• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن سياسي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
سياسي (بازدید: 5016)
پنج شنبه 23/4/1390 - 18:36 -0 تشکر 339231



همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
پنج شنبه 23/4/1390 - 18:56 - 0 تشکر 339245

خونهایی که خاتمی و خوئینی‌ها ریختند
روز پنجشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۸، مجمع روحانیون مبارز اعلام کرد که روز شنبه ۳۰ خرداد، از ساعت ۱۶ راهپیمایی‌ اعتراضی از میدان انقلاب تا میدان آزادی برگزار خواهد کرد.

عماریون: پس از آنکه روز جمعه رهبر انقلاب اسلامی خواستار پایان اردوکشی خیابانی شد، این حزب سیاسی تا ساعت ۱۵ روز شنبه ۳۰ خرداد حاضر نشد تا اعلامیه راهپیمایی را لغو کند و فقط دقایقی مانده به ساعت ۱۶ یک مقام آگاه در مجمع روحانیون مبارز به خبرگزاری‌ها گفت: از آنجا که مجوزی برای راهپیمایی امروز صادر نشده و احتمال درگیری و برخورد از سوی نیروی انتظامی وجود دارد، ‌ لذا مجمع تصمیم گرفت که تجمع امروز را لغو نماید. این مقام آگاه با اشاره به امکان سوءاستفاده برخی عناصر فرصت‌طلب و آشوبگر و احتمال بروز درگیری و آشوب و تبعات ناشی از آن گفت: برگزاری تجمع امروز را به مصلحت کشور نمی‌دانیم. در واقع موسوی خوئینی‌ها با عدم امضای بیانیه لغو تجمع، مسئول اصلی آشوب‌ها و خون‌های روز ۳۰ خرداد بود.

صبح روز شنبه ۳۰ خرداد اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی در نامه‌ای به میرحسین موسوی اظهار داشته بود: پس از اعلام نتایج انتخابات، هواداران جناب‌عالی در یک اقدام غیرقانونی با هجوم به خیابان‌ها و برهم زدن نظم و امنیت عمومی، فضای جامعه را به هم ریختند و در سایه این بی‌نظمی و بی‌قانونی عده‌ای سودجو و اراذل و اوباش به تخریب اموال عمومی، مزاحمت برای مردم، آتش زدن خودرو‌ها و موتوسیکلت‌های مردم، شکستن شیشه بانک‌ها و مغازه‌های هموطنان پرداختند و در این میان خود شما و هوادارانتان دیدید که ناجا منطبق با وظیفه ذاتی و قانونی، با اراذل و اوباش و اغتشاشگران با اقتدار برخورد کرد و با هوادارانتان مدارا و مماشات کرد. این مدارا تاکنون راهبرد پلیس بوده است و خود خوب می‌دانید که از این حیث ناجا مورد شماتت و عتاب برخی سایت‌ها نیز قرار گرفته است.

فرمانده نیروی انتظامی تصریح کرد: اعلام می‌نمایم که در صورت تداوم رویه کنونی ناجا در راستای حفظ نظم و امنیت جامعه و مردم، به صورت قاطع با اقدامات غیرقانونی براساس وظایف ذاتی خود برخورد خواهد کرد و جای هیچ گله‌ای وجود نخواهد داشت.

تصمیم قطعی برای آشوب

اما موسوی، کروبی و اعضای پشت پرده مجمع روحانیون تصمیم قطعی برای آشوب در روز ۳۰ خرداد گرفته بودند. در واقع پس از اظهارات قاطع رهبر انقلاب مبنی بر پایان اردوکشی‌های خیابانی و اغتشاش، سران فتنه تصمیم داشتند به هر نحو ممکن قطعیت سخنان رهبری را بشکنند تا راهی برای ادامه فتنه داشته باشند. از همین رو با هدایت ماهواره‌ها و سایت‌های جریان فتنه، جمعیتی حدود ۴۰ تا ۵۰ هزار نفر در خیابان‌های مرکزی تهران به صورت پراکنده تجمع کردند و به آشوب و اغتشاش پرداختند. آشوب و اغتشاشی که پربرخورد‌ترین روز در تاریخ جمهوری اسلامی را در پی داشت.

خیابان‌های ستارخان، میدان نواب، میدان جمهوری و خیابان‌های منتهی به خیابان آزادی صحنه درگیری شدیدی میان بسیج و نیروی انتظامی و اغتشاشگران بود. در خیابان ستارخان، یک دستگاه اتوبوس شرکت واحد و چند موتوسیکلت توسط اراذل و اوباش به آتش کشیده شد‏. اما کانون اصلی درگیری‌ها، حمله به مسجد لولاگر در خیابان آذربایجان بود. در درگیرهای اطراف مسجد لولاگر هفت نفر کشته شدند. چندی بعد سردار عراقی، فرمانده وقت فرمانده سپاه تهران بزرگ در این باره گفت: بسیجی‌های داخل مسجد لولاگر بیش از ۲ ساعت در حال کتک خوردن از اغتشاشگران بودند و حتی اغتشاشگران این پایگاه را آتش زدند اما یک تیر از بسیجیان شلیک نشد ولی در دنیا گفتند که بسیجیان مردم را کشتند اما داخل خودشان افرادی بودند که به مردم شلیک کردند و به نام بسیجی، نیروی انتظامی و بچه‌های وزارت اطلاعات تمام می‌کردند. حمله به پایگاه بسیج مقداد نیز از برنامه‌های اغتشاشگران در روز ۳۰ خرداد بود. در این روز بی. بی. سی فارسی گزارش داد که میرحسین موسوی در خیابان جیحون حاضر شده و گفته که من غسل شهادت کرده‌ام که این خبر از سوی سایت قلم تکذیب شد.

از سوی دیگر در حالی که سایت کلمه وابسته به میرحسین موسوی ساعت ۱۲: ۵۱ این روز از انتشار بیانیه مهم وی تا ساعتی دیگر خبر می‌داد، ساعت ۲۰: ۴۲ همین سایت در خبر دیگری نوشت: با توجه به درگیری‌های شدیدی که امروز عصر در تهران رخ داد، مهندس میرحسین موسوی صدور بیانیه خود را به تعویق انداخت. این سایت در حالی که از اغتشاشگران به عنوان مردم یاد می‌کرد، افزود: طبق اعلام قبلی قرار بود تا امروز عصر بیانیه جدید میرحسین موسوی خطاب به ملت ایران منتشر شود اما با توجه به برخوردهای شدید نیروهای نظامی با مردم، مهندس موسوی صدور این بیانیه را به تعویق انداخت. دستگیری فائزه هاشمی در خیابان آزادی هم از اتفاقات روز ۳۰ خرداد بود. چند روز بعد هاشمی رفسنجانی در این باره گفت که فائزه به قصد خوردن ساندویچ به محل آشوب‌ها رفته بود.

اما آنچه ۳۰ خرداد را به یک روز سیاه برای مجمع روحانیون و فتنه‌گران تبدیل کرد، قتل مشکوک «ندا آقاسلطان» بود؛ ماجرایی که برای یک سال خوراک تبلیغاتی رسانه‌های مخالف جمهوری اسلامی ایران را آماده کرد و سنگین‌ترین حملات تبلیغاتی و رسانه‌ای علیه ایران را فراهم کرد و نهایتا با تهیه چندین مستند مشخص شد که دکتری به نام «آرش حجازی» در پشت پرده این جنایت قرار داشته است.
به هر روی در حالی روز ۳۰ خرداد، آفتاب غروب کرد که ده‌ها نیروی امنیتی زخمی و خیابان‌های مرکزی تهران غرق در آتش و سنگ و کلوخ بود. بعد‌ها اعلام شد در درگیری‌های روز ۳۰ خرداد بیش از ۱۰ نفر کشته شدند.

http://www.yalasarat.com/vdcf.ydviw6dt0giaw.html

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
پنج شنبه 23/4/1390 - 19:29 - 0 تشکر 339252

اطلاعاتی از نفوذ منافقین در ستاد میرحسین
مأموریت نفوذی ها ایجاد شکاف بین نخبگان و جدا کردن رجال سیاسی و مذهبی از گردش در حول مدار و محور رهبری جامعه و اتصال آنها به سرویس های جاسوسی و امنیتی دشمن است.

  تابناک: روزنامه رسالت در سرمقاله خود با عنوان «باز تولید نفاق» نوشت:

* ۳۰ سال پیش در چنین روزهایی یک باند تبهکار سیاسی با پشت کردن به مردم ،رسماً با نظام اعلام جنگ مسلحانه کرد و ترور و خشونت را در دستورکار خود قرار داد. این جریان که در سایه بصیرت مردم به منافقین مشهور شد در اثر نفوذ سرویس های غرب از همان ابتدای شکل‌گیری در اواخر دهه ۴۰ درخدمت اهداف دشمن عمل می‌کرد. سازمان منافقین با سوزنبانی سرویسهای جاسوسی دشمن به صورت یک مهلکه سیاسی و نظامی برای انهدام بهترین استعدادهای جوان در دهه ۵۰ و ۶۰ در آمد.

* منافقین اخیراً در حومه پاریس یک معرکه سیاسی داشتند که برخی چهره‌های به ظاهر سیاسی و در باطن امنیتی آمریکا هم در آن شرکت کردند. اینکه نهایت این تحرکات نوعی باز تولید خشونت و ترور و راه اندازی دور جدیدی از خونریزی در داخل باشد در محاسبات آنها آمده است. اما نیک می‌دانند که دستگاه امنیتی نظام و بصیرت و اقتدار ملی در حال حاضر اجازه نفس کشیدن به آنها را نمی‌دهد. همکاری غرب و بویژه آمریکا با منافقین مصداق آشکاری از نقض حقوق بشر و همراهی واشنگتن و لندن و پاریس با تیم ترور و خشونت منافقین است.

* منافقین در حوادث تلخ فتنه ۸۸ نقش فعالی داشتند. آنها موفق شدند با نفوذ در اطراف برخی نامزدهای انتخاباتی دست به نوعی باز تولید نفاق بزنند.

* اردشیر امیر ارجمند مسئول کمیته حقوقی ستاد انتخاباتی میر حسین موسوی که اکنون فتنه سبز را در خارج مدیریت می‌کند سوابق ارتباط با جریان نفاق را دارد. مادر وی- افسر محرم‌زاده - هوادار منافقین بود و برادر وی منصور امیرارجمند از منافقین فعال در بخش اطلاعات شهر استراسبورگ فرانسه می‌باشد منزل وی در زمان ورود منافقین به فاز نظامی در سال ۶۰ جایگاه مخفی شدن تعدادی از سران منافقین بوده است و نیز لیلی امیرارجمند از بستگان نزدیک وی مدیر عامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و منشی فرح پهلوی بود.

* وحید طلایی عضو کمیته حقوقی ستاد میرحسین موسوی ارتباط وسیعی با سر پل گروهک نفاق داشته است. وی از طریق دختر عمه‌اش که در پادگان اشرف- مقر منافقین در عراق - است به منافقین وصل می‌شده است. رد پای نفاق در فتنه ۸۸ امر پنهانی نیست ،‌ متأسفانه برخی با غفلت و بی‌بصیرتی در تور منافقین افتادند.

* انقلاب طی سه دهه گذشته از نفوذیها بیشترین آسیب را دیده است. کارکرد نفاق، کارکرد نفوذ در پیکره انقلاب و ضربه به آن است.

* مأموریت نفوذی ها ایجاد شکاف بین نخبگان و جدا کردن رجال سیاسی و مذهبی از گردش در حول مدار و محور رهبری جامعه و اتصال آنها به سرویسهای جاسوسی و امنیتی دشمن است.

