• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 8192)
چهارشنبه 24/1/1390 - 13:55 -0 تشکر 307167
جهارمین سالگرد عروج 14فرشته خونین بال

 

بسم الله الرحمن الرحیم  

السلام علیک یا بقیه الله الاعظم (عج)

سلام 

 

 

 

     

 

     

 

بی تو ای صاحب زمان .....


 

کی شود آیی نظاره بر دل اندا .........


 

و این جا بود که آقا آمد و نظاره بر دلها انداخت و از انتهای مجلس بهترین گلها را که در آن جا جمع کرده بود به سوی آسمان پرواز داد آخه شب میلاد پدر بزرگوارشان بود و آقا باید یک هدیه خوب ........

در باغ شهادت باز باز است.
چه انفجار مهیبی ، چه لحظه ای ، چه غمی
چهارسوی حسینیه رنگ محشر شد ! 
و سید الشهدا بوی خون تازه گرفت ،
ز غصه حضرت مهدی دلش مکدر شد ...

نفس بریده ، نفس بی امان ، نفس محبوس
عروج پاکترینهای شهر باور شد

********************************
به یاد شهدای مظلوم فاجعه ی بمب گذاری کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز 
امروز زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. (مقام معظم رهبری)  
ساعت نه و ده دقیقه آن شب نوری از مجلس حضرت سیدالشهداء تابید و شب بیست و چهارم فروردین 87 بر صفحه‌ی خونین تاریخ حك شد،آن سان كه عده‌ای بال پرواز گرفتند و عده‌ای را بال و پر شكست ، و «اشك» برای آل‌الله با «خون» در آمیخت؛ و چه خوب می‌دانند اهل راز،پیوند این دو واژه را با هم.
شعر امام زمان(عج) شروع شد....بی تو ای صاحب زمان...بی قرارم هر زمان ......بیت دوم که رسید صدای انفجاری به گوش رسید. 
14 نفر بی قرار بودند و عاشقانه و خونین بال در مجلس امام حسین (ع) به دیدار معشوقشان ،  عروج کردند.حادثه انفجار حسینیه سیدالشهداء (عغ) شیراز را می گویم. همه چیز اینجوری بود :
وسط جلسه . وسط یا حسین(ع) . نوری از جنس دهه شصت !! پاشیده شدن خونی مطهر بر در و دیوار و ........ و باز هم یک آن ، در شهادت گشوده شد......... همه سوی خدا پر گشودند .......حالا سه سال می گذرد که فرشته های عرش شرمنده می شوند که : آری خدا راست می گفت :
انی اعلم ما لا تعلمون .

 

شهیده راضیه کشاورز   16 ساله
شهیده نجمه قاسم پور
   29ساله
شهید مسعود رضایی   29 ساله
شهیدعلیرضا انتظامی   11 ساله
شهید عرفان انتظامی     5  ساله
شهید غلام موسوی    23 ساله
شهید علی نصیری      49 ساله
شهید محمد مهدوی  21 ساله
شهید محمدعلی شاهچراغی    21 ساله
شهید غلامرضا مروجی هاشمی     42 ساله
شهید علی نوروزی   19 ساله
شهید سیدمحمدجوادعلوی   26 ساله
شهید محمد جوكار   23 ساله
شهید محمدجواد یاقوت    21 ساله
برای شناخت بیشتر با این شهیدان عزیز و فاجعه انفجار به این دو جا بروید.
شهدای کانون

ویژه انفجار كانون رهپویان

یادشان گرامی باد

انفجار در حسینه ی شیراز


فیلم انفجار حسینیه سید الشهدا شیراز

 

اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلك تحت لواء ولیك

 

