مگر در عرفان اسلامى مطرح نشده كه «عشق زمینى» پیش درآمد «عشق الهى» است؟ پس چرا از عاشق شدن دخترها و پسرها جلوگیرى شده، از آن منع مى شود؟!
دكتر سروش در لزوم ترویج عشق زمینى مى گویند:
«این جا در عشق زمینى، سكوى پرش هست.»
این كه گفته مى شود «عشقِ مجازى» پیش درآمد «عشق حقیقى» است، به این معنا نیست كه این عشق هاى نامشروع میان دختر و پسرِ نامحرم و بیگانه مقدمه ى عشق حقیقى است.
عشق حقیقى، رسیدن به كمال و وصول به معشوق حقیقى و ازلى است. و بدیهى است با غوطهور شدن در هوى و هوس و شهوت حیوانى كه مورد غضب پروردگار است، نمى توان به عشق حقیقى دست یافت.
آنچه مقدّمه و پل عشق حقیقى به حساب مى آید، عشق مجازى است نه «عشق جنسى و حیوانى.»
در عرفان اسلامى، عشق را به عشق حقیقى و مجازى تقسیم كرده اند و عشق مجازى را به «عفیف و حیوانى»; عشق عفیف، به عشقى گفته مى شود كه مبدأ آن شباهت و همسانى نفس عاشق با نفس معشوق در جوهر و ذات او باشد. بیش تر اهتمام عاشق به روش هاى معشوق و آثارى است كه از نفس وى صادر مى گردد. این عشق است كه نفس را نرم و پرشوق و وجد قرارمى دهد. رقّتى ایجاد مى كند كه عاشق را از آلودگى هاى دنیایى بیزار مى گرداند.
عشق حیوانى، عشقى است كه منشأ آن، شهوت جوانى و طلب لذّت و كام جویى بوده، بیش ترین عامل جذب و كششِ عاشق، شكل و شمایل و حسن و زیبایى معشوق است و جذّابیت هاى جسمانى و ظاهرى در آن، نقش اساسى را بازى مى كند. این عشق ناشى از استیلاى نفس امّاره بوده، بیش تر اوقات همراه با فجور، مفاسد و انحرافات اخلاقى است.
عشقى كه گویند پل عشق حقیقى است، از قسم اول است (البته آن هم در بستر مشروع خود); زیرا كسى كه طالب قرب الهى است نمى تواند با پیمودن راهى كه مورد قبول او نیست، به این مقام دست یابد.
پس عشقى كه ناشى از حسن ظاهرى نبوده، از شهوت و شوق جنسى دور باشد، پیش درآمد عشق حقیقى است كه با وصال تغییر مى كند و مقاصد معنوى و روحانى خود را دنبال كرده، نقایص معشوق هاى مادّى را براى انسان، واضح مى نماید و به فرموده ى «خواجه نصیر»:
در عشق عفیف، فرد از شهوات دور شده و از مشغله هاى دنیایى، جز فكر معشوق فارغ شده و تنها دغدغه اش رضایت اوست. اگر چنین عشقى براى كسى حاصل شود، روى آوردن به معشوق حقیقى برایش آسان تر از دیگران است; زیرا نیازى به اعراض و دل كندن از سایر تعلّقات ندارد.
در توضیح فرق میان عشق مجازى و عشق جنسى در عرفان اسلامى، از بیان استاد «شهید مطهرى» مدد مى جوییم:
عشق، اوج علاقه و احساس است، و این احساس ها دو نوعند كه یكى آثار نیك و سازنده دارد و دیگرى كاملاً آثار مخرّب. برخى احساسات از مقوله ى شهوت و مخصوصاً از شهوت جنسى است ... و افزایش و كاهش آن، بستگى زیادى به فعّالیت فیزیولوژیكى دستگاه تناسلى و سنّ جوانى دارد و با پاگذاشتن به سن از یك طرف و اشباع و افراز از طرف دیگر، كاهش مى یابد و منتفى مى گردد.
جوانى كه از دیدن رویى زیبا به خود مى لرزد و از لمس دستى ظریف به خود مى پیچد، باید بداند چیزى جز جریان مادّى و حیوانى در كار نیست. این گونه عشق ها به سرعت مى آید و به سرعت مى رود; قابل اعتماد و توصیه نیست; خطرناك است; فضیلت كش است. تنها با كمك عفاف و تقوا و تسلیم نشدن در برابر آن است كه آدمى سود مى برد; یعنى خود این نیرو انسان را به سوى هیچ فضیلتى سوق نمى دهد; اما اگر در وجود آدمى رخنه كرد و در برابر نیروى عفاف و تقوا قرار گرفت و روح، فشار آن را تحمّل كرد ولى تسلیم نشد، به روح قوّت و كمال مى بخشد. انسان آن گاه كه تحت تأثیر شهوات خویش است، از خود بیرون نرفته است. شخص یا شىء موردِ علاقه را براى خودش مى خواهد و به شدّت مى خواهد، اگر درباره ى معشوق و محبوب مى اندیشد بدین صورت است كه چگونه از وصال او بهره مند شود و حدّاكثر تمتّع را ببرد. بدیهى است كه چنین حالتى نمى تواند مكمّل و مربّى روح انسان باشد و روح او را تهذیب نماید.