* آخر خرداد و دهه اول تیر هر سال باید با بازخوانی جنایات منافقین یک تست کامل از رفتار و گفتار سیاسی خود داشته باشیم و ببینیم در کدام خط حرکت می‌کنیم. خط امام و انقلاب یا خط نفاق و کفرو الحاد؟

http://www.yalasarat.com/vdcf.ydviw6dvygiaw.html

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
پنج شنبه 23/4/1390 - 19:35 - 0 تشکر 339256

آيا جریان سبز يك جنبش جنسي بود؟

وحيد يامين‌پور

گروه هاي اعتراضي مانند «رپ» و «هوي متال» سير تطور قابل مطالعه اي در كشورهايي چون امريكا داشته اند. شايد باورش دشوار باشد ولي جنبش رپ نخستين بار در قالب يك جنبش سياسي ضد نظم و ضد حاكميتي و به عنوان نتيجه ي شكاف نسلي(Generation Gap) در امريكا شناسايي شد. معروف ترين ترانه ي گروه هاي موسيقي رپ در دهه هاي پاياني قرن بيستم ترانه ي دكتر آلبان(Alban Nwapa) بود كه در حمايت از فلسطين و ابراز انزجار از جنايت هاي رژيم صهيونيستي سروده شد. نهادهاي مطالعاتي وابسته به دولت امريكا اعلام كردند اعتراض و پرخاش جوانانه از سطح پرخاش هاي انفعالي گذشته است و تشكيل گروه هاي اينچنيني نشانگر ورود اعتراضات جوانان به سطحي عميقتر و خطرناكتر است. بنابراين دولت امريكا خيلي زود و با تكيه بر شناختي مبنايي كه از جنبش هاي جوانان بدست آورده بود، رپ و ساير جريان هاي مشابه را سياست زدايي كرد و تم اصلي مخالفت را به سمت ديگري كشاند كه نتيجتاً كساني چون ام.سي.هامر (Hammer,M,C) به عنوان پيشروان نسل دوم رپرهاي امريكايي ترانه هايي سخيف با موضوعاتي چون تقبيح خانواده و سنت هاي متعارف اجتماعي را برجسته كردند.

نكته ي ظريفي در سياست هاي اجتماعي دولت امريكا وجود دارد. تحليلگران معتقدند جريان شكاف نسلي اتفاقي همه گير و غيرقابل اجتناب است و بهتر است دولت ها بجاي رد يا انكار آن به بحث درباره ي شيوه ي مديريت آن بپردازند چراكه در غير اينصورت اين جنبش ها با رفتاري غيرعقلاني و صرفاً‌ احساسي و هيجاني به نوعي تضاد با نظم و نظام سياسي و اجتماعي حاكم بدل مي شوند. اما شكاف نسلي چگونه و با چه تعريفي به اين نقطه مي رسد؟

جامعه شناسان شكاف نسلي را نوعي گپ و انقطاع اجباري بين بلوغ زيستي-جنسي و بلوغ اقتصادي-اجتماعي مي دانند. توضيح اينكه جوانان در سنين 13 تا 18 سال بطور كامل به بلوغ زيستي-جنسي مي رسند ولي در جوامع امروزي رسيدن به بلوغ اقتصادي-اجتماعي كه به معناي شناسايي فرد به عنوان يك هويت مستقل اجتماعي است يقيناً‌ ميسر نخواهد بود. هنگامي مي توان از اين هويت مستقل سخن گفت كه جوان بتواند در اداره ي مالي و اقتصادي خود مستقلاً عمل كند و به عنوان يك فرد اثرگذار در پازل اجتماعي واجد نقش باشد. بنابراين بلوغ اقتصادي-اجتماعي با مقوله ي اشتغال ارتباط مستقيم پيدا ميكند. به هيچ وجه متصور نيست كه جوان امروز مانند جوان جامعه ي سنّتي در 15 سالگي با پيوستن به فعاليت هاي اقتصادي خانوادگي براحتي ازدواج كند وبه عنوان يك عضو رسمي جامعه پذيرفته شود.

بنابراين سياستگذاران غربي با اين واقعيت مواجه بودند كه چگونه اين پرخاش زيستي-جنسي را پاسخ گويند. نگرش هاي واقع بينانه كشورهاي غربي را به اين سمت سوق داده اند كه بجاي تلاش براي پايين آوردن سن بلوغ اقتصادي-اجتماعي، راهي براي حل معضل بلوغ زيستي-جنسي بيابند چرا كه در خوشبينانه ترين حالت هم نمي توان براي همه ي جوانان زير بيست سال زمينه ي استقلال اقتصادي فراهم كرد در حاليكه آنان بطور فزاينده اي با هيجانات شهواني دست به گريبان اند. غرب اين ماجراي پيچيده را با انقلاب جنسي مديريت كرده است. تحليلگران غربي معتقدند با آزادي و اباحيگري جنسي مي توان طوفان و تنش جوانان را مديريت كرد و از انتقال پرخاش به مرحله ي سياسي و ضد نظم ممانعت كرد. تأسيس كلوب هاي شبانه و ساماندهي اماكن ويژه براي اختلاط آزادانه ي پسران و دختران و در عين حال حمايت از فرزندان احتمالي روابط غير رسمي از اين دسته راهكارهاست.

بخاطر مي آورم كه يكي از رايزن هاي فرهنگي ايران در آلمان از قول يكي از سياستمداران بنام آلماني مورد سوال واقع شده بود كه شما پس از انقلاب با بستن مشروب فروشي ها، كلوب هاي شبانه، خوابگاه هاي مختلط و مبارزه با مواد مخدر چگونه موفق به مديريت جامعه جوان خود مي شويد؛ و اين را اعتراف كرده بود كه اگر يك شب در آلمان كلوب هاي شبانه تعطيل باشد، فردا روز اعتراضات خياباني است.

نيازي به توضيح ندارد كه براي جمهوري اسلامي ايران نه فهم مسأله و نه روش هاي حل آن شباهتي با مدل غربي آن نخواهد داشت. طبعاً مي پذيريم كه مفهوم بلوغ زيستي-جنسي با فهم غربي آن يكسان است ولي براي تفكر ديني، دوران جواني فقط يك مسأله يا بحران نيست بلكه فرصتي دانسته مي شود كه مي تواند زمينه ي تحقق اهداف بلند ديني-انقلابي را فراهم كند. ممشاي امام در تعامل جدي با جوانان به عنوان حاملان اصلي نهضت، اتفاقي شگفت است كه جاي مطالعه ي بسيار دارد. از طرفي نياز زيستي-جنسي جوانان ايراني واقعيتي است كه قابل انكار نيست و روش اباحيگرايانه ي غرب هم از اساس با اهداف فرهنگي و مباني انقلاب اسلامي در تعارض است.

در حال حاضر جوانان ايراني در بسياري از نقاط حتي در سنيني پايينتر از 14 سالگي به بلوغ زيستي-جنسي مي رسند و مسائلي چون بهبود تغذيه و عوامل محركي مانند بي مبالاتي هاي رسانه اي و شيوه هاي پوشش دختران و از طرفي اوقات فراغت فراوان اين مرحله را وارد مرحله ي جديدتري مي كند. اين نوشتار در صدد ارائه ي راهكار براي حل اين معضل نيست. آنچنان كه از عنوان يادداشت برمي آيد صرفاً ارائه ي توضيح جديدي از ماجراهاي پس از انتخابات مدّ نظر است.

رهبران سياسي اعتراضات پس از انتخابات حمّالي جريان اعتراضي را بر گرده ي جوانان و دانشجويان گذاشتند. هرچند عدم اقناع كافي و پاسخ مستدلّ منشأ برخي تعارض هاي فكري و سياسي و ريشه ي مخالفت عده اي به حساب مي آيد اما معتقدم زمينه ي گسترده تر شدن مقطعي اعتراضات در ميان جوانان،‌ همانطور كه گفته شد، تنش و طوفان احساسي مبتني بر ناكامي در ارضاي نيازهاي طبيعي است. جوانان و دانشجويان امروز ايران در چه فضايي حضور اجتماعي دارند. اختلاط محدود دختران و پسران در محيط هاي دانشگاهي و در عين حال عدم امكان اطفاي هيجانات طبيعي نوعي ناكامي محرّك را باعث مي شود. استنلي هال روانشناس مشهور مسائل جوانان از اين مسأله با عنوان «طوفان و تنش(Storm & Stress)ياد مي كند. همچنين در جامعه شناسي كجروي اين مسأله در دسته ي تئوري هاي پرطرفدار «ناكامي-پرخاشگري» مورد بررسي قرار مي گيرد(Frustration-Aggression) .

بي ترديد شما هم مكرّراً‌ در كلاس هاي درس و جلسات سخنراني با استدلال و استنادهاي فراوان به شبهات ذهني و فكري راجع به جريانات پس از انتخابات مواجه بوده ايد ولي نهايتاً عده اي دختر و پسر جوان را مي بينيد كه عليرغم شكست تئوريك در پاسخ به استدلال ها بر مخالفت و پرخاشگري خود ادامه مي دهند. اين پرخاش نه از جنس عدم اقناع كه ريشه اي زيستي-جنسي دارد و ناخواسته به عنوان واكنشي به ناكامي هاي طبيعي ابراز مي شود. از آن جهت بر اين نكته تأكيد دارم كه بايد واقع بينانه جريان هاي دانشجويي و رفتارهاي خاص آنها را مورد واكاوي قرار داد و عجولانه بخاطر يك واكنش هيجاني آنها را داخل در جرگه ي مخالفين نظام يا منافقان ندانست.

غالب معترضين جوان حتي ابتدايي ترين مفاهيم و جريان هاي سياسي را نمي شناسند. آنها حتي از دليل واقعي اعتراض خود بي اطلاع اند؛ اين بي اطلاعي زمينه ي بسيار مناسبي براي كساني است كه بدنبال سوءاستفاده از هيجانات پرخاشگرايانه ي جوانان هستند.

غالب اعتراضات راديكال در دانشكده هاي فني آغاز مي شود و نه دانشكده هاي سياسي يا فلسفه و از طرفي دانشجوهاي شهرستاني بخاطر بهرمندي بيشتر از پاسخهاي سنتي اجتماعي و پاكي فضاي فرهنگ عمومي و عدم وجود محرك هاي محيطي بسيار كمتر از تهراني ها براي پيوستن به اعتراضات بي مبنا مجاب مي شوند.

