شماره 3
خوب تو شماره 2 قسمت قبلی یعنی در آخر براتون یه
مثال از طرز بیان گفتم و میخواییم به این مورد بیشتر بپردازیم ولی یه سری مقدمات
جالب رو براتون میگم و بعد ادامه کار که طرز بیانه موضوعاته
در مورد مثالی که زدیم دیدن که با طرز بیان یه
موضوع دو جواب کاملا برعکس خواهیم داشت...در مورداون سوال یه چیز دیگه ای هم
خودنمایی میکنه و اون اینه که کلا آدما چندان تمایلی برای برگزیدن احتمالات
ندارن(جلوتر براتون میگم چجور احتمالاتی رو انتخاب کنید تا به سودتون باشه) یعنی
دوست دارن اون چیزی که مطمئن هست رو داشته باشن...نقد رو میچسبن ولی در مواقعی که
قضیه جدی هست اینکارو میکننا وگرنه در شرایط تفریحی اتفاقا برعکس فقط احتمالات رو
میپذیرن...خوب دلیل این هم فقط و فقط یه چیزه
این موضوع مهم که آدما حفظ داشته هاشون رو به
گرفتن چیز جدید ترجیح میدن...تلاش برای حفظ داراییشونه که تمایلشون رو واسه انتخاب
احتمالات کم میکنه ...یعنی ترس از دست دادن انگیزه ی بسیار قوی تری از شانس و
احتمال بدست آوردنه...
حالا در مورد انتخاب میگم و میریم سراغ
مطالب اصلی بیان...
اینکه نمیشه گفت حتما همیشه آدما قائده ی مشخصی
در واکنش ها دارن...یه مثال میزنم...فرض کنید امروز قراره برین سینما..دم در
خونتونه نزدیکه...بلیطشم 5هزار تومنه به فرض ..بعد راه می افتین میرین وقتی به دم
درسینما میرسید میبینید 5 هزار تومنتون گم
شده...در مورد دیگه هم فرض کنید بلیط رو خریده بودین و بلیط رو گم کردین...در کدوم
صورت حاضرین دوباره بلیط بخرین ؟ خیلی سخته پیش بینی کنید ولی جواب اینه 90 درصد
اونایی که پول نقدشون رو گم کردن خریدن دوباره و از بین اونایی که بلیطشون رو گم
کردن 46 درصدشون رفتن دوباره بلیط خریدن...خلاصه ما خیلی چیزای جالب میگیم و قراره تازه کار ما شروع شه و نمیخوام فکر کنید
با مسلح شدن به این روش ها بی شک همه مطیع شما میشن...ولی اکثریت رو میتونید مهار
کنید
خوب
حالا برسیم به صحبت...در مورد برخورد حرف
زدیم...در مورد حرف زدن هم گفتیم و الان میرسیم چگونگی ارائه ی درخواستمون یا
محصولمون یا عقیدمون...
ببینید من مثالام رو برای محصولات میزنم چون همه
جا هست و مشترکه و میشه دید وگرنه شما میتونید به هرچیزی تعمیم بدین...ببینید اگر
چندین محصول داشته باشین تو یه فروشگاه چجوری باید اینارو عرضه کنیم؟
یه مثال: تو فروشگاه معروفی تو همین ایران هم
اتفاق افتاد و بعدا جبرران کردن که اسم نمیشه برد ولی اینجوری بود که یه شرکت دوتا
غرفه داشت برای ارائه ی محصولاتش که مربا بود بعد تو یه غرفه 24 تا شیشه مربا رو
میز ردیف کرده بودن و تو یه غرفه ی دیگه بنا به اتفاقاتی که افتاد و میگذریم 6 تا شیشه
مرباهاش بود...و همونطور که میدونید بیشترا سر اون میزی رفتن که تعداد شیشه مربای
بیشتری بود ولی واقعیت تکان دهنده اینجاست که فقط 3 درصد مردم از غرفه ای که 24 تا
مربا توش بود خرید کردن و 30 درصد از اون غرفه ای که 6 تایی بود...واقعا جالبه نه؟
میدونید چرا؟ چون مردم دوست ندارن گیج بشن...مغز خیلی هوشمنده...میگه اگر من گیج
بشن تو موضع ضعف میرم و ممکنه طرف عقاید یا نظرات یا محصولش رو به من تحمیل کنه
واسه همینم فقط میره رنگ بندی شیشه مرباها
رو ببینه و بس...پس آزادی انتخاب و تعدد مانع بزرگیه...اصلا فکر نکنید خوبه...مثال
بعدیشم میتونم براتون عطر فروشی ها رو بگم...نمیدونم این عطر فروشی ها رو دیدین یا
نه...وقتی که بی هدف برین برای انتخاب واقعا اونجا گنگ هستین و نمیدونین کدوم رو
بخرین و چی رو...
