سلام؛
در جواب ندای آسمانی من؛
1_ از نظرتون وابستگی بهتره یا دلبستگی؟ یا هیچ کدوم؟ لطفا دلیلتون رو هم بگید.
بین این 2تا به نظرم دلبستگی خیلی خیلی بهتره.چون آدم وابسته در نهایت، هیچ ارده ای از خودش نداره و با حذف وابستگی نمی تونه از خودش حركتی نشون بده اما فرد دلبسته اگر دلبستگیش رو از دست بده باز با یاد اون فرد یا چیزی كه بهش دل بسته، میتونه خودش رو سرپا نگه داره حتی اگر دست نیافتنی ویا دور باشه.
2_به چه فردی میشه گفت مهربون؟؟
كسی كه بدی های هر كسی رو در كنار خوبیهاش تحمل كنه و صبور باشه.
3_چه طور میشه بین مهربونی و ترحم فرق گذاشت؟؟
مهربونی یعنی اینكه هیچ تفاوتی در رفتارمون با كسی قائل نشیم و نخواییم چیزی رو به رُخِش بكشیم. ولی ترحم یعنی اینكه ناخودآگاه با مهربونیمون باعث می شیم به فرد یادآور بشیم كه تو این مشكل رو داری.
مثال میزنم؛ در برخورد با یك فرد نابینا وقتی داره عادی مسیرش رو میره اگر ما بریم و كمكش كنیم این یك ترحم حساب میشه چرا كه هنوز نیاز به كمك پیدانكرده و این ماییم كه دلمون براش سوخته می خواییم لطفی كرده باشیم اما نمی دونیم كه داریم با این كارمون بهش می فهمونیم كه تو با ما فرق داری و نمی تونی خودت به تنهایی راه بری. . .نمی دونم تونستم خوب بیان كنم یا نه؟
البته اینم بگم كه دل رحم بودن با ترحم كلی فرق داره.
4_ چه نوع کارای بیشتر به دلتون میشینه!! ( در کلیه ی امور )
كارایی كه خودم انجام بدم؟یا دیگران؟
خودم به شخصه سرگرم بودن رو دوست دارم و از خونه نشستم بیزارم
5_ چقدر احساس میکنید که دل رحم هستید؟
خیلی. . . چون گاهی اوقات برای گیاهی كه تو خونه دارم و داره برگ هاش خشك میشه از ته دل واقعا نارحت می شم و تو روحیه ام حسابی تاثیر میذاره.
6_ آیا احساسات درست نقطه ی مقابل قرص و محکم بودنه!
قرص و محكم بودن؟ منظورتون جدی بودنه یعنی احساساتش رو بروز نده؟
7_ شده تا حالا تو کاری از خودتون ضعف نشون بدید؟ مثلا؟علتشو میدونید؟
ضعف؟. . . بستگی داره ضعف رو چی معنی كنید؟
بله خیلی وقت ها شده كاری رو قبول كرده باشم و تا حدی جلوببرمش اما بعد متجه می شم اطلاعاتم در حدی نبوده كه در این كار نیازه و اون رو یك ضعف بدونم.
اما از طرفی می تونم نقطه ی مثبتی به حساب بیارمش و از همین ضعف استفاده كنم و بابالابردن اطلاعاتم در اون زمینه، هم تو كارم موفق بشم و هم به اطلاعاتم اضافه كنم.
علتش شاید این باشه كه سعی نكردم كاری رو قبول كنم كه در حد توانم هست و همیشه بالاتر از اون حد خودم رو خواستم.
8_ رابطه ی بین ضعیف بودن و ترس از نظر شما چیه؟
هیچ وقت ترس نشانه ی ضعیف بودن نبوده. ممكنه یك خاطره و یا حادثه باعث شده آدم از چیزی بترسه.
اما این به این معنا نیست كه آدم ضعیف نباید بترسه.
9_ به چه چیزی میگن ترسناک!؟
به چیزی كه چشمات رو خیره كنه. . .رنگت رو سفید كنه. . . به لرزه بیافتی. . . و نتونی هیچ حركتی از خودت نشون بدی.
اما بنظرم هیچ چیز ترسناكی وجود نداره این ما هستیم كه اجسام یا افراد رو ترسناك می كنیم.
10_آیا فقط باید از چیزایی که ترسناکن ترسید!! چرا این جوری فکر میکنید؟ خیلی چیزا با ظاهری زیبا ولی در باطن واقعا خطرناکن!! مثل خیلی گیاه های سمی!! حالا باید چه کرد؟؟ از همه چیز ترسید یا ...؟ ملاک تشخیص چیه!
هر چیزی كه ظاهری ترسناك داره الزاما ترسناك نیست. . .به قول شما خیلی چیزها با ظاهری زیبا ولی در باطن ترسناك هستند هم ،وجود داره.