معتقدم تفاوت زيادي بين اعتراضات جوانان و دانشجويان در ماجراهاي پس از انتخابات با شادي هاي خياباني پس از راهيابي ايران به جام جهاني 1998 فرانسه و همچنين شادي هاي ساختارشكنانه شان در چهارشنبه سوري نيست. مسوولان كشور بايد براي اين اعتراضات در دو سطح كاملا متفاوت بيانديشند. سطح اول اقناع فكري و تبيين مكفي است كه زمينه هاي رفع شبهه و ابهام را برطرف مي كند و ديگري راه حلّي مبنايي براي مديريت نيازها وهيجانات زيستي-جنسي جوانان كه ارتباط نزديكي با نشاط اجتماعي، ازدواج(حتي ازدواج موقت) و‌ فعاليت هاي گروه هاي ثانويه دارد.

http://www.rajanews.com/detail.asp?id=77161

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
پنج شنبه 23/4/1390 - 19:36 - 0 تشکر 339257

هرگز ندا را فراموش نمیكنیم + تصاویر

بعدازظهر روز شنبه 30 خرداد یك دختر خانم 27 ساله به همراه معلم موسیقی‌اش پس از اینکه مدتی طولانی درترافیك سنگین خیابان امیرآباد شمالی معطل مانده بود، برای رهایی از گرما، از خودرو پیاده ‌شد و در حاشیه كوچه شهید صالحی و خسروی در غرب خیابان كارگر شمالی در انتظار بازشدن راه بود كه ناگهان خون آلود نقش زمین شد. از لحظه زمین خوردن «ندا صالحی آقاسلطان» تا جان دادنش حداقل سه دوربین از سه زاویه مختلف تصویربرداری كردند یکی از دوربین ها حرفه ای بود و لرزش دست و تکانهای مرسوم در فیلم‌های آماتوری-خانوادگی را نداشت. بلافاصله جوانی 39 ساله بنام آرش حجازی دانشجوی پزشكی در انگلستان كه 4 روز پیش از آن وارد تهران شده بود خود را به ندا رساند و سعی كرد او را نجات دهد اما در مقابل سه دوربین موجود خون از بینی و دهان ندا بیرون ریخت و در صحنه ای دلخراش، دختر جوان جان باخت. ساعتی پس از این حادثه، فیلم تکان دهنده جان دادن این دختر جوان در اینترنت و شبكه‌های بی‌بی‌سی و العربیه پخش شد. به همراه تصاویر جان دادن ندا، تصویری از او به همراه معلم موسیقی اش در تظاهرات هواداران موسوی نیز پخش می‌شد تا آن مرحومه یك فعال سیاسی طرفدار موسوی و معترض به نتیجه انتخابات معرفی شود. جالب اینكه فیلم گرفته شده از ندا در تظاهرات از پشت سر و به گونه‌ای بود كه گویی تصویر بردار، شخص ندا را تعقیب می‌كرده است.
سی‌ان‌ان و بی‌بی‌سی به همراه تصاویر جان دادن ندا، تصویری از او به همراه معلم موسیقی اش
در تظاهرات هواداران موسوی نیز پخش كردند. در این تصاویر، دوربین دقیقا ندا را تعقیب می‌کرد

دو روز پس از قتل، آرش حجازی در استودیوی بی‌بی‌سی فارسی در لندن حاضر شد و به عنوان شاهد عینی، ماجرا را به این شكل نقل كرد: «سر و صدا را در خیابان شنیدم و تصمیم گرفتم بیرون بیایم و ببینم که چه خبره. خیابان خسروی را تا انتها رفتم و رسیدم به خیابان کارگر تا اینکه رسیدم به جایی که مردم جمع شده بودند و 50‌متر پایین‌تر پلیس ضد‌شورش با موتورهاشون ایستاده بودند و مردم را عقب می‌راندند. در یک لحظه گاز اشک‌‌آور بین مردم پرتاب شد و مردم وحشت کردند. در همان زمان پلیس به سمت مردم حرکت کرد با موتور و مردم در خیابان خسروی دویدند. ندا هم در میان اون مردم بود و می‌دیدمش و مرتب در تمام این مدت ما ایشون رو می‌دیدیم. ما همین‌طور دور شدیم تا به تقاطع خیابان خسروی و خیابان صالحی رسیدیم، جایی که مردم پراکنده شدن دیگه و چند نفری ایستاده بودند که ببینن چیکار باید بکنن که در اون لحظه ما صدای تیری رو شنیدیم. من از دوستی که کنارم ایستاده بود پرسیدم که این چی بود؟ گلوله بود؟ و اون گفت که نه. می‌گن که گلوله‌های پلاستیکی دارن. منتها در همان لحظه من برگشتم و دیدم خون از سینه خانم ندا که در یک متری من ایستاده بود داره فواره می‌زنه من به طرف ایشون رفتم و به کمک فردی که فکر می‌کردم پدرشونه و بعدا شنیدم که معلم موسیقی شونه، روی زمین خواباندیم و سعی کردم که با فشار دستم جریان خون رو متوقف کنم ولی گلوله به آئورت ایشون خورده بود و ریه ایشون رو پاره کرده بود. گلوله از جلو وارد شده بود به سینه ایشون. متأسفانه نتوانستم کاری برای ایشون بکنم. متأسفانه هر چه فشار به سینه ایشون آوردم وقتی که آئورت ایشون پاره شده بود، خون در مدت ٣٠ثانیه تا ٤٠ ثانیه از بدن خالی شد. ابتدا گمان کردم که تیر اندازی از روی یک پشت بام انجام شده است. اما کمی بعد تظاهرات کنندگان را دیدم که مرد مسلح موتور سواری را گرفته اند.
مردم فریاد می زدند گرفتیمش، گرفتیمش. او را خلع سلاح کردند و کارت شناسایی اش را که نشان می داد عضو بسیج است، گرفتند. مردم خیلی عصبانی بودند و او فریاد می زد نمی خواستم بکشمش مردم نمی دانستند با او باید چکاربکنند و گذاشتند که برود. اما کارت شناسایی اش را گرفتند. کسانی هستند که می دانند او کیست. چند نفر هم از او عکس گرفتند»
آرش حجازی ادامه داد: «می‌دانم صحبت کردن در مورد آنچه اتفاق افتاده است مرا به مخاطره می اندازد. تصمیم سختی بود که بیرون بیایم و در مورد این موضوع صحبت کنم، اما ندا برای دلیلی مرد. او برای حقوق ابتدایی می جنگید… نمی خواهم که خونش بی ثمر ریخته شده باشد. ندا در خیابان مرد که چیزی بگوید. فکر نمی کنم که الان بتوانم به ایران باز گردم .آنها هرچه من می گویم را تقبیح خواهند کرد و اتهامات دیگری به من خواهند زد. من هیچ وقت در سیاست نبودم. به خاطر نگاه معصومی که در چشمهای ندا بود، موقعیت خود را در خطر انداختم»
آرش حجازی 2روز پس از قتل، به انگلیس رفت و ماجرا را برای بی‌بی‌سی شرح داد
گفته‌های آرش حجازی با اظهارات نامزد ندا (كاسپین ماكان) و معلم او تناقض داشت ضمن اینكه خلع سلاح ضارب توسط رهگذران و سپس رها كردنش هم خیلی مشكوك و غیرواقعی به نظر می‌رسید.
ساعتی پس از تیرخوردن ندا، فیلم‌های حادثه از زوایای مختلف از بی‌بی‌سی و سی‌ان‌ان پخش شد
در آن روزها تلویزیونهای بین‌المللی به طور مكرر فیلم جان دادن ندا به همراه مصاحبه آرش حجازی را پخش كردند و چنان جوی ایجاد شد كه رییس جمهور آمریكا گفت: «به نظر من زمانی که یک زن جوان خارج از خودرویش در خیابان هدف تیراندازی قرار می گیرد، یک بی عدالتی رخ داده و مشکلی وجود دارد» (عصرایران، 11تیر) شیرین عبادی هم اعلام کرد که مسئله قتل ندا را پیگیری حقوقی خواهد کرد. وی تاکید کرد: «حتی اگر ندا در تظاهرات حضور هم داشته، نیروهای امنیتی حق قتل وی را نداشته‌اند» (رادیو زمانه، ۳۱خرداد)
روز 31خرداد88، كشته شدن دختر معترض ایرانی به دست شبه نظامیان بسیجی، خبر اول دنیا بود

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
پنج شنبه 23/4/1390 - 19:39 - 0 تشکر 339262

رسانه‌های بین‌المللی با پخش مكرر تصاویر ندا، او را نماد كشته‌شدگان حوادث پس از انتخابات ، فرشته آزادی جوانان ایرانی و شهید جنبش سبز معرفی می‌كردند. تبلیغات درباره ندا به حدی بود كه ركورد دانلود فیلم در اینترنت و بازدید از یك فیلم در سایت یوتیوب را شكست. در توضیح همه این فیلم ها هم ندا «یك معترض به تقلب در انتخابات كه توسط شبهه نظامیان بسیجی كشته شده»، معرفی می¬شد. فیلم های جان دادن ندا خیلی زود رکورد دانلود فیلم در سایت پرطرفدار یوتیوب را شکست
رسانه‌های طرفدار موسوی از ممنوعیت برگزاری مجلس یاد بود برای ندا و برگزاری خاكسپاری وی تحت تدابیر شدید امنیتی خبر می‌دادند. در این میان كاسپین ماكان، (نامزد ندا) پی در پی با رسانه‌های خارجی مصاحبه می‌كرد و خصوصیات و تعلقات ندا را شرح می‌داد. آن¬ها هم به بهانه مصاحبه با ماكان، چندبار دیگر فیلم كشته شدن ندا را پخش می‌كردند. بزودی عكس‌های ندا در تجمعات معترضان داخلی و ضد انقلاب خارجی عكس اول و نماد اعتراضات و بعدا نماد آزادیخواهی زنان دربند ایران شد.
مراسم یادبود ندا در خارج از ایران، 21ژوئن2009- اول تیر1388 اشك ریختن رضا پهلوی بخاطر ندا، سخنرانی در باشگاه ملی مطبوعات، واشنگتن 22ژوئن- اول تیر1388 تشیع جنازه نمادین ندا، دالاس آمریکا، 23ژوئن2009- دوم تیر1388 تظاهرات و تجمعات ضدانقلاب در اروپا و آمریکا در اعتراض به قتل نداآقاسلطان، تابستان88 پوسترها و طرح‌های گرافیكی ندا تی‌شرت های ندا تندیس‌های ندا انواع محصولات با برند "REMEMBER Neda" بج‌های ندا سخنرانی مریم رجوی در بزرگداشت ندا آقاسلطان اهدا تندیس ندا به پارلمان ایتالیا توسط فرستادگان سازمان مجاهدین خلق، 22آذر88 نداآقاسلطان شخصیت سال2009 روزنامه تایمز لندن

در شهرهای مختلف اروپایی و آمریكای شمالی برای ندا تجمع، مجلس یاد بود و حتی تشیع جنازه نمادین برگزار كردند. در هر تجمع ، حكومت ایران و بسیج را بخاطر قتل ندا محكوم می‌كردند. در یمن، دولت این كشور كه سرگرم سركوب خونین شیعیان این كشور بود و به همین دلیل روابط یمن با ایران بسیار تیره شده بود، خیابانی را در صنعا بنام ندا نامگذاری كرد. در ایتالیا هم اقدام مشابهی صورت گرفت. كار بجایی رسید كه در یك شوی لباس در اروپا، بر دست مانكنهای نیمه عریان مچ بند سبز بستند و بر تنشان لباسهایی با عنوان «ندا زنده است» و «ما همه ندا هستیم» پوشاندند.
در یمن دولت ضد شیعه این كشور در شرایطی كه مشغول سركوب خونین شیعیان بود و ایران را به كمك به شیعیان یمنی متهم می‌كرد، خیابانی را در صنعا بنام ندا آقا سلطان نامگذاری كرد

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
پنج شنبه 23/4/1390 - 19:44 - 0 تشکر 339265

با وجود این جنجال خبری فوق العاده در رسانه‌های غربی و ضد انقلاب، در ایران رسانه‌های داخلی و صدا و سیما تا دو روز كاملا منفعل و ساكت بودند. بعد از 5 روز از كشته‌شدن ندا، صدا و سیما با پخش مصاحبه با معلم ندا و رهگذران شاهد حادثه به جنبه‌های مشكوك ماجرای ندا پرداخت.
محمود احمدی‌نژاد 9 روز پس از كشته‌شدن ندا با ارسال نامه ای برای هاشمی شاهرودی، رییس وقت قوه قضاییه، خواستار رسیدگی جدی به موضوع و شناسایی عوامل این جنایت شد. ده روز پس از كشته‌شدن ندا و در حالی كه رسانه‌های بین‌المللی طی ده روز گذشته تصویری وحشی و بی رحم از نیروهای امنیتی ایران ترسیم كرده بودند، سردار احمدی‌مقدم فرمانده نیروی انتظامی در جمع خبرنگاران، قتل ندا آقا سلطان را سناریوی از پیش طراحی شده دانست و اعلام كرد آرش حجازی به عنوان شاهد قتل تحت تعقیب اینترپل است (جام‌جم، 10 تیر)
ماجرای قتل ندا در روزی كه تجمعات خیابانی تهران رو به فروكش بود، توانست هیجان، شوك روانی و انگیزه جدیدی برای ادامه اعتراضات ایجاد كند به تدریج شعار و علت تجمع معترضان از «اعتراض به تقلب» در انتخابات به «اعتراض به ممنوعیت تجمعات» و سپس «اعتراض به سركوب خونین معترضان» تبدیل شد.
ماجرای قتل ندا در روزی كه تجمعات خیابانی تهران رو به فروكش بود،
توانست شوك روانی و انگیزه جدیدی برای ادامه اعتراضات ایجاد كند