اللهم عجـــل لولیک الفـــرج 

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

چهارشنبه 31/1/1390 - 3:12 - 0 تشکر 309704

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

خوشا آنان که در این صحنه خاک
چو خورشیدی در خشیدند و رفتند

شهید مسعود رضایی

ـ بعد از دانشگاه خیلی دنبال كار می گشت . بابا گفته بودند:« فقط كار دولتی ! » چون رضایت پدر و مادر براش شرط بود ، چند تا كار توی شركت خصوصی پیدا كرد ولی نخواست پدر و مادر رو راضی كنه .
ـ دست و صورت خیسش قبل از خواب برامون عادی شده بود . مسعود وضو گرفته تا قرآن بخونه .
ـ خیلی اهل زیارت بود و با ائمه(ع) انس زیادی داشت . نماز صبح روز جمعه اش رو حتماً حرم مطهر حضرت شاهچراغ(ع) می خوند .
ـ علاقه اش به شهداء رو همه می دونستن . دو تا از دایی هاش توی جنگ شهید شده بودن . مسعود همیشه می خواست در موردشون بدونه . بعد از انفجار برای آخرین بار كه دیدمش یاد برادرم افتادم . مسعود هم مثل داییش دستش روی سینه اش بود و مهمون اباعبدالله(ع) شد .
ـ هیچ وقت دوستاش رو نشناختیم . می گفت : آبجی برای من دوستن و برای شما نامحرم .
-وقتی به یکی از دوستای مسعود پرسیدم: اگر بخوای مسعود رو توی یک کلمه خلاصه کنی چی میگی؟ گفت "اخلاص".

منبع :کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

چهارشنبه 31/1/1390 - 3:17 - 0 تشکر 309705

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

خوشا آنان که بار دوستی را
کشیدند و نرنجیدند و رفتند

شهید علی نوروزی
ـ « حرف ، حرف شماست . » این 4 – 5 ساله مردی شده بود واسه خودش . عادت كرده بودیم به حرف شنویش .
 ـ « كاش زمان جنگ و جبهه بودیم . مامان ! جنگ شد و آقا دستور جهاد دادن من می رما ! » عادت كرده بودم از علی این حرفها رو بشنوم . هیچ زیارتی به اندازه شلمچه براش دلنشین نبود . با حسرت فیلمهای شهداء رو نگاه می كرد و آه می كشید . آرزوش شهادت بود و بس ! 
ـ « مامان ! علی ، مواظب خودت باش . با عجله از خیابون رد می شی برای اذان خطرناكه . » مكبر مسجد امام حسن مجتبی(ع) بود و مظلومیتش رو از ایشون گرفته بود . بعد از شهادتش جلسات هفتگی مسجد چند برابر شده بود . جوونهایی كه شاید كسی باور نمی كرد توی هیئت ببیننشون . اما بركت خون علی خیلی ها رو از خواب غفلت بیدار كرد .
-علی عاشق حضرت ابا الفضل بود و بی دست و پا هم به محضر آقاش رفت.
منبع:کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

چهارشنبه 31/1/1390 - 3:43 - 0 تشکر 309706

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

مرا اسب سفیدی بود روزی........شهادت را امیدی بود روزی
اگر آه تو از جنس نیاز است........در باغ شهادت باز باز است

راضیه كشاورز

ـ با تمام وجود درس می خوند ، همیشه می گفت : امام زمان(ع) یار بیسواد نمی‌خواد .

ـ علاقه زیادی به آقا امام زمان(ع) داشت . از مدرسه با یه جعبه شیرینی برگشت . خوشحالی توی صورتش موج می زد . « مامان چهله دعای عهدم تموم شد ، از امروز یار امام زمان(ع) شدم . » پنجم دبستان بود !!

ـ خسته از مدرسه بر می گشت ، وقتی می گفتم خسته نباشی ! دستانم رو می بوسید و می گفت : شما از صبح زحمت كشیدید ، من كه كاری نكردم . از حالا به بعد نوبت من ، شما برید استراحت كنید .

ـ سال تحویل امسال با كانون مشهد بود . خیلی اصرار كردم كه سوغاتی چیزی نخره . یه شیشه عطر یاس برای خودش خریده بود و از اینكه نتونسته بود كفنی بخره غصه می خورد .

ـ اردیبهشت قصد زیارت كربلا داشت . بعد از انفجار ، هیجده روز منتظر مهر قبولی خانم حضرت زهرا (س) موند . با كفن كربلا و همون عطر یاس به دیدار ارباب فرستادیمش.

- بعد از 18 روز به عدد سالهای عمرمادر مظلومه‌‌مان زهرا سلام‌الله علیها  دقیقا با سینه ای خورد شده و پهلویی پاره شده و ۱۸ روز خس خس نفسهای دردناک و ....... به دیدار حق شتافت .

منبع:کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

چهارشنبه 31/1/1390 - 4:0 - 0 تشکر 309707

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

هرکه در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند.