باید سعی كرد ملاك رو ظاهر قرار نداد.هرچند كه ما عادت كردیم اون چیزی رو كه میبینیم حجت قرار بدیم و بعد به باطن می پردازیم.
11_از نظر شما مرگ تو کدوم دسته قرار میگیره!!
الف) اون چیزایی که ترسناکن ولی ترسناک به نظر نمیرسن
ب) ترسناک به نظر میرسه ولی در اصل این جور نیست
یا چیز دیگه ای!!؟؟ یه توضیح کوچولو راجع به نظرتون بگید...
ترسناك نیست ولی یك جور ترس رو در دل آدم به وجود میاره اما این ترس راهی میشه برای بهتر عبور كردن ما از این دنیا و رسیدن به مقصد.اگر خواستید دلیلش رو بعدا میگم.
12_ قشنگ ترین لحظه پس از مرگ چیه؟؟
روشنایی.پرواز.آرامش
13_ ترسناک ترین لحظه پس از مرگ!؟
تاریكی.ترس.هجوم حیوانات زیر خاك
14_تلخ ترین لحظه پس از مرگ؟
خجالت در اون دنیا و فراموشی و پاك شدن از یاد دیگران در این دنیا.
15_ به نظرتون زندگی با همین شرایط ترسناک تره یا مرگ؟
زندگی.چون اونه كه برای ما مرگ بدون ترس یا همراه ترس رو رقم می زنه.
یو ها ها هاااااااااااااااااااا....
یه کم استراحت کنید... چقدر جمله ، چقدر جمله با کلمه ی ترس!!
اتفاقا من عاشق ترس و هیجانم و اصلا نترسیدم.
16_ دوست داشتید همیشه بچه(کودک) باقی میموندین!؟
دوست داشتم با این كه بزرگ می شم روح بچگی همیشه باهام باشه.چون زمان دست من نیست اما فكر و روحم دست خودمه.
بچگی یه عالمی داره كه هیچ وقت نمیشه فراموشش كرد.
بی توجهی به همه چیز. . .ساده فكر كردن. . .بی خبر بودم از خیلی چیزها(چون آدم هرچی بیشتر می دونه براش بدتره). . . بازیگوش بودن و خیلی چیزهای دیگه.
17_ چه دوره ی سنی رو از همه بیشتر دوست داشتید و دارید؟چرا؟
دوران دبیرستان و البته فقط اول دبیرستان.چون هنوز اونطور كه باید عاقل نشده بودم و زمان برای شیطنت داشتم.
18_ وقتی کوچمولو بودین چه جوری ابراز احساسات میکردید؟؟ الآن چی؟
خب مسلمه كه در كوچیكی وقتی یكی وشگونم می گرفت جیغ و داد می كردم و به همه می گفتم كه اون من رو زده و شایدم خیلی بزرگش می كردم. . . ویا وقتی خوشحال می شدم بالا و پایین می پریدم.
اما الان. . .وقتی از دست كسی ناراحت می شم خیلی بروز نمیدم. حتی خودش هم متوجه نمیشه چقدر حرفش من رو از درون خُرد كرده و در درونم میریزم و نهایت وقتی خیلی ناراحت بشم بروز میدم و وقتی هم خیلی خوشحال بشم لبخندی از ته دل می زنم و فرد مقابلم رو در آغوش می كشم.
اَ. . .چه تفاوتی!! یعنی واقعا من بزرگ شدم. . . !
19_کدوم یک از والدینتون تو شخصیت شما تاثیر بیشتری گذاشتن؟
هردو به یك نسبت.
شخصیت آدم ها تركیبی از محبت و دلرحمی و جذبه و قدرت هستش و زمانی شخصیت آدم ها كامل میشه كه هردو ی این ها در تربیت نقش داشته باشند.
20_یه جمله ی قشنگ برامون بنویسید...
ای بابا من كه جمله ی قشنگ بلد نیستم اما سعیم رو می كنم.
مینویسم به یاد روزهای خوشی كه ابرها نیز،
به پاس محبت هایت لبخند میزنند
و به نام سالهایی كه از دورن كاغذ خاطره ها، قشنگ ترین لحظهی با توبودن، نقش میزند. . .
راستش من خیلی خیلی سوال دارم... ولی فعلا این 20 تا باشه... به عنوان هیزم... من برم بازم هیزم جم کنم ... زیاد که شد میام ... همچنان منتظر سوالات " ندای آسمانی من " باشید
وای خدا جون بازم هیزم. . . همین 20تا حسابی فكرم رو مشغول كرده بود . . .باشه من كه از خدامه به سوالاتون جواب بدم اگر بتونم اسمش رو بذارم جواب.
من منتظرم.ببینیم دیگه چه سوالاتی می خوایین بپرسین.