• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن دانشجویی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
دانشجویی (بازدید: 3883)
شنبه 26/6/1390 - 23:16 -0 تشکر 367023
آیا اغلب دانشجوها منطقی هستند؟

سلام

من در مورد دانشجوها نطری دارم كه البته فقط مختص دانشجو‌ها نمی‌دونم اما تاكیدم روی دانشجو‌هاست. چرا كه قشر فرهنگی جامعه اند.

به نظر من دانشجو‌ها بعضی اوقات حرف یكدیگر را نمی‌شنوند و فقط حرف خود را می‌زنند. اصلا گوش نمی‌دن طرف مقابل چی میگه. اگر هم گوش می‌دن دلیلش اینه كه بتونن یه جواب كوبنده بدن!! كافیه بحث‌های سیاسی رو گاهی نگاه كنیم. تو صحبت های بعضی‌ها تا حالا دیدین یكی به طرف مقابلش بگه من باهات موافقم؟

آیا بعضی ها حذب باد نیستند؟ باز مثال سیاسی می‌زنم. بعضی وقتا می‌بینیم یه دانشجو داره خیلی متعصبانه از یكی طرفداری میكنه. اما پای صحبتش كه می‌شینیم میبینیم دلایلش اون قدرا متقن نیست كه اینهمه تعصب نشون میده.

البته طرف صحبتم همه دانشجوهانیستن. خیلی‌ها روشنفكر‌تر از این حرفا هستن. من مخلص اونا هم هستم. روی صحبتم بـــــــعضیان.

وای... بعضی وقتا این طرز تفكر آسیـب میرسونه. آسیـــــــــــــــب

حرمت نگه دار دلم! كاين اشك، خون بهاي عمر رفته من است. "حسين پناهي"

چهارشنبه 30/6/1390 - 0:53 - 0 تشکر 368256

vahidmiladi گفته است :
[quote=vahidmiladi;415987;367717]سوال من اینه که آیا کسی که خودش یا فلان شخصیت رو معیار منطق اندیشه معرفی کنه، بی منطق نیست؟

آیا  تعیین کف و سقف و دادن شاخص برای تقسیم بندی افراد،رفتار تحکم آمیز و متعصبانه و خارج از دایره منطق نیست؟

سلام.

کسی فردی رو به عنوان معیار تشخیص معرفی نکرده اخوی.
کف و سقفی که داده شده  همون کف و سقف قانون هست ... شما به حکومت دینی قایل نیستید قبول؛ اصلا بر اساس جوامع غیر دینی هم که نگاه کنیم قانون سقف و کف رو مشخص می کنه ... این منطقی هست یا نه؟
بالاخره نمی شه هر ادمی توی جامعه خواست چون یه جور خاص فکر می کنه حقوق بقیه ایی که به قانون تمکین می کنند رو نادیده گرفت.
اگر بنا رو بند دوم حرف جنابعالی بذاریم می شه گفت اصلا بشر از اول خلقت اشتباه کرده که قانون ها رو وضع کرده. اگر اینجوری به بحث نگاه کنیم تناقض پیش میاد. قانون یه معیار هست هرکس تمکین نکند مجرم هست و همین قانون هم افراد جامعه رو به مجرم و غیرمجرم تقسیم می کنه.

راجع به مسایل اعتقادی، مثلا اگر من ولایت فقیه معتقدم با شمایی که معتقد نیستی خود به خود تقسیم شدیم ... نکته اینجاست من و شما با وجود این تفاوت با هم دوستیم ... و این نشون می ده که طراح ایده های ذهن من، یعنی ولایت فقیه من رو با شما دشمن نمی کنه ... حتی امکان دوستی رو هم ایجاد کرده!

 اختلاف در طرز تفکر داشتن تقسیمی ایجاد می کنه مثل تقسیماتی که توی دانشگاه رشته ها با هم دارند ولی دلیل دشمنی یا دعوای اونا نیست ... سنی و شیعه با هم تفاوت اعتقادی دارند ولی معمولا اگر تحریک عواملی متحجر نباشه با هم مشکلی ندارن.

شخص رهبری خودشون رو معیار معرفی نکردند که الا و بلا همه همین شکلی فکر کنید ... شما این طوری دوست دارید القا کنید یا برایتان القا کرده اند.
من خودم خیلی افکار داشتم ک با نظر اقا زاویه داشت و بعدا با مطالعه تغییرش دادم ...!

توی این مسئله ی التزام، حرف فقط یه کلمه است ... افرادی که مطابق قانون عمل کنند ... چه معتقد به  ولایت باشن در باطن چه نباشن ... ضد ولایت فقیه نیستن ...
کارکرد این مسئله برای شمایی که اعتقاد نداری نیست اخوی ... کارکردش به ماست یعنی ماهای معتقد ... یعنی اهای بسیجی، تا از دایره ی قانون بیرون نرفته نمی تونه تهمت ضدولایت فقیه بزنی بهش ... حتی اگر به رهبرت هم انتقاد کرد.

