دارم...خدا دروغ نمی گوید

--------------------------------------------------------------------------------------------

چهارشنبه 15/3/1387 - 14:37 - 0 تشکر 42188

بسم رب شهدا

سلام

به به،به این سرعت به به ،به این انرژی

ایشاالله كه به سلامتی به خوبی و خوشی می سوزین

بابا نمره، همون 2 شم برای ما زیاد بود شرمنده كردین ما هنوز خیلی راه داریم

راستی ما هنوزم آشپز پادگانیم

برمی گردم این دفعه با سوال........

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

 انجمن فرهنگ پایداری


چهارشنبه 15/3/1387 - 18:17 - 0 تشکر 42196

به نام خدا .. سلام

به به به ناز شستت خانم گل كه خودتو به سوالا رسوندی و اون گوله رو با مهارت خاصته خودت كشتی !

نوبت می رسه به سوالات .. چون سوالات مرگ و میر رو نوای آسمونی من پرسید ما بریم سراغ سوالات زندگانی !

( اگه سوالات تكراری بودن بهش جواب ندین ، اصلا بهش محل نذارین ! اصلا سوال دیدی ؟ ندیدی كه ! )

1. زندگی چیه ؟ چه رنگیه ؟ چه مزه ایه ؟

2. زنده ها ترس دارن یا مرده ها ؟

3. هدف از زندگی ؟

4. تا امروز از زندگیتون راضی بودین ؟

5. زندگی سخته یا آسون ؟

6. سهراب میگه : « زندگانی سیبی ست ، گاز باید زد با پوست » ! منظور سهراب چی بوده ؟ ( یه موقع زندگی دردش نیاد بعد بخواد تلافی بكنه ؟! )

7. در این 23 سالی كه از خدا عمر با بركت گرفتین بیشتر بخشیدین یا بخشیده شدین ؟

8. ترجیح میدین ببخشین اما فراموش نكنین یا فراموش كنید اما نبخشین ؟

9. در چه صورت اشتباه یكی رو می بخشین ؟ همون اول بسم الله یا میگین طرف باید اونقذه التماس كنه تا من دلم خنك شه ! ( من كه می دونم شما از اوناش نیستین ! )

10. چه چیزی مایه آرامش زندگیه ؟ آیا شما اونو در زندگیتون دارین ؟

11. سهم معنویت در زندگی شما

12. سهم شانس = = = ( = ایضاً )

13. سهم لبخند = = =

14. سهم اخم = = =

15. سهم عشق و دوستی = = =

16. سهم كینه و نفرت = = =

17. سهم تبیان = = =

18. دیگه چه چیزایی می تونن سهامدار در زندگی ما باشن ؟

19. شانس همون قضاست ؟

20. ما باید در خدمت زندگی باشیم یا زندگی در خدمت ما ؟

21. مراد از روزگار ؟

22. اگه زندگی اونجوری پیش نره كه ما میخوایم تقصیر دست روزگاره ؟

23. " دست روزگار " چه آرایه ای داره ؟ ( پارازیت می اندازییییییییییم ! )

خوب دیگه 23 بسته ! شما با موج رادیو بازی كنین تا این پارازیت ، درست بشه ...

موفق باشید

تا بعد

...

..

.

-:- می خواهم آب شوم در گستره افق ، آنجا كه دریا به آخر می رسد و آسمان آغاز می گردد -:-  
چهارشنبه 15/3/1387 - 19:26 - 0 تشکر 42202

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر اهل صلح دوستی انسانیت

الو الو صدا نمیاد، چرا این تاپیک آنتن نمیده!!!! چی خانم احمدی؟؟؟ گفتین چیکار کنم؟؟ جواب بشم!!! به کی جواب بشم؟؟ چی جواب داده بود!!! من متوجه نمیشم لطفا یه جا واستین که آنتن بده!!! آهان خوبه خوبه تکون نخورین، گفتین چیکار کنم؟؟؟ آهان منم گفتم چی شده، اوکی جواب میدم تا ببینم خدا چی می‌خواد.

