[quote=QaEtha;562786;310106]
سلام
از اونجا که جناب صدرا تو رجعت گفتن جسمانی بودن فرق داره با مادی قطعا الان هم میگن جسمانیه و لی مثالی و بعد ما وارد بحثی میشیم که پیش فرض های اون از نظر ما معنیه دیگه ای میده
چرا نباید در این بحث ها همون پیش فرض هایی رو که میشناسیم به کار ببریم
آیا خدا را و هر چه به او وابسته است رو فقط در پیش فرض های فلسفی باید شناخت
یکی با قواعد کلام
یکی با قواعد ریاضی
یکی نجوم و....
تو این زمینه بحث میکنه
من یه سوال می پرسم
اگه ایرادی نداره با این ویژگی وارد بحث بشم بسم الله و گرنه از بیانات شما کمال استفاده رو می کنم
موفق باشید
بسم الله
با سلام
بحث خوبی رو مطرح کردید
چرا نباید با پیش فرض های خود به سراغ مسائل اعتقادی رفت؟؟
خب این سئوالیه که در حوزه های مختلف مطرح میشه و طرفداران و مخالفانی داره
شق دیگر این سئوال این است که آیا اصولاً باید در مواجهه با مسائل اعتقادی و قرآن و متون دینی پیش فرض داشت یا خیر؟؟
1- اخبارییون و اهالی مکتب تفکیک قائلند که در روبرو با متون دینی نباید هیچ پیش فرضی داشت و بدون پیش فرض باید متون دینی را فهمید و تفسیر کرد
این نظر از نظراتی است که در منطق به آنها قضایای پارادوکسی یا خود متناقض می گویند زیرا فرد در حقیقت با این پیش فرض که پیش فرض ندارد به سراغ متون دینی می رود، یعنی در حقیقت پیش فرض دارد ولی آن را کتمان می کند.
در ثانی این امکان برای هیچ فردی وجود ندارد کهبدون هیچ پیش فرضی با مسئله ای رو برو شود و چه بخواهد و چه نخواد برایش همواره پیش فرض هایی وجود دارد
ثالثا عقل سلیم این نکته را قبول دارد که برداشت یک کودک با برداشت یک عالم که ذهنش مملو از پیش فرض ها است تفاوت های بسیاری دارد . حال در مواجهه با متون دینی باید نظر کودک را پذیرفت یا عالم دینی؟؟ من می گویم عالم نظراتش از کودکی که کمترین پیش فرض را دارد دقیق تر است. و اگر خلاف این بود کودکان را بر سر منابر می فرستادند و آنها را مرجع امخور اعتقادی خود قرار می دادند که یان بالضرورت خلاف عقل است
2- پس می ماند صورت دوم که بایدبا علم و پیش فرض با مسائل اعتقادی و متون دینی مواجه شد
حال سئوال این است که چه پیش فرضی صحیح است؟
آیا با هر پیش فرضی می توان به تفسیر متون پرداخت؟؟
جواب این است که با هر پیش فرضی نمی توان به سراغ متون دینی رفت
حقیقت این است که خداوند در انسان قوه ای قرار داده است که هرگاه انسان از آن استفاده کند باعث تمایزش با سایر حیوانات می گردد و آن عقل است
عقل و احکام عقلی اموری هستند که در متون دینی به آن حجت درونی گفته شده است به چند دلیل . اول آنکه احکام عقلی یقینی هستند و ما در اعتقادات به دنبال یقین هستیم و نه شک. دوم اینکه احکام عقلی کلی هستند و شامل همه افراد خود می شوند و استثنا ندارند. سوم آنکه احکام عقلی ضروری هستند و نمی شود حکمی عقلی باشد ولی خلافش پدید آید.
برای مثال باید گفت که قواعد عقلی در همه اعصار و مکان ها و در بین تمامی نژاد ها یکسان است. مثلاً اینکه هر معلولی علتی دارد یک قاعده عقلی است و در هر زمانی از میلیاردها سال پیش گرفته تا میلیار ها سال بعد و در هر مکانی از ایران تا مکزیک و در هر نژادی از فارس تا کره ای و در هر عالمی از عقل مثال و ماده یکسان است . یا مثلا همین عملیات جمع و تفریق در ریاضی . نمی توان گقت 2+2 در ایران می شود 4 ولی در کشور دیگر می شود17. و یا امسال می شود4 ولی صد سال پیش می شده 9 و یا اینکه پیش خدا 2+2 میشه 65 ولی نزد ما می شود 4. اینگونه نمی شود زیرا این قواعد عقلی هستند و قواعد عقلی هم کلی هستند و هم ضروی.
پس ما هر جا پیش فرض عقلی درست داشتیم باید آنها را ملاک قرار بدیم و متون و اعتقادات خود را بر اساس آنها بسنیجیم و نه برعکس
برای مثال ما قاعده ای عقلی داریم که موجود مجرد تام دست و پای ندارد و مکانی نیست حال با توجه به این قواعد به سد=راغ قرآن می رویم
آیاتی داریم که برای خداوند مکان تصضور کرده است
الرحمن علی العرش استوا
یا برای خداوند دست تصور نموده است
ید الله فوق ایدیهم
خب کسی که پیش فرض عقلی نداشته باشد چگونه می خواهد این آیات را تفسیر کند؟؟؟
وهابی ها و اهل سنت می گویند ظاهر قران حجت است پس خدا دست دارد و صندلی دارد که بر رویآن نشسته است حتی احادیثی در باب روئیت خداوند دارند و جواز این کار که مثلا خداوند ساق پایش را بالا می زند و مومنان خدا را از روی ساق پایش می شناسند و حتی احمد ابن حنبل هم می گوید خدا انگشت دارد و روی انگشتان خداوند مو رویده و ادعا می کند که «در مورد هر چیز خدا از من بپرسید الا عورت او – نعوذ بالله – که من شرم دارم در مورد آن سخن بگویم » این همه چرند گویی ها بخاطر این بوده که عقل را تعطیل نمده اند و قائل به حکم عقل نیستند. در حالی که عقل می گوید خداوند فوق مجردات تام است فلذا جسمانی نیست چه برسد به مادی.
این یک قاعده عقلی که نا بوسیله آن دست به تفسیر زدیم حالا اگر فردی 100 قاعده اینچنینی را فراگیرد نمی توان از آنها استفاده کرد؟
بنا بر گفته های پیشین فرقی بین قواعد عقلی نیست اگر بشود یک قانون را استفاده کرد سایر قوانین عقلی را هم باید بتوان استفاده نمود زیرا قواعد عقلی تخصیص نمی خورد و استثنا هم ندارد. پس می توان از تمامی قواعد عقلی که سراغ داریم در تفسیر و فهم متون دینی استفاده نمود.
صبت دیگر در نظام عالم است که آن را موجودی حکیم آفریده است. خداوند حکیم است و نظامی که خلق کرده حکیمانه است و نمی توان پذیرفت که موجودی حکیم نظامی غیر حکیمانه و نا متقن بیافریند حال که چنین است پس این نظام قوانینی دارد که از حق تعالی سرچشمه گرفته است و در همه عالم جاری و ساری است و می توان از آنها بهره گرفت که بخشی از این قواعد در فلسفه و عرفان مطرح است
پس برای پی بردن به نظام آفرینش و صنع خداوند فراگیری این علوم ضروری می شود زیرا هر گونه تفسیری بدون بهره گیری و شناخت این نظام تیری در تاریکی است که غیر ثاقب می باشد.