• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 21196)
دوشنبه 12/2/1390 - 9:24 -0 تشکر 313814
شهیده راضیه كشاورز دختری كه آسمانی شد.

 

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

 السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان

سلام 

 

شهید منتظر مرگ نمی‌ماند، این اوست که مرگ را برمی‌گزیند.

 

 

 

 

سر تا سر شهر با تو عطر آگین بود

لبخند تمام كوچه ها غمگین بود

آن روز كه بر دوش تو را می بردیم

تابوت سبك ولی غمت سنگین بود

 

******************************************* 

 شهیده راضیه كشاورز 16 ساله دختری كه در عمر كوتاهش در همه چیز نمونه شد.
در انس با قرآن و اهل بیت، اخلاق ،ایمان،حجاب،كوشا و فعال در درس،ورزش رشته كاراته،فعالیت فرهنگی و هنری و ......منتخب و بر گزیده و نمونه بود.

 

...... و در آخر برای شهادت كه بهترین نوع مرگ است انتخاب شد.
بعد از انفجار در حسینه سیدالشهداء علیه السلام شیراز ۱۸ روز در کما به نیت مادرمون بود اونهم دقیقا با سینه ای خورد شده و پهلویی پاره شده و ۱۸ روز خس خس نفسهای دردناک و .......
در نهایت در دهم اردیبهشت 87 آرزویش برآورده شد و به جمع شهیدان سرفراز و سربلند که ره صد ساله را یک شبه پیمودند پیوست و جمع کاروان شهدا 14 نفره شد.

 سخنان مادر بزرگوارش:
ـ خسته از مدرسه بر می گشت ، وقتی می گفتم خسته نباشی ! دستانم رو می بوسید و می گفت : شما از صبح زحمت كشیدید ، من كه كاری نكردم . از حالا به بعد نوبت من ، شما برید استراحت كنید .

ـ سال تحویل امسال با كانون مشهد بود . خیلی اصرار كردم كه سوغاتی چیزی نخره . یه شیشه عطر یاس برای خودش خریده بود و از اینكه نتونسته بود كفنی بخره غصه می خورد .

ـ اردیبهشت قصد زیارت كربلا داشت . بعد از انفجار ، هیجده روز منتظر مهر قبولی خانم حضرت زهرا (س) موند . با كفن كربلا و همون عطر یاس به دیدار ارباب فرستادیمش.

_ این شهیده بزرگوار مثل همه شما درس می خواند، زندگی می کرد، بازی می کرد، می خوابید و .. ولی چیزی که اون را به این درجه رساند نکات ظریفی بود که در زندگیش رعایت می کرد نکاتی که کاری به سن و سالش نداشت، از سر تقوا و ایمان از سر مراقبت در رفتارهای روزمرش بود و احترامی که برای بزرگترها؛پدر و مادر و معلمین قائل بود و در کارهاش واقعاً مرد عمل بود یعنی درسته که راضیه یک دختر بود ولی واجباتش جایی که باید رضای خدا را در نظر بگیره واقعاً مردانگی به خرج می داد.

 

_ این شهیدان هم تو همین شهر تو همین دنیایی که ما زندگی میکنیم زندگی می کردند؛ اونا خیلی چیزها را دوست داشتند، خانواده را دوست داشتند و خیلی از چیزهای دنیوی که حلال هم بود ولی پا گذاشتند روی دلشون و به همین دلیل بود که به مقام شهید و لقاء پروردگار رسیدند.

 

_ چهارم ابتدایی بود که با خوندن یک حدیث از امام صادق (ع) چهله دعای عهد گرفت تا جزء یاران امام زمان (عج) بشود. یک روز جمعه خیلی اصرار داشت که برویم خونه آقاش گفتم:  باید بدانم دلیل رفتن امروز تو چیه؟ گفت مامان اگر به کسی نگویی، یادته یک روز بهت گفتم امام صادق (ع) فرمودند اگر کسی 40 صبح دعای عهد امام زمان (عج) را بخواند جزء یاران امام زمان (عج) می شود؛ من از همان روز دعای عهد را شروع کردم و امروز که تمام شده دوست دارم برای آقام شیرینی ببرم.