آقا مجتبی عزیز بنده روز جمعه ساعت16:02 ایمیل زدم و خانم احمدی در روز بعد ساعت 14:56 پاسخ دادن و خیلی قاطع جواب دادن که بله میشینم. به همین راحتی، البته همچین راحت راحتم نیستا کلی دوندگی داره!!!

آقا ابوالفضل عزیز اسم شما به لیست اضافه شد و ایشالله از سری بعدی تو لیست اصلی حضور خواهید داشت.

برای اینکه خانم احمدی هم بی بهره نمونه از این پست یه دونه سوال هم میپرسم:

خانم احمدی شما رانندگی بلتین؟ اگه بلد باشین آیا دوس دارین تو شب عروسیتون پشت فرمون ماشین عروس بشینین؟ یا دوس دارین همسرتون بشینن؟ یا اینکه نه هر دو بزرگوار عقب بشینن و یه شوفر بشینه پشت رول؟ راستی دوس دارین ماشین عروستون چی باشه و چه رنگی؟

این سوال محض خالی نبودن عریضه بود و اگه دوس نداشتین جواب ندین، سپاسگزارم از سرعت خوبتون.

مراقب خودتون باشید

چیزهایی نصیب ما می‌شود که آن‌ها را باور داریم.

ای کاش یاد بگیریم، که زیر بارهای خمشی و پیچشی زندگی نقطه تسلیم را بالا بگیریم و مقاومت شکست را حداکثر کنیم تا چرخ‌دنده‌های زندگیمان از لهیدگی و تداخل در امان باشد.

عمر دست خداست، پراید فقط وسیلس 

 

چهارشنبه 15/3/1387 - 19:52 - 0 تشکر 42204

سلام الان چند روزه که من منتظرم تا سوختن شما رو ببینم و مشاهدات رو یادداشت کنم . تا الان نشون دادید که نقطه ی ذوب نسبتا بالایی دارید . شما برای من به عنوان همکار بسیار محترمید به عنوان وبلاگ نویس واقعا محبوبید و من همیشه وقتی از به روز شدن وبلاگ باران مسیحا آگاه میشم بلافاصله نوشته ی شما رو می خونم و شما هم تو نوشتن واقعا ناز می کنید رک می گم بهتون که همیشه طرفدارای باران مسیحا را در آرزوی خواندن نوشته هاتون میذارید و فکر می کنم دلیل این همه تاثیر دلنوشته بودن سایت شماست .

چرا عطر بارون رو تغییر دادید من وقتی برای اولین بار به وب شما سر زدم با شنیدن اون آهنگ تا به امروز هر وقت دلم می گیره و بعضی چیزا رو فراموش می کنم با شنیدن اون آهنگ احساسی تازه پیدا می کنم . آهنگ جدید وبتون اون حس رو نداره . مدیریت شما در خانواده اون طوری که ذهن من یاری می کنه در بحث امپاتی درخشید و دیگه من اون درخشندگی رو تو کارتون ندیدم دلیلش چی بود آیا موافقید با من ؟

کار منشی انجمن چیه ؟ وظیفتون رو بیان کنید در تبیان :

خوب این چند تا سوال رو پرسیدم که نمیشه با قلب بهشون پاسخ داد در اینجا می خوام سوالاتی رو بپرسم که به قلب شما مربوط میشه از نظر من شما یک هنرمند چیره دست هستید که به این سادگی ها نمی تونیم ترشح شدن احساسات شما رو در عام شاهد باشیم امیدوارم که به سوالهای من با دلتون پاسخ بدید . یه نکته رو هم بگم که شمع و پروانه با هم می سوزند ولی تا به حال از صندلی داغ هیچ داستانی نوشته نشده پس بچه ها برای سوزوندن خانم گل از شمع استفاده کنید نه از صندلی داغ به همین سادگی .

