به نام خدا
ایام فاطمیه گسیل هزاران طلبه در تعظیم شعائر الهی و بزرگداشت این ایام هست
بر آن م که انشاءالله ترویج مفاهیم دخت نبی مکرم اسلام در عرصه فضای مجازی
از تریبون انجمن حوزه علمیه باشم
بمددک یالله
مدیر انجمن حوزه علمیه
تماس بامن:
forum:www.mahdiyavar.mihanbb.com
e-mail:ya_lasaratelhosain@yahoo.com
کل آیتم ها 161
پیش از ظهور اسلام دو سه تن از زنان بدین نام موسوم بودهاند كه در اسلام به فواطم مشهوراند،مانند فاطمه دختر اسد بن هاشم و فاطمه دختر عتبة بن ربیعه (38) و نیز فاطمه دختر عمرو بن عائذ (39) . بارى پرورش زهرا در كنار پدرش رسول خدا و در خانه نبوت بود،آنجا كه فرود آمد نگاه فرشتگان،و مركز نزول وحى و آیههاى قرآن است.آنجا كه نخستین گروه از مسلمانان به یكتائى خدا ایمان آوردند،و بر ایمان خویش استوار ماندند.آنانكه پروردگار دلهایشان را آزمود، و در قرآن كریم مدح فرمود.تربیت دینى را هم از آموزگارى چون محمد (ص) فرا گرفت، پیغمبرى كه معلم انسانهاى جهان است.و تا جهان باقى است مشعل دین و دانش بنام او فروزان. كودك خردسال این نو مسلمانان را مىدید كه هر روز با شور و هیجان براى فرا گرفتن آیتهاى قرآن و آموختن روش پرستش پروردگار نزد پدرش مىآیند.در این خانه بود كه تكبیر گفتن،روى به خدا ایستادن،و هر شبانروز در اوقاتى خاص پروردگار یكتا را به بزرگى یاد نمودن آغاز شد.آن سالها در سراسر عربستان و همه جهان این تنها خانهاى بود كه چنین بانگى از آن بر مىخواست.«الله اكبر»و زهرا تنها دختر خردسال مكه بود كه چنین جنب و جوشى را در كنار خود مىدید.این بانگ آسمانى این مراسم بىمانند،در روح این طفل خردسال چه اثرى نهاد،سالها بعد آشكار گردید.
او در خانه تنها بود و دوران خردسالى را به تنهائى مىگذراند.دو خواهر او رقیه و ام كلثوم سالیانى چند از او بزرگتر بودند.او در این خانه همبازى نداشت.شاید این تنهائى هم یكى از انگیزههائى بوده است كه باید از دوران كودكى همه توجه وى به ریاضتهاى جسمانى و آموزشهاى روحانى معطوف گردد.الله اكبر،اشهد ان محمدا رسول الله.اندك اندك آیههاى دیگر مىرسد و درسهاى وسیعتر داده مىشود.درسهائى از اخلاق قرآنى و سفارشهائى براى تحصیل خوى انسانى.مردم همه برابر خدا و حكم الهى یكسانید!كسى بر دیگرى برترى ندارد! برده و ارباب در پیشگاه حق تعالى مساوى هستند.شما موظفید با بردگان،با اسیران،با مستمندان،مهربانى كنید و با آنان خوشرفتار باشید.به دختران چون پسران حرمت نهید و با آنان درشتى نكنید!و در كنار رسیدن این تعلیمات و آموختن آن بمسلمانان،و شورى كه آنان در فرا گرفتن این درسها نشان مىدادند،دشمنى همشهریان و خویشاوندان را با پدرش مىدید.آنان چنین سخنانى را خوش نداشتند.نمىخواستند مردم با این گفتهها كه تا آنروز سابقه نداشت آشنا شوند.گسترش این تعلیمات موجب درهم ریختن زندگانى آنان مىشد.اما براى اینكه بیم خود را پنهان سازند و به گمان خویش گفتههاى او را از تاثیر بیندازند،بدو تهمت مىزدند:جادوگر است،دیوانه است،یتیم ابو طالب كجا و پیغمبرى كجا؟چرا این وحى به مرد بزرگ و دولتمندى از مكه و یثرب فرود نیامده. (40) تا دیر نشده باید این كار را چاره كرد. اما اگر او را بكشیم با ابو طالب و بنى هاشم درگیرى خواهیم داشت.بهتر است پیروان او را از گردش پراكنده سازیم.و اگر بزبان خوش پند نگرفتند و او را رها نكردند،بزور متوسل شویم.
