• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 2849)
سه شنبه 29/9/1390 - 10:22 -0 تشکر 404045
به یاد شهید تهرانی مقدم

 

 

 

خدا در همین نزدیکی است
پنج شنبه 2/9/1391 - 19:11 - 0 تشکر 575478

سلام

ممنون هیون جان

نکته های قشنگی تو این مصاحبه ها بود

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

سه شنبه 7/9/1391 - 10:48 - 0 تشکر 576340

dehkade2010 گفته است :
[quote=dehkade2010;591792;575478]سلام

ممنون هیون جان

نکته های قشنگی تو این مصاحبه ها بود

سلام دهکده جان 
ممنون از حضورت انشالله بتونیم عملی اشون  کنیم 

خدا در همین نزدیکی است
سه شنبه 7/9/1391 - 10:57 - 0 تشکر 576341


*با توجه به این که شما با همدیگر سابقه آشنایی قبل از ازدواج نداشتید و بلافاصله بعد از ازدواج هم ایشان به جبهه رفت، غیر از مسائل موجود در جامعه، چه عاملی باعث می‌شد که آن شرایط را تحمل کنید؟







حیدری: خب، شرایط جامعه فقط یک قسمت از مسائل بود، قطعا ایمان و تقوا و ولایت حضرت امام و صحبت‌های که معظم له می‌کردند خیلی تاثیر گذار بود و خود شخص حاج آقا نیز نسبت به کاری که می‌کرد اعتقاد شدیدی داشت و هیچ چیز نمی‌توانست او را از این راه باز دارد. در هر صورت خیلی نسبت به خانواده محبت می‌کرد. حالا نه فقط نسبت به همسرش، بلکه نسبت به خواهر و برادر و مادرش نیز خیلی محبت می‌کرد صحبت‌هایش یک طوری بود که همه را به همدیگر وصل می‌کرد اصلا رکن اساسی در تلطیف فضای خانواده این بود که همه را به هم پیوند می‌داد و هر وقت که ایشان حضور داشت فضای خانواده خیلی گرم‌تر بود.



زمانی‌هایی که همسرم پشت جبهه بود، فرصت مسافرت‌ها و رفت و آمدها پیش می‌آمد. یادم می‌آید حتی آن دورانی هم که ما بچه نداشتیم بعد از عملیات خیبر که آمد همه را جمع کرد و بالای کوه برد. به جهت این که آن کوه نزدیک جماران بود، با رفت و آمد مختصری هم وسائل را جمع کردیم و به آن جا رفتیم خیلی خاطره قشنگی بود، اینکه ایشان همه را جمع می‌کرد و می‌برد و برای شان کباب و برنامه غذایی خاصی درست می‌کرد و همین کارها روحیه خیلی شادی را در همه ایجاد می‌کرد. اما با چنین روحیه‌ای و با وجود این که خانواد‌اش را خیلی دوست داشت، به هیچ وجه حاضر نبود دست از اهداف بزرگش بردارد.







در واقع این تحملی که شما می‌فرمایید، صرفا جنبه عاطفی نداشت، بلکه در دوران دفاع مقدس یک نوع حس مشارکت و دفاع از دین در وجود همه افراد جامعه بود. بر همین اساس ایشان بخشی از کار را انجام می‌داد و شما نیز یک بخش دیگری را؛ تنها بحث عاطفه در میان نبود.

اگر صرفا بحث عاطفه مطرح بود که باید همان روزهای اول از همه جدا می‌شدیم. یا اصلا قبول نمی‌کردیم ازدواج کنیم چون در هر صورت روزهای اول زندگی، حرف اول را عاطفه و عشق و محبت می‌زند. اگر ما می‌خواستیم بنای زندگی را بر عشق بگذاریم، نباید ازدواج می‌کردیم چون حضور ایشان خیلی کمرنگ بود.








خدا در همین نزدیکی است
سه شنبه 7/9/1391 - 10:59 - 0 تشکر 576342





*زمانی که در جبهه بودند شما چگونه با هم تماس داشتید؟

حیدری: ارتباط ما از طریق نامه بود. دوستان یا کسانی که می‌خواستند جبهه بروند می‌آمدند دم در خانه، نامه ایشان را به من می‌دادند و جواب نامه را هم از من می‌گرفتند. گاهی اوقات من در ماشین نامه را می‌نوشتم...




*چطور مگر؟

حیدری: مثلا یکی از دوستان شهید رجایی مرا می دید، می‌گفت من دارم می‌روم پیش حاج آقا اگر شما حرفی دارید، همین الان نامه ای برای ایشان بنویسید و به من بدهید. گاهی توی ماشین می‌نوشتم بعضی مواضع در مهمانی‌هایی که فرزندان دوستان حاجیه خانم نیز آنجا بودند رزمنده‌ها مرا می‌دیدند و می‌گفتند اگر کاری دارید مکتوب کنید تا آن را به همسرتان برسانیم. چون آن زمان به سختی می شد تلفن کرد و ارتباط برقرار نمود، حتی تلفن هم که می‌زدند خیلی صدا بد بود اصلا صدا قطع می‌شد. حاج آقا نیز وقتشان را برای این کارها نمی‌گذاشتند و خیلی کم پیش می‌آمد که تلفن بزنند.