شهید محمد جوكار

- اوستا ! محمد كاری كرده كه گفتید دیگه نباید بیاد مغازه ؟!

آقای جوكار ! بچه شما نیم ساعت قبل از اذان مسجده تا بعد از نماز . پنجشنبه و جمعه ها رو هم گذاشته برای شهدا و امام زمانش . شنبه عصر هم كه مراسم كانونه 

تازه فهمیدم كه تقصیر پسرم عشق امام حسین(ع) است و بس !

ـ چند بار دیده بودمش كه نصف شبها به شدت گریه می كنه . یه شب پرسیدم بابا محمد جاییت درد می كنه ؟! نه بابا جون ! توی حال خودم بودم ، شما بخوابید .

با نور موبایلش دعاهاش رو می خوند و نمازشبش رو تموم می كرد

- محمد ! توی این عكست چقدر خندونی ؟!

برای حجله امه . روزی كه دلیل خنده ام رو بفهمید گریه می كنید

- چند دقیقه قبل از شهادتش به خانمش که فقط 15 روز از تاریخ عقدشان میگذشت تماس گرفت و گفت حلالم کن.

منبع:کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

چهارشنبه 31/1/1390 - 4:6 - 0 تشکر 309708

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

آن روز ها دروازه ی شهادت داشتیم ، ولی حالا معبری تنگ .
هنوز هم برای
شهید شدن فرصت هست ، باید دل را صاف کرد .
مقام معظم رهبری
 شهید غلام موسوی
با اینكه مسئولیت فنی در محیط كارش داشت ، اما همه عشقش كارهای فرهنگی بود . مكبر مسجد محل بود .
ـ كار هر روزش بود قبل از بیرون رفتن باید دست مادرم رو می بوسید . خم می شد و به پاهای مادرم بوسه می زد . وقتی مادرم امتناع می كرد با لبخند می گفت بهشت من زیر پاهای شماست ، خودتون خبر ندارید .
ـ كانون كه قصد سفر كربلا كرد خیلی خوشحال شد . از اینكه بالاخره به آرزوش می رسید . خواب دیده بود با كانون زائر كربلاست و شهید شده . فرداش گفت : خواب شهادتم رو دیدم ، من دیگه سرباز امام زمان شدم .كنار عكسش یه روبان مشكی زد و گذاشت توی طاقچه . گفتم : غلام ! این چه كاریه ؟‌ داری مامان رو اذیت می كنی . گفت : بالاخره كه باید این كار رو بكنید .
ـ همیشه ساده می پوشید و مشكی . می گفتم : غلام ! این لباسها چیه می پوشی ؟ خب كار می كنی ، لباس نو بخر . لباس نو نمی پوشید تا بتونه با فقرا بیشتر رابطه داشته باشه .
از اینكه توی دوستاش با بچه های محروم بیشتر بود خیلی صفا می كرد . می گفت : « من عزادار آقا امام حسین(ع) هستم ، هر وقت امام زمان (عج) اومدن و انتقام جدشون رو گرفتن ، لباس مشكی ام رو در میارم و سفید می پوشم . »
ـ تموم عشقش كار فرهنگی بود . هر جا ، هر وقت خدمتی از دستش بر می یومد دریغ نمی كرد . مسئول تداركات و میاندار هیئت محبین المهدی (عج ) بود .با تموم خستگی روزمره اش شبها قبل از خواب زیارت عاشورا و یك جزء قرآنش ترك نمی شد.