 

_ همیشه می گفت مامان مطمئن باش همه زحمتهای تو و پدر را جبران می کنم. یه جوری درس می خوانم که باعث افتخارتون باشم.

 

_ همیشه پیش خودم فکر می کردم که راضیه حتماً جز تک رقمی های کنکور می شود.

 

_ کلاس پنجم ابتدایی وقتی به مشهد رفتیم در بازار امام رضا (ع) این دختر همه اش می گفت مامان تو رو خدا یک چادر مشکی برای من بخر و از کلاس پنجم چادر می پوشید.

 

_ پنجم ابتدایی همه درسهاش به غیر از ریاضی اش 20 بود، راهنمایی که رفت همه می گفتند بچه ها افت می کنند، ولی این طور نبود، چون از همان روز اول مهر تمام درسهاش را به موقع می خواند؛ تو ساعتهای ورزش یا زنگ تفریح به بچه های ضعیف كمك می کرد.

 

_ سوم راهنمایی که بود خیلی علاقه داشت توی دبیرستان گراشی قبول بشه، یک روز معلم علومش خانم علی نژاد به من گفت واقعاً این دختر لیاقتش را دارد که هر کاری براش بکنید معلم خصوصی بگیرید؛ با راضیه در میان گذاشتم؛ گفت نه مامان من هیچ وقت حاضر نمی شوم حقوق کارمندی بابام که این همه زحمت می کشه، شب کاری می ره را برای معلم خصوصی بدهم اصلاً خدا راضی نیست این حق الناسه من تا اونجایی که در توانم باشه درس می خونم و زحمت می کشم؛ ان شا الله كه قبول می شوم.

 

_ همیشه توی آزمون پیشرفت تحصیلی سال سوم راهنمایی جز ممتازین بود. خیلی تلاش می کرد شبها تا دیر موقع درس می خواند.

 

_ یک وقتی را حتماً برای دعا و راز و نیاز با خدا، برای قرآن خواندن می گذاشت، صدای قرآن خواندنش وقتی تو خونه می پیچید به ما آرامش می داد.

 

_احترام زیادی برای بابا بزرگ و مامان بزرگش قائل بود همیشه می گفت الهی قربونت برم (تکه کلامش بود).

_ وقتی درس داشت اصلاً تلویزیون نگاه نمی کرد -حتی زمانی که سریال برره که حتی بزرگترها،هم نمی تونستند ازش بگذرند- به خواهر و برادرش می گفت که وقت طلاست، اینها فایده ای ندارد الان تکلیف اصلی ما درسه.

 

_ همیشه به دوستان و اقوام توصیه می کرد زیاد معنی قرآن را بخوانند. طوری شده بود که اقوام نزدیک و خودمان پی برده بودیم که راضیه از نظر علمی و ایمانی خیلی رشد و تکامل داشته؛ برای همه قابل احترام بود دایی بزرگش همیشه وقتی ما منزلشان می رفتیم یا جایی همدیگر را می دیدیم با وجودی که خیلی از راضیه بزرگتر بود دستهای راضیه را می بوسید، همیشه با احترام با راضیه رفتار می کرد. چون خود راضیه قدر انسانیت خودش را، قدر اینکه خدا خودش لطف داشته و نعمت وجود، بهش بخشیده را می دانست. راضیه قدر دختر بودن خودش را می دانست قدر این را که با حجابش، با ایمانش، با رفتارش پیرو واقعی حضرت زهرا (س) باشد.

 

_ علاقه خیلی زیادی به خانم حضرت زهرا (س) داشت همیشه می گفت مامان به خاطر انس واقعی كه به خانم دارم حجاب می گیرم و واقعاً هم این را در ورزش، كانون زبان ایران و جاهای مختلفی كه می رفت ثابت كرد. راضیه ثابت كرد كه با حجاب و ایمان هم میشه، همه كار انجام داد.