 توضیحاتم رو دادم ... انصاف لطفا.

یا حق

چهارشنبه 30/6/1390 - 1:53 - 0 تشکر 368268

سوال شده است آیا مبنا قرار گرفتن تفکر یک فرد می تواند منطقی باشد از نظر بنده نه به هیچ عنوان یک فرد نمی تواند مبنا در سیر وحرکت افراد باشد همانطور که نظر یک جمع صرف به خاطر اینکه جمع هستندویا حتی اکثریت هستند وبا نظری موافقند دلیل نمی شود آن نظر چون نظر جمع است صحیح باشد مااگر در محیط اطراف خودمان توجه داشته باشیم مبینیم بسیاری از عادتهای غلط تفکرات غلط که اتفاقادر ببین عوام طرفداران زیاد هم دارد ولی وقتی با منطق حلاجی می شود متوجه می وشویم در مبنا مشکل دارد در عرصه سیاسی وجهانی هم به همین صورت است اگر استبداد حکومت هوای نفس یک نفر بر کل است دموکراسی های امروزی حکومت هوای نفس یک جمع بر کل است نمونه بارز آن دولت ایلات متحده آمریکا است که خود را مروج دموکراسی وصدور دموکراسی به کل دنیا میداند وآثار صدور دموکراسی با موشک کروز امروز در عراق وافغانستان قابل مشاهده است
اما بحث ولایت فقیه در اینجا
سوال آیا ولا یت فقیه فرداست یا جایگاه امام رحمت الله علیه می فرمودند پشتیبان ولایت فقیه باشد نفرمودند پشتیبان منِ ولی فقیه باشید وقتی یک شیعه دوازده امامی معتقد به ولایت فقیه وحکومت در زمان غیبت وفقه سیاسی شیعه ادعامیکند بنده برای سیر تفکرم نوع نگاهم به جامعه ونوع نگاه به مسائل یک مبنا دارم آن هم ولایت فقیه است مانند این است که بگوید برای درمان بیماریها وامراض نظر ونسخه اطباء ومتخصصین را قبول دارم. در مسائل حقوقی نظر کاشناسان حقوقی را قبول دارم برای ساختمان سازی به مندسین راه وساختمان مراجعه می کنم .
در این موارد آیا ما نظر فرد را پذیرفته ایم آیا فرد مبنای حرکتمان قرار داده ایم یا تخصص وعلم فرد را ؟
برای کسی که معتقد به ولایت فقیه است ولایت فقیه شرایطی دارد که این شرایط به راحتی به دست نمی آید وبه راحتی هم از دست نمی رود ..کسی نمی تواند فردی را به خاطر اعتقاد قلبی که دارد زیر سوال ببرد که توچرا چنین اعتقادی داری چون عقیده تو با عقیده بند ه یکسان نیست یاچون درک درستی از مینای اعتقادی فردی ندارد اورا متهم به بی منطقی کنددرست مثل همین اشتباهی که اینجا صورت گرفت برابر دانستن مبنا قرار گرفتن فرد ومبنا گرفتن ولایت فقیه ودرنتیجه بی منطق دانستن معتقدان به ولایت فقیه عین بی منطقی همچنان که بعضی از دوستان ذکر کردند این است مخالف یک عقیده ای ازفضایی کاملا بیگانه با آن عقیده مدعی شود این عقیده اشتباه است
مثال دیگری می زنم من اگر بخواهم اثبات کنم مسیحیت دین تحریف شده ای است نمی توانم بگویم چون قرآن می گوید پس تحریف شده این برای من مسلمان حجت است نه برای فردی که معتقد به مسیحیت است
نکته دیگر اینکه هر فردی در تعاملات خود با جامعه اصولی را در نظر دارد که با آن اصول با عده ای ارتباط بر قرار می کند واز عده ای دیگر دوری میکند وبر اساس این اصول روابط خود را تنظیم می کند مثلا حریم اروبط محرم ونامحرم می تواند یکی اصول ارتباطی باشد مذهبی بودن ، تیپ مذهبی نداشتن، صداقت داشت در دوستیها وهزران معیاری که ما ر تعاملاتمان وروابطمان مبنا قرار مدهیم. برای من ِ نوعی معتقد بودن به ولایت فقیه یک از اصول ارتباط صمیمانه با افراداست با سایرین هم کاری ندارم آنها هم با من کاری ندارند حال سوالم این است آیا کسی می تواند صرفا به این دلیل که یکی از مبناهای من در برقرار روابط صمیمانه با افراد معتقد بودن فرد به یک مساله اعتقادی است بنده را متهم به بی منطقی کند؟ یا نه خود همین اتهام نوعی بی منطقی است ؟

چهارشنبه 30/6/1390 - 12:53 - 0 تشکر 368352

سلام
بحث خیلی جالب شده، نظرات دوستان واقعا خوندنیه.
nasimesahri عزیز، در مورد معنای ولایت فقیه قشنگ نوشتین.
ممنون