مدتی بعد چند روزنامه‌نگار  با بررسی عكس‌ها و فیلم‌های موجود قتل ندا، این فرضیه را مطرح كردند كه قتل ندا در تقاطع خیابان‌های خسروی و صالحی، یك صحنه سازی بوده و ندا خودش خون را از منبعی كه در دست داشته به روی صورت خود پمپاژ می‌كرده است اما پس از حركت نمایشی بسوی بیمارستان، واقعا توسط همراه ناشناس‌اش، گلوله می‌خورد. (ایرنا، 14دی به نقل از روزنامه وطن امروز و همچنین جوان آنلاین، 5 فروردین 1389)
علاوه بر وبلاگ نویسهای ایرانی، چند روزنامه نگار خارجی هم با دقیق شدن روی
فیلم‌ها و عكسهای متعدد موجود از جان دادن ندا، چند تناقض كشف كردند

در پاییز سال 89 كاسپین ماكان نامزد ندا از ایران خارج شد و به اروپا و آمریكا و حتی سرزمین های اشغالی فلسطین سفر كرد و داستان های خود و ندا را برای خبرنگاران و بینندگان برنامه‌های تلویزیونی و شركت كنندگان در سمینارها و همایش های مختلف تعریف می كرد. ماكان در سفر به سرزمین های اشغالی، به دفتر شیمون دعوت شد و از رئیس جمهور رژیم صهیونیستی پرنده صلح هدیه گرفت و بنام همه ایرانیان از پرز سپاسگذاری كرد. خانواده ندا و برخی از رسانه های هوادار موسوی سفر وی به اسرائیل را تقبیح كردند. او هم در جواب گفت: «علت مخالفت چهره‌های شاخص جنبش سبز با من، آن است که در اولین مصاحبه خود گفتم ندا طرفدار جنبش سبز نبوده و حتی در انتخابات ۲۲ خرداد نیز شرکت نکرده است»
دیدار كاسپین ماكان با شیمون پرز رئیس رژیم صهیونیستی در تل آویو، 3فروردین1389

در 25 می 2010 (4 خرداد89) هفته نامه آلمانی اشپیگل با انتشار گزارش مفصلی از كاسپین ماكان نوشت: «ماکان یک مشاور مطبوعاتی استخدام کرده و روزنامه‌نگاران مجبورند از طریق او قرار مصاحبه بگذارند. در ماه نوامبر سال گذشته مشاور مطبوعاتی ماکان به اشپیگل آنلاین اطلاع داد که تمام وقت وی تا دو هفته رزرو شده و او بابت مصاحبه‌های خود پول می‌گیرد ... به‌نظر می‌رسد که ماکان قتل ندا را به کسب‌و‌کاری برای خود تبدیل کرده است. علاوه بر روزنامه‌نگاران، مدافعان حقوق بشر نیز به مصاحبه با وی علاقه نشان می‌دهند. او دائما از این سو به آن‌سوی جهان در پرواز است. سازمان ملل برای شرکت در یک کنفرانس او را به ژنو دعوت می‌کند تا در کنار مخالفان کره شمالی و کوبا بنشیند...»
چندماه پس از قتل ندا داریوش سجادی، روزنامه نگار اصلاح طلب مقیم آمریكا تحلیل ماجرای قتل ندا به خبرنگار گویا نیوز گفت: « ... از آرش حجازی شاهد قتل ندا اقا سلطان می پرسم. یا ایشان و یا هر کس دیگری که می خواهد جواب بدهد. ایشان ۴۸ ساعت بعد از حادثه با ویزای آماده در جیب! سر از بی بی سی در آوردند و گفتند ما قاتل ندا را گرفتیم کارتش را در اوردیم و بسیجی بود و... بنده سوالم این است اقای آرش و کلیه کسانی که خبر را شنیدید. شما می گویید جنبش سبز یک جنبش نایس ِ ملاطفت طلب است بعد هم توانستید یک بسیجی آدم کش را که یک نفر را در مقابل چشم همه کشته خلع سلاح کنید و کارت شناسائی اش را هم در اورده اید ایشان هم تمام مدت مثل ماست وایساده و شما را نگاه کرده؟!؛ از کی تا حالا جنبش سبز اینقدر دلاور شده که یک قاتل مسلح را خلع سلاح کند بعد هم ولش کند؟ آیا روی پیشانی بنده و امثال بنده نوشته شده ابله؟!
من تقریباً مطمئنم قتل ندا آقا سلطان دسیسه ای حساب شده توسط کشورهائی بود که یکی از نگرانی هایشان تلطیف مناسبات بین ایران و آمریکا بوده و هست گذشته از آنکه تجربه تاریخی موید شیطنت انگلستان در چنین مواردی است.

مگر در فردای بازشدن پای کمپانی استاندارد اویل آمریکا در بازار انحصاری نفت ایران که تا قبل از این در قبضه انگلستان بود ناگهان مواجه با آشوب سقاخانه آشیخ هادی نشدیم که نتیجه آن بعد از قتل مشکوک سفیر وقت آمریکا در سقا خانه آشیخ هادی منجر به انصراف کمپانی استاندارد اویل از سرمایه گذاری در ایران شد. پس تاریخ را برای چه می خوانیم؟

آیا تصادفی بود که کنسول وقت انگلستان ناگهان علاقه مند می شود سفیر آمریکا را که نماینده نشریه نشنال جئوگرافی نیز بود تشویق به حضور در سقاخانه و گرفتن عکس برای نشریه مزبور کند و سفیر بیچاره نیز بی خبر از همه جا وقتی دوربینش را در محل مستقر کرد خود را مواجه با چند نفر مشکوک می بیند که از حاشیه تجمع مردم فریاد ِ «بکشید این اجنبی نجس را» می شنود و نهایتاً توسط مردم مذهبی به خشم آمده کشته می شود.
همین مسئله در کشته شدن ندا آقاسلطان جای تامل دارد که درست فردای آنکه آیت الله خامنه ای در نماز جمعه خبر از آن داد که اوباما طی پیامی محرمانه خواستار بهبود مناسبات بین ایران و آمریکا شده ناگهان ندا آقا سلطان در تهران به آن شکل و با حضور فیلمبرداری حرفه ای کشته می شود و تصادفاً! ۴ شبکه بی بی سی و سی ان ان و العربیه و فاکس نیوز بنمایندگی از دول انگلستان و عربستان و اسرائیل که جملگی از مخالفان جدی بهبود مناسبات بین ایران و آمریکا هستند، افکار بین الملل را بمدت یک هفته در معرض بمباران تصویری کشته شدن ندا آقا سلطان قرار می دهند تا نهایتاً توانستند اوباما را بعد از یک هفته بمباران خبری مجبور به ایراد سخنرانی انتقادی از موضع نقض حقوق بشر علیه ایران کند که متقابلاً آیت الله خامنه ای نیز مجبور به دادن پاسخ تند و مناسب به وی شود و داستان همیشگی تیرگی و فریز ماندن مناسبات دو کشور بر همان پاشنه همیشگی بچرخد. بگذریم که در همان مقطع نیز بنده به سهم خود طی مقاله تغار شکسته تهران در حد بضاعت خود این قتل مشکوک را مورد ارزیابی قرار دادم....» (سایت گویا نیوز، آذر88)
مجموعا ماجرای قتل ندا حاوی نكات مشكوكی بود كه در تحلیل موضوع باید به آنها توجه كرد :

و خلاصه اینكه، قتل ندا آقا سلطان به نفع چه كسی بود و چه طرفی از آن بهره‌برداری كرد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* فصل17 از كتاب «حماسه تلخ»؛ وقایع نگاری انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، انتشارات جام جم 1389 چاپ چهارم
1 – تعقیب ندا و استادش در تجمع هواداران موسوی توسط شخصی كه فیلم آنرا برای پخش به بی¬بی¬سی ارسال كرد. 2 – حضور یك دوربین فیلمبرداری حرفه‌ای آماده برای ضبط در هنگام حادثه و تصویربرداری دقیق از ماجرا با آرامش. 3 – حضور رهگذران در حال قدم زدن در فیلم در حالی كه در صحنه درگیری و تیراندازی، معمولا مردم هیجان زده هستند و سعی می‌كنند پناه بگیرند و خود را از شلیکهای احتمالی بعدی نجات دهند. 4 – تناقض‌های متعدد در مصاحبه آرش حجازی با بی‌بی‌سی فارسی از جمله دستگیری ضارب مسلح توسط رهگذران، درآوردن كارت عضویت وی در بسیج و سپس رها كردنش! همچنین توجه حجازی به ندا قبل از حادثه و نیز دور بودن صحنه قتل از درگیری‌ها به شهادت شاهدان و فیلم‌ موجود. 5 – اینكه شاهد اصلی بی‌بی‌سی، 4 روز قبل از قتل وارد ایران شد و 2 روز بعد به انگلستان بازگشت. 6- تفاوت رد خون روی صورت و پیشانی ندا در فیلم‌ها و عكس‌های مختلف موجود.
http://www.mersad.org/1388-09-22-14-30-27/3837-%D9%86%D8%AF%D8%A7-%D8%A7%D9%82%D8%A7-%D8%B3%D9%84%D8%B7%D8%A7%D9%86.html

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
جمعه 14/5/1390 - 4:49 - 0 تشکر 348044

ننگ بر موسوی و خاتمی و كروبی و مزدورانشان كه شیرینی انتخابات بی سابقه را در ذائقه ی ملت تلخ كردند

جمعه 4/6/1390 - 22:2 - 0 تشکر 358633

خسارت ۶۳ میلیارد تومانی به اموال عمومی درفتنه ۸۸

محمد شعبانی جانشین مجتمع دانشگاه امام حسین (ع) تهران گفت: در فتنه ۸۸ بیش از ۶۳ میلیارد تومان به اموال عمومی تهران خسارت وارد شد.
http://www.yalasarat.com/vdch.in6t23nmzftd2.html

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
جمعه 4/6/1390 - 22:4 - 0 تشکر 358634

مهدی محمدی کارشناس مسائل سیاسی در جلسه هفتگی انصارحزب الله به موضوع جریان شناسی در آستانه انتخابات مجلس پرداخت. وی در این جلسه گفت:هر بحثی در مورد جامعه‌شناسی جریانهای سیاسی در ایران باید با ارجاع به فتنه سال ۸۸ انجام شود. ما همچنان در دورانی از تاریخ انقلاب قرار داریم که نقطه شروع آن فتنه ۸۸ است. در واقع اگر بخواهیم تاریخ سه دهه انقلاب اسلامی را به یک اعتبار تقسیم‌بندی کنیم می‌شود گفت که تاریخ انقلاب به دو دوران قابل تقسیم است: دوران ما قبل فتنه و دوران بعد از‌آن.