خوب یه تذکر مغزتو آف کن و قلبت رو آن که من الان شروع می کنم .

توی یه خیابون شلوغ یک آن دست خواهر گرامتون رو رها کردید و زبونم لال گم شدید تو اون جمعیت راه خونتون هم بلد نیستی چی کار می کنی . ( پلیس نداریما گفتم دلی جواب بده نه مثلا طنز !!!!)

یه بوم نقاشی با کلی رنگ در کنارت و تو باید شروع کنی. چی می کشی ؟ با چه رنگی شروع می کنی ؟ و اول کدوم یک از اجزا رو می کشی ؟ ( کلیشه ای جواب ندی که قبول نیست نمی دونم بوم رو سفید می ذارم و از این جور چیزا بگی میرم هیزم شکن میشم تا صندلیتو داغ کنم البته الان با انرژی هسته ای دیگه هیزم شکنها هم در آمدی ندارند !!!!!!!!!!!!!!!!!!)

اگر قرار باشه با یک دوربین 35 ، مدیومی اندازه ی پرده سینما دنیا رو به تصویر بکشی از این دریچه به این کوچولویی چی ها رو ظبط می کنی ؟

یه جا نشستی و تنها غریبی و کسی رو نمی شناسی به آدما نگاه می کنی . نظرت چیه ؟ آدما چه جوریند به نظرت پسر بچه ها دختر بچه ها دخترا و پسرا مردا و زنها پیر مرد ها پیر زنها همه و همه ... اونا رو چه جوری می بینی ؟ ( دوست دارم پاسخ بدی وگرنه نفوذم زیاده ها به داش مک لارن می گم صندلی آبجی رو به نقطه ی جوش برسونه )

یه سوال اساسی برای سوزوندن شما : خانم گل جامده یا مایع است یا گاز این می تونه خیلی به ما کمک کنه که بفهمیم چه جوری میشه خانم گل رو سوزوند . حتما برای احتراق باید به ماهیت شما پی ببریم .

اگر قرار بود یه موجود دیگه باشی چی دوست داشتی باشی ؟ غیر از انسان نگی انسان ها .

محسن مخملباف ( هم اسممه اصولا هنرمندان همشون محسنند ) توی یه فیلمش می گه پروانه ها عمرشون یه روزه . تو اون یه روز به دنیا میاند عاشق میشند زندگی می کنند و می میرند . چه قدر پروانه ای هستی ؟

تو همون فیلم مرد فیلم محسن عمر مفیدشو با یک کرنومتر اندازه می گیره . تو چند ساعت یا چند دقیقه یا چند ثانیه عمر مفید داشتی ( ببین 0 ثانیه نداریم فهمیدی ؟ خودتون تو اون پادگانتون روحیه نظامی رو می فهمی دیگه می گم تیربارت کنند اگر بخوای بپیچونی . راستی من از سران نظامی پشت پرده های ضخیم پادگان هستم . وااااای نباید می گفتم الان میشه بهونه ی مجله های زرد .

نام یک بازیگر ایرانی و یک بازیگر خارجی رو بگید که خیلی بهش علاقه دارید : داستین هافمن ، این بازیگر رو میشناسید ؟ بهش علاقه دارید ؟

سینما با چیبس یا با تفکر ؟ ( می گی چیبس دیگه معلومه اگه بگی چیبس درخواست می دیم برای جلسات فیلم چیبس هم بیارند )

اگه یه روز یه کارگردان بزرگ بهتون پیشنهاد بازی در یک فیلم بزرگ بده قبول می کنی ؟ چرا ؟ ( از گفتن چرا اگر بخوای در بری من میدونم و مک لارن ؟؟؟!!!)