چهارشنبه 30/6/1390 - 16:22 - 0 تشکر 368419

سلام به همه و تشكر از صحبتاشون
یه اصطلاح یه جاشنیدم كه دیدم خیلی هامون این نسبت رو داریم. یادم نیست این عبارت رو كی گفته گفته بود. عبارتش این بود: "محققین دستپاچه!"
شاید خیلی از ما هم تو عقایدمون و چیزایی كه می‌پذیریم دستپاچه عمل می‌كنیم. یعنی درباره یه چیزی تحقیق می‌كنیم و اولین نتیجه ای رو كه به دست میاریم سریع اعلام می كنیم به عنوان وحی منزل! البته تازه اگه با تحقیق باشه. حالا حواسمون نیست كه این نتیجه ای كه الآن گرفتیم ممكنه غلط باشه و دلیل نداره این قدر روش متعصب باشیم.
راجع به دسته بندی هم باید بگم كه حواسمون باشه داریم دسته بندی رو تو چه موضوعی انجام میدیم. موضوع عقاید مذهبیه؟ یا سیاسیه؟ یا دشمنی و دوستیه؟ خیلی تقسیم بندی ها مال مسائل علمی و مذهبی و سیاسیه ولی ما اشتباه میگیریم و میگیم فلانی كلا دشمن ما و نظامه! من از موضوع ولایت فقیه هم فراتر میرم. میرم سراغ اصول دین:
در زمان صدر اسلام، مشركین در كنار مسلمانان زندگی می‌كردن حتی به مسجدالحرام میرفتند. اما بعد از مدتی آنها مشكلاتی ایجاد كردند برای جامعه. این جاست كه پیامبر و امام علی اقداماتی انجام دادند. اینجاست كه بحث كافر حربی به میان می‌آید و موضوع تقسیم بندی دیگه فقط عقیدتی نیست بلكه دوست و دشمنیه.
مگه اول انقلاب كومونیست ها در كنار مسلمانان زندگی نمی كردن؟ اما تا وقتی كه مشكلاتی ایجاد نكرده بودن.
تا وقتی كه موضوع تقسیم بندی علمی و مذهبی و سیاسی باشه، میشه با هم صحبت كنیم و حرف همو بشنویم بدون هیچ مشكلی. اینجا دیگه نباید سریع جبهه‌ی خودی و غیر خودی درست كنیم.
به نظر من تقسیم بندی های علمی و منطقی خودشون به وجود میان. ما ایجاد نمی كنیم. اما حواسمون نیست كه ربطی به خودی و غیر خودی نداره...
البته اینا نظر من هستن. ممكنه اشتباه باشن...

حرمت نگه دار دلم! كاين اشك، خون بهاي عمر رفته من است. "حسين پناهي"

جمعه 1/7/1390 - 5:16 - 0 تشکر 369169

لطفا خلط مبحث نکنین!


قوانین کجا برای مباحث نظری و منطق آراء کف و سقف و معیار تعیین کرده؟

بله در جوامع غیر دموکراتیک حکام حتی به خودشون اجازه دادن که وارد اذهان اندیشمندان شده و با آرا و نظرات فرمایشی حتی اون حوزه رو هم محدود کنن که مبادا آرایی خلاف آراء شخصیشون صادر بشه

تحریم اجلاس روز جهانی فلسفه پیام زیبایی از سوی اندیشمندان جهان بود تا از خواب بیدار بشیم و بفهمیم که هیچ حوزه ای حتی حوزه مباحث نظری از دست مترها و شاخص ها و محدودیت ها در امان نمونده!

 

 

يه سري به خدا بزنيم

خيلي زود

بي بهانه...

جمعه 1/7/1390 - 12:47 - 0 تشکر 369246

vahidmiladi گفته است :
[quote=vahidmiladi;415987;369169]لطفا خلط مبحث نکنین!


قوانین کجا برای مباحث نظری و منطق آراء کف و سقف و معیار تعیین کرده؟

بله در جوامع غیر دموکراتیک حکام حتی به خودشون اجازه دادن که وارد اذهان اندیشمندان شده و با آرا و نظرات فرمایشی حتی اون حوزه رو هم محدود کنن که مبادا آرایی خلاف آراء شخصیشون صادر بشه

تحریم اجلاس روز جهانی فلسفه پیام زیبایی از سوی اندیشمندان جهان بود تا از خواب بیدار بشیم و بفهمیم که هیچ حوزه ای حتی حوزه مباحث نظری از دست مترها و شاخص ها و محدودیت ها در امان نمونده!

این موضوع حیلی وقته برا من سواله. كه اگه بدون پیش فرض حتی به فلسفه بپردازیم معلوم نیست به كجا برسیم. این رو به نظر من با یه نگاه به تاریخ فلسفه اروپا و نظرات و عقاید به شدت متفاوت می‌توان فهمید. حتی استاد و شاگرد نظرات كلا متفواتی می‌توانند داشته باشند. پس راه حل چیه ؟!