سلاح مردم بى منطق چیست؟دشنام،آزار،و اگر ممكن شود كشتار.در شهر كوچك خبرها بسرعت پخش مىشود و خانه پدرش مركز انعكاس جریانهاى آنروز مكه بود.امروز بلال را شكنجه كردند!امروز به عمار آسیب رسید!امروز مادر عمار را كشتند!عموى پدرش ابو لهب چنین گفت و ابو جهل چنان،و گزارشهاى ناخوشایندى از این قبیل.تا روزیكه شنید پدرش پیروان خود را فرموده است مكه را ترك گویند و به حبشه بروند،چون نمىتوانسته استبیش از این شاهد آزار نو مسلمانان باشد.چرا این مردمان باید از خانه و زندگى خود دستبردارند و خطر سفر را بر خود هموار سازند؟به جائى بروند كه نمىدانند كجاست،و از كسى پناه بخواهند كه نمىدانند كیست؟و روش او چیست.پدرش بآنان گفته است نجاشى با پناهندگان خود خوشرفتارى مىكند،اما مگر اینان چه گناهى كردهاند كه باید نزد او بروند؟چرا باید رنج غربت را تحمل كنند؟راستى این سنگ پارهها و قطعه چوبها كه بنام خدا درون خانه كعبه نهادهاند،این اندازه حرمت دارد؟آیا بزرگان قریش نمىدانند كه این دست پرداخت كارگران نه سودى دارد نه زیانى؟نه!آنان از چیز دیگرى مىترسند.از زیانهائى كه با پخش این دعوت محمد (ص) دامنگیر آنان مىشود: «الذى جمع مالا و عدده.یحسب ان ماله اخلده.كلا لینبذن فى الحطمة (41) .» (سوره همزه)
آرى پیكار در گرفته است.دستهاى مىخواهند از طاعت مخلوق باطاعتخالق بگریزند،طوق بندگى را بشكنند و آزاد شوند.و براى همین است كه همه این بلاها را بجان مىخرند و از پرستش خدا باطاعتشیطان باز نمىگردند،و دستهاى كه مىخواهند،اینان همچنان ابزار افزایش مكنت آنان باشند.هر یك از این حادثهها به نوعى در قلب بظاهر كوچك و بمعنى بزرگ او اثرى مىنهاد و هر پیش آمد بدو درسى مىداد.درس پایدارى،آنان كه به حكومت الله گردن نهند،و بر سر گفته خود بایستند،فرشتگان بر آنان فرود مىآیند. (42) امنیت و آسایش روحى اینجهان و بهشت جاودان آن جهان در انتظار كسى است كه برابر پیش آمدها استقامت ورزد و از كید شیطان نهراسد.اینها درسهائى بود كه به مسلمانان داده مىشد،و او كه مستقیم با گیرنده دستورات مربوط بود جداگانه مىآموخت.او باید این آزمایشها را یكى پس از دیگرى ببیند تا چون فولادى كه پى در پى آبش مىدهند مقاومتش افزوده گردد.اما آزمایشها پایان یافتنى نیست،هر روز آزمایشى و هر شب ریاضتى. دورههاى آزمایش یكى پس از دیگرى مىگذرد،و هر آزمایش تلختر از آزمایش پیشین است. آزمایشها پیوسته دشوارتر و دردناكتر مىشود.تهدید،خشونت،آزار،گرسنگى و سختى زندگانى.
روزى مىشنود دشمنان شكنجه شترى را بر سر پدرش افكنده و رخت او را آلوده ساختهاند. دوان دوان خود را به پدر مىرساند و جامه او را از آن آلودگى پاك مىسازد.روز دیگر خبر مىدهند كه پاى پدرش را با پرتاب سنگ آزردهاند.هیچیك از این رفتارهاى خشونت آمیز نتیجهاى چنانكه دشمنان مىخواهند نمىدهد.نه محمد (ص) از دعوت دست مىكشد و نه نو مسلمانان از گرد او پراكنده مىشوند.دیرى نمىگذرد كه قریش شكستخورده و خشمگین، تصمیم سختترى مىگیرند.باید رابطه بنى هاشم با مردم قطع شود.آنان باید در محاصره اقتصادى و اجتماعى قرار گیرند،گرسنگى و جدائى از مردم براى ایشان درس خوبى است. چندى كه بدین حال بمانند خسته مىشوند.بستوه مىآیند،و براى آسایش خود هم كه شده است از حمایت محمد (ص) دستبر مىدارند.آنگاه محمد یكى از دو راه را پیش روى خود خواهد داشت:از كارى كه پیش گرفته استباز ایستادن،یا بدست قریش كشته شدن.شعب ابو طالب در فاصله كمى از شهر مكه براى تبعید شدگان در نظر گرفته مىشود.خوراك،پوشاك، دید و بازدید براى آنان ممنوع است.چه مدت در این دره مخوف بسر بردهاند؟دقیقا معلوم نیست.ابن هشام مدت را دو یا سه سال نوشته است (43) در این مدت بر زهرا چه گذشته ستخدا مىداند.بیشتر سنگینى بار چنین زندگى بدوش اوست.اما دشوارتر و دردناكتر از همه این رنجها مرگ عزیزانست.