چه سبک موسیقی رو دوست داری ؟ چرا ؟

( الان عطر بارون رو گذاشتم تا فضا عوض شه )

اگر تو شرایطی باشی که آدمای اطرافت طرز فکرشون با تو فرق می کنه چی کار می کنی ؟ ( طنز نداریما )چند تا سکانس رو براتون تعریف می کنم حستون رو بگید .

سکانس اول

اتاقی که دیوار های آن بارنگهای قرمز مزین شده و افرادی با لباسهای سیاه و عینکهای دودی و مسلسل هایی که در دستانشان قرار دارد در اطارف اتاق با چیدمان منظم قرار گرفته اند در روبروی شما میزی بارنگ بنفش و صندلی زرد و روی صندلی خانم احمدی بزرگ نشسته و به شما خیره شده است و با نیش خندی به اطرافیانش می گوید : اتاق تمساح ها و به در اتاق پشت سرش اشاره می کند . اگر خواستی اتاق تمساح ها رو هم توصیف کن. ( این سکانس فیلم the godmother قراره من بسازمش و فکر کنم کار قشنگی بشه . )

سکانس دوم

پروانه ای داخل شیشه ای یه گوشه از شیشه تنها نشسته زانوهاشو تو بغلش گرفته و هق هق گریه می کنه و به بالا و درپوش شیشه نگاه می کنه و بعد از یه نگاه کوچولو با چشای کوچیکش سرشو بین دو تا دستاش قرار میده و گریه می کنه و گریه می کنه و به اون بچه های شیطونی که پشت شیشه دارند به زیباییش نگاه می کنند و می خندند و از گرفتن پروانه احساس غرور می کنند نگاه می کنه و به حصاری که از جبر براش درست کردند به مرگ فکر می کند .

سکانس سوم

ماهی که تو آواریوم داره بالا و پایین می پره و از بازی کردن با ماهی های دیگه خود داری می کنه و فقط به دنیای بیرون آکواریوم دل بسته و فقط می خواد بپره و بره بیرون بی آنکه بدونه اون پشت ، پشت شیشه های آکواریوم زندگی برای اون وجود نداره و فرار از اون جبر به معنای نابودی است . پروانه ای کوچولو با صورتی زیبا و کوچک و دستانی ظریف به کنار آکواریوم می آید و صورت کوچیکشو به آکواریوم می چسبونه یواش به ماهی می گه . ماهی خوشگلم صبر کن تو هم آزاد میشی منو نیگا کن باورت میشه من همین چند لحظه پیش توی پیله ای بالای درخت انگوری روی شاخه ای کنار برگی اسیر بودم پس صبر کن خدا خیلی بزرگه منم خیلی خودمو زدم تو پیله ولی پیله سر وقتش باز شد و به من دنیا رو نشون داد . دنیایی که توش پر از رویاست رویا هایی که دنیاهای ما رو می سازند و دنیاهایی که رویاهای ما رو اثبات می کنند .

( چی شـــــــــــــد ؟ تو بهونه ی هر عاشق واسه زنده موندنی . رسیدیم به اینجای آهنگ و حالا بقیش )

مثلا سوالها رو از قبل آماده کرده بودم ولی هیچ کدومشون رو ننوشتم ، همشون حرف بود امیدوارم همین طوری که پرسیدم جواب بدی .

راستی چه قدر به این دیالوگ اعتقاد داری که تو فیلم رنگ خدا از زبان پسرک نابینای قصه بیان میشه : شیشکی منو دوست نداره . من خیلی بهش معتقدم شیشکی واقعا شیشکی شیشکی رو دوست نداره . خانم گل برای جلسه ی فیلم یه پیشنهاد بگو .