حرمت نگه دار دلم! كاين اشك، خون بهاي عمر رفته من است. "حسين پناهي"

شنبه 2/7/1390 - 0:3 - 0 تشکر 369511

سلام
خیلی وقتا ما راه حل مشکلو تو دانسته ها و آموخته هامون داریم ولی بازم دنبالش می گردیم.من مطلبی می ذارم که می دونم خوندینش ولی بیاین واسه یادآوری یه بار مرورش کنیم شاید مشکل حل شد :
شهید مرتضی مطهری:همه باید آزاد باشند که حاصل اندیشه‌ها و تفکرات اصلیشان را عرضه کنند.
هر کس می‌باید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد و تنها در چنین صورتی است که انقلاب اسلامی ما، راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد.
بخشیهایی از مصاحبه‌ی تلویزیونی استاد شهید مطهری درباره‌ی "اسلامیت و جمهوریت" در جمهوری اسلامی؛ در فروردین 1358 :
... حال اگر خواسته‌ی خود مردم، یعنی جمهوری اسلامی، حاکمیت مردم را نقض کند؛ باید بگوییم که دموکراسی امری محال است. زیرا همیشه وجودش مستلزم عدمش است. هیچ‌کس نمی‌خواهد اسلامی بودن جمهوری اسلامی را بر مردم تحمیل کند...
در دنباله‌ی عرایضم لازم است توضیحی هم درباره‌ی حکومت اسلامی آینده‌ی ایران عرض کنم. همان‌طوری که رهبر و امام ما مکرر گفته‌اند در حکومت اسلامی احزاب آزادند، هر حزبی اگر عقیده‌ی غیر اسلامی هم دارد، آزاد است. اما ما اجازه‌ی توطئه و فریب‌کاری نمی‌دهیم.
احزاب و افراد در حدی که عقیده‌ی خودشان را صریحاً می‌گویند و با منطق خود به جنگ منطق ما می‌آیند، آنها را می‌پذیریم. اما اگر بخواهند در زیر لوای اسلام افکار و عقاید خودشان را بگویند ما حق داریم که از اسلام خودمان دفاع کنیم و بگوییم اسلام چنین چیزی نمی‌گوید. حق داریم بگوییم به نام اسلام این کار را نکنید.
چنین آزادی بحث و گفتگویی را گمان نمی‌کنم در جایی دیگر نظیری بتوان برایش پیدا کرد. شما کی در تاریخ عالم دیده‌اید که در مملکتی که همه‌ی مردمش احساسات مذهبی دارند به غیر مذهبی‌ها آن اندازه آزادی بدهند که بیایند در مسجد پیامبر یا در مکه بنشینند و حرف خودشان را آن‌طور که دلشان می‌خواهد بزنند؛ خدا را انکار کنند، منکر پیامبری پیامبر شوند، نماز و حج را رد کنند و بگویند ما اینها را قبول نداریم، اما معتقدان مذهب با نهایت احترم با آنها برخورد کنند.
در تاریخ اسلام از این نمونه‌های درخشان فراوان می‌بینیم. و به دلیل همین آزادیها بود که اسلام توانست باقی بماند. اگر در صدر اسلام در جواب کسی که می‌آمد و می‌گفت من خدا را قبول ندارم، می‌گفتند بزنید و بکشید، امروز دیگر اسلامی وجود نداشت. اسلام به این دلیل باقی مانده که با شجاعت و با صراحت با افکار مختلف مواجه شده است.
اینچنین بوده که اسلام توانسته است باقی بماند. شما فکر می‌کنید درطول تاریخ اسلام، حرفها و ایرادات مادیین را چه کسی منعکس کرده و نگاه داشته است؟ خود مادیین؟ نه بروید مطالعه کنید ببینید که حرفهای مادیین را فقط علمای مذهبی نگاه داشته‌اند و علمای مذهبی نیز با آنها به مباحثه برخاسته‌اند و بعد آن افکار را در کتابهای خودشان ضبط کرده‌اند.
تمام این حرفها به خاطر ورود در کتاب علمای مذهبی تا به زمان ما باقی مانده است و الا آثار خود آنها اغلب از بین رفته و یا در دسترس نیست. شما به عنوان نمونه، احتجاجات طبرسی و یا احتجاجات بحار را ببینید که تا چه اندازه ایرادات و ادعاهای این گروه را در خود منعکس کرده‌اند. در آینده هم اسلام، فقط و فقط با مواجهه‌ی صریح و شجاعانه با عقاید و افکار مختلف است که می‌تواند به حیات خود ادامه دهد.
من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار می‌دهم که خیال نکنند راه حفظ معتقدات اسلامی، جلوگیری از ابراز عقیده‌ی دیگران است. از اسلام فقط با یک نیرو می‌شود پاسداری کرد و آن علم است و آزادی دادن به افکار مخالف و مواجهه‌ی صریح و روشن با آنها. برگردیم به مطلب آزادی تفکر که همان‌طوری که عرض کردم با آزادی انعقاد فکر نباید اشتباه شود. هر مکتبی که به ایدئولوژی خود ایمان و اعتقاد و اعتماد داشته باشد، ناچار باید طرفدار آزادی اندیشه و آزادی تفکر باشد.
و به عکس هر مکتبی که ایمان و اعتمادی به خود ندارد جلوی آزادی اندیشه و آزادی تفکر را می‌گیرد. این‌گونه مکاتب ناچارند مردم را در یک محدوده‌ی خاص فکری نگه دارند و از رشد افکارشان جلوگیری کنند. این همان وضعی است که ما امروز در کشورهای کمونیستی می‌بینیم. در این کشورها، به دلیل وحشتی که از آسیب‌پذیر بودن ایدئولوژی رسمی وجود دارد، حتی رادیوها طوری ساخته می‌شود که مردم نتوانند صدای کشورهای دیگر را بشنوند و در نتیجه یک بعدی و قالبی، آنچنانکه زمامداران می‌خواهند، بار بیایند.