منبع:کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

چهارشنبه 31/1/1390 - 4:9 - 0 تشکر 309709

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

امام خمینی رحمة‌الله علیه
شهداء در قهقهه مستانه‌شان و در شادی وصالشان «عند ربهم یرزقون»‌اند.
شهید علی نصیری
ـ در تمام طول سالهای زندگیمان علی رو با وضوهای پشت سر همش می شناسم . در محضر خدا همیشه دائم الوضو بود . نمازشبش ترك نمی شد .
ـ همیشه آرزوی زیارت كربلا داشت . محرم خواب دیدم كه عده ای خاص رو صدا می زنن و اینها از جلوی كانون عازم كربلا هستن . پدرم رو صدا زدن . گریه ام گرفت . قرار بود با هم بریم زیارت . گفت : این بار كه برگشتم چهار تایی با هم می ریم كربلا .
ـ با اینكه مسئولیت فنی در محیط كارش داشت ، اما همه عشقش كارهای فرهنگی بود . مكبر مسجد محل بود .
- بعد از انفجار تمام بیمارستانها رو دنبالش گشتیم ، ولی ..... خیلی بی تاب بودم و نگران . یكشنبه شب از شدت گریه خوابم برد . علی رو دیدم كه وارد خونه شد با نور سبز عجیبی كه سراسر محیط رو عوض كرده بود . خیلی شاد بود و چهره اش آرام بخش . فردا صبح جنازه تكه تكه اش رو شناسایی كردیم .
ـ می گفت : همكارم با تعجب پرسید آقای نصیری چند بار كربلا رفتی ؟ با حسرت گفتم : نرفتم . گفته بود : كربلا كه بودم شما رو با شال سبزی در حرم دیدم كه مسئول كاروان بودید . (كاروان چهارده نفری كه بزرگترشون محمدعلی نصیری بود با یك دنیا آرزوی شهادت )

منبع:کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

چهارشنبه 31/1/1390 - 4:14 - 0 تشکر 309710

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

مقام معظم رهبری:

شهادت خلعت ذیقیمتی است كه خدای متعال بر تن خاصان می‌پوشاند.

شهید محمدجواد یاقوت

ـ تك پسر خانواده بود و چشم و چراغ فامیل و محله و آشناها . مراسم یكی از شهدای جنگ بود كه برای به دنیا اومدنش نذر كردم .
- خدا محمد جواد رو بعد از 20 سال به خونوادشون داده بوده ! 
ـ باید بودی و می دیدیش وقتی كه شبانه روزش را گذاشته بود برای تدارك سفر مشهد بچه های مسجد محل . چند روز بعد از عید كه از زیارت برگشتن ، قصد شلمچه كرد و مهمون حریم شهداء شد .
ـ نصیحتش كردم كه مامان ! شما دیگه مرد شدید ، فكر كاری باش كه برات برم خواستگاری .همون طور كه سرش پایین بود ، گفت : انشاءالله همه چیز درست می شه .
ـ با لباس مشكی و شال عزا و پیشونی بندی كه لباس پادشاهیش بود ، توی ایستگاه صلواتی دیدمش . كار هر سال محرمش بود . مساجد توكلی ، محمدی ، زینبیه و ... شاهد تلاشهای با اخلاصش بودن . قطعاً دل آنها هم تنگ است برای سرباز بی ادعای اسلام و امام حسین(ع)
- بالای قبر شهید محمد جواد یاقوت یه مصاحبه مانندی زده بود از ایشون .از طرف پایگاه مقاومت مسجد محلشون ...
یه قسمتش طبق معمول همه مصاحبه ها نظراتشون رو راجع به چند کلمه خواسته بودند یکیش این بود.
موبایل : اگه امام زمان گوشی مونو دید خجالت نکشیم.

منبع:کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

چهارشنبه 31/1/1390 - 4:19 - 0 تشکر 309711

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

استاد شهید مطهری:
مثل شهید، مثل شمع است كه خدمتش از نوع سوخته‌شدن و فانی شدن و پرتوافكندن است تا دیگران در این پرتو كه به بهای نیستی او تمام شده بنشینند و آسایش بیابند و كار خویش را انجام دهند.
شهید غلامرضا مروجی هاشمی
از خرید كه برگشتم دیدم بچه ها از شدت گریه چشمهاشون سرخ شده . گفتم : غلامرضا ! فاطمه و علی چشونه ؟ گفت : براشون قصه كربلا رو تعریف كردم .
ـ دیدم داره نماز می خونه . پاشدم نمازم رو خوندم . می خواستم بخوابم كه گفت : هنوز اذان صبح نشده ، الان وقت نمازشبه . تازه فهمیدم داستان زنگ موبایل قبل از اذان چی بود .
ـ خیلی اهل مناجات بود و علاقه زیادی به صدای آقای سلحشور داشت . تموم زندگیمون بوی مناجات داشت . عادت كرده بودیم غلامرضا رو با ذكر و مناجات ببینیم . همه جا ، حتی تفریح و گردش !!
منبع:کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز


اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

چهارشنبه 31/1/1390 - 4:47 - 0 تشکر 309712

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

ماکشته عشقیم وبه دلداررسیدیم ........ جان داده ولی دولت جاوید خریدیم چون درسرماعشق حسین ابن علی بود........ آخربوصال رخ محبوب رسیدیم

شهیده نجمه قاسم پور


ـ بعد از مراسم دارالهدایه هركس آرزویی كرد و نوبت به نجمه رسید . آرزوی همیشگی : شهادت در ركاب پسر زیباروی فاطمه (س) . (اخلاص خدائیت دست دلت را گرفت و بر سر سفره ارباب نشاند . ما جامانده های خوگرفته به نفس را دعاگو باش .)