فضای سیاسی کشور بعد از فتنه ۸۸
مشخصات فضای سیاسی کشور ما بعد از فتنه ۸۸ به طور اساسی بافضای سیاسی ما قبل فتنه تفاوت کرد. این فتنه، تعریف نیروهای سیاسی، مناسبات نیروهای سیاسی با یکدیگر، مناسبات نیروهای سیاسی با حاکمیت و مناسبات نیروهای سیاسی با بدنه اجتماعی جامعه را به طور اساسی تغییر داد به طوری که هیچ کدام از این مناسبات اکنون مثل سابق نیست. اکنون به لحاظ زمانی ما دو سال از فتنه ۸۸ فاصله گرفته‌ایم ولی به لحاظ کارکدرهای سیاسی و اجتماعی همچنان با آن زندگی می‌کنیم. به عقیده من دقیق‌ترین تحلیل این است که گفته شود ما در میانه فتنه‌ای زندگی می‌کنیم که ۳ فاز مختلف داشته است. فاز اول این فتنه همان است که در فتنه ۸۸ دیدیم. این فاز از ۲۲ خرداد ۸۸ آغاز شد و در ۹ دی ۸۸ خاتمه یافت. بازیگران اصلی این فاز هم جریان اصلاح‌طلب، آقای هاشمی و طرف خارجی بودند. فاز دوم فازی است که از ۹ دی ۸۸ آغاز شد و تا زمان خانه‌نشینی آقای احمدی‌نژاد ادامه پیدا کرد. بازیگر اصلی در این فاز جریان انحرافی بوده است. فاز سوم از فردای بازگشت آقای احمدی‌نژاد به محل کارش شروع شد و تا انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۹۲ ادامه خواهد داشت. در این فاز سوم که اکنون ما در میانه آن قرار داریم بازیگر اصلی ائتلافی از جریان انحرافی و جریان فتنه خواهد بود. در واقع این دو جریان برای هم‌افزایی علیه نظام تلاش خواهند کرد. اما مشخصات هر یک از این سه فاز چیست و چگونه به دنبال همدیگر قرار گرفته‌اند و با چه فضایی ظرف چند ماه آینده رو به رو خواهیم بود؟ 

اجازه بدهید از فتنه ۸۸ شروع کنیم. فتنه‌ای که در سال ۸۸ کلید خورد با صحنه‌گردانی و مدیریت و پشتیبانی آقای هاشمی، اجرای جریان اصلاح‌طلب و حمایت لجستیکی طرف خارجی سه رکن اساسی داشت. اگر شما این سه رکن را در کنار همدیگر قرار بدهید، کلیه رویدادهایی که سازنده فتنه ۸۸ بود را می‌توانید از آنها نتیجه‌ بگیرید و چیز مهمی جا نخواهد افتاد.

کلیدی‌ترین اصل فتنه ۸۸
رکن اول که کلیدی‌ترین اصلی است که فتنه ۸۸ را به وجود آورد آن چیزی است که در جامعه‌شناسی سیاسی به آن از دست رفتن انسجام طبقه حاکم می‌گویند. یک مجموعه افرادی هستند که ۳۰ سال است به عنوان الیت حاکم در جامعه شناخته شده‌اند و به نوعی حکومت در دست اینها بوده است. اصحاب امام(ره) و زحمت‌کشیده‌های انقلاب بودند. 

در مباحث امنیتی مربوط به شکل‌گیری ناآرامی‌های اجتماعی این یک اصل است که اگر می‌خواهید نارضایتی را تبدیل به آشوب کنید ضرورت دارد که به نوعی انسجام طبقه حاکم از بین برود و در داخل حکومت دعوا شود. آقای حسین بشیریه پدرخوانده نظریه‌های سیاسی که جریان اصلاح‌طلبی از او پیروی می‌کند، یک مصاحبه مبسوطی با سایت انگلیسی زبان لوگوس کرد و خلاصه حرفش این بود که برای اولین بار در ۳۰ سال گذشته در سال ۸۸ اتفاقی که افتاد این بود که مردم احساس کردند درون حکومت دعوایی هست که تمام‌شدنی هم نیست و طرفین برای اینکه در این دعوا بر یکدیگر غلبه کنند، حاضرند حتی خود نظام هم صدمه ببیند بنابراین برای به خیابان آمدن انگیزه پیدا کردند. اصلی‌ترین نقش را در این موضوع آقای هاشمی داشت آن هم با نامه‌ای که ۱۷ خرداد آن سال خطاب به حضرت آقا به صورت علنی نوشت. ایشان اگر می‌خواست با رهبری حرف بزند او را که می‌پذیرفتند می‌رفت حرفش را می‌زد ولی وقتی کسی تصمیم می‌گیرد نامه سرگشاده بنویسد مخاطبش در واقع مردم و در این مورد خاص ضد انقلاب هستند. در نامه اصل حرف آقای هاشمی این است که می‌گوید یک طرف من هستم و قدیمی‌های انقلاب و این مردمی که مثل آتشفشان به خیابانها ریخته‌اند و طرف دیگر شما هستید و احمدی‌نژاد. حالا انتخاب کنید. 

خلاصه نامه آن بود که رهبری را تهدید می‌کند که نیروهای اجتماعی ما کف خیابان حضور دارند، شما باید انتخاب کنید. مسئله کلیدی از حیث تبدیل اعتراض به آشوب این است که تاثیر این نامه را روی آن فعال شدن آن جریان‌ها و تیم‌های ضد انقلابی بررسی کنید که ۳۰ سال در خانه‌‌شان نشسته بودند و با وجود اینکه از نظام کینه داشتند وقت جرئت عرض اندام نداشتند چرا که به درستی تصور می‌کردند نظام منسجم‌تر و قدرتمند‌تر از آنی است که آنها بتوانند صدمه‌ای به آن بزنند. این نامه به مجموعه ضد انقلابی که کینه نظام را داشتند، جرئت داد به خیابان بیایند چون احساس ‌کردند در حکومت دعوا این قدر بالا گرفته است حالا وقتش فرارسیده تا آن ضربه‌ای را که همیشه دنبالش بودند به نظام وارد کنند. از دست رفتن انسجام طبقه حاکم اعتراض را تبدیل به آشوب کرد. 

اگر آقای هاشمی نامه خرداد ماه ۸۸ را خطاب به حضرت آقا نمی‌نوشت می‌توان به یقین گفت که بسیاری از آن چیزی که در آن سال کف خیابان دیدیم، اصلا امکان رخ دادن پیدا نمی‌کرد. 

رکن دوم که فتنه ۸۸ در این جمله خلاصه می‌شود؛ خیابانی شدن مبارزه سیاسی. قاعده بازی سیاست این است که طرفین طی یک مجموعه قواعد پذیرفته شده می‌آیند و با یکدیگر رقابت می‌کنند و نتیجه بازی سیاست پای صندوق رای تعیین می‌شود و طرفین بر مبنای تعهدی که کرده‌اند نتیجه را می‌پذیرند. در سال ۸۸ برای اولین بار در کشور ما معیار بودن صندوق رای به عنوان محل حلّ و فصل منازعات سیاسی به چالش کشیده شد. و یک جریان سیاسی چون مطمئن شده بود قادر به پیروزی در انتخابات نیست سعی کرد با خیابانی کردن مبارزه سیاسی هدف دیگری که غیر از پیروز شدن در انتخابات بود را محقق کند و این همان چیزی است که ما به آن می‌گوییم کودتای مخملی. یکی از تئوریسین‌های این جریان دو هفته قبل از انتخابات در یک جلسه‌ای گفته بود که ما به این نتیجه رسیدیم که این قدر رای نداریم که احمدی‌نژاد را شکست بدهیم. اما این قدر رای داریم که مملکت را به آشوب بکشیم. پس باید گزینه پیروزی در انتخابات را کنار گذاشت و به جای آن حضور مردم در خیابان به منظور امتیازگیری از نظام را در پیش بگیریم. تیم امنیتی دولت خاتمی پیغامی که به میرحسین موسوی دادند این بود که گفتند ما درسی که گرفته‌ایم این است که اگر از رهبری بخواهیم امتیاز بگیریم، راهش این است که مردم را به کف خیابانها بکشانیم. این پیغامی است که ابطحی در اعترافاتش می‌گوید آقای یونسی در شب ۲۵ خرداد توسط علی محمدحاضری برای میرحسین موسوی فرستاد. 

رکن سوم فتنه ۸۸، سیاسی شدن اعتراضات اجتماعی و اقتصادی از طریق بحث تقلب بود. طبیعی است در هر مملکتی مردم یک‌سری اعتراضات و نارضایتی‌هایی دارند اما این اعتراضات تبدیل به آشوب نمی‌شود در عوض مردم سعی می‌کنند از طریق مکانیسم‌های موجود از جمله جابجا کردن دولت‌ها از طریق انتخابات آن را حل کنند بحث تقلب در سال ۸۸ ایده‌ای بود که الان ما متوجه شده‌ایم و یافته‌های اطلاعاتی هم نشان می‌دهد که از طرف منافقین در ذهن میرحسین موسوی تزریق شد. بالاخره اردشیر ارجمند که همه‌کاره میرحسین بود الان کجاست؟ او برادر مسعود امیرارجمند رئیس سازمان اطلاعاتی منافقین مستقر در پاریس است. این آقا تمام مدت سال ۸۸ به میرحسین مشاوره می‌داد که آخر سال۸۸ دستگیر و قبل از اینکه دادگاهش برگزار شود فرار کرد و به پاریس گریخت. مستندات نشان می‌دهد الیت اصلی جریان اصلاح‌طلب می‌دانستند که تقلبی در انتخابات رخ نداده ولی به گفتن این دورغ نیاز داشتند تا مردم را به خیابان بکشانند. 

اینها به موسوی گفته بودند اگر می‌خواهید مردم به خیابان بیایند و اعتراض را تبدیل به ناآرامی کنید باید یک چیزی بگویید که مردم به این نتیجه برسند که مشکل اقتصادی آنها منشاء سیاسی دارد و تا این سیستم سیاسی برقرار است مشکلاتشان به قوت خود باقی است. به این می‌گویند سیاسی کردن اعتراضات اجتماعی و اقتصادی. تقلب این پیغام را برای بخشی از طبقه متوسط فرستاد که این نظام حاضر نیست رای شما را صحیح بخواند چه برسد به اینکه بقیه مشکلات را حل کند در نتیجه آن کسی که حتی مشکل اقتصادی داشت، احساس کرد فرصتی به دست آمده که بیاید سنگی بردارد و شیشه‌ای را بشکند.

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
جمعه 4/6/1390 - 22:7 - 0 تشکر 358636

یک چیزی که کمتر راجع به آن بحث شده در واقع فاز دوم فتنه است و اینکه سهم جریان انحرافی در به وجود آمدن فتنه و فتنه‌ای که این جریان در پی آن است چیست؟ ما باید ببینیم رئوس حرکت انحرافی این جریان و پشت پرده راهبردهایی که تعقیب می‌کند چیست؟ 

این سوال مهم و ظریفی است. من به شما عرض می‌کنم بر مبنای مجموعه یافت‌ها به نظر می‌آید که جریان انحرافی الان شکل نگرفته و سابقه آن به سالهای اول و دوم دولت نهم برمی‌گردد، منتها چون اولا آن موقع غلبه نداشت و همه‌کاره دولت نشده بود و ثانیا نتوانسته بود ماهیت دولت را دگرگون کند به یک مساله تبدیل نشد و زمانی به مساله تبدیل شد که خطرش از حد مجاز عبور کرد. 