تحت هیچ شرایطی هزاران راه رو برای انتخاب
نگذارین...اگر این کار خوبی بود الانا شرکت لکسوس و هیوندا و سایر شرکت های معتبر
ماشین سازی فقط 7 رنگ بیرون نمیدادن و توانایی پیشنهاد و ساخت هزارها رنگ رو
دارن...
نکته ی بعدی که بسیار هم مهمه در یک جمله: مرغ
همسایه غازه... کلا ما عادت داریم دیگه...حتی از بچگی...یه بچه رو هم بزارین تو
اتااق پر از اسباب بازی بهش بگین کدوم
اسباب بازی بهتره میگه اونی که پسر همسایه داره
واسه همین هم این شمایین که دارین با شخص مقابل
حرف میزنید و کافیه بدونید همسایش مرغ داره یا نه
خوب قسمت بعدی حرفامون که واقعا درگیرش هم هستیم
اینه که مردم به محض این که صاحب چیزی شدن یا نظری دادن یا عقیده ای رو به زبون
آووردن به شدت ازون دفاع میکنن حتی اگر ناقص باشه...میخوایین امتحانش کنید؟ سر یه
بازی فوتبال به یکی بگین به نظرت کدوم تیم میبره؟ اون شخص هم مثلا میگه
پرسپولیس...حالا وسط بازی میبینید بازیه پرسپولیس داغونه ولی طرف همچنان دفاع
میکنه با اینکه اصلا مجبور نیست ولی دوست داره انتخابش رو خوب جلوه بده...واسه
خودتونم پیش اومده دیگه یه لباسی چیزی میخرین میرین خونه همه ایراد میگیرن با
اینکه خودتونم پشیمون میشین ولی بازم دفاع میکنید
نمیدونم کی . کجا گفت ولی یادمه گفته بود ما آدما
بر اساس احساساتمون تصمیم میگیریم و توسط عقل میخواییم اون رو توجیه کنیم
خوب نکته ی بعدی که خیلی جالبه بدونید تاثیر
هدیه دادن هست ولی نه اون هدیه ای که همه میدیم
عنایت بفرمایید دوستان عزیز تر از جان که تمام
شرکت های خارجی دنیا دارن اینکارو انجام میدن
همون دادن اشانتیونه یا دادن بلیط نیم بها یا اشتراک
رایگان یک ساله مجلات یا خودکارهای تبلیغاتی دیگه نیازی نیست اینو توضیح بدیم چرا
ولی بعضی ها متاسفانه نمیدونن و میخوان تقلید
کنن خرابکاری میکنن میدونید چیکار؟ نمیدونم دیدین یا نه ازین سر رسید ها یا خودکار
هایی که اسم اون شرکت بزرگ اندازه کل خودکار یا اون سر رسید روش نوشته شده و از یک
کیلومتری مشخصه؟
اینا فکر میکنن شرکتای بزرگی که این کادو هارو
به مردم میدن واسه اینه که اسمشون رو روش مینویسن و بیرون یکی میبینه تبلیغ
میشه...نمیدونن که اونا اینکارو میکنن مردم ازون شرکتا یه ودیعه داشته باشن و حس
سهم داشتن تو اون شرکت یا همچین حالتی رو داشته باشن یا مثلا حس نوع دوستی ولی این
مغازه های کوچیک رو یه خودکار اونقدر بزرگ اسمشون رو مینویسن آدم خجالت میکشه دستش
بگیره و کار رو خراب و خرابتر میکنن یعنی پول خرج میکنن که اسمشون رو خراب کنن
نکته ی بعدی ما یکم فراتر از شخص مقابل میره و جالبناکتر
میشه
تا حالا چقدر داستان شنیدین که یکی رفته تو آتیش
یکی دیگه رو نجات داده یا تو آب فلانی خودش غرق شد و یکی دیگه رو نجات داد و ....