من اعلام می‌کنم که در رژیم جمهوری اسلامی هیچ محدودیتی برای افکار وجود ندارد و از به اصطلاح کانالیزه کردن اندیشه‌ها، خبر و اثر نخواهد بود. همه باید آزاد باشند که حاصل اندیشه‌ها و تفکرات اصلیشان را عرضه کنند. البته تذکر می‌دهم که این امر سوای توطئه و ریاکاری است. توطئه ممنوع است اما عرضه‌ی اندیشه‌های اصیل، آزاد.
دو یا سه روز پیش با چند جوان مارکسیست صحبت می‌کردم. می‌گفتند آقا به نظر شما این شعر که می‌گویند «اتحاد، مبارزه، آزادی» چه عیب دارد؟
گفتم هیچ عیب ندارد. گفتند پس این شعار، شعار مشترک هر دویمان باشد. پرسیدم شما که می‌گویید اتحاد، مبارزه آیا در مبارزه می‌گویید مبارزه با چه کسی؟ آیا جز این است وقتی که می‌گویید مبارزه، منظورتان مبارزه با رژیم و گذشته از آن با مذهب است؟
آیا جز این است که شما شعارتان را طوری در زیر لفافه و با یک عبارت مبهم مطرح می‌کنید که مردم را، یعنی آنهایی که طرفدار مذهب هستند، بتوانید زیر این لوا جمع کنید و بعد به تدریج آنها را اغفال کنید؟ من حاضرم این شعار را بگویم ولی از اول صریح اعلام می‌کنم که منظور من از مبارزه، ‌مبارزه علیه ‌امپریالیزم و کمونیزم است.
این را صریح می‌گویم و از هیچ‌کسی هم باکی ندارم. بیاییم حرفهایمان را صریح بزنیم. شما که به آیت‌الله خمینی اعتقاد ندارید و وقتی که با هم می‌نشینید، می‌گویید ما تا فلان مرحله با این مرد هستیم و بعد اینچنین با او مبارزه می‌کنیم، چرا عکس او را در تظاهرات خودتان بلند می‌کنید؟ چرا دروغ می‌گویید؟ او می‌گوید جمهوری اسلامی و حرفش را صریح می‌زند. شما هم حرف خودتان را بزنید.
آزادی ابراز عقیده یعنی اینکه فکر خودتان را، یعنی آنچه را واقعاً به آن معتقد هستید بگویید، حال آنکه شما می‌خواهید به نام آزادی عقیده دروغ بگویید. آن‌که شما به او اعتقاد دارید لنین است. بسیار خوب، پس عکس لنین را هم بیاورید. ولی من می‌پرسم چرا عکس پیشوای ما را می‌آورید؟
وقتی عکس امام را می‌آورید در واقع می‌خواهید به مردم بگویید ما راهی را می‌رویم که این رهبر می‌رود، در صورتی که شما می‌خواهید به راه دیگری بروید. دروغ گفتن برای چه؟ اغفال چرا؟
و آزادی فکر را با آزادی اغفال و آزادی منافق‌گری و آزادی توطئه کردن که نباید اشتباه بکنیم. همان‌طور که ما صریح و رک و پوست کنده داریم با شما حرف می‌زنیم و می‌گوییم آقا! رژیم حکومت ایده‌ال ما غیر از حکومت ایده‌ال شماست؛ رژیم اقتصادی ایده‌ال آینده‌ی ما غیر از رژیم اقتصادی مطلوب شماست؛ نظام اعتقادی و فکری ما، جهان بینی ما، غیر از نظام اعتقادی و فکری و جهان‌بینی شماست.
شما نیز سخن خود رابه صراحت بگویید. ما حرفها را صریح و رک می‌گوییم تا هر کس که می‌خواهد از این راه برود و هر که نمی‌خواهد از راه دیگر.
شما چرا حرف خودتان را رک و پوست کنده نمی‌زنید؟ چرا می‌گویید بیاییم از آزادی شعار واحدی بسازیم؟ حال آنکه شما در درجه‌ی اول از کلمه‌ی آزادی، آزادی از مذهب را قصد می‌کنید و ما آزادی از هر نوع اختناقی که یکی از آنها اختناق کمونیستی است. پس آزادی که شما می‌خواهید با آزادی مطلوب ما تفاوت دارد.
من به همه‌ی این دوستان غیر مسلمان اعلام می‌کنم: از نظر اسلام تفکر آزاد است. شما هر جور که می‌خواهید بیندیشید. بیندیشید. هر جور می‌خواهی عقیده‌ی خودتان را ابراز کنید ـ به شرطی که فکر واقعی خودتان باشد ـ ابراز کنید. هر طور که می‌خواهید بنویسید.، بنویسید. هیچ کس ممانعتی نخواهد کرد.
از آنجا که ماهیت این انقلاب عدالت‌خواهانه بوده است، وظیفه حتمی همگی ما این است که به آزادیها به معنای واقعی کلمه احترام بگذاریم، زیرا اگر بنا بشود حکومت جمهوری اسلامی، زمینه‌ی اختناق را به وجود بیاورد قطعاً شکست خواهد خورد. البته آزادی غیر از هرج و مرج است و منظور ما، آزادی به معنای معقول آن است.
هر کس می‌باید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد و تنها در چنین صورتی است که انقلاب اسلامی ما، راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد. اتفاقاً تجربه‌های گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از یک نوع آزادی فکری ـ ولو از روی سوء‌نیت ـ برخودار بوده است. این امر به ضرر اسلام تمام یشده بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است.
اگر در جامعه‌ی ما محیط آزاد برخورد آراء و عقاید به وجود بیاید به طوری که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرفهایشان را مطرح کنند و ما هم در مقابل، آراء و نظریات خودمان را مطرح کنیم، تنها در چنین زمینه‌ی سالمی خواهد بود که اسلام هر چه بیشتر رشد می‌کند.
اینجا بی‌مناسبت نیست که خاطره‌ای برایتان تعریف کنم. چند سال پیش در دانشکده‌ی الهیات، یکی از استادها که ماتریالیست بود، به طور مرتب سر کلاسها، تبلیغات ماتریالیستی و ضد اسلامی می‌کرد. دانشجویان به این عمل اعتراض کردند و کم‌کم نوعی تشنج در دانشکده ایجاد شد.