 

_ سال سوم راهنمایی  راضیه بین خودش و خدا عهدی بسته بود كه بعد از شهادتش تو وسایلش، البته تو وسایلش كه نه، داخل جعبه اسماء متبركه پیداش كردم. 

خلاصه كوتاهی از این عهد نامه: 

بی حساب پیش، انشاء ا.. به امید خدا و توكل به خدا چهل روز تمام كارمو خالصانه انجام بدم تا خدای مهربون از سر تقصیرات ما بگذرد و گناهامو ببخشه.

توی این چهل روز كه از 5/3/85 شروع می شه توفیق پیدا كنم مادام العمر دعای عهد و زیارت امین ا.. و ... را بخوانم و گریه كنم.

آقا تو رو خدا توفیق اشك ریختن تو این دعاها را به من بده.و شب هم به یاد خانم حضرت زهرا (س) شبی 5 صفحه قرآن بخوانم؛ ان شاء الله تكرار آیه الكرسی هم توی بیشتر اوقات نصیبم بشه.

و همچنین شكر نعمتهای خدا و توفیق آلوده نشدن به گناه و نابود كردن نفس اماره و تقویت نفس لوامه را داشته باشم و تسبیحات خانم فاطمه زهرا (س) را همراه با الگو برداری از حجاب،عفاف، ادب و اخلاق ایشان را سر لوحه زندگی خودم قرار دهم.

 

_ سال گذشته از اواسط زمستان همش به من می گفت مامان برام دعا كن كه سال تحویل امام رضا (ع) باشم، شكر خدا نصیبش شد، وقتی برگشت خیلی مهربونتر، باوقارتر و نورانی تر شده بود هر چی نگاهش می كردم سیر نمی شدم یك زیبایی خاصی داشت اصلاً به فكرم هم نمی رسید كه این مسافری كه تازه از زیارت آقا امام رضا (ع) آمده، شهادتش را آقا امضا كرده و دوباره راهی سفره.

 

هر روز بهم می گفت مامان منو می بخشی؛ می گفتم مامان مگر شما چیكار كردی كه من شما را ببخشم شما كه بهترینی؛ خدا شاهده یك روز تو آشپزخانه بهم گفت تو را خدا مامان منو ببخش، بهش گفتم مامان دعا كن كه من بتونم شكر خدا را بابت این كه تو فرشته ای بودی تو آسمون و خدا به ما لطف داشته و توفیق داده كه شما توی خانه ما قدم روی زمین بذاری به جا بیاورم، می گفت نه مامان شما بگو من را بخشیدی و تا نمی گفتم كه بخشیدمت دست از سرم بر نمی داشت.

 **************************** 

 

مادر راضیه می گفت: بعد از شهادت دخترش توی وسایلش ، دفترچه یاداشتی رو پیدا کردم، این رو توش نوشته بود............

می توان طوری زندگی کرد که خدا و امام زمان (عج) از انسان راضی باشند ،کاشکی هیچ وقت حضور آقا رو ندیده نگیریم و از حضورش غائب نشیم چرا که غیبت ازماست و حضوراو همیشگی است- انت فی قلبی یا باصالح

 

 **************************** 

با این که مادرش بودم ولی او الگو و مادر من بود. روزی نبود که از مدرسه برگرده و دست من رو نبوسه،همشه می گفت: درس خوندن مثل نماز برام واجبه. امام زمان(عج) یار بی سواد می خواد چی کار؟راضیه جز صداقت،تلاش و پاکی چیزی نبود.....

 

 **************************** 

احساس می کنم خیلی بیشتر به راضیه نزدیک شدم درسته دوری و فراقش خیلی بیشتر از روزهای اول دلم رو به درد می یاره، ولی هم به مقامش و هم به جایگاهش غبطه می خورم و تنها چیزی که ازش خواستم، دستمون را بگیره و شفاعتمون کنه، که بیشتر از این شرمنده شهدا و راضیه نشیم.

 

راضیه فرشته ای بود که خدا به من لطف کرده بود.