کارگردان مورد علاقتون :

فیلم مورد علاقتون :

ژانر مورد علاقتون :

و دیگر هیچ

خوب خانم گل دیگه چیزی ندارم بگم با اینکه متنفرم از خداحافظی ولی مجبورم بگم خدا نگهدارتون باشه عبارتی که خیلی شیرین نیست یه جورایی تلخه می دونی خودش شیرینه ها یه نوع دعا می مونه دیگه ولی خوب چون بعدش باید بچرخی مسیرتو تغییر بدی و دور بشی تلخ میشه . خوب ناراحت نشیدا من صندلی داغی بلد نیستم سوال کنم ولی خوب اینم یه بهونه ای برای خالی کردن و خالی شدن از چیزایی که آدما نمی تونند به زبون بیارند و قدت دستاشون مثل پتک میزنه به قلباشون تا حک شند حرفاشون .

خانم گل خیلی خوشحال نشدم گفتی خلاقم . تا اونجایی که یادمه مخالف بودید با خلاق بودن بنده . امیدوارم حرفایی که اینجا زده شده ناراحتتون نکرده باشه چون معمولا من هر وقت اومدم حرف دلمو بزنم یه اتفاقی افتاده تو همه جا و بیشتر سعی می کنم تو دنیا بازیگر باشم . به عنوان سوال آخر شما هم بازیگرید تو دنیای مردم ؟. من که این طوری فکر می کنم البته خیلی ها بازی می کنند اصولا بازی ها وقتی زیبا می شند که مسئول چهره پردازی و مسئول لباس خوب انتخاب کنه .

امیدوارم بتونم در کنارتون همکار خوبی باشم و به وظیفه ام عمل کنم و زحمات شما رو هم تا اونجایی که می تونم جبران کنم . ( این "کنم" این دوتا حذف به قرینه ی لفظی می تونه باشه ؟. تو تست ها خیلی از اینا میاد . ) مثل همیشه .... 

اصلا به یاد شوق پرواز یا حق امروز نمی نویسم و می گم :

در پناه حق

چهارشنبه 15/3/1387 - 21:49 - 0 تشکر 42211

:MCLAREN

آما سوالاتم از خانم احمدی:

1) خانم احمدی کی برای اولین بار وارد سایت تبیان شدین؟ اولین جایی که رفتین کجاش بوده؟

متاسفانه تاریخ خیلی سخت تو ذهن من میمونه ولی اولین بار فکر میکنم یه نگاهی به بخش انجمنها انداختم و بعد وارد قسمت عضویت شدم

2) از کی وارد انجمن‌ها شدین؟ چرا وارد انجمن‌ها شدین؟

من هی میگم تاریخ تو ذهنم نمیمونه هی باز شما بگین کی...هی من میگم تاریخ تو ذهنم نمیونه هی باز شما بگین...لا اله الا الله
به توصیه ی خواهر گرامی وارد انجمنها شدم

3) خانم احمدی تو کجاهای تبیان فعالیت می‌کنید؟

انجمنها....گاهی نگاهی به وبلاگ دوستان میندازم در تبیان...انجمنها....عرض کنم خدمتتون...آها انجمنها...دیگه....انجمنها
انجمنها رو گفتم؟

4) تو چت تبیان اسم مستعارتون چیه؟ چت تبیان یا یاهو مسنجر؟ چرا؟

اگه اشتباه نکنم pv_aseman
یاهو مسنجر...چون کاربردی تره

5) تا حالا شده از انجمن‌ها خسته بشین و دیگه نخواین بمونین؟ چی شد که موندین؟

بله...به اصرار دوستان و علاقه ی شخصی و ارادت به این محیط و آدمهاش 

6) چی شده که تا حالا همین طور حضورتون مستدام بوده و هستید تو انجمن‌ها؟

عرض کردم...علاقه ای که به این محیط داشتم و شرایط...البته کارمند تبیان بودن هم بی تاثیر نبوده
7) 3 تا از خصلت‌های قشنگ انجمن های تبیان رو برامون بگید؟ در صورت وجود.
1-تجربه ی لذت کار گروهی
2-آشنا شدن با آدمهای ویزه و خوب
3-رشد روحی ...تمرین صبر...یادگیری برخورد با آدمهای مختلف(مورد آخر امپیتری بود)

8) 3 تا از خصلت‌های بدش رو برامون بگید؟ در صورت وجود.