اشتباه همه مردم اینه برای توجه به شخص مقابل
فقط و فقط به علایق طرف مقابل اهمین میدن...بلکه میبینیم حتی در مورد جون آدمی هم
که عزیزترین چیزشه واسش هم به خاطر یکی دیگه ازش میگذره...و باید در نظر داشته
باشین مردم بنا به نوع اخلاقشون به افراد
زیر هم خیلی اهمیت میدن و رضایت اونا هم واسشون مهمه:
خدا
خونواده
جامعه
خودشون
و گروه های کاری و دوستانه و ...
ترتیبشون در مورد آدمای مختلف فرق داره
اینارو خیلی خلاصه میگم و اگر مثالی چیزی
خواستین در خدمتم...چیزی هم میدونستین بگین استفاده میکنیم
یه اصل خیلی مهم یا یه نکته ی مهم که اونم در
مورد تعداد ادماست...این یعنی چی؟
ببینید شاید واسه خود شما پیش اومده یه جایی
سخنرانی کنید یا تو جمع آدمای زیادی باشید و حرفی بزنید و ...
جالبه بدونید اگر چینین شرایطی پیش اومد و مثلا
قراره تو یه جمع 100 نفری حرف و نظر و پیشنهاد و انتقاد و خلاصه هرچیزی رو بگین
تقریبا میشه گفت در مواردی تا صد در صد شمارو قبول میکنن و میپذرین...دلیلشم دو
چیزه:
اول اینکه همه میبینن بقیه دارن گوش میدن و قبول
دارن به ظاهر و حرفی نمیزنن چون میترسن اون جمع رو علیه خودشون ببینن
دلیل بسیار جالب دوم هم اینه که تو این مواقع
ذهن خودآگاه که ذهن تحلیلگر و واکنشی و بسیار انتقادی هست استراحت کنه و به خواب
بره و به خلسه بره(چطوریش رو تو کارگاه
متافیزیک گفتیم) و دهن ناخودآگاه به گوش باشه و ذهن ناخودآگاه اصلا مقاومتی نداره
و همیشه همه چیز رو مثل یه دستور قبول میکنه...پس تمومه...
یه چیز دیگه رو بگم اینکه مردم اون چیزی که دارن
رو ازش دفاع میکنن و جالبه بدونید بیشتر از ارزش واقعیش میدونن مثلا اگر امروز
ساعتی خریدن که هزار تومنه به هیچ وجه کمتر از هزار و پونصد نمیدن...اصلا اینم
بزارین بگم که اکثر خانم ها و آقایان در مورد ظاهر جسمانی و صورتشون بین گزینه های
ضعیف و متوسط و خوب و عالی خودشون رو خوب عنوان میکنن در صورتی کواقعیت تکان دهنده میگه همه اشتباه میکنن و اکثریت تو قشر متوسط هستن
----------------------------------------------------------------------------------------------------
ادامه دارد.......تا الان تقریبا نصف کردیم ولی
کماکان چیزی یادم بیاد اضافه میکنم...وعده ی من به شما اینکه اون جیغ هایی که
احتمال میدادیم در حینن خوندن مطالب بکشین احتمالا تو سری های بعد بهشون میرسیم