دو اتفاق مهم از ناحیه جریان انحرافی رخ داده و به عقیده من نشان دهنده این است که در همان حالی که جریان چپ و آقای هاشمی مشغول فتنه بودند، این جریان هم مشغول یک فتنه عمیق‌تری بود، اما فرصت برای اعمال این فتنه را به دست نیاورد تا زمان برکناری آقای مصلحی و خانه‌نشینی آقای احمدی‌نژاد. اولین پروژه‌ای که جریان انحرافی کلید زد این بود که دو دولت نهم ارتباط دولت را اولا با نخبگان و ثانیا با طبقه متوسط شهری تیره کند. همان‌طور که می‌دانید تمرکز آقای احمدی‌نژاد در دولت نهم، روی طبقات محروم بود و طبقه متوسط شهری و نخبگان و طبقه‌ای که حاضر است برای علایق سیاسی خودش به خیابان بیاید و هزینه بدهد در ۴ سال اول فراموش شدند. 

آقای احمدی‌نژاد مطابق تئوری‌ای که مشایی و دوستانش تزریق کرده بودند هیچ ارزشی برای این طبقه قائل نبود و همیشه می‌گفتند که اصلا ما چه احتیاجی به اینها داریم ما از بالای سر اینها پل می‌زنیم و با مردم ارتباط می‌گیریم، مگر اینها چقدر هستند. در واقع تئوری آقایان این بود که گویی پارادوکسی هست میان ارتباط با طبقه متوسط و نخبگاه شهری و ارتباط با طبقه محروم و در حالی که خیلی از دلسوزان به اینها می‌گفتند چنین تناقضی وجود ندارد حاضر به پذیرش نبودند. 

اشکال این حرف خودش را آنجایی نشان داد که ما در هفته اول بعد از انتخابات سال ۸۸ به دنبال یک نفر می‌گشتیم که برود در تلویزیون از آقای احمدی‌نژاد دفاع کند، ولی گیر نمی‌آوردیم! چون روابط را با همه نخبگان تیره و تار کرده بود. در حالی که همه توصیه رهبری این بود که باید از حداکثر ظرفیت‌ها استفاده شود. اگر آقای حداد عادل و جواد لاریجانی و امثال اینها آمدند به خاطر حفظ نظام بود و اینکه واقعا عقیده داشتند تقلبی رخ نداده و دارد به نظام ظلم می‌شود والا آقای احمدی‌نژاد بدون تردید به خاطر چسبیدن به این تدوری خطرناک نتوانسته بود هیچ پشتوانه‌ای از نخبگان غیر دولتی برایش خود فراهم که به خاطر خود او نه به خاطر مثلا کلیت نظام حاضر به دفاع از او باشند. هنوز هم نتوانسته است و همه اینهایی که دور این آقایان هستند دو تا سیلی هم حاضر نیستند برای احمدی‌نژاد بخورند. آن تیپی که حاضر است سیلی بخورد دیگر جایی در اطرافیان ایشان ندارد. 

آقای احمدی‌نژاد مشورت با نخبگان را همیشه با امتیازدهی به نخبگان خلط می‌کرد؛ و همین باعث شد نخبگان را از دست بدهد. حالا کارکرد نخبگان چیست. کارکرد نخبگان مدیریت بحران است. بله پای صندوق رای هیچ فرقی میان مردم معمولی و نخبگان نیست. آن روزی که کشور به هم می‌ریزد و فضا بحرانی می‌شود نخبگان کارکرد خودشان را در دفاع از سیستم و آرام کردن اعتراض‌ها نشان می‌دهند و آقای احمدی‌نژاد اصلا به چنین چیزی فکر هم نکرده بود الان هم نمی‌کند. خیال می‌کند همان رایی که پای صندوق می‌آورد کافی است. در حالی که قطعا اینطور نیست. در فضای بحران الیت نخبه است که باید بحران را مدیریت کند و از توده هیچ کاری بر نمی‌آید. اگر نبودند جامعه نخبه‌ای که در سال ۸۸ بحران را مدیریت کردند و فتنه گری فتنه گران و دروغ گویی آنها را برای مردم روشن کردند آیا چیزی از رای ۲۵ میلیونی آقای احمدی‌نژاد باقی می‌ماند. اینهایی که دور ایشان هستند چون سطح فکرشان بسیار پایین و ابتدایی است اصلا این چیزها را نمی‌فهمند. می‌گویند ما رای داریم. بله دارید ولی سرمایه اجتماعی موثر یعنی نخبگانی که روز مبادا به دادتان برسند و پای کارتان بایستند چقدر دارید؟ خیلی‌ها می‌آیند پای صندوق در روستاها شهرستان‌ها رایشان را می‌دهند می‌روند. آیا آنها می‌توان دعوای کف خیابان تهران را که در واقع جنگ طبقه متوسط است و نخبگان کارگردانان آن هستند مدیریت کنند؟ آیا اصلا انگیزه‌ای برای مشارکت در آن دارند؟ اینجاست که ارزش داشتن نخبگان سیاسی رسانه‌ای امنیتی و امثال اینها معلوم می‌شود. 

بسیاری از کارهایی که آقای احمدی‌نژاد در اول دولتش کرد در جهت رماندن نخبگان حزب‌اللهی بود. غیر حزب‌اللهی را اصلا کاری ندارم. روزی که قصه مرحوم کردان پیش آمد تحلیل آقایان این بود که هیچ اتفاقی نیفتاده است. بالاخره یک اختلافی درون حکومت بود که عده‌ای معتقدند ایشان آدم خوبی است و عده‌ای دیگر به غیر از این اعتقاد داشتند و می‌گفتند باید مجازات شود. نهایتا مجلس هم او را استیضاح کرد و برکنار شد. 

تئوری‌ای که جریان انحرافی به آقای احمدی‌نژاد، داده همیشه این بوده است که مشکل ما نیستیم، مشایی و کردان نیست، اینها با تو مشکل دارند. و با همین تئوری احمدی‌نژاد را وادار کردند و می‌کنند بایستند و از هر پلیدی دفاع کند. 

در حالی که آن موقعی که ما به آقای کردان انتقاد می‌کردیم منظورمان آقای احمدی‌نژاد نبود. برعکس حرفمان این بود که آقای احمدی‌نژاد، این زیبنده و شایسته تو نیست که چنین آدمی را تمام‌قد دفاع می‌کنی. تو بایدنگیزه ات برای برخورد با او از همه بیشتر باشد. 

در روز ۲۵ خرداد که چندصد هزار نفر به خیابان آمدند و فاصله انقلاب تا آزادی را پر کردند یک نهادی از اینها پرسید که چه می‌خواهند و حرف حسابشان چیست. خیلی جالب است از ۱۰۰۰ نفر این سوال پرسیده شده و بالای ۸۰۰ نفرشان در جواب می‌گویند آقای احمدی‌نژاد ایستاد و از آقای دروغگویی مثل کردان تا انتها دفاع کرد پس حتما این دولت در رای ما هم دست برده است و در انتخابات تقلب کرده است. این دولت اساسا متقلب و دروغگوست. ببینید ما چوب قضیه کردان را کف خیابان‌های تهران خوردیم حالا آقایان می‌گویند طرح امنیت اجتماعی فتنه را بوجود آورد! 

پروژه بعدی جریان انحرافی این بود که آقای احمدی‌نژاد را از ارزشهای انقلاب و سوم تیر که بابت این ارزشها مردم به او رای داده بودند جدا کند. یادتان هست حضرت آقا یک وقت فرمودند بنده وقتی برنامه‌ها و سخنان انتخاباتی را در سال ۸۴ از تلویزیون نگاه می‌کردم وقتی صحبت‌های آقای احمدی‌نژاد را گوش می‌کردم به خانواده گفتم ایشان برنده هستند ولو اینکه از داخل صندوق اسمش بیرون نیاید. نقل به مضمون عرض می‌کنم. علت این است که حرف امام و انقلاب را زنده کرد این خودش برد و پیروزی است و اصلا مهم نیست که نتیجه انتخابات چه شود.

دور کردن رئیس‌جمهور از ارزشها، مهمترین پروژه جریان انحرافی
مهمترین پروژه جریان انحرافی تفکیک احمدی‌نژاد از سوم تیر و دور کردن ایشان از ارزشهای انقلاب و مقابل قرار دادن او با احمدی‌نژادیسم به مثابه یک مکتب است. یعنی احمدی‌نژاد به عنوان یک مکتب در برابر احمدی‌نژاد به عنوان یک فرد قرا بگیرد. احمدی‌نژاد به عنوان یک مکتب همان کسی است که ما در سوم تیر ۸۴ دیدیم؛ چرا که نماد ارزشهای انقلاب بود. اما احمدی‌نژاد به عنوان یک فرد آن کسی است که جریان انحرافی می‌خواهد الان بسازد و نسبتی هم با آن ارزش‌ها نداشته باشد و خودش بشود منشا خلق یک سری ارزش‌های جدید سیاسی و اجتماعی.
اصلا اینکه ما به اینها جریان انحرافی می‌گوییم به این دلیل است که آنها از خودشان منحرف شدند و الا اگر آقای احمدی‌نژاد، احمدی‌نژاد ۸۴ باشد ما مخلص او هم هستیم و همه تلاش ما این است که همان احمدی‌نژاد باشد. هدف جریان انحرافی این است که ایشان را از ماهیت انقلابی‌اش تهی کند و این مهم‌ترین مسئله‌ای است که باید روی آن کار و تامل کرد.
اینها این پروژه را در چند حوزه به شکلی ویژه دارند انجام می‌دهند:
۱- در حوزه سیاست خارجی مهمترین برنامه جریان انحرافی نزدیک شدن به‌ آمریکا و وارد شدن به مذاکره با این کشور است. تحلیلی که این جریان به آقای احمدی‌نژاد داده این است که می‌گویند اگر تو به آمریکا نزدیک شوی، فرآیند سقوط آمریکا تسریع خواهد شد. سعی می‌کنند قضیه را اینطوری توجیه کنند که متهم نشوند.
اما اصل قضیه این است که این است که اینها عقیده دارند برنده کسی است که بتواند در این کشور مذاکره با آمریکا را جوش بدهد، سر میز نشستن با آمریکا امتیازی است که هرکس بتواند از آن خود کند در فضای سیاست داخلی به شدت محبوب خواهد شد؛ چرا که به عقیده اینها مردم مشتاق مذاکره با آمریکا هستند و هرکس بتواند اول این کار را انجام دهد بازی را برده است. این تحلیل عمقا غلط است و مبتنی است بر یک درک کاریکاتوریزه از تفکرات جامعه ایرانی ولی بالاخره اینها

چرا آقای خاتمی بعد از فلاکت و بدبختی که اینها بعد از سال ۸۸ گرفتارش شدند به خودش جرئت می‌دهد که برای نظام شرط بگذارد؟ چه چیزی خاتمی را به اینجا رسانده که تو می‌توانی شرط بگذاری در مقابل نظام و احتمال پذیرش شرط وجود دارد؟ این یک چیز بیشتر نیست و آن وجود جریان انحرافی است. جریان انحرافی مهمترین خدمتی که به جریان فتنه می‌کند این است که دارد فتنه ۸۸ را تطهیر می‌کند. تا جایی که فتنه‌گران می‌گویند ما اصلا فتنه‌گر نبودیم و کاری که کردیم درست بود.
اینطوری فکر می‌کنند.

مشایی: الان وقت مذاکره با آمریکاست(!)
لذاست که در یک جلسه خصوصی مشایی می‌گوید الان وقت مذاکره با آمریکاست و بعضی به دولت حسادت می‌کنند. تلاش این جریان برای نزدیک کردن احمدی‌نژاد به آمریکا و فرو کردن این تفکر در ذهن او که مذاکره با آمریکا یک امر واجب است ماموریت جریان انحرافی است. ظرف چند ماه آینده خواهید دید که آقای احمدی‌نژاد که به سازمان ملل می‌رود، اینها ادبیاتی راه می‌اندازند که آقای رئیس‌جمهور حتما باید یک مذاکره‌ای با مقامات آمریکایی انجام دهد تا فشارها کم شود. تحلیلشان هم این است که این معامله‌ای دوسر برد است. یا نظام اجازه می‌دهد یا نمی‌دهد. اگر اجازه داد که خوب به آن چیزی که می‌خواهیم می‌رسیم. و اگر اجازه نداد، مردم با آن تعریفی که اینها می‌کنند متوجه خواهند شد که ما با آمریکا مشکل نداریم. 

