سلام به همه .................
تا حالا فکر کردی ته این زندگی کجاست؟
هیچی یه پول در بیاری ..زندگیتو بگذرونی یه خدارو شکرم بگی............نه؟
نه این زندگی از نظر من ارزش نداره..........زندگی یعنی تلاش ......یعنی با کسانی که دوستشون داری باشی...با مامان . بابا....با خواهرت یا برادرت.......میدونی به این فکر کردی که دانش الانت را زندانی خودت کنی؟ فقط به خودت فکر کردی؟؟؟؟
من جایی رفتم که نه تنها خبری از مهر مادری نیست هرشب یکی بالا سرش وا میسته و میگه لیست انتقالیا رو زدن .برو ببین اسمت هست ؟نگاهی به خواهرش میکنه...............
دوان دوان به سمت تابلو میره...........اسمش نیست ...........با خوشحالی میخنده ..........یه هو چشمش به اسم خواهرش می افته ............
"آره نه بابا ...نه مامان............الان دیگه هیچ کس"
می دونستی وقتی به یکیشون گفتم که : " م یاد بگیر بنویسی که بنویسی مامان"بهم گفت: " نه مامان دوست ندارم......." دلم گرفت . تو چهره کوچیکش غم تنهایی موج میزد.....چادرمو ول نمی کرد که نرو ....قول دادم فرداش برم...ولی فرداش میشه یه هقته بعد............الان من خاله شم.....ولی خاله ای تا الان به فکرش نبوده......کاش زودتر خالش میشدم...
ما بچه بودیم کسی نمی گذاشت اشک تو چشممون بیاد ......ولی اونا اشک که نمیاد هیچ، از دوری منه غریبه که قراره جدا شم و فرداش برگردم کریه سر میده که نگو..................
میدونید الان دل تو دلم نیست وقتی برم اونجا این هفته هست یا نه؟؟؟ دعا کنید باشه......