1-سوء تفاهماتی که در هر محیط مجازی رخ میده و بالطبع انجمنها هم از این امر مستثنا نیست
2-وابستگی به محیط مجازی
3-یادم نمیاد

9) کاربر بودن رو دوس دارین یا جانشین بودن یا مدیر بودن یا منشی بودن رو؟ چرا؟

هر کدوم جای خودش برام تجربه های قشنگی داشته و نمیتونم انتخاب کنم

10) به شخصه زمانی که در کنار خانم احمدی مدیر محترم سیستم حضور یافتم واقعا انرژی مثبتی از ایشون به من رسیده و هر دفعه که از جلسات مدیران برمی‌گردم کلا انرژی برای فعالیت دوبارم 2چندان میشه، حالا میخواستم بدونم شما که کل ساعت اداری رو در کنارشون هستین هم همین احساس رو دارین؟ اگه بله شما در قبال این احساس چیکار کردین؟

بله حضور ایشون اصولا انرژی بخشه...  بنده هم سعی کردم متقابلا به ایشون انرژی بدم

11) شما یکی از بچه های قدیمی انجمن‌ها هستین و تغییر و تحولات زیادی رو دیدین، میخواستم بدونم کدوم دوران رو اوج خودتون می‌دونید؟ حالا تو کدوم دوران محیط انجمن‌ها دراوج بود؟ آیا اصلا اوجی هم داشت؟

خیلی موقعیت ها پیش اومد که انجمنهاتو اون دوره های زمانی خوش درخشیدند ...اینکه بگم کدوم دوران تو اوج بوده و کدوم دوران نه ، فکر میکنم یه کم بی انصافی باشه...کار گروهی افت و خیز داره...
در مورد اینکه کدوم دوران رو اوج خودم میدونم فکر میکنم قبل تر که مشغله کمتر بود فعالیت بیشتر و بهتری داشتم....ا زاین بابت به عنوان یه "کاربر" از فعالیت خودم اصلا راضی نیستم

12) چرا حضور خانم‌گل تو انجمن‌ها کم شده؟ این به نظرتون بی انصافی نیست که طرفدارانتون رو منتظر میذارید؟

همونطور که عرض کردم مشغله یه کم مانع فعالیت میشه...در مورد طرفدار هم باید بگم نظر لطفتونه

13) راستی یادم رفت بپرسم چی شد که خانم گل رو انتخاب کردین؟

چون هم خانمم هم گلم (جوابی رو میدم که قبلا داده بودم) 

14) چقدر به خانم گل علاقه دارید؟ اگه زیاد پس چرا زیاد تحویلش نمیگیرید؟‌

متوجه منظورتون نشدم...بیشتر توضیح بدین لطفا
15) منشی انجمن بودن چه حسی داره؟‌ آیا دوس دارین دبیر سیستم بشین؟ راستی چرا دیگه ما دبیر سیستم نداریم ؟ به نظرتون اصلا نیازی هست به همچین شخصیتی؟
منشی انجمن بودن احساس مسئولیت میاره...دبیر سیستم بودن مسئولیتی سنگین تره...
دبیر سیستم نداریم چون الان این سمت جای خودشو به مدیریت سیستم داده...مدیر سیستم (مسئول بخش انجمنهای تخصصی) یه لول بالاتر از دبیر سیستمه و با وجود مدیر سیستم دیگه احتیاجی به دبیر سیستم نیست
تشکر که وقت گذاشتین جناب اقای سلحشور

--------------------------------------------------------------------------------------------

به مهربانی خدا ایمان دارم...خدا دروغ نمی گوید

--------------------------------------------------------------------------------------------

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.