برای همین است که وقتی تحولات عظیمی مثل تحولات منطقه و شمال آفریقا رخ می‌دهد آن هم تحولاتیکه هیچ تحلیلگری این تحولات را پیش‌بینی نمی‌کرد آقایان در داخل نشستند و گفتند الا و بالله پروژه آمریکایی‌هاست این در حالی است که حتی هنوز هم نفهمیده‌اند و نتوانسته‌اند یک راهبرد در مقابل تحولات منطقه و شمال آفریقا تعیین کنند و هنوز گیج هستند. 

اسرائیلی‌ها بعد از این تحولات تمام روسای سازمان‌های اطلاعاتی شان را عوض کردند چرا که سرویس اطلاعاتی اسرائیل نتوانسته بود ذره‌ای پیش‌بینی کند که یک چنین تحول عظیمی در منطقه می‌خواهد رخ دهد. 

آمریکایی‌ها هم وزیر دفاعشان را عوض کردند، رئیس سازمان سیا و مسئول بخش خاورمیانه شورای امنیت ملی را عوض کردند دقیقا به همین دلیل که اینها قادر به پیش‌بینی این تحولات نبودند.

آمریکایی‌ترین تحلیل ممکن برای تحولات منطقه
جریان انحرافی در داخل، آمریکایی‌ترین تحلیل ممکن را از تحولات منطقه ارائه کرد و آن این بود که گفتند تحولات منطقه کار آمریکاست و وقتی چنین تحلیلی ارائه شود نتیجه آن می‌شود که ما نباید تحولات را شارژ کنیم و به آن کمک کنیم که کمک نکردند و وزارت خارجه دولت آقای احمدی‌نژاد هیچ تحرک به دردبخوری از خود نشان نداد چرا که عقیده نداشتند بلکه بدتر از این عقیده داشتند ما باید به دیکتاتورهای منطقه کمک کنیم تا سر کار بمانند و نتیجه این شد که ملک‌عبدالله پادشاه اردن به ایران دعوت کردند که اگر نبود تدبیر نظام تا تهران هم می‌آوردندش. 

۲- در سیاست داخلی مهمترین کاری که جریان انحرافی در پی آن است، نفی موجودیتی به نام اصولگرایی است و همه حرف اینها این است که می‌گویند ما نمی‌فهمیم اصولگرایی چیست ما نه اصولگرا هستیم و نه می‌دانیم چیست. ما تا به حال از زبان آقای احمدی‌نژاد و دوستانش کلمه‌ای در مورد اصولگرایی نشنیده‌ایم. نمی‌گویند، چون اعتقادی ندارند. در مرحله بعد مهمترین پروژه جریان انحرافی در سیاست داخلی ایجاد تغییرات ساختاری است. ما همیشه می‌گفتیم که جریان اصلاح‌طلب یک جریان ساختارشکن است. من امروز به شما عرض می‌کنم که جریان انحرافی هم یک جریان ساختارشکن است و فقط مسیری که برای ساختارشکنی طی می‌کند با مسیری که اصلاح‌طلبان طی کردند، متفاوت است. جریان انحرافی بر این عقیده است که سیستم و ساختار نظام جمهوری اسلامی به شکلی تغییر کند که بیشترین میزان آزادی عمل برای آقای احمدی‌نژاد به وجود بیاید و این پروژه سخت است چون این ساختار نگهبان دارد. مسیر جریان انحرافی برای ساختارشکنی مسیر معیشت مردم است. اینها سعی دارند به مردم بگویند ما می‌خواهیم برای شما کار کنیم ولی این ساختار بیش از این به ما اجازه نمی‌دهد و باید عوض شود. 

۳- در عرصه فرهنگ مهمترین پروژه جریان انحرافی لیبرالیزه کردن عرصه و از سکه انداختن ارزشهای انقلاب اسلامی و جایگزینی آن با یک مجموعه ارزشهای من‌‌درآوردی جدید است که نماد و معیار و محک آن خود آقای احمدی‌نژاد و در واقع مشایی است. ناسیونالیسم ایرانی و زیر سوال بردن ارزشهای فقهی ما و مناسبات اجتماعی که حجاب یکی از آنهاست در دستور کار این جریان قرار دارد چون می‌خواهند یک منظومه فرهنگی جدید ایجاد کنند. خواهید که اینها به زودی بحث ازدواج موقت را کلید خواهند زد و به همین شکل که راجع به حجاب وارد عمل شدند، ویژه‌نامه ۳۰۰ صفحه‌ای منتشر خواهند کرد و بحث‌های عجیب و غریب‌تر.
از حجاب را کلید خواهند زد چرا که اینها ارزشهای فرهنگی انقلاب اسلامی را قبول ندارند و هدف اینها در عرصه فرهنگی جذب طبقه متوسط یعنی طبقه‌ای که در ۲۲ خرداد به میرحسین موسوی رای داد که البته نخواهند توانست و اشتباه می‌کنند. اینها می‌گردند ببینند جذاب‌ترین شعار برای جامعه چیست آن هم بدون اینکه برای آنها مهم باشد که موضوع به لحاظ شرعی حکمش چیست و اقتضای مصلحت نظام چیست و می‌گویند ما باید جذاب‌ترین شعارها را از آن خود کنیم و سر بدهیم. الان جذاب‌ترین شعار این است که چرا جلوی دختر و پسرها را در خیابان نگیرید می‌گویند این را نباید اصلاح‌طلبان بگویند ما باید بگوییم. ما می‌گوییم احمدی‌نژاد مصداقی از ارزشهای انقلاب است ولی اینها می‌گویند احمدی‌نژاد معیاری برای ارزشهای انقلاب است. 

۴- در حوزه اقتصاد مهمترین برنامه جریان انحرافی تبدیل شدن به یک کارتل اقتصادی است. تحلیل جریان انحرافی این است که ما نمی‌توانیم کار سیاسی بکنیم مگر اینکه قدرت اقتصادی داشته باشیم. مجموعه عظیمی از فساد اقتصادی که اینها به بار آوردند و در بازداشت‌های اخیری که از جریان انحرافی صورت گرفته مستندات آن به تفصیل درآمده، پیش‌فرضش این است که جریان انحرافی تئوری‌اش این است که ما اگر می‌خواهیم در آینده یک نیروی سیاسی ماندگار شویم باید پولدار باشیم و به لحاظ اقتصادی توانمند باشیم که این توانمندسازی را اینها دارند انجام می‌دهند. این درسی است که این آقایان از آقای هاشمی و کارگزاران آموخته‌اند. می‌گویند کادر سیاسی از دل کادر اقتصادی در می‌آید. 

۵- و نهایتا در عرصه اجتماع و جامعه هم پروژه‌ جریان انحرافی این است که کار را به جایی برسانند که نه اصولگرایی بماند و نه اصلاح‌طلبی؛ بلکه یک جریان سومی ظهور کند که همه را دربربگیرد. انقلابی و ضد انقلابی، مومن و کافر، باحجاب و بی‌حجاب همه را در بر بگیردو مرزها برداشته شود. اینها می‌گویند ما باید تبدیل به یک نیروی سیاسی شویم که مرزهای بین اینها را برداریم و در کل هدف آنها شکل‌دهی به یک طبقه اجتماعی جدید است که این طبقه جدید معیار هویت‌یابی آن ارزشهای انقلابی نباشد و خودش را بر مبنای هویت دیگری بنا نماید. لذا می‌گویند باید مرز بین اصولگرایی و اصلاح‌طلبی برداشته شود برای همین است که مثلا امروز انقلابی‌ترین حرفها را از احمدی‌نژاد می‌شنویم و کلی کیف می‌کنیم و فردا در جای دیگر به گونه‌ای سخن می‌گوید که لیبرال‌ترین حرفهای ممکن است. این تناقض‌گویی‌ها برای این است که هدف‌گذاری جریان انحرافی جذب همه است. می‌گویند و ما مامور نیستیم فقط انقلابی‌ها را جذب کنیم مگر چقدر هستند. ما مامور هستیم همه را جذب کنیم. البته اینها ادعاهای اینهاست و اینکه می‌توانند یا خیر بحثی جداگانه که دارد خواهم گفت.
پروژه‌های این جریان که مبانی فتنه عظیم‌تری را ایجاد کرد در عرصه سیاست داخلی، سیاست خارجی اقتصاد و فرهنگ همین چیزهایی بود که بیان شد. مرجع پروژه‌های اینها که در قضیه خانه‌نشینی احمدی‌نژاد خودش را نشان داد این بود که که جریان انحرافی تحلیل و تصورش این بود که با انجام این مجموعه پروژه‌ها موفق شده خودش را تبدیل به یک الیت سیاسی یگانه کند. آنها برای در اختیار گرفتن دستگاه امنیتی کشور خیز برداشتند، یکی از خطوط قرمز را نقض کردند و حضرت آقا جلوی اینها ایستاد و آقای احمدی‌نژاد رفت و خانه‌نشین شد برای اینکه جریان انحرافی می‌خواستند تست کنند، ببینند این پروژه‌هایی که اجرا کرده‌اند چقدر جواب می‌دهد و چقدر توانسته‌اند به اهدافشان برسند. لذا دیدید وقتی آقای احمدی‌نژاد خانه‌نشینی اختیار کرد، بلافاصله یک مقاله روی سایت خدمت قرار دادند و درآن گفتند اگر مردم در طرفداری از احمدی‌نژاد به خیابان بریزند فتنه‌ای رخ خواهد داد که فتنه سال ۸۸ در مقابل آن بازیچه‌ای بیش نیست و این چنین نظام را تهدید به آشوب کردند. این مقاله را منتشر کردند چون تحلیلشان این بود که مردم با یک اشاره احمدی‌نژاد فوری خیابان می‌ریزند ولی چنین نشد. 

وقتی که احمدی‌نژاد خانه‌نشین شد جریان انحرافی ۳ پیام را می‌خواستند بدهند به ۳ گروه. یک پیام به طبقه متوسط که به میرحسین رای دادند و آن اینکه اگر شما دنبال کسی هستید که جلوی نظام بایستد، بهتر از احمدی‌نژاد گیرتان نمی‌آید و شاهد این گفته کامنت‌هایی است که در پی این یادداشت در سایت خدمت آمده بود. همه ضد انقلاب صف کشسده بودند و سوت و کف و هورا برای احمدی‌نژاد سر داده بودند که ما تازه داریم تو را می‌شناسیم! پیام دوم برای آن ۲۵ میلیون نفری بود که به احمدی‌نژاد رای دادند و آن هم این بود که ما می‌خواهیم برای شما کار کنیم، اما نمی‌گذارند و دست ما را بسته‌اند! یک پیام هم برای خارج از کشور می‌خواستند بفرستند و آن اینکه ما در ایران تصمیم‌گیرنده هستیم و این طور نیست که در ایران ما تابعی از تصمیم‌های جای دیگر باشیم. 

علتش این است که این آقایان تحلیلشان این است و طرف خارجی هم گفته و در مقالاتشان هم آمده است که ما در ایران با کسی وارد مذاکره می‌شویم که بدانیم تصمیم گیرنده است هرکس در ایران می‌خواهد با
"تاکید کنم مشورتی که جریان انحرافی دارد به احمدی‌نژاد می‌دهد در این باره که آنها می‌توانند سبد رای موسوی را جذب کنند مطلقا مسخره و بی‌مبناست."