 

برای شادی روح این شهید عزیز فاتحه بخوانیم.

 

در سومین سالگرد شهادت این فرشته آسمانی

می خواهیم کمی ار خصوصیات و زندگیش بدانیم. 

 

اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلك تحت لواء ولیك

خدایا بیتاب ظهور چهاردهمین خورشید هستیم.

   

اللهم عجل لولیك‌الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

سه شنبه 3/3/1390 - 10:8 - 0 تشکر 320613

سلام

ای وای.. اینا رو ندیده بودم... ممنون خاطرات ریزی از راضیه بود...

این راضیه هم واسه من شده یه تلنگر!

حرف در موردش دوست دارم زیاد بزنم... ولی می دونم جوابا تكراریه... بی خیال

ولادت حضرت زهرا رو تبریك می گم...

با وضو بودن خوبه اما اینكه با حضور هم باشه قشنگ تره... كاش حضورش حاصل شه

درپناه حق

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

سه شنبه 3/3/1390 - 10:14 - 0 تشکر 320616

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

خواب عجیب راضیه


این خوابیه که از خود شهیده راضیه کشاورز نقل شده:
آخرین روز مدرسه ها قبل از عید نوروز بود.
منم خیلی خوشحال بودم  که تا دو هفته از دست درس و مدرسه راحت هستم.
وقتی رسیدم خونه کیف مدرسو پرت کردم یه گوشه ی اتاق و با پام محکم زدم بهش. انگار که می خواستم تموم دقو دلامو سر کیفمو کتابام خالی کنم.
بعدشم رفتم و با خوشحالی کارای دیگم و انجام دادم.
وقتی که خوابیدم خواب دیدم که کتابام و وسایل مدرسم افتادن دنبالم.
من بدو اونا بدو. کتاب ریاضی، فارسی، علوم و... از دستم خیلی عصبانی بودن  و می خواستن تلافی کنن.
همش بهم می گفتن تو باید بیای ما رو بخونی و ....
این شد که ما از این کابوس بیدار شدیم و از اون به بعد مثل بچه های خیلی خوب درسامونو خوندیم."
این بود دلیل درس خوندن راضیه که وقتی من ازش پرسیدم گفت. ولی من فکر می کنم این فقط یه بهانه بود و اون به چیزی رسیده بود که من و شما هنوز خیلی باید بدوییم تا بهش برسیم!

روحش شاد و یادش گرامی!

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

سه شنبه 3/3/1390 - 10:16 - 0 تشکر 320617

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

دست نوشته راضیه:

السلام علیك یا فاطمه الزهرا(س)
به نام خدایی كه مهرش را در دل مادر گذاشت
توی ریاضی بعضی عددها بی نهایت دارند
توی آسمون فاصله ی ستاره ها بی نهایت دارند
توی زمین نامردی ها بی نهایت دارند
ولی....
توی دل كوچیك تو مهربونی بینهایت داره
به همون اندازه ی بی نهایت كه به من مهر ورزیدی و خودم هم نمی تونم بگم:
مامان دوستت دارم
خدا رو به آبروی حضرت زهرا(س) قسم دادم كمكم كنه اون جوری كه تو می خواهی باشم و حق مادری رو به جا بیارم
رویم نمی شه بنویسما ولی .... منو ببخشید دیگه قول می دم
دختر بد راضیه 

شما هم به مادرمان بانوی دو عالم هدیه می دهی؟ ...

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

شنبه 7/3/1390 - 11:20 - 0 تشکر 322563

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

راضیه ای راضی به رضای خدا شهادتت مبارک

«ای دختر عزیز، با ایمان و دوست داشتنی همیشه یادت در دلهایمان می ماند.

راضیه جان وقتی صدای هق هق گریه هایت را در شب آخر زندگی در نوار ضبط شده شنیدم باورم شد که تو دختری آسمانی بودی و در آن شب زیبا با ذکر یا حسین به طرف معبود و معشوق خود پرواز کردی.»

