عزیزان طناز و شاعران فرهیخته
پا را فراتر می نهیم و در نثر و نظم به طنز گویی و طنز سرایی می پردازیم.
منتظرم تا دوستان گلم موضوعی را مشخص کنند تا توانایی هایمان را در عرصه طنز در نظم و نثر به منصه ظهور برسانیم.
کل آیتم ها 731
فرزند بزرگان
زن طلحك فرزندی زایید. سلطان محمود او را پرسید كه چه زاده است؟ گفت: از درویشان چه زاید؟ پسری یا دختری. گفت: مگر از بزرگان چه زاید؟ گفت: چیزی زاید بی هنجار گوی و خانه برانداز.
تلقین مغرضانه
میان رئیس و خطیب ده دشمنی بود. رئیس بمرد، چون به خاكش سپردند، خطیب را گفتند: تلقین او گوی. گفت: از بهر این كار دیگری را بخواهید كه او سخن من به غرض می شنود.
دزد بی تقصیر
استر طلحك بدزدیدند. یكی میگفت: گناه توست كه از پاس آن اهمال ورزیدی، دیگری گفت: گناه مهمتر آن است كه در طویله بازگذاشته است... گفت: پس در این صورت، دزد را گناه نباشد.
به همین میخندم: شخصی مهمانی را در زیر خانه خوابانیده نیمه شب صدای خنده وی را در بالاخانه شنید. پرسید كه در آنجا چه میكنی؟ گفت: در خواب غلتیدهام، گفت: مردم از بالا به پایین میغلتند تواز پایین به بالا میغلتی؟ گفت: من هم به همین میخندم.
همه را بپوش
سلطان محمود در زمستان سخت، به طلحك گفت كه با این جامه یك لا در این سرما چه میكنی كه من با این همه جامه میلرزم. گفت: ای پادشاه، تو نیز مانند من كن تا نلرزی. گفت: مگر تو چه كردهای؟ گفت: هرچه جامه داشتم همه را در بر كردهام.
با اینكه نمیخوانم
شمسالدین مظفر روزی با شاگردان خود میگفت: تحصیل در كودكی میباید كرد. هرچه در كودكی به یاد گیرند، هرگز فراموش نشود. من این زمان، پنجاه سال باشد كه سوره فاتحه را یاد گرفتهام و با وجود اینكه هرگز نخواندهام هنوز به یاد دارم.
سجده سقف
شخصی خانه به كرایه گرفته بود. چوبهای سقفش بسیار صدا میكرد. به صاحبخانه برای تعمیر آن سخن به میان آورد. پاسخ داد كه چوبهای سقف ذكر خداوند میكنند. گفت: نیك است اما میترسم این ذكر منجر به سجود شود.
دوستی نسیه
هارون به بهلول گفت: دوستترین مردمان نزد تو كیست؟ گفت: آن كه شكمم را سیر سازد. گفت: من سیر میسازم، پس مرا دوست خواهی داشت یا نه، گفت: دوستی نسیه نمیشود.
شوهر چهارم
زنی كه سر دو شوهر را خورده بود، شوهر سیمش رو به مرگ بود. برای او گریه میكرد و میگفت: ای خواجه، به كجا میروی و مرا به كی میسپاری؟ گفت : به چهارمین.
خواص نام آدم و حوا
واعظی بر منبر میگفت: هر كه نام آدم و حوا نوشته در خانه آویزد، شیطان بدان خانه درنیاید. طلحك از پای منبر برخاست و گفت: مولانا شیطان در بهشت در جوار خانه به نزد ایشان رفت و بفریفت، چگونه میشود كه در خانه ما از اسم ایشان پرهیز كند؟
سركه هفت ساله
رنجوری را سركه هفت ساله تجویز كردند. از دوستی بخواست. گفت: من دارم اما نمیدهم. گفت: چرا؟ گفت: اگر من سركه به كسی دادمی، سال اول تمام شدی و به هفت سالگی نرسیدی.