من نامه‌ای به طور رسمی به دانشکده نوشتم که عین این نامه را در حال حاضر در اختیار دارم و توضیح دادم که به عقیده‌ی من لازم است در همین جا که دانشکده‌ی الهیات است، یک کرسی ماتریالیسم دیالکتیک تاسیس بشود و استادی هم که وارد در این مسائل باشد و به ماتریالیسم دیالکتیک معتقد باشد، تدریس این درس را عهده‌دار شود. این طریق صحیح برخورد با مساله است و من با آن موافقم، اما اینکه فردی پنهانی و به صورت اغوا و اغفال، بخواهد دانشجـویان ساده و کم مطالعه را تحت تاثیر قرار دهد و برایشان تبلیغ کند، این قابل قبول نیست.
بعد من به همان شخص هم چند بار پیشنهاد کردم که شما به عوض آنکه حرفهایت را با چند دانشجوی بی اطلاع درمیان بگذاری، آنها را با من در میان بگذار و اگر هم مایل باشی می‌توانیم این کار را در حضور دانشجویان انجام دهیم و حتی اگر لازم باشد جمعیت بیشتری حضور داشته باشند، می‌شود از اساتید و دانشجویان دانشگاهها دعوت کرد و در یک مجمع عمومی چند‌هزار نفری ما دو نفر حرفهایمان را مطرح می‌کنیم و به اصطلاح نوعی مناظره داشته باشیم.
حتی به او گفتم با اینکه من حاضر نیستم به هیچ قیمتی در رادیو صحبت کنم و یا در تلویزیون ظاهر شوم؛ ولی برای این کار حاضرم در رادیو یا تلویزیون با شما مناظره کنم. و به اعتقاد من تنها طریق درست برخورد با افکار مخالف همین است. والا اگر جلوی فکر را بخواهیم بگیریم، اسلام و جمهوری اسلامی را شکست داده‌ایم. اما البته همان‌طور که توضیح دادم برخورد عقاید غیر از اغوا و اغفال است.
اغوا و اغفال یعنی کاری توام با دروغ، توام با تبلیغات نادرست انجام دادن.
مثلاً فرض کنید کسی قسمتی از جمله‌ای یا آیه‌ای را حذف کند و قسمتی را خود به آن اضافه کند و بعد این عبارت تحریف شده را به عنوان حجت مطرح کند. یا آنکه از مسائل تاریخی قسمتهایی را حذف کند و بعد با استفاده از این اطلاعات ناقص، نتایج دلخواه خودش را بگیرد، و یا فی‌المثل ادعای علمی بودن داشته باشد و حال آنکه حرفش اساساً حریف علم باشد. اغفال کردن به هیچ عنوان نمی‌تواند و نباید آزاد باشد. اینکه در اسلام خرید و فروش کتب ضلال حرام است و اجازه‌ی فروش هم داده نمی‌شود، بر اساس همین ضرر اجتماعی است.
خوب، حرفهایم را خلاصه کنم و نتیجه بگیرم. عرض کردم آینده‌ی انقلاب ما در صورتی تضمین خواهد شد که عدالت و آزادی را حفظ کنیم. استقلال سیاسی، استقلال اقتصادی، استقلال فرهنگی، استقلال فکری و استقلال مکتبی را محفوظ نگه داریم.
من در اینجا روی مساله استقلال سیاسی و استقلال اقتصادی بحثی نمی‌کنم؛ برای اینکه این مسائل را خود شما بهتر از من می‌دانید. ولی روی مساله‌ی استقلال فکری و استقلال فرهنگی و به تعبیر خودم استقلال مکتبی مایلم که تکیه بیشتری داشته باشم و توضیح بیشتری بدهم.
انقلاب ما آن‌وقت پیروز خواهد شد که ما مکتب و ایدئولوژی خودمان را که همان اسلام خالص و بدون شائبه است، به دنیا معرفی کنیم. یعنی اگر ما استقلال مکتبی داشته باشیم و مکتبمان را بدون خجلت و شرمندگی آنچنانکه واقعاً هست به جهانیان عرضه کنیم، می‌توانیم امید پیروزی داشته باشیم.
اما اگر قرار شود به اسم اسلام یک مکتب التقاطی درست شود و روشمان این باشد که از هر جایی چیزی اخذ کنیم: یک چیزی از مارکسیسم بگیریم، یک چیز از اگزیستانسیالیسم بگیریم و چیز دیگری ازسوسیالیسم بگیریم، و از اسلام هم چیزهایی داخل کنیم و از مجموع اینها معجونی درست کنیم و بگویم این است اسلام، ممکن است مردم در ابتدا این امر را بپذیرند زیرا که در کوتاه مدت شاید بشود حقیقت را پنهان کرد، ولی این امر برای همیشه مکتوم نمی‌ماند.
افرادی پیدا می‌شوند اهل فکر و تحقیق که حقیقت را می‌فهمند و بعد شروع می‌کنند به خرده‌گیری که آقا فلان حرفی که شما به نام اسلام می‌زنید مشخص است که مال اسلام نیست.
منابع اسلامی معلومند، قرآن و سنت پیامبر و فقه اسلام و اصول معتبر اسلامی همه و همه مشخص‌اند، از آن طرف آن حرفهایی را که شما به نام اسلام می‌زنید مشخص است،
با مقایسه روشن می‌شود که این حرفها را شما مثلاً از مارکسیسم گرفته‌اید و بعد یک روکش اسلامی روی آن کشیده‌اید. نتیجه این می‌شود که همین اشخاص که با شوق به اسلام روی آورده بودند و همان افکار التقاطی را به نام اسلام پذیرفته بودند بعد ازمعلوم شدن حقیقت، با شدت و سرعت از اسلام گریزان می‌شوند.
این است که به عقیده من این مکتبهای التقاطی ضررشان برای اسلام از مکتبهایی که صریحاً ضد اسلام هستند اگر بیشتر نباشد کمتر نیست. و انقلاب ما اگر می‌خواهد پیروزمندانه راه خودش را ادامه دهد، باید خود را از همه‌ی این پیرایه‌ها پاک کند و در راه احیای ارزشهای اسلام راستین ـ اسلام قرآن و اهل بیت ـ حرکت کند.
برگرفته از كتاب نیوز
لینک مطلب : http://titronline.ir/vdcgru9w4ak9w.pra.txt
یا علی