مرگ مادرش و مرگ ابو طالب: قضاى الهى چنان بود كه مرگ این زن فداكار-خدیجه نخستین بانوى مسلمان-با مرگ ابو طالب در یكسال اتفاق افتد آنهم در فاصلهاى كوتاه (44) فاطمه (ع) چنانكه از قرآن كریم درس گرفته استباید این آزمایش را هم به بیند مرگ خویشاوندان براى او آزمایش دگرى است.باید برابر این دشوارى بردبارى نشان دهد و منتظر بشارت پروردگار باشد (45) آن آزمایشها آزمایش جسمانى بود و این امتحان،آزمایش قدرت نفسانى است.مادرش تنها غمخوار پدر در خانه بود و ابو طالب او را برابر دشمنان بیرونى حمایت مىكرد.با بودن ابو طالب مشركان مكه نمىتوانستند قصد جان پدرش را بكنند.زیرا خویشاوندان او-تیره بنى هاشم-تیرهاى بزرگ بودند اگر مكنت و مال آنان در حد بنى زهره،بنى مخزوم و یا بنى حرب نبود،هیچ قبیلهاى در شرافت و بزرگوارى با آنان برابرى نمىكرد.مهتران مكه و ثروتمندان شهر مىدانستند اگر به قصد جان محمد (ص) برخیزند،بنى هاشم خاموش نمىنشینند،و بسا كه تیرههاى دیگر نیز به حمایت آنان برخیزند.ناچار درون پر تلاطم خود را با آزار او آرام مىكردند.دشنام،ریشخند، سنگ پرانى،دهن كجى،تهمت:حربههائى كه ناتوانان از آن استفاده مىكنند.تقدیر چنین بود كه فاطمه (ع) شاهد همه این منظرهها باشد،و پس از تحمل این رنجها آن دو صحنه دلخراش را نیز به بیند. اكنون فاطمه دیگر دختر خانواده نیست.او جانشین عبد الله،عبد المطلب،ابو طالب و خدیجه است. (ام ابیها) چه كنیه مناسبى!مام پدر.او باید وظیفه مادرش را عهدهدار شود.باید براى پدرش هم دختر و هم مادر باشد.
اگر قبول كنیم زهرا (ع) پنجسال پیش از بعثت متولد شده است،بخاطر همین مادر خانگى است كه تا هفده سالگى نتوانست و یا نخواستبخانه شوهر برود.او نمىخواست پدرش را تنها بگذارد.او مىدانست تا آنجا كه مىتواند باید در داخل خانه پدر را آرامش دهد.اكنون كه پدرش سرپرستى چون ابو طالب و غمخوارى چون خدیجه را ندارد،دشمنان بر او گستاختر شدهاند،و او به دلجوئى نیاز دارد.پدر نیز چون این فداكارى را از او مىدید با نمودن محبت، خشنودى خویش را از وى اعلام مىكرد.سالها پس از این روزگار از عایشه مىپرسند،چرا به جنگ جمل برخاستى؟مىگوید:«این داستان را باز مگوئید بخدا سوگند كسى از مردان جز على و از زنان جز فاطمه نزد پیغمبر محبوبتر نبود (46) و نیز مىگوید كسى را راستگوتر از فاطمه ندیدم جز پدرش (47) ممكن است كسانى كه در سیره پیغمبر و خاندان او تتبعى دقیق ندارند،یا روح اسلام و شریعت محمد (ص) را چنانكه باید لمس نكردهاند چنین به پندارند كه این محبت مانند دوستى هر پدر به فرزندى ناشى از غریزه انسانى است.این پندار شاید از یك جهت درستباشد.ما نمىگوئیم محبت رسول خدا به فاطمه رنگى از عاطفه پدر سبتبدختر را نداشت،چه محمد (ص) پدر بود و فاطمه فرزند.اما این روایت و روایتهاى دیگر كه با اندك اختلافى در الفاظ از پیغمبر رسیده نشان دهنده حقیقتى دیگر است- بزرگى فاطمه در دیده پیغمبر و بزرگان اسلام در عصر رسول و زمانهاى پس از وى-فاطمه این مقام را نه تنها از آنجهتیافت كه دختر پیغمبر است،آنچه او را شایسته این حرمتساخت از خود گذشتگى،پارسائى،زهد،دانش و دیگر ملكات انسانى است كه در او به حد كمال بوده است.و همه مورخان شیعه و سنى این امتیازات را براى وى در كتابهاى معتبر خویش نوشتهاند.