خدا در همین نزدیکی است
سه شنبه 7/9/1391 - 11:0 - 0 تشکر 576343





*در چنین شرایطی آیا کسانی بودند که بخواهند شما را از کاری که کرده‌اید مأیوس کنند؟





حیدری: آن موقع با در نظر شرایط ظاهری من به نظر می‌رسید که نباید این انتخاب را می‌کردم ولی خودم نسبت به انتخابی که کردم خیلی خوشحال بودم و آن صحبتها زیاد روی من تأثیر نمی‌گذاشت. شاید ممکن بود به صورت مقطعی یک مهمانی بیاید و آن حس زنانه کسی که تازه ازدواج کرده به آن حالت باشد ولی بعدا خودم را قانع کردم چون دائم به نوارهای درس اخلاق آیت‌الله مشکینی و علمای مختلف گوش می‌کردم. آن زمان ضبط صوت و نوار بود دائما یک ارتباطی پیدا می‌کردم و سعی می‌کردم خودم را از لحاظ ایمانی و اعتقادی تقویت کنم. شاید هر شب نوار گوش می‌کردم؛ نوارهایی از علمای مختلف، دروس اخلاقی و نیز دروس مختلف.






خدا در همین نزدیکی است
سه شنبه 7/9/1391 - 11:1 - 0 تشکر 576344



کسی از بستگان بود که به شما توصیه و تشویقتان کند که کار خوبی کرده‌اید و اگر تحمل کنید مشکلات حل می‌شود؟



حیدری: مشوقم همیشه مادرم بود. هیچ وقت در زندگی سختی‌ها را برایم بزرگ نمی‌کرد. همیشه سختی‌ها را برایم کوچک می‌کرد. حالا نه به عنوان اینکه ازدواج کردنم کار اشتباهی بوده ولی هر اتفاقی که می‌افتاد مادرم متوجه می‌شد چون خودم شخصا آدمی نبودم که مشکلات را باز کنم ولی مادر یک حسی دارد که همیشه خودش این را تشخیص می‌دهد که ممکن است یک مشکلی وجود داشته باشد. 



مادرم به خصوص در اوایل زندگی ما خیلی مشوق من بود که باید در زندگی صبر داشته باشم و این صبر نتیجه خیلی خوبی به بار می‌آورد. سر هر موضوعی که می‌شد پدر و مادرم کمک می‌کردند. پدرم از یک جهت و مادرم از جهتی دیگر چون شرایط زندگی ما یک مقداری سخت بود و همه با هم در یک اتاق زندگی می‌کردیم. بالاخره ممکن بود مسائلی پیش بیاید که خیلی مهم نبود ولی در آن زمان این چیزها برای خیلی‌ها مهم بود اما مهمترین چیز همان تشویق‌های پدر و مادرم بود که خیلی راهنمایی خوبی بود و شاید دوره ابتدایی زندگی مشترکم را مدیون پدر و مادرم هستم.






خدا در همین نزدیکی است
سه شنبه 7/9/1391 - 11:2 - 0 تشکر 576345


انشالله ادامه دارد....

خدا در همین نزدیکی است
دوشنبه 13/9/1391 - 10:48 - 0 تشکر 577252


*به غیر از توصیه پدر و مادرتان، چگونه آن شرایط را برای خودتان هضم می‌کردید؟





حیدری: من حدود پنج سال در یک اتاق زندگی کردم. پنج سالی که شاید نزدیک چهار سال از آن را حاج آقا کنارم نبود. چرا می‌گویم چهار سال؟ به خاطر اینکه تمام روزهایی را که حاج آقا می رفت یادداشت می‌کردم مثلا امروز که شنبه می رفت می‌نوشتم. تاریخ شنبه هفته دیگر را هم که می‌آمد می‌نوشتم. حتی ساعت‌هایش را هم یادداشت می‌کردم. یک دفترچه خاطرات مخصوص به خودم داشتم. بعدها که جنگ تمام شد حاج آقا وقتی می‌خواست بداند که چند روز در جبهه بوده از دفترچه خاطرات من اینها را برداشت و خیلی از این بابت تشکر کرد که من خیلی دقیق می‌توانم روز رفتنم و آمدنم به جبهه را از روی دفترچه شما ثبت کنم. آمار روزها را که در آورده بود حتی یک رز هم عقب و جلو نشده بود.



خب من این شرایط جدید را پذیرفته بودم که همسرم این طوری است و باید با این شرایط کنار آمد.