شنبه 2/7/1390 - 4:11 - 0 تشکر 369564

سلام
بحث وقتی بیهوده می شه که بعضی خودشون رو حق قرار می دن.
توی این ممکلت هزار جور فکر و عقیده داره ازاد حرف خودشو می زنه اونوقت دوستان می فرمایند قانون برای مباحث نظری کف و سقف درست کرده.
استاد من تو روی من به رهبر من توهین می کنه ... من باید سکوت کنم ویا نهایتا کلاس رو ترک کنم ... اونوقت می فرمایند که سقف و کف و قانون.
البته روشن فکری که قانون رو قبول داشته باشه وجود نداره ... چون روشن فکر ایرانی معمولا باید معترض باشه به همه چی و هرکی حرف زد حتما داره اشتباه می گه.

در امریکا که برای «روشن فکرهای دین دار» هم مهد ازادی هست در مورد مقوله های علمی هم حساسیت وجود داره در حدی که استاد دانشگاه از محل تدریسش اخراج می شه.
این ادعا، حرف علی سهای انجمن تبیان نیست ... مستندی 5 قسمتی هست که هر دانشمندی که به نظریه ی داروینیسم اعتراضی کرده بود کرسی استادی رو ازش گرفته بودند فقط چون خلقت بشر رو براساس نظریه داروین نقد کرده بود. حالا بگذریم که در مهد ازادی دوستان این نوع برخورد تازه داره با مقوله ای میشه که اصلا ربطی به حکومت داری نداره ... بلکه صرفا یه بحث علمی هست.مستند «اخراج شدگان » ساخته ی بن استین. خود این ادم معترض به سیستم امریکا نیست که بگید مثل الکس جونزه ... هرکی خواست واسش لینکای دانلودشو می ذارم!