ـ یك روز قبل از شهادتش خواب شهیدی رو دیده بود كه اصرار داشت باید قبرش رو پیدا كنم ، اما این دنیا فرصت نشد . آنجا در حریم مهربانی ارباب حتماً پیداش می كنه .

ـ در دیدار خانواده شان دكتر خیلی منقلب بود . وقتی با بغض حرفش رو زد ، سیل اشك صورت همه رو پوشوند . « ضربه شدید به سرش ، صورتش رو پر از خون كرده بود . وقتی حس كرد من بالای سرش هستم با عجله چادرش رو روی بدنش كشید و این اولین و آخرین حركتش بعد از انفجار بود . »

ـ مسئولِ بیدار باشِ اعضای خانواده بود برای نمازصبح . ابتدای اذان یكی یكی همه را صدا می زد . « نماز اول وقتش خوبه ، بلند شید . »

- عادت كرده بودیم كه بین الطلوعین نجمه رو در سجده ببینیم .

منبع:کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

چهارشنبه 31/1/1390 - 4:48 - 0 تشکر 309713

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

درمسلخ عشق جزنکو رانکشند.... روبه صفتان زشتخو رانکشند....

گرعاشق صادقی زمردن مهراس .... مرداربودهرآنکه اورانکشند ....

شهید محمد مهدوی
می گفت : تعداد دونه های برنج زیاده و من از عهده شكرش بر نمیام . برای همین كم برنج می خورد .
 ـ خواستیم راضیش كنیم كه صبحها با سرویس پدرش دانشگاه بره ، تا مجبور نباشه زودتر از خونه بیرون بزنه و منتظر تاكسی و اتوبوس بمونه . گفت : سرویس برای ایشون و همكارانشون هست و نه بچه هاشون ، خودم می رم تا پدرم زیر دین بیت المال نمونند . [به یاد شهید برونسی افتادم] .
ـ پرسیدم از كی با شهداء آشنا شدند ؟ گفتند : تازه به دنیا اومده بود كه برای مراسم شهدای محل می رفتم و اینقدر گریه می كردم كه اشكهام روی صورت محمد می ریخت .
« شهادت ، شهادت ، همه آرزومه شهادت ، شهادت ، رؤیای ناتمومه »
ـ همیشه زرنگترین دانش آموز كلاس بود و محبوبترین شاگرد مدرسه .
- تموم محرم و صفر را مشكی می پوشید و این دلیلی شده بود كه یكی از دبیران به اصطلاح روشن فكر سر كلاس مسخره اش كنه كه : « بعضی ها برای كسی كه 1400 سال پیش برای ریاست جنگید و شهید شد مشكی می پوشند و این عقب ماندگی فكری است ! » با انتقاد به صحبتهای اون آقا از كلاس بیرون اومد و دیگه سر كلاسش حاضر نشد . اما برای اخراج نشدن دبیر مستقیماً به مدیر مدرسه گزارش نداد كه نكنه نان آور خانواده ای شرمنده بچه هاش بشه . در آخر ترم مزد سكوتش شد چهار نمره كم كردن و 75/19 محمد رو دادن 5/15 . [انگار درسش را خوب از شهید چمران گرفته بود . تكرار دوباره تاریخ برای خوبان عالم خوشایند است .]
ـ اربعین امسال جمكران بود . وقتی برگشت پاهایش تاول زده بود و جورابهایش خونی . گفتم : محمدجان ! چه بلایی سر پات اومده ؟ مگه كفشت اذیت می‌كنه ؟ سرش رو انداخت پایین و گفت نه . فهمیدم تا مسجد جمكران پیاده عزاداری كرده .

منبع:کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز

اللهم عجل لولیك الفرج

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.