مادر راضیه لحظه ای چشمهاش رو از روی نوشته جدا نمی کرد و فقط

اشک بود و اشک بود و اشک ...

... و در آخر لبخند رضایتی که چهراش را بهشتی تر و مادرانه تر از همیشه نشان می داد.

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

شنبه 7/3/1390 - 11:28 - 0 تشکر 322566

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

خصوصیاتی از این شهیده به بیان مادرشان در اولین همایش جرعه های وصل

» راضیه در سن كم با دریای عظمت قرآن آشنا شد. با سن كم اوج گرفت و به جایی رسید که بهترینهای خداوند به مقامی، كه نصیب حضرت زهرا (س) و ائمه اطهار شد ، به ایشان و دوستانشان هم رسیدند.

سلام و درود به شهیدانی كه در زمانی كه فساد، ماهواره و بی حجابی بیداد می كند ، زمانی كه بعضی ها یادشان رفته ما شهید دادیم ، نه تنها شهیدان زمان جنگ و شهیدان انقلاب و ... شهیدانی كه از همه چیزشان گذشتند و به یاری امام زمان(عج) رفتند و ثابت كردند كه الان هم می شود به خیل شهدا پیوست و فریب دشمن را نخورد؛ و در کنار درس خواندن ، خودشان را از قرآن و ائمه دور ندانستند و همین باعث رشد و ترقی آنها شد.

» راضیه دختر 16 ساله ای، كه روز به روز كه به سنش اضافه می شد،  درك و شعورش هم بالاتر میرفت و انسش با قرآن هم بیشتر می شد.

» از كلاس چهارم ابتدای شروع به حفظ قرآن کرد، خودم از كوچكی با آن قرآن کار می كردم، از ابتدایی چون قرائت خوبی داشت در مدرسه برای قرائت و مسابقات انتخاب می شد؛ ولی تا سال اول دبیرستان موفق به مراحل بالاتر نشد. در سال دوم دبیرستان به مسابقات سراسری قرآن راه پیدا كرد، اولین روزی كه از آموزش و پرورش تماس گرفتند برای اردوی مسابقات خیلی خوشحال شد و سجده شكر به جا آورد؛ عصر كه برگشت گفت مامان من امروز تازه فهمیدم كه هیچی از قرآن نمی دانم، قرآن یك دریای بیكران است كه من قطره ای از این دریا را نمی دانم و نمی فهمم؛ مامان برام دعا كن كه قرآن را بفهمم.

فرداش كه به اردو می رفت گفت: مامان می دانم كه من در این مسابقات شركت نمی كنم! گفتم: شما آرزو داشتی كه در این مسابقات شركت كنی -چون راضیه خودش بر اثر تمرین زیاد قرائتش خوب شد بود و در این زمینه پیشرفت داشت-گفت: من می دانم كه به این مسابقات نمی روم چون كسانی هستند كه لیاقتشان بیشتر از من است من همان جا براش دعا كردم كه ان شا ا.. حافظ كل قران بشود گفت: نه مامان! دعا كن كه اول قرآن را بفهمم؛ و همین طور هم شد با این كه خیلی شوق داشت به مسابقات برود دقیقاً 2 روز بعد یعنی روز 24 فروردین برای مسابقه خیلی بزرگتر در حضور خداوند به مسابقه رفت.

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

شنبه 7/3/1390 - 11:31 - 0 تشکر 322568

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

» صدای قشنگی داشت ان شا ا.. كه خداوند عاملان و حافظان و قاریان را حفظ كند هر كس با قرآن باشد نه تنها صداش بلكه همه كارهاش زیبا و دلنشین می شود.

راضیه جوری شده بود كه هم كلاسی‌هاش و اقوام می گفتند كه چرا این طوری شده؟ من فكر می كردم كه همه بچه ها همین طور هستند ولی بعد از شهادتش به خیلی چیزها پی بردم؛ فهمیدم كه هر كس به قرآن و دریای رحمت خداوند وصل باشه یك جوری بیمه می شوند.