به هر حال سقف و کف رو هزار بار دیگه هم توضیح بدم دوس دارید هیاهو کنید.
والا تا امروز در اثر اعتقادم به رهبرم کسی رو کافر و بیرون از دین نخوندم(*) و اعتقادی هم ندارم که مثلا اگر فلانی رهبری رو قبول نداره پس لابد از دین خارجه ... در اطاعت از رهبرم نه تند می رم و نه کند ... تندش می شه که بعضی براش عصمت می تراشن و کندش می شه که بعضی همیشه فکر می کنن از اقا بهتر حالیشونه.

در بحثهایی که با رفقا دارم تا وقتی انصاف دارن، اروم حرفمو می زنم ولی در برابر بی انصافی یا سکوت می کنم یا به وقتش جوابکی می نویسم که صداش تا دبیر داخلی برسه و ... الی ماشالله.

راجع به مباحثه های فکری ... یه چیزی هست روشن فکرایی که من لااقل توی دانشگاه خودمون می بینم بعضا اگر پای حرفشون بشینی و تایید کنی به انکار خدا و شعر بودن قران و تنزل پیامبر رحمت ص در حد یه دانشمند که قوم عرب رو به جایی رسوند می رسم(استاد یا غیر استاد یکیه) ... این جوری منطقی بریم جلو خوبه! ... مثلا!! ... اینجوری اگر باشیم و فکر کنیم مثلا دیگه فیلسوفای جهان تحریممون نمی کنن ... اصلا بیایم به اسلام بگیم شما همه ی حوزه ها نباش مثلا توی سیاست و مباحث اجتماعی نباش ... بذار با تولید علم جهانی جلو بریم ... بذار با فهم بشری بریم جلو ... وحی باشه واسه زندگی فردی.
مثلا توی سینمای ایران تولیدات دینیش اغلب افتضاحه ... صداوسیما سواد ساخت سریال دینی رو نداره ... چرا؟ چون فلسفه ی اسلامی رو خوب گرفتن توی دانشگاه؟ اینجا یعنی مدرس دانشگاه اسلامی و انقلابی درس می داده؟ اگه درس میداده پس خروجی کجاست؟ اگر نمی داده؟ پس این ادعا که جلوی مباحث نظری استاد گرفته شده اشتباهه چون تونسته رفقاشو تربیت کنه.

سوال شده از من! که دانشجو منطقیه؟ به حرف بقیه گوش می ده؟ ... الخ.
اون وقت من جواب دادم که ... معیار شخصی حقیر فلان سخن رهبرم هست که مرز بندی های الکی برای خودم درست نکنم. و دامنه ی ارتباط خودم با فکرای متفاوت رو بیشتر کنم. که الحمدلله دوستای دگراندیش من از حزب اللهی ها بیشترن.
برعکسِ دوستانی که دوست دارن یا افسرده باشن یا افراطی.
اگر تاپیک نظر شخصی من رو پرسیده و من معیارم رو گفتم پس چرا بعضی دردشون گرفته؟
نمی دونم افراطی کیه؟!
منم که عقیده ام رو گفتم؟ ... یا دوستانی که با این عقیده مشکل دارن و به هر نحوی دوست دارن منافی ازادی معرفیش کنن؟

من گفتم قانون، چون یه وقتی بعضی جریان ها توی مملکت و حتی در دانشگاه منطق رو کف خیابون با اتیش زدن سطل زباله، قاطی کرده بودند و هرچی در فضای واقعی بحث می کردیم پارو به زمین می کوبیدن که زمین گرده! تا وقتی منطق رو کف خیابون قربانی هوی نکنه کسی من خودی می دونمش ... تقصیر من چیه صابخونه سیاسی مثال زد؟!
هرحوزه ای منطق خودش رو داره ...

یا علی.

شنبه 2/7/1390 - 22:39 - 0 تشکر 369822

سلام
تو حرفام منظورم هیچ یك از دوستان نیست. فقط میخوام بحث اصلی رو ادامه بدم. خواهشا سوء برداشت نشه:
مشكل ما دیدمونه. وقتی میریم تو یه بحث شركت میكنیم (چه سیاسی چه فلسفی و...) با این دید میریم جلو كه "من درست میگم" و "باید طرف مقابلم رو قانع كنم"... همین! چرا نمیگیم بریم بحث كنیم تا حقیقت كشف بشه. حاضر نیستیم كم بیاریم! این یعنی "اخلاق، صفر". چون حاضریم حقیقت رو به خاطر خودمون زیرپا بذاریم...

حرمت نگه دار دلم! كاين اشك، خون بهاي عمر رفته من است. "حسين پناهي"

يکشنبه 10/7/1390 - 23:10 - 0 تشکر 371813

دانشجو اگه منطقی بود که اسمش رو می ذاشتن ...

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.