از امام صادق (ع) پرسیدند:بعض جوانان حدیثى از شما باز میگویند كه باور كردنى نیست. میگویند«خدا از خشم فاطمه بخشم مىآید (48) »امام صادق فرمود-مگر شما این روایت را در كتابهاى خود ندارید كه خدا از خشم بنده مؤمن بخشم مىآید؟ -چرا -پس چرا باور نمىدارید كه فاطمه زنى با ایمان باشد و خدا از خشم او بخشم آید (49) . مرگ خدیجه و ابو طالب،پیغمبر را نیز سخت آزرده ساخت.او دیگر خود را تنها و بى غمخوار و پشتیبان میدید،اما در همه حال خدا مدد كار او بود.و دعوت به خداپرستى شعار او.سفرى به طائف كرد شاید در آن شهر از میان مردم ثقیف كه تیرهاى قدرتمند بودند كسانى را بدین خدا در آورد.ولى مهتران آنجا نه تنها روى خوش بدو نشان ندادند،از آزارش نیز دریغ نكردند.
مكه همه كوششهاى خود را براى خاموش ساختن این فروغ خدائى بكار برد،اما از این كوشش سودى نبرد.هر روز بانگ دعوت اسلام رساتر شد و بگوش گروهى تازه رسید.طرح محاصره اقتصادى-آخرین مبارزه قریش-با شكست روبرو گردید،تا آنجا كه سران قوم،خود آن معاهده شوم را بهم زدند.اما تصمیم دیگرى گرفتند.حال كه دیگر محمد در مكه پشتیبانى ندارد باید خود او را از میان بردارند.باید همه تیرهها در كشتن او شریك باشند،تا بنى هاشم نتوانند كسى را به قصاص او بكشند.اما مكرهاى شیطانى برابر تقدیرات ربانى نمىپاید.از چندى پیش مركز دعوت از مكه به یثرب كه شهرى در پانصد كیلومترى مكه است منتقل شده بود،یا بهتر بگوئیم مركزى تازه براى دعوت اسلام تاسیس گردید.یاران پدرش تك تك یا دسته دسته خانه و زندگانى خود را رها مىكنند و به یثرب مىروند.مردم این شهر كه از آن پس در تاریخ اسلام لقب«انصار»را یافتند از آنان هر چه نیكوتر پذیرائى كردند.تا آنجا كه آنان را بر خود مقدم داشتند.شبى كه بنا بود توطئه قریش عملى گردد،و پیغمبر (ص) بدست گروهى مركب از همه تیرههاى قریش كشته شود،على (ع) را بجاى خود خواباند و با ابو بكر راه یثرب را پیش گرفت.این همان روى داد بزرگى است كه چند سال بعد،مبدا تاریخ مسلمانان گردید و تا امروز هم بنام«تاریخ هجرى»متداول است.
چون اندك اندك كارها سر و سامانى یافت،و مسجدى آماده گردید،و مهاجران در خانههاى تازه جاى گرفتند،پدرش دستور هجرت وى را داد.بلاذرى نویسد:زید بن حارثه و ابو رافع مامور همراهى فاطمه (ع) و ام كلثوم بودند (50) اما ابن هشام نوشته است عباس بن عبد المطلب مامور بردن او بود (51) بهر حال زهرا و ام كلثوم با سرپرستخود سوار شدند كاروان آماده حركت استحویرث بن نقیذ،از دشمنان محمد (ص) كه پیوسته بد گوى او بود نزد آنان مىآید و شتر آنان را آسیبى مىزند.شتر مىرمد و فاطمه و ام كلثوم بر زمین مىافتند.ابن هشام و دیگر مورخان از آسیبى كه فاطمه (ع) از این صدمه دیده است نامى نبردهاند،لكن پیداست كه دختر پیغمبر از این حادثه بىرنج نمانده است.این مرد پست فطرت در شمار كسانى است كه در روز فتح مكه پیغمبر (ص) فرمود اگر به پردههاى كعبه چسبیده باشند باید خونشان ریخته شود حویرث بدست على شوى فاطمه كشته شد (52) در مقابل این سندها یعقوبى كه او نیز از تاریخ نویسان طبقه اول است نویسد على بن ابى طالب (ع) او را بمدینه آورد (53) و روایتهاى شیعى نوشته یعقوبى را تایید میكنند.سرانجام وعده خدا تحقق یافت. مسلمانان از گزند مشركان و دشمنان آسوده گردیدند.در تاریخ اسلام فصل تازهاى گشوده شد. از این تاریخ دیگر نه تنها از بجاى آوردن مراسم دینى بیمى ندارند،باید دیگران را هم به پذیرفتن دین بخوانند،و اگر نپذیرفتند با آنان پیكار كنند.