» راضیه هم خیلی انرژی داشت و هم خستگی ناپذیر . برنامه زندگیش كامل بود یك برنامه ریزی خوب که با عمر كوتاهش خیلی خوب از لحظاتش استفاده كرد.

» در كنار درسش كانون زبان می رفت و موفق بود البته همه ترم ها نه ، ولی اكثر ترم ها پاس می شد. هفته ای3 روز ورزشگاه می رفت و جز قهرمانان بود. در درسش از ممتازین بود و حجابش را خیلی دوست داشت و با توکل به حضرت زهرا (س) حجاب گرفته بود- یك روز كه از كلاس زبان برگشت، دیدیم یك گوشه نشسته و گریه می كند فكر كردم با كسی بحثش شده یا مشكلی، مریضی، ناراحتی ، وقتی سوال كردم گفت: از كلاس آمدم بیرون ، دیدم دخترها و خانم‌هایی با یك چهره ناجور و بدحجاب ظاهر می شوند، نمی دانم كه چی بر حضرت مهدی (عج) می گذرد ،خانمهایی كه بدحجاب هستند وقتی نامحرم آنها را می بیند مثل این است كه سیلی به صورت حضرت زهرا (س) می زنند.

» هیچ كارش روی زمین نمی ماند همیشه اول بود. همیشه به پدرش می گفتم راضیه یك چیز دیگر است، البته ظلم است بگویم كه راضیه از اول یك چیز دیگر بود؛ ظلم در حق شهیده است، باید بگویم راضیه با سعی، تلاش و زحمتش و با اطاعت بی چون و چرا از اهل بیت(س) به این درجه از تقوا رسیده بود.

» پدربزرگش همیشه می گوید راضیه كه دختر و نوه من بود ، هیچ وقت طوری نخندید كه من دندانش را ببینم.

» خیلی برای حریم محرم و نامحرم ارزش قائل بود ؛ به هیچ عنوان حاضر نبود که یک ذره کوتاه بیاید در هر مجلسی و در برخورد با اقوام ِنامحرم با چادر و مقنعه ظاهر می شد؛ البته همه جا لباس مخصوص به خودش را می پوشید این طور نبود که همیشه با چادر و مقنعه باشد ولی حجابش را کاملاً رعایت می کرد ، چشمشش را از نامحرم و گوشش را از حرام نگه می داشت.

راضیه اگر به این درجه رسید؛ به خاطر عمل به گفته های خداوند بود.

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

شنبه 7/3/1390 - 11:32 - 0 تشکر 322570

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

» راضیه پاداش حرمت به پدر و مادر را گرفت. بهترین جایی که پدر و مادر دوست دارند فرزندشان برود جایی است که بیمه شوند برای آمدن به کانون هم اجازه می گرفت و حتما من را راضی می کرد.

راضیه به خاطر وصل به ائمه(س) قلبش به نور قرآن و نور ایمان نورانی شده بود.

راضیه عاشق اهل بیت(س) بود که این را در عمل هم نشان داد؛ اگر عاشق امام حسین(ع) بود این را با حجابش و نماز اول وقت نشان داد.

» این اواخر یک حس خیلی خوبی داشتم، دوست داشتم موقع نماز خواندن نگاهش کنم چند بار هم بعد از نماز بغلش کردم و بوسیدمش گفتم مامان تو فرشته ای هستی که خدا از کرمش به ما هدیه کرده است.

» راضیه تا یک سنی که وظیفه ما بود راهنمایش کردیم ولی از وقتی که به سن تکلیف رسید دیگه دست ما نبود و با اجازه از امام زمان(عج) باید بگویم که امام زمان (عج) راهنماییش را در دست گرفت؛ چون کارهاش برای رضای خدا و امام زمان(عج) بود- امام زمان(عج)  کار سختی از ما نمی خواهد- چون راضیه تکالیفش را انجام می داد یعنی از چیزهایی که باید دوری کند دوری می کرد امام زمان (عج) هم دعاش کرد تا به این فیض برسد.راضیه بچه ائمه و امام زمان بود.