او مذاکره کنیم و او را به عنوان طرف مذاکره به رسمیت بشناسیم اول باید به اما اثبات کند که تصمیم‌گیرنده است و این آقایان می‌خواستند ثابت کنند که تصمیم گیرنده هستند تا شایستگی مذاکره با آمریکا را پیدا کنند. اما پروژه خانه‌نشینی به چند دلیل شکست خورد: 

اول اینکه قرار بود و خیال می‌کردند این پروژه ابعاد اجتماعی پیدا کند و مردم به دفاع از جریان انحرافی به خیابان بریزند که نه فقط این نشد بلکه برعکس شد و کار به جایی رسید که آقای احمدی‌نژاد جرئت سفر به قم رفتن را پیدا نکرد. دوم اینکه هیچ گونه حمایت سیاسی هم از این قضیه خانه‌نشینی نشد و یک نفر هم در جامعه سیاسی ما پیدا نشد که بگوید آقای احمدی‌نژاد خوب کاری کرده است و لذا تنها ماندند. سوم اینکه این پروژه شکست خورد چون حضرت آقا کوتاه نیامدند. مشی مقام معظم رهبری در جریان فتنه هم همین بود که هیچ باج ناحقی داده نخواهد شد. 

دلیل بعدی شکست پروژه خانه‌نشینی این بود که این جریان می‌خواست مشایی را به عنوان راه حل به نظام تحمیل کند که چندین بار این طرف و آن طرف هم گفتند که به گوش نظام برسد و خب این اتفاق هم نیفتاد. اینها به دنبال این بودند برای خودشان مشروعیت ایجاد کنند و بگویند ما همان کسی هستیم که نظام برای حل مشکلش ناچار به ما رجوع کرد و ما هم تنها راه بودیم و حل کردیم. دلیل دیگر شکست جریان خانه‌نشینی این بود که فضا بعد از ۶ سال ریاست‌جمهوری آقای احمدی‌نژاد فضا برای اطرافیان او امنیتی شد و با آنها برخورد شد در حالی که اینها تصورش را نمی‌کردند که یک روزی نظام بتواند وارد شود و سرحلقه‌های منحرف اینها را دستگیر کند. الان هم مهمترین تلاش جریان انحرافی این است که به گونه‌ای خودش را از فضای امنیتی رها کند و نظام از این فاز بگیر و ببند بیرون بیاید. 

این از فاز دوم فتنه. فاز سوم اما مربوط به این است که دو جریان انحرافی و فتنه می‌خواهند هم‌افزایی کنند و در دو سال باقی‌مانده یک پروژه مشترک را تعقیب کنند. البته هر کدام از دو جریان خیال می‌کند انتها خط برنده او خواهد بود ولی فعلا در میانه راه به این نتیجه رسیده‌اند که عملا باید پروژه‌های واحدی را تعقیب کنند. هر دو جریان به همدیگر به عنوان فرصت نگاه می‌کنند. هم جریان فتنه و هم جریان انحرافی از این به بعد تلاش خواهند کرد وزن خودش را بالا نشان بدهند و به دنبال این هستند که مردم را به این نتیجه برسانند که مشکل ساختار نظام است. 

این دو جریان به این نتیجه رسیده‌اند که در بدنه اجرایی می‌توانند با همدیگر کار کنند. لذا الان ۸۰ درصد کاندیداهای انحرافی با جریان فتنه در شهرستانها مشترک هستند. آقای یکی از سران جریان فتنه می‌گوید من در مورد انتخابات در شهرستانها کلا با ۱۰۰ نفر حرف زده‌ام و از این ۱۰۰ نفر، ۸۰ نفر به من گفته‌اند که مشایی هم با آنها تماس داشته است. اشتراک دیگر این دو جریان این است که هر دو می‌خواهند پیوند با خارج را حفظ کنند و ارتباط با خارج جزء‌ بحث‌های کلیدی هر دو جریان است به گونه‌ای که در جاهایی واسطه‌های مشترک دارند. مگر آقای ملک‌زاده که همه کاره‌ اینهاست کی بود؟ او قبل از این همه کاره آقای جاسبی بوده است. آقایان می‌گویند ما ضد هاشمی هستیم، واقعا مخاطب را احمق فرض می‌کنند. چگونه می‌شود ضد هاشمی باشید اما کادرهای کلیدی شما آدمهای هاشمی باشند. کسانی که هنوز رفت آمد می‌کنند و من عقیده دارم اگر پایش بیفتد قطعا بین هاشمی و احمدی‌نژاد، هاشمی را انتخاب می‌کنند. مگر معاون اول ایشان کیست؟ نکته دیکر این است که هر دو جریان به این نتیجه رسیده‌اند که راه ادامه حیات آنها تداوم بحران‌آفرینی است و این کار را خواهند کرد. 

جریان انحرافی تحلیلش این است اگر بحران ایجاد شود نظام در برخورد با آنان محافظه‌کارتر می‌شود و جریان فتنه تحلیلش این است اگر بحران ایجاد شود نظام مشغول جریان انحرافی می‌شود و سراغ ما نمی‌آید. چرا آقای خاتمی بعد از فلاکت و بدبختی که اینها بعد از سال ۸۸ گرفتارش شدند به خودش جرئت می‌دهد که برای نظام شرط بگذارد؟ چه چیزی خاتمی را به اینجا رسانده که تو می‌توانی شرط بگذاری در مقابل نظام و احتمال پذیرش شرط وجود دارد؟ این یک چیز بیشتر نیست و آن وجود جریان انحرافی است. 

جریان انحرافی مهمترین خدمتی که به جریان فتنه می‌کند این است که دارد فتنه ۸۸ را تطهیر می‌کند. تا جایی که فتنه‌گران می‌گویند ما اصلا فتنه‌گر نبودیم و کاری که کردیم درست بود. الان همه پروژه آقای هاشمی جا انداختن این حرف است. آن همه خیانت و جنایت کردند حالا به خاطر رفتار جریان انحرافی که جالب ایت ادعا می‌کند ضد هاشمی است دارند درستی و حقانیت خیانت‌هایشان را نتیجه می‌گیرند.. در حالی که مشکل اینها اصلا دولت نبود. مشکل نظام بود و دیدید سال ۸۸ نوک پیکان حملاتشان چه چیزهایی بود. الان جریان انحرافی دارد بزرگترین خدمت را به جریان فتنه می‌کند و من تحلیلم این است که این پیوند قوی‌تر هم خواهد شد. 

اما نکته اینکه بیان آن ضروری است اینکه به این باید توجه کنید که ما در انتخاب خویش در سال ۸۴ یعنی انتخاب آقای احمدی‌نژاد اشتباه نکردیم چون ایشان پایبندترین شخص به ارزشهای انقلاب بود. حتی در سال ۸۸ هم در بین کاندیداهای موجود بدون تردید احمدی‌نژاد از همه بهتر بود و در این هیچ شبهه‌ای نیست و در انتخاب مردم هیچ خللی نیست. 

حضرت آقا هم اگر دفاعی کرد دفاع از ارزشهای انقلاب بود. قطعا کسی نمی‌تواند بگوید اینجا اشتباهی وجود داشته. معیار ارزش‌های انقلاب اسلامی است که شاخص آن هم رهبری است. تا وقتی احمدی‌نژاد در این مسیر باشد که هنوز هست این حمایت حق اوست. ضمن اینکه حمایت هم توام با هدایت بوده و حمایت صرف نبوده. انتقاد و تذکر و توبیخ هم بوده. ولی این تقصیر ما نیست که آقای موسوی و کروبی و رضایی به اندازه احمدی‌نژاد توان تبدیل شدن به مصداق ارزش‌های انقلاب در سال ۸۸ را نداشتند. اگر داشنند حمایت‌ها عینا مشمول آنها هم می‌شد. 

از حیث فضای آینده هم این مهم است که در انتخابات آینده ریاست‌جمهوری تقریبا بدون تردید می‌توان گفت حریف جریان حزب‌الله جریان انحرافی نیست بلکه مجددا جریان چپ در مقابل جریان حزب‌الله قرار خواهد گرفت. یکی از مهمترین نقشه‌های جریان فتنه در دو سال آینده نیمه تمام گذاردن دوره فعالیت دولت دهم است و این اقدام بدان جهت صورت می‌گیرد که دیگر هیچ جریان اصولگرایی در آینده سر بلند نکند. هدف هاشمی و مشایی در آینده منهدم کردن جریان اصولگرایی است اما در مقابل هدف مقام معظم رهبری ادامه یافتن حیات دولت دهم تا انتها با سربلندی است به گونه‌ای که در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۹۲ بتوان سر را بالا گرفت و با استناد به کارنامه دولت مردم را به رای دادن به اصولگرایان دعوت کرد. 

در انتخابات آینده ریاست‌جمهوری اصولگرایان و اصلاح‌طلبان به شکل دو قطب ظاهر خواهند شد، از این رو کارنامه آقای احمدی‌نژاد باید قابل دفاع باشد و اصرار ما برای تفکیک رئیس‌جمهور از جریان انحرافی نیز به همین علت است. وظیفه داریم هنگامی که معایب را مطرح می‌کنیم خوبیهای این دولت و شخص رئیس‌جمهور را نیز بیان کنیم. مثلا وی تنها فردی بود که توانست بحران اقتصادی در غرب را پیش‌بینی کند. او تنها فردی بود که سه سال پیش گفت در امریکا ۵ سنت برای چاپ یک اسکناس صد دلاری هزینه می‌کنند و هر صد دلار ۹۹ دلار و ۹۵ سنت ارزش دارد و به دنیا دروغ می‌گویند و این کسر بودجه روزی امریکا را بر زمین خواهد زد. مسئولان در کشور با استناد بر این تحلیل از سال ۲۰۰۶ به بعد ذخایر ارزی کشور را از دلار به یورو تبدیل کردند و از بروز بحران اقتصادی در کشور جلوگیری شد. باید مراقب بود در دامی که عده‌ای برای پایان زودهنگام عمر دولت دهم پهن کردند نیفتیم. ضمن آنکه با جریان انحرافی باید برخورد امنیتی، سیاسی و رسانه‌ای شود در عین حال باید از مجموع دولت دفاع کرد و قابل دفاع هم هست. 

کارنامه این دولت هنوز هم با هیچ‌یک از دولت‌های قبلی قابل مقایسه نیست. در جریان خانه‌نشینی آقای احمدی‌نژاد برخی اصرار داشتند که با عزل رئیس‌جمهور این جریان پایان یابد در صورتی که نظر صحیح این بود که فردی که با شعار اصولگرایی آمده است اگر عزل شود عَلَم اصولگرایی بر زمین می‌افتد و معلوم نیست کسی بتواند آن را مجددا از زمین بردارد. مواظب باشید مبادا بغض جریان انحرافی ما را در بازی جریان فتنه بیندازد. 

و نکته اخر اینکه باید تاکید کنم مشورتی که جریان انحرافی دارد به احمدی‌نژاد می‌دهد در این باره که آنها می‌توانند سبد رای موسوی را جذب کنند مطلقا مسخره و بی‌مبناست. اگر آقای احمدی‌نژاد لیبرالی‌ترین شعارها را هم بدهد و پررنگ‌ترین خط قرمز‌ها را هم نقش کند آن عده به او گرایشی نشان نخواهند داد. تنها اتفاقی که می‌افتد این است که احمدی‌نژاد حزب‌اللهی‌ها را از دست می‌دهد بدون اینکه غیر حزب‌اللهی‌ها را به دست بیاورد.
والسلام

 http://www.yalasarat.com/vdcg3z9q.ak9zz4prra.html

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.