از این جاست كه امام صادق(علیه السلام) مى فرماید:
دل هایى كه از یاد خدا غافل شده اند، گرفتار عشق هاى زمینى و باطل مى شوند.
اما نوع دیگرى از احساسات (در آدمى است) كه از لحاظ حقیقت و ماهیت، با شهوت مغایر است، كه آن را عاطفه و رحمت مى نامیم ... و انسان تحت تأثیرِ عواطفِ عالى، محبوب و معشوق در نظرش احترام و عظمت پیدا مى كند ... و آماده است خود را فداى خواسته هاى او كند; این گونه عواطف، صفا و صمیمیت و لطف و رقّت و از خود گذشتگى به وجود مى آورد ...
این نوع احساسات است كه اگر به اوج برسد، آثار نیكى بر آن مترتّب است; چون: تلاشِ خستگى ناپذیر در راه هدف، تلطیف عواطف، تكمیل نفس و پرورش روح، تمركز نیروها و از بین بردن حصار خود پرستى.
این نوع عشق، پایدار است و با وصال، تیزتر و تندتر مى شود; بر خلاف نوع اول كه ناپایدار است و وصال، مدفن آن به شمار مى آید.
«موریس مترلینگ» نیز در تأیید ناپایدارى عشق جنسى و تفاوت آن با عشق حقیقى مى گوید:
شما با دیدن یك روى دل آرام، فریفته ى صاحب آن صورت مى شوید. گر چه این عشق ممكن است به عشق حقیقى مبدّل شود، اما غالباً این عشق با وصل معشوق پایان مى یابد; چون عشقِ كششى است، كشش تا به هنگامى است كه به وصل مى رسد. اگر حقیقتى در لفاف این مجاز نباشد، پس از وصل، آن كشش تمام شده است; زیرا وصل، آخر و سرانجام كشش است و نقطه ى مشخّص دارد; اما حقیقت، انتها ندارد. وقتى كشش به سوى حقیقت و براى رسیدن به آن یافت شد، تا ابد ادامه پیدا مى كند; هر قدر دایره ى آرزوهاى شما بزرگ باشد، عشقى كه نصیب شما مى شود بزرگ تراست.
نكته اى كه در پایان باید تذكر داد این است كه عرفا كه مى گویند: عشق مجازى تبدیل به عشق حقیقى، یعنى عشق به ذات احدّیت مى گردد، زمانى است كه عشق با تقوا و عفاف و صبر و تحمّل همراه شود تا زمینه ى آماده سازى و تكامل روح گردد. البته نباید فراموش كرد كه این نوع عشق، با همه ى فوایدى كه در شرایط خاص احیاناً به وجود مى آورد، قابل توصیه نیست و از این نظر مانند مصیبت است كه اگر بر كسى وارد شود و او با نیروى صبر و رضا با آن مقابله كند، مكمّل و پاك كننده ى نفس است، اما مصیبت، قابل توصیه نبوده، نمى توان به این بهانه براى دیگران مصیبت ایجاد نمود.
«راسل» در این جا سخن با ارزشى دارد و مى گوید:
رنج براى اشخاص واجد انرژى، چون وزنه ى گران بهایى است. كسى كه خود را كاملا سَعادتمند مى بیند، جهدى براى سعادت بیش تر نمى كند; اما گمان نمى كنم این امر بتواند بهانه اى باشد كه دیگران را رنج بدهیم تا به راه مفیدى قدم نهند.
حال باید دید در میان این همه مدّعیان عشق و دوستى، آیا عشقى عفیف و پاك و به دور از جاذبه ى جنسى پیدا مى شود یا اوّلین چیزى كه در عشقِ رایج یافت مى شود، حیرت و شیفتگى از خط و خال است و بس. چه بسیار دختران و پسرانى كه در دوران دوستى، تحت تأثیر جاذبه هاى ظاهرى و آمال ذهنى، شیفته و واله طرف مقابل خود شدند; اما همین كه در طول زندگى با خصوصیات اخلاقىِ هم، آشناتر گردیدند و در سختى ها آزموده شدند، همه ى آن دوستى ها و محبت ها از میان رفته و اساس زندگى از هم پاشیده شده و یا زندگى شان تنها، معركه اى براى تحمّل یك دیگر شده است.