چه بهتر اینکه آدم وقتی یک زندگی خدایی دارد زندگی که اهل فیض می‌فرمایند: در زیر سایه اهل بیت باشد خودم قبول کرده بودم که باید خیلی از مسائل را بپذیرم و حرف اول ما هم احترام به بزرگترها بود و حالا که همسرم نیست خانواده همسرم حضور دارند حاج خانم همیشه برنامه‌ها و فعالیت‌های مخصوص جبهه و جنگ داشت. آن خانه یک مرکزی برای تهیه مربا و ترشی و ... برای رزمندگان بود. مثلا همین مربا را که می‌گویم به خاطرش می‌رفتند به باغی در دماوند و چند تن سیب می‌آوردند نصف حیاط پر از سیب می‌شد. بعدا یک هفته از صبح روزانه بیست نفر خانم می‌آمدند و تا شب اینها را پوست می کندند و مربا درست می‌کردند و به صورت جعبه در کامیون به جبهه می فرستادند.

یا وقتی می‌خواستند ترشی درست کنند البته ترشی در جبهه خیلی لازم نبود ولی ایشان اینقدر اعتقاد داشتند که همه چیز باید در جبهه شرایطش فراهم باشد یا حالا چیزهای مختلفی دیگری که درست می‌کردند. بعد از جنگ هم که جهیزیه درست می‌کردند. در واقع یک خیریه ای بود که حاج خانم بعد از شهادت پسرشان علی طهرانی مقدم این کار را با بیست تا بیست و پنج نفر به صورت مستمر ادامه دادند. هر روز هم خودش بنده خدا برای اینها غذا درست می‌کرد شام درست می‌کرد. گاهی برای مردانی که در خانه بودند و اجازه می دادند که خانمشان برای کمک بیاید هم غذا درست می‌کرد.

نمی‌گویم راحت بود واقعا سخت بود ولی در هر صورت فضای خانه پدری ما یک فضای دیگری بود یکی زندگی معمولی و طبیعی بود ولی حالا آمده بودم در یک فضای بسیار جبهه‌ای. خانمها دائم از صبح تا شب کار می‌کردند فعالیت می‌کردند زحمت می‌کشیدند خب احساس می‌کردم اینها دارند کار می‌کنند سعی می‌کردم خیلی از مسائل رعایت شود و من هم عضو کوچکی از آن گروه باشم تا بتوانم کمک کنم.










خدا در همین نزدیکی است
دوشنبه 13/9/1391 - 10:55 - 0 تشکر 577254





زمان رفتن چون که تنها می‌شدید طبیعی است که بنویسید. وقتی هم که ایشان می‌آمد و خوشحال می شدید یادتان نمی رفت که تاریخش را بنویسید؟

حیدری: نه همیشه تاریخها را می نوشتم. یک دفتر کامل هست یک دفتر دویست برگی از آن روزها که خاطراتم را می نوشتم و هنوز دارمش.


*تا حالا شده که حاج خانم با شما عوا بکند؟

حیدری: دعوا نه ولی بالاخره صحبت پیش می آمد.


*شما چطور برخورد می‌کردید؟ جواب ایشان را می‌دادید یا تحمل می کردید؟

حیدری: جای جواب دادن نبود چون ادب حکم نمی‌کرد که نسبت به بزرگتم بی ادبی کنم. قطعا اگر ایشان چیزی به من می گفتند خیر و صلاح مرا می‌خواستند و معمولا من این خیر و صلاح را در جنبه تکامل خودم استفاده می کردم و حاج خانم در اینکه مرا بسازد خیلی به بنده کمک کرد و از این بابت خیلی ممنونشان هستم. در همه مسائل چه در تجربیات زندگی و چه در مسائل اخلاقی، یک دختر 19-18 ساله بودم که با هیچ چیز آشنا نبود ولی ایشان مرا با همه چیز آشنا کرد. از این بابت هم خیلی خیلی از ایشان ممنون هستم و تشکر می‌کنم.








خدا در همین نزدیکی است
دوشنبه 13/9/1391 - 10:56 - 0 تشکر 577255





از آن پنج سالی که توی آن اتاق با آن خصوصیات تحمل کردید پشیمان نیستید که چرا تحمل کردید؟‌



حیدری: تحمل کردن مثل تحمل شب قدر تا صبح بیدار ماندن است. ممکن است صبح خسته باشد ولی خوشحالم رضایت خدا را در پی داشته باشد. در جریان شهادت حاج آقا همین احساس را داشتم به خصوص سه چهار روز اول خیلی حالم سنگین بود. درست مثل حج تمتع انجام داده بودم ولی خیلی راضی بودم. برای من خیلی سعادت است ظاهرا ممکن است به سختی بروم و دفتر خاطراتم را بخوانم؛ وقتی ریز بشوم و ببینم که چقدر سختی کشیده و اذیت شده‌ام ولی وقتی نگاه می‌کنم که عاقبت به خیری زندگی من در همین تجربیات ریز و سختی ها بوده برایم شیرین و لذت بخش است و قطعا در غیر این صورت من نمی‌توانستم این شیرینی ها را به دست بیاورم. چون در سختی‌ها است که انسان ساخته می‌شود و چیزهایی را به دست می آورد که در راحتی نمی تواند به دست بیاورد.








خدا در همین نزدیکی است
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.