» از طرف راضیه خاطر جمع بودم همیشه می گفتم تو انتخاب دوست عجله نکن به حرفم گوش می کرد؛ وقتی به مدرسه اش می رفتم می دیدم دوستاش از خودش هم بهتر هستند.سال گذشته با دوستاش قرار گذاشتند برای نماز شب همدیگر را بیدار کنند.

با تمام مشغله ای که داشت قرآن را می خواند، شبها که وضو می گرفت، می گفت: مامان شما هم با وضو بخوابید چون اگر آدم با وضو در رختخواب بمیرد شهید شده است.

» به باباش می گفت از جبهه برام بگو از انهایی که در کنارتان شهید شدند ، آخرین لحظات چی می گفتند. خیلی به شهدا علاقه داشت. یک روز به مادر بزرگش گفت دوست داشتی بابام به جای اینکه جانباز شود شهید می شد، مادر بزرگش ناراحت شد راضیه گفت اگر می دانستی که شهادت چه مقام بزرگی است و پیش خدا چقدر شهید اجر دارد دعا می کردی پسرت شهید بشود دعا نمی کرید که سالم برگردد.

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

شنبه 7/3/1390 - 11:33 - 0 تشکر 322571

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

» اولین جمله ای که بعد از مشهد امسال ،وقتی آمدیم دنبالش تو ماشین گفت: این بود که، مامان من امسال به جز زیارت امام رضا(ع) که نصیبم شده، اگر ته دلم یه شک کوچک داشتم به یقیین تبدیل شد و امسال آرزوم برآورده شد امام (خامنه ای) را از نزدیک دیدم و  موفق شدم ایشان را زیارت کنم ، در حرم امام رضا(ع) وقتی از نزدیک دیدمشان (به خدا قسم حرف هایش، حرفهای خودش نبود) امامی که از پشت صفحه تلویزیون می بینیم نبود، از نزدیک یه چیز دیگر است؛ یک دستی، یک نیرویی، ایشان را یاری می کند؛ مامان دیگه من با تمام وجودم به اینکه آقای خامنه ای ولی فقیه ما هستند ایمان دارم و شاید بابت همین عقیده و ریز بینیهاش با این سن کم که در مسائل دینی اش دقیق بود و این که دلش نمی خواست فقط به نماز اول وقت و حجابش اکتفا کند جزء این 14 شهید عزیز انتخاب شد.

ان شا ا.. همه ما رهرو راه شهدا باشیم.قدر و قیمت خود را بدانید . دختر مثل دُر گرانبها و با ارزش است و باید خود را در یک صدف محکم از چشمهای ناپاک و خطراتی که در پیش دارد بپوشاند. (و همیشه به راضیه می گفتم انسان هر چی عزیزتر باشد ارزشش بیشتر است و دختر باید قدر و قیمت خود را بداند.) و این آرزو را برای همه دخترای امت اسلامی دارم که قدر عمر و زمان را بدانید و اگر در راه رضای خدا و خشنودی پدر و مادر قدم بردارید درهایی از رحمت باز می شود که خودمان هم باورمان نمی شود و به جایی می رسیم که حتی در عالم خواب هم تصورش را نمی کنیم. ان شا ا.. در سایه امام زمان(عج) در تمام مراحل زندگی موفق باشید.

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

شنبه 7/3/1390 - 11:53 - 0 تشکر 322585

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

دست نوشته راضیه

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

شنبه 7/3/1390 - 22:9 - 0 تشکر 322953

سلام

وااای خدای من اینجا چه خبره... ممنون شكری جان... خوشحال شدم... خیلی هم چیز یاد گرفتم... من خیلی این راضیه رو دوست دارم... راستی آخر یه عكس ازاین شهید واسمون نذاشتید ها..:)

یه جیز دیگه.. نمیدونم تا زمانیكه زنده ام گذرم میخوره به مزارش یا نه... ولی خیلی دوست دارم برم....

ممنون
درپناه حق

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.